پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


ابرقدرت معتاد به نفت


ابرقدرت معتاد به نفت
نوزده سال پیش سقوط دیوار برلین عملا اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان ابرقدرت از صحنه روزگار محو کرد. درست است که اتحاد شوروی تا دو سال بعد از تخریب دیوار برلین به عنوان موجودیتی سیاسی در جهان تلو تلو خورد اما کاملا معلوم بود که درست از زمانی که کنترلش بر روی شرق اروپا را از دست داد، دیگر یک ابرقدرت سابق محسوب می شد.
حدود یک ماه قبل ایالات متحده هم به نحوی مشابه موقعیت ابرقدرتی خود را از دست داد و این زمانی بود که قیمت نفت خام در بازارهای بین المللی به سرعت از هر بشکه ۱۱۰ دلار گذشت، قیمت بنزین در جایگاههای فروش سوخت در آمریکا از سه دلار و پنجاه سنت بالاتر رفت، و بهای گازوییل به چهار دلار رسید. بی شک آمریکا هم درست مثل تلو تلو خوردن شوروی بعد از سقوط دیوار برلین، (مدتی) مانند قبل اما با زحمت به راه خود ادامه خواهد داد اما هر روز تعداد بیشتری از ناظران آگاه به این نتیجه می رسند که با توجه به ادامه کشیده شدن شیره اقتصاد این کشور به خاطر هزینه ای که باید هر روز برای اعتیادش به نفت صرف کند، ایالات متحده هم در حال تبدیل شدن به یک ابرقدرت سابق است.
اینکه سقوط دیوار برلین از بین رفتن موقعیت شوروی به عنوان ابرقدرت را تضمین کرد در آن زمان برای ناظران بین المللی روشن بود. هر چه باشد، شوروی دیگر کنترل یک امپراتوری (و یک مجتمع صنعتی - نظامی وابسته به آن) را از دست داده بود که تقریبا نیمی از اروپا و اکثر نقاط آسیای میانه را در بر گرفته بود. اما رابطه میان افزایش بهای نفت برداشته شدن موقعیت ابرقدرتی از آمریکا به روشنی قضیه شوروی نیست. پس بیایید این رابطه را بررسی کنیم.
واقعیت این است که وفور نفت ارزان از دیر باز علت افزایش ثروت و قدرت آمریکا بوده است. خود ایالات متحده مدتها از تولید کنندگان عمده نفت بود، نیازهای خود را بر طرف می کرد و در عین حال مازاد مناسبی هم برای صادرات حاصل می کرد.
نفت اساس ظهور اولین شرکتهای چند ملیتی غول‌پیکر در آمریکا از جمله شرکت نفت استاندارد بود که به جان دی راکفلر تعلق داشت ( و حالا با سازماندهی مجدد مبدل به شرکت اگزان موبیل شده که ثروتمندترین شرکت سهامی عام جهان است)
نفت فراوان و بسیار ارزان همچنین مسئول ظهور صنایع خودروسازی و کامیون سازی، شکوفایی خطوط هوایی داخلی، توسعه صنایع پتروشیمی و پلاستیک‌سازی و رشد و آبادانی مناطق روستایی و مکانیزه شدن کشاورزی آمریکا شد. بدون نفت ارزان ایالات متحده هرگز نمی‌توانست توسعه اقتصادی تاریخی دوران بعد از جنگ دوم جهانی را داشته باشد.
اهمیت نفت فراوان در تامین سوخت: امر گسترش توان نظامی ایالات متحده در سراسر جهان کمتراز اهمیت آن در رشد اقتصاد این کشور نبود. با تمام حرفهایی که در باره وابستگی رو به تزاید آمریکا به کامپیوترها، حس‌گرهای پیشرفته و فناوری های نامرئی برای تفوق در عالم جنگ‌افزار مطرح می شود، در واقع نفت در صدر تمام عواملی بوده که به ارتش این کشور قابلیت “اعمال قدرت” در میادین جنگ دور افتاده ای مانند افغانستان و عراق را داده است.
هر خودرو نظامی، تانک، هلی کوپتر و جت جنگنده ارتش آمریکا به سهمیه روزانه سوخت فسیلی ای نیازمند است که بدون آن ارتش مجهز به تکنولوژی این کشور مجبور به ترک میدان نبرد خواهد بود. پس تعجبی ندارد که چرا وزارت دفاع آمریکا بزرگترین نهاد مصرف‌کننده نفت خام در جهان شده است که میزان مصرف روزانه اش از میزان مصرف نفت کشور سوئد هم بیشتر است.
مدعی ابرقدرت بودن آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم تا اوج جنگ سرد بر دریای عظیمی از نفت استوار بود. مادامی‌که بیشتر نفت ما (آمریکایی ها) از منابع داخلی تامین می شد و قیمتهای نفت بطور معقول پایین بود، اقتصاد ایالات متحده همچنان شکوفا می شد و هزینه سالانه استقرار انبوه نفرات و تجهیزات نظامی در خارج از این کشور قابل تامین و تحمل بود. اما آن دریا از سالهای دهه ۵۰ میلادی به این سو در حال آب رفتن بوده است.
در سال ۱۹۷۰ میزان تولید نفت در داخل آمریکا به اوج خود رسید و درست از همان سال این میزان سیر نزولی یافته است و در نتیجه وابستگی این کشور به نفت وارداتی همچنان در حال افزایش بوده است. به لحاظ وابستگی به واردات نفت، ایالات متحده در سال ۱۹۹۸، از آستانه ۵۰ درصد عبور کرد و اکنون از ۶۵ درصد فراتر رفته است.
هر چند افراد زیادی متوجه این موضوع نشدند، اما افزایش وابستگی آمریکا به نفت وارداتی باعث از میان رفتن قابل توجه استقلال این کشور حتی قبل از افزایش بهای نفت به بیش از بشکه ای ۱۱۰ دلار شده بود. حالا دیگر ما سالانه چنان مبالغ هنگفتی را به تولید کنندگان خارجی نفت تحویل می دهیم، آنها هم از همان مبالغ برای بلعیدن ارزشمندترین ذخایر آمریکا (بورس) استفاده می کنند. همین، چه ما بدانیم و چه ندانیم، اساسا باعث از بین رفتن ادعای ما بر ابرقدرت بودن شده است.
بر اساس تازه ترین اطلاعات منتشره توسط اداره انرژی آمریکا، ایالات متحده روزانه ۱۲ تا ۱۴ میلیون بشکه نفت وارد می کند. این مقدار به قیمت فعلی (۱۱۵ دلار در هر بشکه به هنگام نگارش این مقاله) بالغ بر یک و نیم میلیارد دلار در روز می شود، یا به عبارت دیگر ۵۴۸ میلیارد دلار در سال. همین، بزرگترین عامل کسری در توازن پرداختهای آمریکا بوده و علت اصلی کاهش ممتد ارزش دلار است.
اگر بهای نفت به هر دلیلی- مثلا وقوع بحران تازه‌ای در خاور میانه - از این هم فراتر برود، آنگاه قبض هزینه های واردات سالانه نفت کشورما به سرعت به سه چهارم تریلیون دلار در سال و یا حتی بیشتر از آن نزدیک خواهد شد.
در حالی که این هزینه ها اقتصاد ما را ضعیف تر می کند، آن هم درست زمانی که اعتبار آمریکا کاهش یافته و رشد اقتصادی این کشور ناگهان متوقف شده، کشورهای دارای نفت که ما برای اعتیاد روزانه مان به نفت به آنها وابسته ایم، کوههای ساخته شده از دلارهای نفتی خود را در حسابهای بانکی مستقل موسوم به اس دابلیو اف روی هم انباشته می کنند. این حسابها، در واقع صندوقهای تحت کنترل دولت است که ذخایر خارجی ارزشمند را به عنوان پشتوانه و منابع تولید ثروت غیر نفتی، خریداری می کند.
در حال حاضر گفته می شود که این صندوق ها بالغ بر چندین تریلیون دلار نقدینگی در خود دارند. ثروتمندترین آنها هم ای دی آی آی یا همان اداره سرمایه گذاری ابوظبی است که به تنهایی ۸۷۵ میلیارد دلار دارد.
اداره سرمایه گذاری ابوظبی اولین بار در نوامبر سال ۲۰۰۷ تیتر روزنامه ها را به خود اختصاص داد یعنی زمانی که هفت و نیم میلیارد دلار از سهام سیتی گروپ، بزرگ ترین شرکت سپرده های بانکی آمریکا را خریداری کرد.
این سازمان سرمایه گذاری همچنین مبالغ هنگفتی بر روی شرکت معروف تراشه سازی ادونسد میکرو سیستمز و شرکت کارلایل گروپ غول سرمایه گذاری سهامی خصوصی کرده است. یکی دیگر از بزرگترین سازمان های سرمایه گذاری دولتی از این دست اداره سرمایه گذاری کویت است که چندین میلیارد دلار از سهام سیتی گروپ را به همراه ۶/۶ میلیارد دلار از سهام شرکت مریل لینچ را خریداری کرد.
و این تنها اولین اقدامات از این نوع با هدف تصاحب سهام های بانکها و شرکتهای درجه یک آمریکا است.
مدیران این صندوق ها هم طبیعتا می گویند که اصلا قصد ندارند از حق مالکیت خود بر ارزشمندترین اموال آمریکا برای اعمال نفوذ در سیاستهای این کشور استفاده کنند. اما انتقال قدرت اقتصادی ای با دامنه ای مانند این، معنای دیگری نخواهد داشت جز انتقال قدرت سیاسی. در واقع این چشم انداز از هم اکنون باعث بدگمانی های عمیقی در کنگره ایالت متحده شده است.
ایوان بای سناتور جمهوری خواه ایالت ایندیانا اخیرا اظهار داشت:” در کوتاه مدت، سرمایه گذاری آنها (صندوق‌های سرمایه گذاری دولتی خاورمیانه) در آمریکا خوب است، اما در دراز مدت قابل تحمل نیست. به خاطر مبالغی که برای خرید انرژی به خارج از کشور می فرستیم، قدرت و اقتدارمان در حال تحلیل رفتن است.”
تملک خارجیان بر قله های اصلی اقتصادی ما تنها یکی از نشانه های محو شدن موقعیت ابرقدرتی آمریکا است. تاثیر نفت بر ارتش نشانه دیگری دال بر این امر است.
میانگین میزان مصرف سوخت فسیلی هر روزه توسط ارتش آمریکا به ازای هر سرباز پیاده نظام ۲۷ گالن است. با توجه به اینکه آمریکا ۱۶۰ هزار نیرو در عراق دارد، میزان مصرف سوخت توسط ارتش آمریکا در عراق بالغ بر ۴ میلیون و ۳۷۰ هزار گالن می شود که شامل بنزین برای انواع خودروها و نفربرها، گازوئیل برای کامیونها و خودروهای زرهی و سوخت هواپیما برای هلی‌کوپترها، هواپیماهای بدون سرنشین و هواپیماهای دارای بالهای ثابت می شود.
با توجه به اینکه تا همین ماه آوریل، نیروهای آمریکایی برای هرگالن سوخت ۳ دلار و ۲۳ سنت پرداخت می‌کردند، پس معلوم می شود که پنتاگون برای ماندن در عراق روزی دستکم ۱۴ میلیون دلار یعنی هفته‌ای ۹۸ میلیون دلار یا به عبارت دیگر سالی ۵ میلیارد و یکصد میلیون دلار می پردازد.
این در حالی است متحدان عراقی ما، که به خاطر افزایش قیمت نفت قرار است امسال ۷۰ میلیارد دلار سود باد آورده اضافی ببرند، بنزین را به شهروندان خود به قیمتی معادل یک دلار و ۳۶ سنت به ازای هر گالن می فروشند.
وقتی از مقامات بلند پایه دولت عراق سوال شد که چرا عراقی ها سوخت را به یک سوم قیمتی که به نیروهای آمریکایی فروخته می شود می خرند آنها گفتند این کار کار ناشایستی نیست.
عبدالباسط رئیس هیئت عالی سازمان ممیزی عراق که یک نهاد مستقل مسئول بررسی مخارج دولتی است، در این باره گفت:”آمریکا هنوز بازپرداخت بدهی خود به عراق را شروع نکرده است. اینکه از ما بخواهند سوخت را ارزان به آنها بفروشیم تقاضایی غیراخلاقی است چون ما که از آنها نخواستیم به عراق بیایند. قبل از آمدنشان به عراق در سال ۲۰۰۳ هم ما این همه احتیاجات نداشتیم.”
ناگفته پیدا است که اینگونه سخن گفتن شیوه مشتریان سپاسگزار برای خطاب قرار دادن حامیان ابرقدرتشان نیست. کارل لوین سناتور دموکرات ایالت میشیگان گفت:”از نظر من کاملا غیر قابل قبول است که در حالی که ما دهها میلیارد دلار صرف بازسازی عراق کنیم آنها میلیاردها دلار از عایدات نفتی خود را در بانکهای سراسر جهان بخوابانند. این حساب تا جایی که به من مربوط است، جور در نمی آید.”
اما قطعا متحدان ما درمنطقه، بخصوص پادشاهی‌های سنی کویت، عربستان سعودی و امارات متحده عربی که گویا از واشنگتن انتظار دارند عراق را با ثبات کرده و از رشد قدرت ایران شیعه جلوگیری کند، مایل هستند با تامین نفت مورد نیاز نیروهای آمریکایی بطور مجانی و یا بسیار یارانه ای به پنتاگون کمک کنند.
اما بخت چندان هم با آمریکا یار نیست. به جز مقداری نفت یارانه ای که کویت تامین کرد، تمام متحدان ایالات متحده که نفت تولید می کنند نفت را با ما به نرخ بازار حساب می کنند. این را هم باید انعکاس قابل ملاحظه کاهش شدید اعتبار مقام فرضی ابرقدرتی ما نزد کشورهایی به حساب آورد که نخبگان حاکم بر آنها بطور سنتی از ایالات متحده انتظار حمایت داشتند.
به این موضوع به عنوان ارزیابی روشن و دقیقی از قدرت آمریکا بیندیشید. تا جایی که به آن کشورها مربوط می شود. ما هم تنها یکی از آن معتادان بیچاره به نفت هستیم که با ماشین های غول پیکر و پرمصرف به پمپ بنزین آنها می رویم. آنها هم با کمال میل پولهایی را به آنها می دهیم جمع کرده و با آن ذخایر عمده و درجه‌یک ما را برای خود دست چین می کنند. پس انتظار نداشته باشید که پنتاگون تابستان کم هزینه ای را پیش رو داشته باشد، لااقل نه در خاورمیانه.
تازه، بدتر از آن این است که ارتش ایالات متحده برای جنگهای آینده ای که اکنون در حال طراحی آنها است به نفت بیشتری نیازمند است. بدین ترتیب، تجربه آمریکا در عراق بخصوص نشان ازعواقب نگران کننده‌ای دارد. تحت برنامه ای که در سال ۲۰۰۱ برای ارتش آمریکا اعلام شد و دونالد رامسفلد وزیر دفاع سابق آمریکا مبتکر آن بود، ماشین جنگی آینده آمریکا کمتر به نیروی انسانی در صحنه های نبرد وابسته خواهد بود و اتکای بیشتری بر تکنولوژی خواهد داشت.
اما تکنولوژی نیاز بیشتری به نفت به دنبال دارد چون سلاحهای جدیدی که رامسفلد به دنبالش بود و اکنون رابرت گیتس وزیر دفاع کنونی آمریکا به دنبالشان است، تماما نسبت به سلاحهای فعلی سوخت بیشتری مصرف می کنند. برای درک بهتر قضیه توجه کنید که اکنون میزان مصرف سوخت ارتش آمریکا در عراق، به ازای هر سرباز مستقر در آن کشور، هفت برابر بیشتر همین میزان در زمان جنگ اول خلیج فارس است که کمتر از دو دهه قبل روی داد.
حالا هم تمام نشانه ها دال بر آن است که همین میزان افزایش میزان مصرف سوخت، در مورد جنگهای آتی نیز صدق خواهد کرد. یعنی هزینه روزانه جنگ برای آمریکا سر به فلک خواهد کشید و توانایی پنتاگون برای بر دوش کشیدن همزمان چندین بار نظامی خارجی از بین خواهد رفت.
اگر قرار باشد نکته ای نشان دهنده نقش نفت در تعیین سرنوشت ابرقدرتها در شرایط موجود باشد، آن نکته، ظهور دوباره و چشمگیر روسیه به عنوان قدرتی عظیم بر اساس توازن انرژی برتر آن کشور است.
روسیه که روزی به عنوان رقیب تضعیف شده و شکست خورده تخاصم میان آمریکا و شوروی تحقیر و مورد تمسخر واقع می شد، حالا به قدرت تعیین کننده ای در امور بین الملل تبدیل شده است. این کشور دارای بیشترین سرعت رشد اقتصادی در میان کشورهای گروه هشت کشور بزرگ صنعتی جهان و بعد از عربستان سعودی دومین تولید کننده بزرگ نفت و بزرگترین تولید‌کننده گاز جهان است. روسیه، چون بیشتر از میزان مصرفش تولید انرژی دارد، بخش بزرگی از نفت و گاز خود را به کشورهای همسایه اش صادر می کند که همین امر آن‌را به تنها قدرت بزرگی مبدل کرده که برای برآوردن نیازش به انرژی به کشور دیگری وابسته نیست.
از وقتی که روسیه کشوری صادر کننده انرژی شده، دیگر از فهرست کشورهای کم اهمیت خارج شده و به جمع بازیگران اصلی صحنه های بین المللی پیوسته است. در فوریه سال ۲۰۰۱ میلادی یعنی زمانی که جرج بوش اولین بار کاخ سفید را اشغال کرد، اولویت اولش پایین آوردن سطح روابط ایالات متحده با روسیه و ملغی کردن توافقات مختلف کنترل تسلیحاتی ای بود توسط روسای جمهور پیش از وی میان دوکشور حاصل شده بود. یعنی موافقتنامه هایی که به‌طور خاص به ایالات متحده و روسیه موقعیتی برابر می داد.
یکی از نشانه های اینکه تیم بوش در آن زمان با چه تکبری به روسیه می نگریستند، مقاله ای است که کاندولیزا رایس در شماره ژانویه - فوریه نشریه پرنفوذ فارن افیرز نوشت. او در آن زمان هنوز از مشاوران مبارزات انتخاباتی بوش بود. رایس در آن مقاله نوشت:”در سیاست آمریکا ... باید این موضوع مورد توجه قرار گیرد که امنیت آمریکا دیگر کمتر به خاطر قدرت روسیه و بیشتر به خاطر ضعف و ناتوانی آن کشور به مخاطره می افتد.”
او افزود:”تحت چنین شرایطی، لزومی ندارد عتیقه های منسوخ شده ابرقدرتهای گذشته مانند پیمان موشکهای بالستیک را حفظ کنیم و به جای آن تلاشهای ایالات متحده باید معطوف جلوگیری از فرسایش میزان حراست روسیه از سلاحها و مواد هسته ای و گریز احتمالی مواد هسته ای باشد.”
بوش نیز در راستای این چشم انداز، معتقد بود روسیه فقرزده و حرف شنو را به منبع بزرگی برای تامین نفت و گاز طبیعی ایالات متحده تبدیل کند و در این میان شرکتهای دلال انرژی آمریکایی هم صحنه گردان نمایش باشند.
هدف آشکار “گفتگوی انرژی” میان ایالات متحده و روسیه که در ماه مه سال ۲۰۰۲ میلادی توسط بوش و ولادیمیر پوتین رئیس جمهور وقت روسیه اعلام شد، همین بود.
اما اگر بوش فکر می کرد که روسیه آماده است به مدل شمالی کره، عربستان سعودی، و ونزوئلای پیش از آمدن هوگو چاوز مبدل شود بسیار در اشتباه بود و ناامید شد.
پوتین هرگز اجازه نداد که شرکتهای آمریکایی ذخایر نفتی گازی روسیه را تصاحب کنند. درعوض او خودش کنترل دولت بر ارزشمندترین ذخایر نفتی و گازی روسیه را مدیریت کرد و بیشتر آن ذخایر را به شرکت بزرگ و دولتی گازپروم سپرد.
پوتین به محض در درست گرفتن کنترل این ذخایر، از قدرت احیا شده انرژی خود بیش از پیش برای اعمال نفوذ بر کشورهایی استفاده کرده است که روزی بخشی از شوروی بودند. او همچنین از این قدرت جدید برای اعمال نفوذ بر روی آن‌دسته از کشورهای اروپائی استفاده کرده که برای تامین بخش عمده ای از نیازهای خود به انرژی به نفت و گاز روسیه وابسته اند. در شدیدترین مورد، مسکو در روز اول ژانویه سال ۲۰۰۶ میلادی و در میانه زمستانی بسیار سرد جریان گاز طبیعی به اوکراین را قطع کرد. گفته می شد علت این کار اختلاف بر سر بهای گاز بود اما معلوم بود که روسیه با این کار اوکراین را به خاطر گرایش به سوی غرب و دور شدن از مسکو تنبیه کرده است. بعد از آنکه اوکراین قبول کرد که بهای بیشتری برای گاز بپردازد و مصالحه های دیگری نیز با روسیه کرد، جریان گاز به این کشور دوباره وصل شد.
در اختلافات مشابه میان روسیه و ارمنستان، بلاروس و گرجستان، شرکت گازپروم تهدید به اقدام مشابهی کرده و در هر مورد آن کشورهای سابق اتحاد جماهیر شوروی مجبور به عقب نشینی شده اند.
اینکه در خصوص رابطه میان ایالات متحده آمریکا و روسیه، توازن قدرت چقدر تغییر کرده، این موضوع در اجلاس سران ناتو در اوایل ماه آوریل در بخارست نمایان شد. در آن اجلاس بوش خواستار آن شد که عضویت گرجستان و اوکراین در پیمان ناتو تائید و تصویب شود اما دید که متحدان درجه یک ایالات متحده (و مشتریان انرژی روسیه) یعنی فرانسه و آلمان از بیم به خطر افتادن رابطه با روسیه مانع این اقدام شدند.
استیون ارلانگر و استیون لی میرز از روزنامه نیویورک تایمز گزارش دادند:”این کار رد قابل توجه سیاست آمریکا در ائتلافی بود که قبلا معمولا تحت سلطه واشنگتن بود. و این کار پیام گیج کننده ای به روسیه فرستادف پیامی که برخی از کشورها آن‌را چیزی شبیه تلاش برای جلب رضایت و خشنودی مسکو قلمداد کردند.” اما برای مقامات رسمی روسیه، بازگشت دوباره موقعیت کشورشان به عنوان قدرتی عظیم، محصول خدعه و یا ارعاب نیست، بلکه نتیجه طبیعی قرار داشتن در جایگاه تامین کننده عمده انرژی جهان است. هیچ کس هم به اندازه دیمیتری مدودف، رئیس سابق شرکت گازپروم و رئیس جمهور جدید روسیه به این امر واقف نیست. او در ۱۱ دسامبر ۲۰۰۷ اعلام کرد:”طرز تفکر در باره روسیه در جهان حالا دیگر عوض شده است.”
او افزود:”حالا دیگر به ما مثل بچه مدرسه ای ها امر و نهی نمی کنند؛ به ما احترام می گذارند و حق ما را می پردازند. روسیه دوباره جایگاه مناسب خود را در جامعه جهانی به‌دست آورده است. حالا روسیه کشور دیگری شده است، کشوری قوی تر و ثروتمند تر.” در مورد ایالات متحده البته می توان بر عکس این را گفت. در نتیجه اعتیاد ما به نفت وارداتی که قیمت آن همچنان رو به افزایش است، ما هم کشور دیگری شده ایم، کشوری ضعیف تر و فقیرتر. چه بدانیم و چه ندانیم دیوار برلین انرژی ما سقوط کرده و ایالات متحده دارد به ابرقدرت سابق تبدیل می شود. مایکل کلیر، استاد مطالعات صلح و امنیت جهانی در دانشکده همپشیر و مولف کتاب تازه منتشر شده “قدرتهای در حال ظهور،سیاره در حال کوچک شدن: ژئوپولتیک انرژی (انتشارات متروپلیتن بوکس) است. بنیاد آموزش رسانه ها بر اساس این کتاب فیلم مستندی هم به نام “خون و نفت” ساخته است که می توان در سایت bloodandoilmovie.com برای آن سفارش خرید داد.
منبع : آسیا تایمز
مایکل تی کلیر
مترجم: سید عماد رضوی
منبع : روزنامه رسالت