یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


حقوق بشر از آدم تـــا حـوا


حقوق بشر از آدم تـــا حـوا
«حقوق بشر» مفهومی سترگ در اندیشه آدمی است. مفهوم حق و حقوق از قرن ها پیش و احتمالا پس از
بنیان اولین جوامع و نظام های اجتماعی و سیاسی، مورد توجه بشر قرار گرفت. حق و تكلیف و حقوق طبیعی عناصر مهم فلسفه ها، مكاتب، ایده ها و ادیان در طول تاریخ بشر بوده اند. اما در دوران مدرن، همگام با بینش انسان گرایانه و فردگرایانه مدرنیته و با پیدایش نوزایی و اصلاح در فكر و اندیشه و صنعت و دین، عصر حق مداری آغاز شد و حقوق بشر به رسمیت شناخته شد.
در دنیای جدید، حقوق بشر به مسئله ای مهم و حیاتی در هر كشوری مبدل شده و در جامعه ای مانند
ایران با تمام عقب ماندگی های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، این مسئله باید جایگاهی اساسی و والا در
اندیشه روشنفكران داشته باشد. باید دانست سخن از آزادی، اختیار، دموكراسی، تكثر، كرامت و شرافت
انسان و نیز پیشرفت جامعه بدون توجه به حقوق بشر معنایی ندارد.
اما برای دستیابی به این اندیشه بنیادین، تغییر در بینش انسان نسبت به خود و حقوقش ضروری به
نظر می رسد. انسان باید بداند و بفهمد، حقوق بشر برای همگان چه «آدم» و چه «حوا» یكسان است و نژاد و رنگ و مذهب و عقیده و جنسیت تمایزی ایجاد نمی كند. البته باید به این نكته نیز توجه كند كه حقوق بشر خلق كردنی نیست، به وجود آمدنی است. باید آن را ایجاد كرد و به آن احترام گذاشت; زیرا مسیری طولانی برای ایجاد آن، از «آدم» ابوالبشر تا «حوا» (اولین انسان شبیه سازی شده كه در سال گذشته متولد شد) پیموده شد تا امروز كه اعلامیه جهانی حقوق بشر به تصویب جهانی رسیده و راهنمای بشر برای احترام به حقوق انسان است. بنابراین رعایت آن در هر جامعه ای و احترام به آن در هر تفكری لازم است.
در این مقاله سعی شده ضمن اشاره ای گذرا به فلسفه حق و حقوق طبیعی انسان، سیر تحول اندیشه
حقوق بشر از دوران غفلت تا امروز (دوران مدرن) مورد بررسی قرار گیرد و زمینه های اجتماعی این
اندیشه و نقش مدرنیته در آن، تجزیه و تحلیل شده و سپس ضمن اشاره به اصول مصرح در اعلامیه
جهانی حقوق بشر، به چهار دیدگاه مختلف درباره حقوق بشر نیز توجه شده است. به امید آن كه همه
جوامع حقوق بشر را بشناسند، آن را به رسمیت شناسند، حقوق خود را مطالبه كنند و در مقابل نفی
كنندگان آن، بایستند.
●حق چیست؟
«حق» و «حقوق» به معانی مختلفی چون مقررات اجتماعی «Law»، پاداش و دستمزد «Salary» و حق انسانی «Right» به كار رفته كه در بحث حقوق بشر، مفهوم مورد نظر همین معنای اخیر است. منظور از
حق، سلطه خود به خودی انسان بر دیگری، مرتبه ای ضعیف از ملكیت و اختیار، امتیاز فردی و جمعی هر
یك از اعضای جامعه و قدرت یا سلطه ارادی است كه قانون در اختیار شخص قرار می دهد. در اصطلاح
حقوق حق را چنین تعریف كرده اند: «سلطه، توانایی و امتیازی است كه به موجب قانون یا قواعد حقوق به
اشخاص داده می شود و به وسیله آن افراد می توانند در روابط اجتماعی خویش، اراده خود را به یكدیگر
تحمیل كنند و آنان را به رعایت و احترام آن الزام نمایند.»(۱)
حق كه به وسیله عقل اعتبار و انتزاع می گردد، «كوششی است برای ایجاد عدالت كه از راه برقراری
پیوندهای چندجانبه میان خواست ها و تكالیف ایجاد می شود.»(۲) اما نكته مهم اینجاست كه امروزه معنای حق فقط در مقایسه با تكلیف روشن می شود.
●حق یا تكلیف؟
در اندیشه غربی واژه حق «Jus» به معنای «برحق بودن» با مفهوم «Right» كه به معنی «حق داشتن» است، تفاوت دارد. اندیشمندان غربی معتقدند در مقابل دوران ماقبل مدرن كه عصر تكلیف بوده و داشتنِ
حق پذیرفتنی نبود، مدرنیته و عصر جدید بر اندیشه حق محوری تأكید كرد و امروز از حق، معنای حق یا
باطل بودن و خوب و بد استفاده نمی شود. بلكه حق داشتن در مقابل تكلیف داشتن مطرح شده است. انسان سنتی، جهان را چونان مجموعه ای طبیعی و منظم می پنداشت كه در آن هر چیز در جای خود قرار گرفته و فرد، مكلف بود این نظم طبیعی را حفظ كند. او اگر دارای حقوقی هم بود، در ورای تكلیف معنا می یافت و هنوز خودآگاهی درباره حقوق به منصه ظهور نرسیده بود. اما در عصر جدید چون انسان در برابر خدا،
سنت و ایدئولوژی ها مسئولیتی ندارد و نیز حقش را از آنها نمی گیرد كه به آنان پاسخگو باشد، پس تنها
مسئله مهم برای او حق است. انسان به زمینه ارزشهای خویش آگاه تر شده و به خودآگاهی اخلاقی رسیده است. در دوران مدرن، انسان می خواهد خود مؤلف دنیای اخلاقی و زندگی خویش باشد، اراده او تضمین شده و هر شخص با «عقل نقّاد» و بر اساس سودانگاری، ارزشها و اخلاقیات سنتی را محك می زند و اصلاح می كند.(۳)
در مقایسه انسان سنتی و مدرن از رهیافت حقوق سه دیدگاه مختلف را می توان تفكیك كرد:
۱ ـ دیدگاه اول معتقد است تفاوت دوران مدرن و سنتی، بر اساس نوع تأكید بر حقوق یا تكالیف است.
«توقعات و ارزیابی های انسان گذشته در ارتباط با خود و جامعه، یكسره حول محور تكلیف شكل
می گیرد، در حالی كه مطالبات انسان جدید حول محور حق می گردد... در دنیای قدیم و نزد همه گذشتگان تكلیف نسبت به حق از اولویت برخوردار بوده است و آدمیان همواره «تكلیفْ آگاه» بوده اند... شریعت هایی كه پیامبران آورده اند و حتی همه حقوقی كه گذشتگان وضع كرده اند، در درجه اول سخن از تكالیف آدمیان می گوید... اما در عصر جدید ما وارد یك پارادایم تازه شدیم كه در آن انسان خود را یك جانور محق و نه یك جانور مكلف تعریف می كند و در درجه اول حقوق خود را جستجو می كند، آنگاه تكالیف را از دل حقوق بیرون می آورد...]پس در كنار حق، تكلیف نیز معنا پیدا می كند و[ اگر چه حقوق مطلوب است، اما تكلیف هم عزیز و مهم است و نباید آنرا فروگذاشت... اصلا اگر جامعه ای تنها بر حقوق بنا شود، ویران
می شود.»(۴) بنابراین انسان در دوران مدرن دارای در عین داشتن حق، تكالیف شرعی و غیر شرعی نیز
دارد و البته «ما در جایی قائل به تكالیف شرعی تعبدی می شویم كه پیش از آن عقل مستقل قادر به درك
آنها نباشد.»(۵)
۲ ـ دیدگاه دیگر معتقد است دوران جدید، عصر حق مداری است، انسانها از تكالیف گریزانند و حتی فرد
حق انجام خطا را نیز دارد. پس از تحولات در بینش فلسفی به انسان، دایره نظری حق بسیار وسیع شده و
هیچ محدودیتی برای انسان در حق قائل نیست، (گر چه در عمل برای حق انسان، محدودیت هایی در نظر
گرفته می شود) و اساساً برای این كه انسان ها، ارزش ها و اخلاقیات را برگزینند و حقوق دیگران را محترم
بشمارند باید آزادی و اختیار داشته باشند كه این اختیار و آزادی با تكلیف و تكلیف مداری تناسب ندارد
واین گونه است كه امروزه تكلیف معنایی ندارد.(۶)
۳ ـ در دیدگاه سوم این عقیده وجود دارد كه حق و تكلیف در قلمرو روابط اجتماعی از یكدیگر قابل
تفكیك نیست و دین بر عنصر تكلیف تأكید بیشتری كرده چون از حس نفع طلبی و خود محوری در انسان
باخبر بوده و با ارائه تكالیف، وظیفه شناسی و رعایت حقوق دیگران در جوامع را تضمین كرده است.(۷)
تكلیف (خصوصاً در برابر خدا) برتر از حقوق انسان قرار می گیرد و چون انسانها با یكدیگر هماهنگ
نیستند و با مادی نگری و سودانگاری هر كس به دنبال منافع خویش است پس انسان نمی تواند حقوق را به طور كامل بشناسد و به آن عمل نماید.(۸) بنابراین چه در گذشته و چه امروز، انسان دین دار باید تكالیف را برتر از حقوق خویش بپندارد.
به هرحال نمی توان انكار كرد امروز كه حقوق بشر به عنوان یكی از مفاهیم و ایده های مهم در عرصه
جهانی مطرح شده، بر مسئله حق تأكید بیشتری شده و دغدغه و اندیشه انسان مدرن بر حول محور حق
می گردد، اما بسیاری از حقوق مانند مفهوم «حقْ ادعا» در قبال ادعای حقِ یك طرف برای طرف مقابل ایجاد تكلیف می كند.
●ویژگی های حق
از جنبه های مختلف، خصوصیات و ویژگی های متفاوتی برای حق و حقوق انسانی می توان قائل شد كه به برخی از این خصیصه ها اشاره ای گذرا خواهیم داشت.
۱ ـ حق ویژگی ابزاری «Instrumentalistic» دارد و حقوق در خدمت ارزشهای بنیادی بوده و در فعالیت هستند تا اهداف ارزشی را تأمین نمایند. نكته اساسی این است كه حق و نیل به آن، هدف و غایت فرد و
جامعه نیست، بلكه وسیله ای برای رسیدن به غایت و كمال مطلوب یعنی سعادت بشر و حفظ كرامت و
شرافت ذاتی انسان است.
۲ ـ حق یا حقوق فردگرا «Individualistic» بوده و به دنبال فراهم آوردن و حفظ دایره های حمایت شده فردی هستند. حقوق سعی می كنند با راهكار و رهیافت های خویش و از طریق قوانینی كه از حقوق حمایت
می كنند، منافع هر فرد را در قبال حكومت و جامعه حفظ نمایند.
۳ ـ حقوق حداقلی «Minimalistic» هستند و بخش كوچكی از نیازهای انسانی و نیاز بزرگ هر شخص یعنی عدالت و برابری را تأمین می كنند. قلمرو عدالت و اخلاق بسیار وسیع و گسترده است و اصول
حقوقی نمی توانند تمامی حیطه های و حوزه های آن ها را دنبال كرده و تأمین نمایند و به همین دلیل هر روز
به مبانی حقوق، مسائل جدیدی افزوده می شود.
۴ ـ حقوق برای نهادی شدن در جامعه نیاز به اختصاص به گروهی خاص دارند و ضمناً غیر از حمایت و پشتوانه قانون، احترام افراد نیز برای تسلط و سیادت حقوق در جامعه لازم است. نكته مهم این است كه
حقوق بدون ضمانت اجتماعی نمی تواند ادامه حیات دهد و در عین حال با اجبار نیز ملازمتی ندارد.(۹)
۵ ـ حقوق نسبی هستند و به دنبال اخلاق، حقوق نیز در زمان های و مكان های مختلف، متغیر می باشند. البته برخی حقوقِ انسانی وجود دارد كه مانند اخلاق سنتی در هر زمان و مكانی ثابت باقی خواهند ماندو بر همین اساس، برخی صاحبنظران، ویژگی كلی و دائمی بودن را نیز به حقوق نسبت داده اند.
●منابع حقوق
در اعصار و مكان های مختلف، هر مكتبی طبق ایدئولوژی و جهان بینی اش و هر جامعه ای طبق آداب و
رسوم و فرهنگش سعی در تعریف حقوق و تسری آن به جامعه داشته است. البته در دوران ماقبل مدرن
اكثر تعریف ها از حقوق انسانی و خاستگاه آن در جوامع مختلف، به همدیگر شباهت داشته است. در
جوامع الهی، اخلاق و مذهب، در جوامع پدرشاهی، عرف و اخلاق، در جوامع فئودالی، دین و به طور اخص
كلیسا، در جامعه اسلامی، وحی و عقل و در جوامع بورژوازی ابتدایی نیز قانون و احكام سلطنتی، نظام
حقوقی را تشكیل داده اند.
اما در دوران مدرن تأكید و توجه بیشتر به خود انسان شده است. انسان و شناخت او محور و مدار هر
چیزی قرار گرفته و فردیت و انسان محوری رشد یافته و كرامت و شرافت ذاتی انسان، ریشه و منشأ
حقوق بشر مدرن را پی ریزی كرد. اندیشمندان و سیاستمدران در دوران مدرن ادعا كرده اند كه همه حقوق
انسانی، بر پایه شرافت و كرامت انسانی پی ریزی شده و خودآگاهی انسان نقش اساسی در این زمینه
داشته است. انسان به محض تولد و به طور خود به خودی حقوقی همراه خود آورده و تنها اوست كه
می تواند حقوق خویش را بازشناسد و حرمت آن را در جوامع انسانی مورد توجه قرار دهد.
در مقابل این ادعا برخی اندیشمندان مانند «سن سیمون»، «كارل ماركس» و «ماكس وبر» نقش انسان را در بازشناسی حقوقش بسیار ناچیز می دانند و حقوق را ساخته و پرداخته قانوندانان دانسته و معتقدند
قشرهای مختلف جامعه در قانون و حقوق سهمی ندارند.
بنا بر اندیشه برخی متفكرین اسلامی و سنتی نیز چون انسان بنا به طبعش با دیگران هماهنگ و همفكر
نیست و به علت خودمحوری او كه ممكن است حتی در مقابل حقوق ایستادگی كند، پس انسان نه می تواند حقوقش را بازشناسد و نه به طور كامل می تواند به آن عمل كند. بنابراین بهترین منبع و منشأ برای
شناسایی حقوق، خداوند است كه انسان را خلق كرده و با نیازها و حقوق او آشناست.(۱۰) پس حق اصالتاً از ناحیه خداست و حقوق انسان مثل حق حیات و كرامت و آزادی و... همه حقوق اعتباری بوده و پرتوی از حق اصیل ـ یعنی حق خدا ـ می باشد.(۱۱) البته برخی نظریه پردازان دینی، این نظر را تعدیل كرده اند و معتقدند در عین اینكه در اصول كلی باید از دستورات دینی پیروی كرد، اما حقوق افراد مستقل از تفاوت
درجات ایمان آنهاست(۱۲) و كرامت انسان منبعی مشترك در اسلام و غرب برای شناسایی حقوق بشر
می باشد.(۱۳)
●حقوق طبیعی
حقوق طبیعی كه از قرن ها قبل مورد توجه و تأكید اندیشمندان بوده و حتی فلاسفه یونان نیز از آن نام
برده اند، شالوده و بنیان حقوق بشر را تشكیل می دهد. حقوق طبیعی سلسله ای از حقوق ابدی و ازلی،
نامشروط و ناگزیر و غیر قابل تغییر و تجزیه است كه در هر زمان و مكانی، عموم افراد بشر از هر جنس و
نژاد و مقام و موقعیت و دینی شامل آن می شوند.(۱۴) گرسیوس در گزارش خود از ارسطو نقل كرده قواعد
حقوق طبیعی چنان ثابت و پابرجاست كه اگر خدا هم نبود، تغییری در آنها رخ نمی داد. این حقوق به موجب
قانون طبیعت به هر فرد انسانی تعلق دارد و انسان به حكم انسان بودن از آن برخوردار است(۱۵) و هیچ
فرد انسانی را با هیچ دلیلی نمی توان از آن محروم نمود.منشأ این حقوق استعدادهایی است كه دستگاه هدفدار خلقت برای رسیدن به كمال مطلوب در هر فرد
قرار داده است و همه افراد بشر از این جهت دارای حقوق مساوی هستند و هیچ كس بر دیگری برتری
ندارد. این بدان معناست كه در دوران ماقبل مدرن كه هنوز حقوق بشر جدید شكل نگرفته بود، این حقوق
باید برای همه یكسان بوده و می توان ادعا كرد اكثر اعضای جامعه نیز به این حقوق آگاهی داشته اند
هرچند در زمان ها و مكان هایی بنا به دلایل مختلف چون فرهنگ و دین و آیین خاص و یا حكومت های
ویژه، عامه مردم از دسترسی به این حقوق اساسی و طبیعی محروم بوده اند.
اندیشمندان و حقوق دانان، اصول اساسی و فراگیر حقوق طبیعی را چهار حق بنیادین انسان یعنی «حق
حیات»، «حق آزادی»، «برابری» و «حق مالكیت» برشمرده اند كه در اینجا به طور اجمالی به هركدام از آنها
اشاره می شود.
۱ ـ حق حیات; نخستین و بنیادی ترین حق هر انسان كه منشأ تمام نیازها و حقوق اوست، حق
زیستن است. هر فرد به علت انسان بودنش حق دارد زنده بماند و به حیات خویش ادامه دهد.
با نگرش به هر مكتب و دین و مذهبی می توان توجه به حق حیات را مشاهده كرد و می توان ادعا نمود انسان در اولین افكارش به دنبال حفظ حیات بوده و هر وسیله و نیازی را می توان تلاش انسان برای ادامه
زندگی در دنیا تلقی نمود تا آنجا كه حفظ حیات و صیانت از ذات را امری غریزی برشمرده اند. حتی در
ادیان مختلف، علت نفی حیات افرادی مانند مجرم و قاتل و مرتد و... حق حیات دیگران ذكر شده است.
در این زمینه برخی نگرش ها كه در غرب، سنتی و در جوامع اسلامی هنوز پذیرفته می شود، منشأ حیات را خداوند دانسته و معتقدند چون زندگی انسان از سوی خدا به او عطا شده، پس حق حیات نیز مشروط به
شروطی است كه خداوند تعیین كرده و چنان چه انسان از مسیر و خط اصیلش دور شود، حق حیات او
ضایع می گردد و شارع اسلامی حق دارد این حق را از فرد خاطی بازستاند.(۱۶) اما در اندیشه غربی حق
حیات ناشی از میل ذاتی انسان به نفس خویش است كه از انسان محوریِ مدرنیته سرچشمه گرفته است و انسان به علت انسان بودنش حق حیات دارد و اگر هم حیات از سوی خداوند به فرد داده شده، اما فرد در برابر خدا مسئولیتی ـ آنگونه كه در تفكر قبل ذكر شد ـ ندارد.
۲ ـ آزادی; آزادی یعنی آزاد بودن انسان از هر قید و بند برای رسیدن به كمال مطلوب (چه
سعادت اخروی و چه كامیابی دنیوی). آزادی یعنی فقدان محدودیت و مانع برای رسیدن به خواسته های
انسان به شرط آن كه با خواسته دیگران در تعارض و تضاد نباشد و موجب محدودیت دیگران نگردد.
«محدودترین تعریف آزادی، بنده نبودن انسان و كلی ترین مفهوم آن، گرفتار نبودن انسان و رهایی از بند
است».(۱۷)
آزادی از گذشته های دور ذهن انسان را به خویش مشغول كرده و به عنوان حقی طبیعی برای انسان در نظر گرفته شده كه بنا بر عقاید مكاتب و ایده ها و فرهنگ ها و ادیان مختلف در طول تاریخ، تعریف و یا
محدود شده است. آزادی دارای جنبه های متفاوتی چون آزادی فكر و عمل و عقیده و اندیشه و بیان و
مذهب و آزادی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است و به عنوان یكی از حقوق مهم و اساسی در چند ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر مورد تأكید قرار گرفته است. گرچه سیاستمداران و فرمانروایان از گذشته تا امروز با حربه های مختلف (از زور و اجبار گرفته تا تبلیغات) سعی در محدودیت این حق مهم و حیاتی
داشته اند، اما اكثراً (و متظاهراً) بر لزوم و وجود آزادی در جامعه تأكید می كرده اند.
۳ ـ برابری; برابری كه به معنای حقوق طبیعی یكسان و شركت برابر همگان در تشكیل جامعه
می باشد،(۱۸) از ابتدای زندگی جمعی انسان مورد توجه بوده است. نكته قابل توجه این است كه در هیچ
جامعه ای از مدینهٔ النبی گرفته تا اتوپیاها و آرمان شهرها برابری مطلق وجود ندارد و نخواهد داشت. و
اصلا عدالت را در عدم برابری و یكسانی مطلق تمام افراد جامعه دانسته اند. این موضوع از تفاوت در میزان
خلاقیت و توانایی افراد و نیز سودجویی، سوءاستفاده از موقعیت و منفعت طلبی انسان نشأت می گیرد و
این آرمانِ كارل ماركس كه «هركس به اندازه توانایی اش كار كند و به اندازه نیازش بهره برداری نماید» با
ذات منفعت طلب انسان و نیز تفاوت در بهره هوشی و خلاقیت او همخوانی ندارد. چه امروز نه تنها به
جوامع كمونیستی مورد نظر ماركس نرسیده ایم، بلكه جوامع سوسیالیستی كه راه گذار به كمونیسم بود،
نیز در رسیدن به هدفشان شكست خورده اند.
جدا از برابری مطلق، انسانها حق دارند در استفاده از امتیازات و مواهب طبیعی به طور مساوی بهره
ببرند. این حق طبیعی مورد تأیید و تأكید اكثر ادیان و فرهنگ ها و ایده ها بوده و در مواد ۱ و ۱۷ اعلامیه
جهانی حقوق بشر نیز مورد توجه قرار گرفته است. روح جمعی بشر انسان را به سوی این حق رهنمون
می كند و همانگونه كه خداوند متعال انسانها را برابر خلق كرده، آنها نیز باید سعی كنند برابری بین
همدیگر را حفظ كرده و از تبعیض و دوگانگی منفی برحذر باشند.
۴ ـ حق مالكیت; برخی مالكیت را حق طبیعی هر انسانی می دانند و بهره برداری شخصی و
خصوصی انسان از طبیعت برای استمرار حیات را جایز و لازم می شمارند. چنان چه ادیان بزرگ مانند
اسلام بر این امر تأكید كرده اند (آیات ۲۹ سوره بقره و ۱۰۹ آل عمران) و در اندیشه مدرن نیز این اعتقاد
وجود دارد (جان لاك) كه حق صیانت ذات، حق نگاهداری از لوازم صیانت ذات را به دنبال دارد و مالكیت
طبیعی و مالكیت در جامعه از آن منشعب می شود.
اما در قبال این عقاید برخی مكاتب فكری مانند سوسیالیسم و ماركسیسم، مالكیت خصوصی را مایه
تباهی انسان و سودجویی او می پندارند و حتی كل مالكیت خصوصی را نفی كرده و مالكیت جمعی را به
رسمیت می شناسند.
به هرحال در تفكر اكثر ابناءبشر انسان حق دارد بر اموال خویش مالكیت داشته باشد و آنها را حفظ
نموده و برای رفع نیازها از آنها استفاده كند.
● سیر تحول اندیشه حقوق بشر
مفهوم حقوق طبیعی و حقوق انسانی قرن ها مورد توجه انسان بوده، اما واژه حقوق بشر، تنها در چند
قرن اخیر بسط و گسترش یافته و این چنین مورد توجه و دقت انسان واقع شده است. اندیشمندان و جوامع
غربی با ظهور مدرنیته و فرآیندهای فردگرایی و خردگرایی موفق شدند به انسان ثابت كنند كه او حقوق
عام و جهانی دارد و همگان باید به آن احترام گذارند. اما باید توجه كنیم اندیشه ها و ایده های مكاتب وادیان و فلسفه های گوناگون در طول قرون و اعصار متمادی باعث شكل گیری چنین اندیشه ای شده و بدون طی این مسیر طولانی در شرق و غرب، پیدایش حقوق بشر مدرن، محال به نظر می رسد. توجه به حقوق انسانی و احترام به آن چه در یونان، و چه ایران باستان (با «منشور كوروش»)(۱۹) و چه با تعالیم مسیحی و اسلامی، تدریجاً انسان را با حقوق خویش آشنا نموده بود. در اینجا ادوار زندگی بشر در رابطه با مفهوم حقوق بشر را به سه دوره تقسیم بندی می كنیم.
۱ ـ دوران غفلت
قرن های متمادی از تاریخ بشر با غفلت از حقوق بشر سپری شد و انسان ها اكثراً در جوامعی با رنج و ظلم و نابرابری به سر می بردند. جوامع انسانی به خودآگاهی نرسیده و اندیشه انسان در گذشته چندان
رشد نیافته بود كه بتواند حقوق خود را بازشناسد و آنها را مطالبه نماید. اما نقطه عطف و دوران طلایی در
همین عصر غفلت، جامعه یونان باستان بود كه منجر به پیدایش دوران گذار شد.
یونان متشكل از «دولت ـ شهر» هایی بود كه «Polis» نامیده می شد و مهم ترین ویژگی آنها، حكومت
قانون بود. قانونِ برگرفته از عرف و عادت و سابقه كه آن را مظهر اراده خدایان می دانستند. این قانونِ
تبعیض آمیز، حقوق را تنها مخصوص طبقه ای خاص و ممتاز (Citoyen) می دانست كه دارای والدین آتنی
بودند و از كار یدی پرهیز می كردند و تنها ۱۵ درصد افراد جامعه را تشكیل می دادند. بقیه افراد جامعه (۸۵
درصد) كه زنان و بردگان و كودكان را شامل می شدند، بیگانه نامیده شده و از بسیاری حقوق مانند
مالكیت و آزادی و برابری و... محروم بودند.
اندیشه فلسفی در یونان باستان، مبتنی بر بینشی غایت اندیشانه نسبت به جهان بود و عقل همراه با
غایت و هدف، تعیین كننده مسیر آدمی بود. از دیدگاه افلاطون و ارسطو باید طبیعت انسان را شناخت تا
نیازهای او شناخته شود و بتوان كمال طبیعت بشری را یافت. و نكته مهم این كه تحقق كمال طبیعی با
تحقق عالی ترین فضیلت اجتماعی، (یعنی عدالت اجتماعی) برابر است. بنابراین عدالت و حقوق مبنای
طبیعی دارد و حیات عالی بشر تنها با عدالت میسر خواهد شد. در عین حال آنها معتقد بودند افراد به طور
یكسان خلق نشده اند و انسان از نظر قدرت كسب فضیلت به عالی و دانی تقسیم بندی می شوند، پس
مقتضای عدالت تفاوت و تبعیض بین افراد است و پذیرفتن حقوق برابر برای همگان كمال بی عدالتی و
نابرابری است. بدین ترتیب این اندیشه فلسفی كه قرنها مورد توجه بود، از مفهوم حقوق یكسان برای
همگان فاصله ای بسیار زیاد داشت.
البته ذكر این نكته نیز لازم است كه پس از افلاطون و ارسطو برخی مكاتب مانند مكتب رواقی كه در
سال ۳۰۱ ق.م به وسیله «زنون» تأسیس شد یا برخی اندیشمندان مانند «سیسرون» (۴۳ ـ ۱۰۶ ق.م) بر
اصلِ یگانگی و جهانی بودن جامعه بشری و برابری انسانها از نظر دریافت كمال تأكید كردند كه البته
مفهوم حقوق بشر امروزی را دربرنمی گیرد و در ضمن مانند افكار فلاسفه یونانی قبل مورد توجه قرار
نگرفتند.(۲۰) در دیگر نقاط جهان نیز اكثراً به مفهوم حقوق انسان و آزادی و اختیار توجهی نمی شد و تنها
برخی فرمانروایان، و افكار و ایده ها در یونان، مصر، چین و ایران، انسان را از خواب غفلت چند هزار ساله
بیدار كرد و جوامع و مكاتب را برای طی كردن دوران گذار آماده نمود.
۲ ـ دوران گذار
حدود ۲۰ قرن پس از فلاسفه یونان باستان، اندیشه مدرن حقوق بشر شكل گرفت و ما می توانیم این
سالیان دراز را دوران گذار از غفلت به آگاهی درباره حقوق بشر بدانیم. در این پروسه طولانی مسیحیت و
اسلام ظهور كرد، قرون وسطی حاكمیت كلیسا و رژیم های فئودالی سربرآوردند و رنسانس و تحولات
انقلابی و اصلاحی و رفرماسیون ها شكل گرفت و انقلاب های عظیم در علم و صنعت و جوامع به وجود آمد
تا حقوق بشر مدرن شكل گرفت.
با پیدایش آیین مسیح، مسأله برابری انسانها به طور جدی مطرح شد و با اقبال عمومی مواجه گشت.
ارمغان مسیحیت برای انسان حس ترحم و شفقت نسبت به همنوعان و محرومان بود، و با رسمی شدن
آیین مسیح در سال ۳۱۳ میلادی به وسیله كنستانتین امپراتور روم، این آیین مورد توجه بیشتری قرار
گرفت و توجه به حقوق انسانی فراگیرتر از قبل شده و گسترش جهانی یافت. «آگوستین قدّیس» نیز از
روحانیون و اندیشمندان مسیحی بود كه بر برابری و صلح و دوستی میان انسانها تأكید می كرد. اما به
تدریج با حاكمیت كلیسا، قرون وسطی آغاز شد.
قرون وسطی از سال ۴۷۶ م. با هجوم اقوام وحشی و سقوط امپراتوری روم آغاز شد و حدود ۱۰ قرن
(تا پایان امپراتوری روم شرقی و سقوط قسطنطنیه در سال ۱۴۵۳) به طول انجامید. از لحاظ فكری،
اندیشمندان در این دوران معتقد بودند كه درباره حق، نظام ازلی وجود دارد كه ریشه و مبدأ آن در هیچ
اراده ای حتی اراده خدا قرار نگرفته و اراده خدا همیشه با این قانون طبیعی و ازلی منطبق است. در قبال این نظم طبیعی دو قانون موضوعه ایجاد شده كه یكی قانون مشیت یزدانی است و دیگری عرف و عادت
جامعه. بر این اساس خداوند و عرف و عادت برتر از انسان است و حقوق زیرمجموعه آنها قرار می گیرد و
تنها كسی كه می تواند این این عرف و قانون را تشخیص دهد، قائد اعظم كلیسا (پاپ) می باشد. بدین صورت كلیسا حاكمیتی فراانسانی پیدا كرد و حق قتل و مجازات هر كسی را به جرم مرتد شدن یا نفی قانون طبیعی و الهی را داشت كه دادگاه های تفتیش عقاید و دستگاه انگیزیسیون این وظیفه را برعهده داشتند و هیچ كس حق تخطی از نظم طبیعی و ابداع و اختراع و اكتشاف را نداشت. در همین دوران بود كه مدرسی ها «Scoolastists» به فعالیت می پرداختند و افرادی مانند گالیله را به علت اكتشافات و ابداعات محاكمه می كردند. «این محاكم معروف كه از قرن ۱۳ رواج بیشتری داشتند، در سراسر اروپا به استثنای انگلستان دایر گردید و شهادت یك نفر برای اثبات الحاد و محكومیت یك شخص كافی بود. اسامی شهود و جلسات سری بود و شكنجه و آزار و اذیت تا بدانجا گسترش یافته بود كه حكم اعدام یك نفر، وسیله نجات بخش شخص به شمار می رفت».(۲۱)
با حاكمیت كلیسا، به تدریج اشراف زادگان به قدرت رسیدند و اختلاف طبقاتی بیشتر شده و موجب
تجمع ثروت و مالكیت زمین شد و فئودالیسم رواج یافت كه در این نظام اجتماعی و فكری، ارباب دارای
حقوق فراوان و بقیه افراد رعیت محسوب می شدند و حق چندانی نداشتند. «نظام حقوقی، برخاسته از
حقوق اربابی و كلیسایی بود و خواست گروه های اجتماعی در چارچوب منافع اقتصادی و رابطه ارباب با
رعیت تعریف می شد.»(۲۲) پادشاه نیز ضامن حفظ این عرف و فرهنگ بود و حقوق بشر مفهومی جز حقوق
ارباب نداشت. و با این كه مفاهیم بنیادی حقوق بشر چون حقوق طبیعی و حاكمیت قانون وجود داشت، اما
به دلیل حاكمیت كلیسا و رشد فئودالیته، و فقدان روش منطقی در برخورد مسائل، این مفاهیم در فكر اكثر
اندیشمندان و كل جامعه هضم نمی شد و مورد توجه قرار نمی گرفت.به طور كلی در این دوران، «نظام طبیعی، چه از جهت مبدأ و منشأ و چه از نظر غرض و غایت، متكی بر نظام مابعدالطبیعه بود... و آدمی مظهر كامل پروردگار بود و از حالت یك وجود قابل مطالعه نظیر دیگر
مخلوقات خارج شده بود».(۲۳) قوانین طبیعی، اصل و بنیان نظام فكری را تشكیل می داد و حق، هیچگونه
اصالتی نداشت. با حقوق فردیِ انسان و عقلانیت در زندگی مخالفت می شد و نوع خاصی از زندگی به
انسان ها تحمیل می گردید، حتی در قرون ۱۲ و ۱۳ میلادی اندیشمندان و روحانیون مسیحی چون «توماس
آكویناس» نیز تفكر برابری و آزادی كامل را نمی پذیرفتند و ضمن تأكید فراوان بر مذهب، انسان را لایق
شناختن حقوق طبیعی اش نمی دانستند.(۲۴)
ظهور اسلام نیز در همین دوران گذار صورت پذیرفت. عقاید انسان دوستانه، توجه به برابری و
برادری انسانها و حمایت از او در برابر حكومت و جامعه، پای بندی حاكم به مشورت با دیگر انسان ها،
توجه به حقوق زنان، تأكید بر حقوق بردگان و نژادهای متفاوت كه در آیات قران و سیره پیامبر اسلام و
امیرمؤمنان و خلفای اولیه به چشم می خورد، همگی توانست اندیشه های ناب حقوق بشر را بسط دهد و بر سرعت دوران گذار بیفزاید. مخصوصاً تلفیق این دین انساندوست با فرهنگ ایرانی و آیین سنتی زرتشت،
دورانی متفاوت برای ایرانیان رقم زد كه متأسفانه پس از چند قرن، با اشراف گرایی حكام مسلمان، دوری
از اسلام اصیل و خرافه پرستی و نیز هجوم اقوام وحشی و مغول و جنگ های صلیبی، فلسفه اسلامی و
بینش جوامع اسلامی رو به افول گرایید و این دین نیز به سرنوشت مسیحیت دچار شد.
۳ ـ دوران حقوق بشر
تحول در اندیشه بشر همراه با تحولات اجتماعی و اقتصادی، انسان را به سوی جهانی متفاوت رهنمون
ساخت كه یكی از ویژگی ها و جنبه های مثبت آن توجه به حقوق بشر و نهادینه شدن این مفهوم در جوامع
مدرن بود. بالاخره جهاد علمی و فلسفی عصر روشنگری و انقلاب های سیاسی و صنعتی مؤثر واقع شد و
انسان ابتدا خود را شناخت، سپس حق را شناخت و بعد آن را مطالبه كرد. دادخواست ۱۶۲۸ انگلستان،
اعلامیه استقلال آمریكا در سال ۱۷۷۶ و انقلاب كبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ اولین جنبه های توجه به حقوق
بشر بود. پس از انقلاب فرانسه، اعلامیه حقوق بشر و شهروندی این كشور به تصویب رسید و پس از آن
اعلامیه پترزبورگ در سال ۱۸۶۸، كنفرانس بروكس در سال ۱۸۷۴، اعلامیه بلشویك ها در سال ۱۹۱۸ و
بالاخره اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال ۱۹۴۸، اجماع جهانی برای توجه به حقوق بشر ایجاد كرد و
دوران حقوق بشر مدرن آغاز شد اگر چه امروز نیز پس از گذشت نیم قرن از اعلامیه جهانی هنوز در هیچ
كشوری نمی توان ادعای حقوق بشر به طور كامل كرد، چنان چه «در جوامع استبداد زده، هرچند حقوق
شناسایی شده است ولی در عمل پیاده نمی شود و افراد و مقامات، خود را مسئول و پاسخگو در مقابل
شهروندان نمی دانند»(۲۵) اما به هر حال اكثر سیاستمداران و جوامع (حتی متظاهراً) خود را موظف به
احترام به حقوق بشر می داند و همین تفاوت دوران مدرن با دوران ماقبل مدرن است.
●مینه های فكری و اجتماعی حقوق بشر
مطمئناً مدرنیته و مدرنیسم تنها عوامل پیدایش حقوق بشر نمی باشند، اما از لحاظ تاریخی تنها در
دوران مدرن است كه زمینه های اجتماعی و فكری اندیشه حقوق بشر فراهم شده است كه بررسی این
جریان تاریخی، در شناخت حقوق بشر امری لازم و ضروری است. بررسی زمینه های فكری و اجتماعی
تحول انسان در دوران جدید از سوی مكاتب و افراد مختلف در چند دهه گذشته انجام شده و از زاویه های
مختلف مورد بررسی قرار گرفته كه در اینجا ابتدا ضمن توضیحی كوتاه درباره «مدرنیته» اشاره ای كوتاه
به برخی جنبه های آن خواهیم داشت كه در این بررسی تقدم و تأخر تاریخی یا ترتیب اهمیت رعایت نشده
است كه البته شاید نتوان این مسئله را در بررسی كل تاریخ مدرنیته رعایت كرد.
مدرنیته انفجار گستره زندگی آدمی است. اعتراضی است علیه اندیشه سرنوشت، و پس از آن انسان
می تواند سرنوشت از پیش تعیین شده طبیعی و الهی را نفی كند. وضعیتی انسانی است كه در آن جهان
خارج از انسان، دائماً زیر سؤال می رود و امتیازات اجتماعی، سیاسی، دینی و فرهنگی آن مورد تردید واقع
می شوند و جهان درون انسان پیچیده تر شده(۲۶) و انسان دائماً به قانون های جدید نیازمند است.از لحاظ
فكری، اندیشه مدرنیته، پذیرش این مسئله است كه انسان هم ارز همان چیزی است كه انجام می دهد. عقل انسان ارزش پیدا می كند، و تنها خرد است كه می تواند تناسبی میان عمل انسان و نظم جهانی درافكند. و این عقل است كه انسان را به سوی دموكراسی، آزادی و خوشبختی رهنمون می كند.(۲۷)
اما از لحاظ اجتماعی، مدرنیته، شیوه های زندگی اجتماعی و تشكیلات و سازمان های اجتماعی است كه از قرن هفدهم میلادی در اروپا ظاهر شد و به تدریج دامنه تأثیرات و نفوذ آن كم و بیش در سایر نقاط جهان
نیز بسط و گسترش یافت. به عقیده بسیاری از اندیشمندان، امكانات و فرصت های پیش روی انسان مدرن
بیش از هر دوره ای است. یكی از نكات مهم در مدرنیته، نظم حاصل از این دوران است كه جامعه شناسان
بزرگ آن را ناشی از مسائل مختلف می شمارند، «كارل ماركس» این نظم را محصول «سرمایه داری» و
سودانگاری، «امیل دوركیم»، محصول «صنعتی شدن» و تقسیم كار و «ماكس وبر» محصول
«بوروكراسی» و عقلانیت می داند.(۲۸)
نكته مهم اینجاست كه مدرنیته، در مقابل سنت معنا می یابد، اگر سنت به گذشته می نگرد، مدرنیته
نگاهش را به آینده دوخته است. بر همین اساس، برخی متفكرین، چهار تفاوت اصلی دنیای جدید و قدیم را
در «وسایل»، «غایات»، «مفاهیم» و «پیش فرض ها»(۲۹) دانسته اند كه هر كدام از این چهار ركن با نگاه جدید به انسان، تغییر كرده و بینش انسان به خودش و نیازهایش نیز متفاوت شده است. برای این دوران جدید خصایص و ویژگی هایی می توان برشمرد كه در طول تاریخ بشر، فقط در چند قرن اخیر ظهور یافته اند از جمله شیوه ای نو و كارآمد برای مطالعه و تحقیق درباره طبیعت، مردم سالاری لیبرال، فرهنگ دنیوی و این
جهانی، فردگرایی، حرمت به فرد و انسان گرایی، عقلگرایی و برنامه ریزی عقلی، تكنولوژی جدید و
شیوه های نو در تولید صنعتی و نیز بالارفتن سطح زندگی مادی انسان و سرمایه داری و بازار آزاد.(۳۰)
اما جدا از این ویژگی ها می توان به پیش زمینه های اجتماعی و فكری مدرنیته اشاره كرد كه بدون ظهور این مفاهیم و جریانات فكری و تاریخی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، ویژگی مدرن عصر حاضر و به
تبع آن، بسط مفهوم حقوق بشر محال به نظر می رسید از جمله: رنسانس، پروتستانتیسم، روشنگری
فلسفی، انقلاب های سیاسی، شهرگرایی، انقلاب صنعتی، خردگرایی و رشد علم، فردگرایی، انسان گرایی، تقسیم كار، تمایز اجتماعی، سكولاریسم و پلورالیسم و... كه این پارادایم ها با مدرنیته رابطه متقابل دارند، از یك طرف این مفاهیم و جریانات تاریخی اجزای مدرنیته هستند و در پیدایش آن نقش اساسی داشته اند و در عین حال كل مدرنیته و مدرنیسم نیز در رشد هركدام از آنها تأثیر داشته است. در این مقاله به برخی از این جنبه های مهم كه تأثیرات اساسی در رشد حقوق بشر داشته اند، پرداخته ایم.
۱ ـ رنسانس
رنسانس، نوزایی اندیشه انسان پس از دوران سیاه قرون وسطی بود. برخی مورخین و اندیشمندان،
رنسانس را واكنشی به خرافه و جهل پرستی و سنت گرایی و مشكلات دینی ناشی از قرون وسطی
می دانند و به علت همین ویژگی واكنشی معتقدند این جریان، عمیق و اساسی نبود و نتوانست به سرعت، تغییرات اساسی در فكر و زندگی انسان ایجاد كند. اما به طور كلی نمی توان از نقش اساسی رنسانس غافل ماند چون اساساً این نوزایی، سرآغاز تغییر بینش انسان درباره همه مسایل و طبیعت اطرافش بود. از قرن دوازدهم میلادی در ممالك مركزی و شمالی اروپا، مردمانی سوداگر و صنعتگر موفق شدند به تدریج طبقه قوی و منتقدی را به نام «بورژوا» به وجود آورند و در برابر طبقه حاكم آن زمان، یعنی فئودالیته قدعلم كرده، داعیه حكومت و رهبری كشورها را پیدا كنند. اما در قرن پانزدهم با رشد و نمو این طبقه و ظهور نخستین آثار تحول جدید بود كه شهرهای بزرگ غربی، از نظر مادی و معنوی مركزی برای رشد
افكار نو شد و در مقابل فئودالیته كه در روستاها فرمانروایی مطلق داشت، شهرها به سنگرگاه بورژوازی
مبدل گشت.(۳۱)
پس از رنسانس، سلسله مراتب اجتماعی جدیدی جایگزین نظم اجتماعی سابق گردید و با فروپاشی
نظام فئودالی و كلیسایی، نظامی از ارزشهای ناهمگون كه زاییده دوران مدرن بود، جامعه جدید را انتظام
بخشید و نظم اجتماعی جدیدی را بنیان نهاد.
۲ ـ پروتستانتیسم
در طول قرون وسطی، كلیسا مدعی حقوق مطلقه برای خود بود و پاپ مدعی واسطه بین خالق و خلایق
بوده و تمام حقوق و تكالیف افراد را او تعیین می نمود. در عین حال پادشاهان نیز سلطنت خویش را
موهبت الهی برمی شمردند و به مرور زمان در مقابل كلیسا و پاپ ایستادگی می كردند(۳۲)، این دوگانگی، جامعه را افسرده و خسته كرده بود و فضا را برای رشد جریان مذهبی جدیدی آماده ساخت كه انسان را از این دوگانگی ها و خصوصاً سلطه مطلق دین (به ویژه صاحب منصبان دینی) رهایی بخشد. بر همین اساس در ۳۱ اكتبر سال ۱۵۱۷ یك كشیش آلمانی به نام «مارتین لوتر» اعلامیه ای در كلیسای «ویتنبرگ» در آلمان صادر كرد و آمرزش كشیشان را در قبول گناهكاران از نظر مسیح مطرود دانسته و وجدان هر فرد را كشیش درونی او برشمرد و و بدین نحو علناً به مقابله با پاپ و نظام سنتی كلیسا پرداخت. بعد از وی نیز روشنفكرانی مانند «ژان كالون» راه او را در پیش گرفتند و این امر به اصلاحات و رفرم های اساسی در مذهب كاتولیك منجر شد و البته موجب برخوردهای شدید میان طرفداران این دو نظریه شده و به قتل صدها هزار نفر از مردم اروپا منجر شد.
به هرحال تعالیم اصلاح مذهبی و بالاخص فرقه مذهبی پروتستان و جریان تاریخی پروتستانتیسم، كه
اعتراضی به دیدگاه سنتی از مسیحیت، سخت گیری های كلیسا و اختناق فكری حاكم بر امور مذهبی بود،
همراه با روح اندیشه شرقی و اسلامی كه غربیان به مرور با آن آشنا می شدند، روشنفكران و جوامع غربی
را از دنیای قرون وسطایی رهایی داد، تشریفات، خرافه گرایی و اقتدارطلبی كلیسا را آشكار نمود و از
قدرت مطلقه آن كاست، بر اصل خودكشیشی تأكید نمود، بر جدایی دین از حوزه سیاست و عدم حاكمیت
كلیسا در همه حوزه ها اصرار ورزید و دین را فقط متكفل امور فردی دانست.(۳۳) و به تدریج انسان را با
خودش و حقوقش بیشتر آشنا نمود.
ظهور فرقه پروتستان و نوزایی اندیشه انسان، باعث تغییر فكر و فرهنگ جامعه غربی درباره كار و
تلاش شد. و درگیری های فرقه ای بعد از ظهور پروتستان، باعث مهاجرت عده زیادی از طرفداران این
مذهب به آمریكا شد و همین مسئله و اقدامات و فعالیت های مهاجران در آمریكا و دیگر كشورها، سرمنشأ
تغییرات و اتفاقات زیادی در جهان شد چنان چه «ماكس وبر» جامعه شناس قرن ۱۹ میلادی، آیین
پروتستان را عامل اساسی در روحیه سرمایه داری و پیشرفت های اقتصادی جوامع بر شمرده است.
۳ ـ روشنگری فلسفی
رنسانس، پروتستانتیسم و انقلاب صنعتی و در یك كلام مدرنیته كه به تغییر منظومه فكری انسان
منجر شد، مدیون ظهور و حضور اندیشمندان و روشنفكرانی است كه جهان و انسان را گونه ای دیگر
تصور كردند، سیاست، فرهنگ و اجتماع را متفاوت پنداشتند و ابتدا با شكاكیت و سپس عقلگرایی، «عصر
روشنگری» در فكر و فلسفه را بنیان نهادند.«نیكولا ماكیاول» در قرن ۱۵ و ۱۶ با اثر مهم «شهریار» عقاید جدیدی در حوزه سیاست و فلسفه بنیان نهاد و سعی كرد نشان دهد در جوامع مختلف بشری تمایلات سیاسی ثابتی وجود دارد. این عقیده تأثیر
بسزایی در اندیشه امروزی قوانین ثابت و حقوق یكسان برای بشر می باشد.
«دكارت» با شك فلسفی، جهانی جدید ورای فكر و علم و اندیشه آدمی ایجاد كرد. او با شك، یقین را
حاصل می كرد و می گفت: «می اندیشم، پس هستم» و با مبنا قرار دادن عقل و خودِ انسان در شناخت، عصر روشنگری را وارد عرصه ای جدید كرد.
«فرانسوا ماری آرونه ولتر» در قرن ۱۸ بر این عقیده بود كه آن چه مربوط به طبیعت انسانی است، در
سراسر دنیا شبیه به یكدیگر است، در نتیجه عمق و درون اجتماعات شبیه به هم می باشد.(۳۴) و بر این
اساس می توان برای تمامی انسانها در جوامع مختلف حقوق و قوانین یكسان قائل بود.
«بارون دو منتسكیو» در قرن ۱۸ و ۱۹ معتقد بود دنیای مادی دارای قوانین خاصی است و هوش و فهم انسانی نیز قوانین خاصی دارد. او با تأكید بر تفكیك قوا و جامعه مدنی، به عقاید و واژه های سنتی و مبهم،
نور علم تاباند و مفاهیمی جدید انتزاع كرد.(۳۵)
«جان لاك» نیز درقرن ۱۸ لازمه جایگاه متعالی انسان در حیات خویش را رها شدن از بند تكالیفی
می دانست كه خود برای خود تعیین نكرده است. او جوهر وجودی انسان را برخورداری از عقل و آزادی
می دانست و معتقد بود هیچ موجود عاقلی را نمی توان به بند كشید و همین عقل ایجاب می كند كه انسان درباره مایملك، سرنوشت و اخلاق خویش با آزادی تصمیم بگیرد.(۳۶)
«ایمانوئل كانت» در قرن ۱۸ و ۱۹ توجه زیادی به آزادی، فردیت و اخلاق فردی داشت. و اصالت فرد و اهمیت آزادی كه كانت بر آن تأكید میورزید، موجب گسترش فكر تساوی حقوق افراد شد.
به تدریج عقاید اندیشمندان فوق الذكر و نیز عقاید «ژان ژاك روسو»، «بنتام»، «ژان استوارت میل»،
«دیوید هیوم»، «هابز» و دیگر فلاسفه و اندیشمندان عصر روشنگری، حقوق ذاتی انسان، پایه اصلی
مشروعیت نظام های سیاسی شد و همراه با انقلاب های سیاسی و اقتصادی، حقوق بشر بسط و گسترش یافت.
در دوران روشنگری، عقل گرایی به هدف و روش فكر انسان مبدل گشت، در شناخت، روش استقرایی و تجربی به كار گرفته شد، فرجام باوری نفی شد، سود و منفعت محور و مدار حركت آدمی شد، آموزش
نوین رواج یافت، مبدعین و مخترعین مقامی ممتاز دارا شدند و علم از حیثیت والایی برخوردار شد، بر
توانایی بی نهایت و استقلال عقل انسان تأكید شد، آزادی و اختیار در هر امری مورد توجه قرار گرفت و
اجمالا عقلانیت و آزادی به عنوان دو مؤلفه انسانیت مطرح شدند و چون «تعبد و تقلید در مقام نظر با
عقلانیت منافات دارد و در مقام عمل با آزادی ]پس آن گونه مطرح شد كه [ تعبد چیزی نیست جز سركوبی
حس كنجكاوی و تعطیل سیر عقلانی».(۳۷) و تأكید مدرنیته و عصر روشنگری بر عقلانیت و آزادی، انسان
را به سمت فردگرایی و بازاندیشی حقوقش رهنمون ساخت.
۴ ـ انقلاب صنعتی
با رشد سرمایه داری و بورژوازی در اروپای مركزی و شمالی، كشف ماشین بخار و پیشرفت در علم
مكانیك، انسان توانست تغییرات اساسی در وسایلی كه برای ادامه حیات خویش به كار می برد، ایجاد كند
و ابزار تولید، نیروهای تولیدی و نوع كار انسان با گذشته تفاوت كرد. این اتفاقات در حالی صورت
می گرفت كه اروپائیان توانستند از طریق دریانوردی به منابع مناطق دیگر دسترسی یابند و فرصتی به
وجود آمد تا از امكانات مادی و نیروی كار دیگر نقاط جهان بهره برداری كنند. همچنین تحولات اساسی در
كشاورزی، و تركیب منابع (زمین و كار و سرمایه)، توسعه صنعت را علمی ساخت و از سال ۱۷۶۰ تا
۱۸۳۰ استفاده از منابع اولیه، بازارهای جدیدی را به وجود آورد و سرمایه سرمایه داران و استفاده از
روش های علمی در صنعت روز به روز افزایش یافته، تحولات عظیم صنعتی به دنبال داشت كه به علت
عظمت این تحولات لفظ «انقلاب صنعتی» را برای این جریانات به كار می برند.
انقلاب صنعتی رویدادی واحد و اتفاقی ناگهانی نبود، این جریان تاریخی، تحولات همبسته گوناگونی
را در برمی گیرد كه سرانجام جهان غربی را از نظام سنتی و كشاورزی به نظام كاملا صنعتی دگرگون
ساخت. مازاد سرمایه و مازاد كارگر به كار گرفته شد و همراه با رشد تكنولوژی، فضا را برای بیشتر
صنعتی شدن آماده ساخت. این روند باعث ثروتمند شدن عده قلیلی سرمایه دار، و در مقابل استثمار عده
كثیری كارگر شد كه اعتراضات كارگری از یك سو و نیز نیاز به امنیت برای سرمایه داران، جوامع را
نیازمند به قوانین ساخت.(۳۸)
صنعتی شدن در عصر جدید، زندگی جدیدی برای انسان رقم زد كه به دنبال آن فردگرایی، تقسیم كار،
شهرنشینی، تمایز اجتماعی و فاصله كشورهای جهان اول و جهان سوم را به دنبال داشت. البته نیاز به
قانون نیز كه اشاره شد، بالتبع حقوق یكسان برای افراد را به دنبال داشت.
۵ ـ تقسیم كار و همبستگی ارگانیكی
جوامع گذشته، ساختار اجتماعی ساده داشته و با كمترین میزان تقسیم كار روبه رو بودند، ارزش های
مشترك و وجدان جمعی، مردم را به یكدیگر پیوند زده بود و به قول «امیل دوركیم»، دین شیرازه جامعه
بود و تعلق اشتراكی به هدف های اخلاقی وجود داشت كه از مقصودهای فردی فراتر بود. او این تعلق
اجتماعی و همبستگی را «همبستگی مكانیكی» نامیده بود و معتقد بود در این همبستگی، افراد جامعه چندان تفاوتی با یكدیگر ندارد و به ارزش های واحدی وابسته اند.
اما با انقلاب صنعتی و رشد تكنولوژی، ضرورت تقسیم كار دقیق و پیچیده احساس شد، هر فرد باید به
طور منظم به فعالیت های روزانه می پرداخت و در عین وابستگی متقابل افراد به همدیگر، به علت تفاوت
كاركرد هر فرد، تفاوت و تمایز انسان ها از همدیگر نیز بیشتر رشد یافت و «همبستگی ارگانیكی» شكل
گرفت. در جامعه ای كه همبستگی مكانیكی حاكم است، وجدان جمعی بزرگترین بخش هستی فردی را
دربرمی گیرد، اما در جامعه ای كه همبستگی ارگانیكی ظهور یافته، دایره عمل آن بخش از هستی كه تابع
وجدان جمعی است، كاهش می یابد و دامنه تعابیر فردی توسعه می یابد، استقلال رأی و آزادی عمل در اخذ تصمیمات جلوه بیشتری پیدا می كند، تمایزهای اجتماعی بین افراد ظاهر می شود، و هركس آزاد است در مقدار زیادی از اوضاع و احوال به دلخواه خویش فكر كند، بخواهد یا عمل كند.(۳۹)
دوركیم معتقد است در همبستگی ارگانیكی و به علت تقسیم كار مدرن، فردگرایی رشد فزاینده ای
می یابد و «فرد دارای آن گونه ویژگی اسرارآمیزی تصور می شود كه فضایی تهی پیرامون اشیای مقدس
ایجاد می كند... و دقیقاً این ویژگی است كه احترامی را كه خود موضوع آن است، به وجود می آورد. ]پس [
هر كس قصد نابودی جان انسان، آزادی انسانی و شرافت انسانی را كند، ما را دچار وحشتی می كند كه از هر جهت شبیه وحشتی است كه مؤمن هنگامی كه معبود خود را هتك حرمت شده می بیند، به آن دچار می شود.»(۴۰) بنابراین با ایجاد تقسیم كار و همبستگی ارگانیكی، انسان ضمن تمایل به فردیت، چنان جایگاهی می یابد كه حقوق فراوانی برای خویش متصور می شود و خواهان حقوق مساوی و عدم هتك حرمت به آن می شود. دوركیم با پایه گذاری «جامعه شناسی حقوق»، معتقد بود كه حقوق مظهر مرئی تعاون و همبستگی اجتماعی است و منشأ حقوق را نیز اخلاق و وجدان جمعی می دانست، البته او كه توجه زیادی به همبستگی اجتماعی در دوران مدرن داشت، یكی از عوامل مدرن همبستگی را نیز حقوق
می دانست كه در همبستگی ارگانیكی فقط حقوق جزایی را شامل نمی شد، بلكه به حقوق اساسی و حقوق افراد و خانواده نیز بسط یافته بود.
۶ ـ انقلاب های سیاسی
اولین انقلاب در تاریخ مدرنیته و شاید اولین انقلاب تاریخ بشر، «انقلاب كبیر فرانسه» در سال ۱۷۸۹
بود كه به دلیل خشم اكثریت مردم فقیر فرانسه به امتیاز اشراف شكل گرفت. تحلیل این واقعه بدون توجه
به تأثیرگذاری «روسو»، «ولتر» و «لاك» و نیز ظهور طبقه متوسط در جامعه معنا ندارد. با اعتصابات و
تظاهرات و فشار زیاد مردم بر حكومتِ سخت گیرانه فرانسه، در در سال ۱۷۸۸ مجلسی طبقاتی در فرانسه
تشكیل شد كه اقشار مختلف مردم در آن حضور داشتند و بالاخره یك سال بعد از آن انقلاب فرانسه به ثمر
رسید و از آثار و نتایج مهم آن، تصویب اعلامیه حقوق بشر و اتباع فرانسه بود كه در ماده اول آن، عقاید
«لاك» و «روسو» به چشم می خورد.(۴۱) این اعلامیه اولین، سند حقوق بشر در جهان بود و همین مسئله
فرانسه را به مهد و مركز حقوق تا به امروز مبدل نمود. البته قبل از انقلاب فرانسه و اعلامیه مورد نظر، در
قیام مردم انگلستان در سال ۱۶۸۸ و نیز اعلامیه استقلال آمریكا در سال ۱۷۷۶ نیز قدم هایی در این مسیر و توجه به حقوق بشر و حقوق شهروندی انسان برداشته شده بود كه نتوانست تأثیر فراوانی در جهان باقی
گذارد. انقلاب فرانسه و رشته طولانی انقلاب های سیاسی بعد از آن، سقوط ناپلئون و نیز مشكلات امپراتوری تزاری روسیه و وضع نابسامان و پر از آشوب بعد از انقلاب ها، محیط زندگی اجتماعی را برای قبول
راه حل های علمی و اجتماعی آماده گردانید، دانشمندان و جامعه شناسان را برای ارائه راه حل برای
بحران های اجتماعی ترغیب نمود و ضرورت بازگرداندن نظم به جامعه در آثار اكثر روشنفكران و
جامعه شناسان این دوران مشهود است.(۴۲) پس از این اتفاقات نیاز به قانون به خصوص قانون اساسی
برای اجرای نظم و آزادی در هر كشوری احساس شد و در همین قانون های اساسی، یكی از ملاحظات
سیاستمداران و حقوقدانان، حفظ حقوق بشر بود.۷ ـ فردگرایی
یكی از تبعات اصلاحات دینی، صنعتی شدن، تقسیم كار، همبستگی ارگانیكی و شهرنشینی،
«فردگرایی» Individualism بود. از لحاظ فكری، از زمانی كه ذهن و شناخت ذهنی كه در خرد انسانی
متجسم است، در جایگاهی فراتر از قبل قرار می گیرد و ایدئالیسم مدرن رواج می یابد، ضمیر من به مثابه
محوری برای شناخت جهان اهمیت می یابد. انسان به عنوان موجودی دارای عقل و اراده و خواست، هویت
تازه ای می یابد، او خود بنیان گذار حقیقت است و دیگر در پی آن نیست كه به كنه حقیقتی كه از پیش تعیین شده پی ببرد. انسان مانند ایدئالیسم افلاطونی تنها سایه و تصویر نیست، بلكه سایه ها و تصاویر خلق ذهن او هستند. «من»، حامل تصویر عین می شود و رابطه بین «عین»ها در ذهن «من» برقرار می گردد. فرد شناسنده، منشأ شناخت می شود، به تبع آن اولا شناخت وابسته به فرد است و ثانیاً شناخت قاطع و مطلق نیست و از اینجاست كه فردگرایی رواجی شتابان می یابد.(۴۳)
اما از لحاظ اجتماعی، به طور كلی اگر فردگرایی با رهایی از اجبارهای اجتماعی و شرایط ستم گرانه در
ارتباط باشد، آن را به گونه ای مثبت تصویر می كنند ولی اگر منظور از فردگرایی، جدایی از دیگران و عدم
احساس تعهد متقابل باشد، به صورت منفی به آن نگریسته می شود. «آلكسی دوتوكویل» جامعه شناس
مشهور فرانسوی معتقد است «فردگرایی، هر شهروند را به جدا كردن خود از توده همگنانش و
كناره گیری از دایره خانواده و دوستان متمایل می كند. او با این جامعه كوچكی كه مطابق میل و سلیقه ایش تشكیل شده است، شادمانه جامه بزرگتر را ترك می گوید و آن را به حال خود رها می كند.»(۴۴)
برخی پیامدهای فردگرایی را اینگونه می توان برشمرد: فرد بر جامعه مقدم می شود، آزادی و اختیار در منظومه فكری انسان به رسمیت شناخته می شود، حقوق انسان دارای منشأ فردی می شود، شهود انسان بر لقای خدا تقدم دارد،(۴۵) در شناخت جهان فرد برتر از عین مطرح می شود و شناخت انسانی جایگاه بالاتری پیدا می كند، به قول «كیركگور»، انسان بیشتر از هستی برخوردار خواهد شد و امور قدسی و معنوی جایگاه خودشان را از دست می دهند و فرد مقابل همه قید و بندهایی كه بنیاد جامه كهن را تشكیل می داد، به طور مستقل ظهور می كند و انسان به علت انسان بودنش طالب حقوقی بیشتر از قبل است.
«دوركیم» و «تونیس» از جامعه شناسان مشهور فرانسوی و آلمانی نیز یكی از پیامدهای مهم
فردگرایی را تغییر وضعیت جوامع، از اجتماع «gemeinschaft» به جامعه «gesellschaft» دانسته اند. چنان
چه تونیس شرح داده در این تغییر، نگرش به فرد از «جمعی»، تبدیل به «مستقل و فردگرا» شده، تمایز
اجتماعی كه در اجتماع، بسیار ناچیز بوده گسترش یافته، روابط اجتماعیِ «نزدیك و غیر رسمی»، بیشتر به
سمت «رسمی و غیر شخصی» در حركت است، نهاد اصلی كه قبلا «خانواده» بود، جایگاهش را با نهاد
«دولت و اقتصاد» عوض كرده، حوزه جغرافیایی از «روستا» به «شهر» آمده، و بالاخره كنترل اجتماعی كه
در اجتماع به عهده «مذهب و عرف» بود، در جامعه «قانون و قرارداد» شده است.(۴۶) و با این پیامدها و
ویژگی هاست كه انسان خواستار حقوقی فراتر از قبل می شود.
۸ ـ انسان گرایی
پس از تحولات فراوان در فرهنگ و فكر و اندیشه آدمی، انسان گرایی humanism رواج یافت و انسان محور شده و جای خدا نشست. عصر نوین تاریخ بشر رقم خورد و انسان بر عقیده برتری یافت. حق تغییر
عقیده به رسمیت شناخته شد و انسان مستقل از هر عقیده ای كه برگزیند، ذاتاً به علت انسان بودنش محترم
شمرده شد. اصالت انسان سیطره یافته و اومانیسم و انسان گرایی مظهر «رهایی» و دین مظهر «بندگی»
تلقی شد.(۴۷) و چونان كه فوكو معتقد بود، در گفتمان مدرنیته انسان هم به عنوان «سوژه» و هم به عنوان
«ابژه» در دستگاه معرفت شناسی قرار گرفت.
اما در عصر ماقبل مدرن پارادایم برتری عقیده بر انسان وجود داشت. و حتی بنا بر عقاید برخی
اندیشمندان امروزی (مانند دكتر علی شریعتی و برخی روشنفكران دینی) «انسان» با «بشر» متفاوت است.
منظور از بشر، انسان با خصوصیات فیزیولوژی، بیولوژی و روانشناسانه است كه در همگان یكسان
است. اما حقیقت انسان بودن، سبب می شود هر یك از افراد نوع بشر، به میزان خاصی «انسان» باشند. در جوامع مختلف هر كسی به اندازه دیگران بشر است، اما افرادی هستند كه توانسته اند به مرحله انسان شدن برسند. بشر یك «بودن» است در حالی كه انسان یك «شدن» است و هدف بشر، انسان شدن است.(۴۸) حال اگر به مقتضای تفاوت بشر و انسان برای هر انسان حقوق متفاوتی قائل شویم، این مسئله با تفكر انسان گرایانه مدرنیته تعارض دارد. در بینش انسان گرایانه با تأكید بر تشابه انسان ها، هرگونه تمایزی نفی می شود و هویت انسان به عنوان انسان، متضمن نفی هویت طبقاتی، ملی، قومی و نژادی می شود و این بینش فلسفی، در رواج اندیشه حقوق بشر و حقوق مساوی و یكسان برای همگان نقشی اساسی داشت، همانگونه كه رواج حقوق بشر نیز در رشد بینش انسان گرایی تأثیر به سزایی داشت.
●اعلامیه جهانی حقوق بشر
اقدامات و فعالیتهای فكری و علمی در مسیر تحقق حقوق بشر، به منشوری كلی و همه جانبه منتهی شد كه موسوم به اعلامیه جهانی حقوق بشر می باشد. در اواسط جنگ جهانی دوم، سران دولت های آمریكا و
انگلستان در كشتی جنگی در اقیانوس اطلس، منشور «آتلانتیك» را امضا كردند و پس از آن دولت های
دیگر نیز با امضای این منشور ۸ ماده ای مقدمات تأسیس سازمان ملل متحد را فراهم آوردند. منشور ملل
متحد و تأسیس رسمی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۵، موجب توجه بیشتر به حقوق بشر شد تا آن جا
كه در ماده ۵۵ منشور ملل متحد، تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح شد و كمیسیون ویژه
حقوق بشر كه از نمایندگان كشورهای عضو تشكیل شده بود، پس از ۸۵ جلسه بحث و بررسی، پیش نویس
این اعلامیه را تقدیم سازمان ملل متحد كرد و این اعلامیه در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ با ۴۸ رأی مثبت و ۸ رأی
ممتنع (كشورهای روسیه، روسیه سفید، اوكراین، چكسلواكی، یوگسلاوی، لهستان، آفریقای جنوبی و
عربستان) در یك مقدمه و ۳۰ ماده به تصویب عمومی رسید و رسمیت جهانی یافت.(۴۹)
اهداف اصلی این اعلامیه كه در مقدمه آن ذكر شده، حفظ عدالت و صلح و آزادی و برچیده شدن فقر و
تبعیض نیز تساوی حقوق انسانی است كه به طور مجمل به حقوق مصرح در آن اشاره می نماییم.
ـ آزادی و برابری همه انسانها (ماده ۱)
ـ مساوات و عدم تبعیض نژادی، زبانی، دینی، سیاسی و جنسی (ماده ۲)
ـ حق زندگی، آزادی و امنیت (ماده ۳)
ـ حق برخورداری یكسان از حمایت قانون، عدم برده داری و شكنجه، منع تبعید و بازداشت خودسرانه
و مداخله در امور خصوصی، حق مراجعه به محاكم صالحه و حق برائت و... (مواد ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۱ و ۱۲)
ـ حق عبور و مرور آزادانه و ترك یا بازگشت به كشور(ماده ۱۳)
ـ حق پناهندگی در برابر آزار و شكنجه (ماده ۱۴)
ـ حق داشتن تابعیت و منع سلب خودسرانه آن (ماده ۱۵)
ـ حق ازدواج آزاد و تساوی حقوق زوجین و برخورداری خانواده از حمایت دولت و جامعه (ماده ۱۶)
ـ حق مالكیت و منع سلب خودسرانه آن و نیز حق مالكیت مالی و خدمات عمومی (مواد ۱۷ و ۲۱)
ـ حق آزادی فكر، وجدان، عقیده و مذهب و حق بیان و تغییر آنها (مواد ۱۸ و ۱۹)
ـ حق شركت در انتخابات و رأی گیری و استفاده از خدمات عمومی (ماده ۲۱)
ـ حق كسب مشاغل عمومی به صورت مساوی،حمایت بیكار و اجرت مساوی برای كار مساوی(ماده ۲۳)
ـ حق تشكیل آزادانه مجامع و جمعیت های مسالمت آمیز و اتحادیه ها و... (مواد ۲۰ و ۲۳)
ـ حق بهره مندی مادران و كودكان از مراقبت و بهداشت و بهره مندی از خدمات اجتماعی(ماده ۲۵)
ـ حق امنیت اجتماعی، استراحت، تفریحورفاه، سلامت و آموزش رایگان و تحصیل معطوف به رشد
شخصیت، شركت آزادانه در مجامع فرهنگی و هنری و بهره برداری از منافع مادی و..(مواد۲۲، ۲۴، ۲۵، ۲۶ و ۲۷)
ـ حق درخواست برای تأمین نظم و اجرای حقوق اشاره شده(ماده ۲۸)
ـ وظیفه و تكلیف هر فرد در برابر دولت و جامعه و محدودیت های قانونی (ماده ۲۹)
ـ عدم تفسیر غلط و سوءاستفاده از اعلامیه به طوری كه به پایمال كردن حقوق افراد بینجامد (ماده ۳۰)
ذكر این نكته نیز لازم است كه به علت این كه اعلامیه حقوق بشر، ضمانت اجرایی نداشت، از سوی
دولت های مختلف جهان قراردادها و كنوانسیون هایی مورد تصویب قرار گرفته كه اهتمام دولت ها به
حقوق بشر بیشتر صورت پذیرد و دولت هایی كه از اصول این اعلامیه جهانی، تخطی می كنند مورد تنبیه و
بازخواست قرار گیرند، از جمله میثاق بین المللی حقوق بشر در سال ۱۹۶۶، و كمیته های جانبی سازمان
ملل مانند كمیته حقوق بشر، كمیته محو تبعیض نژادی، كمیته محو تبعیض علیه زنان و كمیته نفی شكنجه.
برخی اقوام و ملل نیز اعلامیه های جداگانه در دفاع از حقوق بشر تصویب كرده اند مانند منشور اجتماعی
اروپا در سال ۱۹۵۰، قرارداد حمایت از حقوق بشر در قاره آمریكا در سال ۱۹۶۹ و نیز اعلامیه اسلامی
حقوق بشر در سال ۱۹۹۰ كه هركدام نشان دهنده توجه فرهنگ های مختلف و مناطق مختلف جهان به
حقوق بشر در عصر حاضر می باشد.●دیدگاه های مختلف درباره حقوق بشر
اصول اساسی حقوق بشر و سیر تاریخی آن، با بسیاری از مكاتب و ادیان در تضاد بوده و برخی
بنیان های مدرنیته، چون سكولاریسم، فردگرایی و انسان گرایی با اصول دینی و جهان بینی های گذشته و
امروز بشر تعارض دارد. در اینجا به برخی از این تعارض ها می پردازیم، گرچه بسیاری از این تعارضات
مورد توجه طرفداران مكاتب و ادیانِ ذكر شده نیست و امروز حقوق بشر بیشتر از هرچیزی مورد توجه
انسان می باشد.
●اسلام و حقوق بشر
برخی اندیشمندان اسلامی، معتقدند حقوق بشر از غرب گرفته شده، در حالی كه اسلام و كتاب خدا از
هیچ نیازی برای انسان فروگذار نكرده و ویژگی نظام حقوقی اسلام، الهی بودن ماهیت آن است كه با منشأ
انسان مدارانه حقوق بشر در تضاد است و كلا باید حقوق بشر غیر اسلامی كه منبع و منشأ آن، دین نباشد
را كنار گذاشت.(۵۰)
عده دیگری از اندیشمندان با تأكید بر حقوق بشر، عدم توجه به آن را نشانه عقب ماندگی و جدایی از
ماهیت انسانی می دانند و با محور قرار دادن حقوق بشر مدرن، معتقدند «از دل اسلام حقوق بشر
درنمی آید، ]بلكه[از دل اسلام حقوق مؤمنان درمی آید.»(۵۱) پس هرجا اسلام با مفاهیم و اصول حقوق بشر
مدرن ناسازگار است، باید مورد اجتهاد و اصلاح قرار گیرد. «چون بشر دوران جدید، حق گراست و بشر
دوران قدیم، تكلیف گرا بود و در جهان بینی دینی، انسان به عنوان موجودی مكلف است، پس این تفكر دینی
با اندیشه بشر جدید هماهنگی ندارد»(۵۲) و «دین برای این كه استمرار وجود بیابد، باید بی چون و چرا
مقبول نسلهای پی در پی آدمیان قرار گیرد... و اگر بپذیریم كه شرط اول در دینداری، ایمان، تعبد، تسلیم و
تقلید است...باید گفت كه تجددگرایی با دینداری غیر قابل جمع است.»(۵۳) پس در این دیدگاه اگر دین داری
به معنایی عام و كلی گرفته شود تا آنجا كه در آن حصول حیات جدید از طریق تكنوكراسی یا لذت بردن از
زندگی حتی از طریق تجارب حسی ناشی از مصرف مواد توهم زا نیز جایز و ممكن باشد، در این تلقی از
دین می توان حقوق بشر را نیز مورد توجه قرار داد و می توان ادعا نمود كه دین با مدرنیته و حقوق بشر در
تضاد نیست.(۵۴)
برخی دیگر از اندیشمندان نیز اظهار عقیده كرده اند كه «در متون و آثار دینی، شالوده های محكم و
توانمندی بر انسان مداری و آزادی وجود دارد به گونه ای كه می توان ادعا كرد پیش از آغاز مدرنیته... دین،
منبع و پشتوانه و آموزنده انسان مداری و حقوق او بوده است»(۵۵) و مسلمانان می توانند با الگوگیری از
اصول جهانی حقوق بشر، ضمن محك زدن و اصلاح این اصول با اجتهاد در اسلام و تغییرات اصولی، آن
را كارآمد و روزآمد نموده و این تعارضات را رفع نمایند. این طیف از اندیشمندان معتقدند «حقوق افراد
مستقل از تفاوت درجات ایمان آنهاست... و هیچ كس حق ندارد درك و برداشت خود را مبنای حق قرار
دهد»(۵۶) بنابراین «حقوق بشر نه دینی است و نه ضد دینی بلكه غیر دینی است و زاییده عقل و تجربه
آدمیان در طول قرون متمادی است...»(۵۷) و چون حق طبیعی از كتاب طبیعت استخراج می شود، نه كتاب
شریعت،(۵۸) پس وظیفه ماست كه این حقوق را بازشناسیم.
در این مقاله قصد ارزش گذاری بر هیچ كدام از این عقاید وجود ندارد ولی به طور كلی بینش تاریخی از اسلام و نیز اعلامیه اسلامی حقوق بشر تعارضاتی حل نشدنی با حقوق بشر داراست: از جمله كرامت و
شرافت اكتسابی برای انسان كه در اعلامیه جهانی پذیرفته نمی شود، عدم تساوی حقوق زن و مرد، عدم
تساوی حقوق مسلمان و غیرمسلمان، عدم آزادی در تغییر دین (ارتداد) و... كه بر پایه افكار برخی
اندیشمندان، تمامی این تعارضات قابل حل است و بر مبنای تفكر برخی دیگر، اصول اساسی اسلام قابل
تغییر نیست و بنابراین نمی توان این تعارضات را حل كرد.(۵۹)
●مسیحیت و حقوق بشر
همان طور كه اشاره شد پیدایش آیین مسیح، بر توجه انسان به حقوق بشر تأثیر بسزایی داشت. اما به
طور كلی بنابر تعالیم این دین، انسان موجودی است مقهور قدرت الهی و آزادی اش موهبتی از سوی
خداوند به اوست. همچنین میان زن و مرد نیز در كسب كرامت و شرافت تفاوت وجود دارد كه این موارد
موجب تعارض مسیحیت كاتولیك سنتی با حقوق بشر شده بود كه با ظهور پروتستانتیسم، بسیاری از
این تعارضات رفع شد.
●آیین یهود و حقوق بشر
آیین یهودیت كه با پیامبری حضرت موسی آغاز شد، دارای احكامی دهگانه (الواح) است كه بنیادی ترین تعالیم یهود را تشكیل می دهد. در برخی از این تعالیم تأكید شده كه «خداوند، اراده و خواست خود را به وسیله پیامبران به اطلاع انسانها رسانده و انسان مكلف است كه اعمال نیك به جای آورد.» حتی طبق
برخی دستورات دینی، یهودیان در دعاهای خود چنین می خوانند: «متبارك است خدایی كه مرا یهودی
خلق كرد، مرا یك زن نیافرید و مرا بی سواد به وجود نیاورد.» كه تمام این عقاید و تبعیضات جنسی و
مذهبی و نژادی مصرح در عقاید یهودیان، و بنیادگرایی كور صهیونیسم، هر روز طرفداران این عقیده را با
حقوق بشر واقعی دورتر كرده است. گرچه طرفداران این آیین در جهان بسیار اندك می باشند.
●ادیان شرقی و حقوق بشر
در جوامع آسیایی و شرقی ادیانی چون «تائو»، «كنفوسیوس»، «شینتو» و «بودا» رواج دارد كه بسیاری از جهانیان را به خود جذب كرده است. در این عقاید فردگرایی و انسان محوری كمتر به رسمیت شناخته
می شود. ارتباط با طبیعت و زیباگرایی آنها را به استحكام روابط خویشاوندی و گروهی سوق داده تا آنجا
كه فرد به تنهایی معنا ندارد و حقوق فرد انسانی كمتر مورد توجه قرار می گیرد. البته ذكر این نكته نیز لازم
است كه به طور كلی كشورهای آسیای شرقی سعی دارند با احترام به اعلامیه حقوق بشر، تعارضات
خویش را با اندیشه مدرن حقوق بشر رفع نمایند.●پست مدرنیسم و حقوق بشر
با توجه به تعارضاتی كه بین مكاتب مختلف و حقوق بشر وجود دارد از جمله «محافظه كاری» با نفی
حقوق موهوم بشر، «رومانتیسیسم» و توجه به احساسات و عواطف به جای عقلگرایی ، «ماركسیسم» و
«سوسیالیسم» با تأكید بر نفی مالكیت خصوصی، «فاشیسم» و توجه به تبعیض نژادی،
«اگزیستانسیالیسم» و عقل ستیزی و نیز «تأویل گرایی» كه به تفسیر هرمنوتیكی از حقوق انسان معتقد
است، در چند دهه گذشته فیلسوفان مشهوری چون «فوكو»، «دریدا» و «لیوتار» با انتقاد به مدرنیسم و
انسان گرایی روشنفكری مدرن، پست مدرنیته و پست مدرنیسم را بنیان نهادند و با تأكید بر نسبی گرایی،
هیچ مفهوم جهان شمولی از جمله حقوق بشر را به رسمیت نمی شناسند.(۶۰)


سیـد علی نـاظـم زاده
پانوشت
۱. محمد مهدی كریمی نیا، «حقوق، حق و اقسام حق»، نشریه معرفت.
۲. جرج گوروویچ، «حقوق و جامعه شناسی»، ص ۱۲۱.
۳. ر.ك: محمد راسخ، «ماهنامه گزارش گفتگو» و «دوره عمومی حقوق بشر».
۴. عبدالكریم سروش، «سنت و سكولاریسم»، ص ۵۳، ۵۴، ۶۳ و ۶۴.
۵. سید محمد علی ایازی، «رابطه دین و آزادی»، ص ۶۸.
۶. ر.ك: محمد راسخ، «ماهنامه گزارش گفتگو».
۷. علی ربانی گلپایگانی، «ریشه ها و نشانه های سكولاریسم»، ص ۱۰۰ و ۱۰۱.
۸. ر.ك: عبدالله جوادی آملی، «فلسفه حقوق بشر»، ص ۱۰۳ ـ ۹۳.
۹. ر.ك: جرج گوروویچ، «حقوق و جامعه شناسی»، ص ۱۲۰ - ۱۱۸.
۱۰. ر.ك: عبدالله جوادی آملی، «فلسفه حقوق بشر»، ص ۹۳ ـ ۱۰۳.
۱۱. محمد مهدی كریمی نیا، «ماهیت حقوقی و انسانی ارتداد»، سایت اینترنتی بلاغ.
۱۲. حسینعلی منتظری، «دیدگاه ها»، ص ۱۴۲.
۱۳. محمد هادی معرفت، «جامعه مدنی»، مقاله حقوق بشر.
۱۴. ر.ك: مهدی ابوسعیدی، «حقوق بشر و سیر تكامل آن در غرب»، ص ۲۹ و داریوش آشوری، «دانشنامه سیاسی»، ص ۳۸.
۱۵. محمدتقی فاضل میبدی، «اندیشه دینی و حقوق طبیعی»، نشریه آفتاب.
۱۶. ر.ك: سید صادق حقیقت، «مبانی حقوق بشر»، ص ۲۳۲ ـ ۲۲۸.
۱۷. سید محمد خامنه ای، «حقوق بشر از دیدگاه اسلام»، ص ۵۵.
۱۸. سید صادق حقیقت، «مبانی حقوق بشر»، ص ۱۲۶.
۱۹. كوروش كبیر، بنیانگذار سلسله هخامنشیان در ۲۵ قرن قبل منشوری تدوین كرده بود كه طبق آن كسانی كه تحت امپراتوری او زندگی می كردند، می توانستند به طور آزادانه ادامه حیات داده و كیش و آیین خود را حفظ نمایند. بسیاری از حقوقدانان و فعالین حقوق بشر، این منشور كه كتیبه آن امروز در موزه بریتانیا نگهداری می شود، را اولین سند حقوق بشر در جهان می دانند.
۲۰. ر.ك: سید صادق حقیقت، «مبانی حقوق بشر»، ص ۳۱ ـ ۲۸.
۲۱. ر.ك: احسان نراقی، «حقوق بشر از رؤیا تا عمل»، نشریه آفتاب.
۲۲. ر.ك: سید عباس پورهاشمی، «مدرنیته و استقرار نظام های حقوقی پدرسالار»، نشریه پگاه حوزه.
۲۳. احسان نراقی، «علوم اجتماعی و سیر تكوینی آن»، ص ۷.
۲۴. همان و امیرسیاوشان، «هابرماس و مدرنیته تعاملی»، روزنامه همشهری.
۲۵. اردشیر امیرارجمند، «حقوق شهروندی و حقوق بشر»، سایت اینترنتی تهرانشهر.
۲۶. ر.ك: محمد مجتهد شبستری، «سنت و سكولاریسم»، مقاله سه گونه قرائت از سنت در عصر مدرنیته، ص ۲۱۴ و حسین بشیریه، «درآمدی برجامعه شناسی تجدد».
۲۷. ر.ك: آلن تورن، «نقد مدرنیته»، ترجمه مرتضی مردیها، نشریه نقد و نظر.
۲۸. ر.ك: نسرین پورهمرنگ، «مقدمه ای بر تحلیل نهادین مدرنتیه»، بررسی آرای گیدنز، سایت اینترنتی پورهمرنگ.
۲۹. عبدالكریم سروش، «سنت و سكولاریسم»، مقاله دین و دنیای جدید، ص ۱۷.
۳۰. ر.ك: مصطفی ملكیان، «اقتراح»، نشریه نقد و نظر.
۳۱. ر.ك: احسان نراقی، «علوم اجتماعی و سیر تكوینی آن»، ص ۱۰ و ناصر كاخساز، «پیش درآمدی بر چالش سنت و مدرنیته در ایران»، سایت اینترنتی میهن.
۳۲. ر.ك: احسان نراقی، «حقوق بشر; از رؤیا تا عمل»، نشریه آفتاب.
۳۳. ر.ك: همان و سید صادق حقیقت، «مبانی حقوق بشر».
۳۴. ر.ك: احسان نراقی، «علوم اجتماعی و سیر تكوینی آن»، ص ۱۷.
۳۵. ر.ك: همان، ص ۲۸.
۳۶. ر.ك: حسین سلیمی، «پیشینه حقوق بشر»، روزنامه همشهری.
۳۷. مصطفی ملكیان، «اقتراح»، نشریه نقد و نظر.
۳۸. ر.ك: جرج ریتزر، «نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر»، ص ۸ ـ ۶ و نیز احسان نراقی، «علوم اجتماعی و سیر تكوینی آن».
۳۹. ر.ك: ریمون آرون، «مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی»، ترجمه باقر پرهام، ص ۳۶۴ و ۳۶۵ و ۳۶۶ و ۴۲۳.
۴۰. پیتر كیویستو، «اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی»، ترجمه منوچهر صبوری، ص ۱۴۴.
۴۱. ر.ك: سید صادق حقیقت، «مبانی حقوق بشر».
۴۲. ر.ك: جرج ریتزر، «نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر»، ترجمه محسن ثلاثی، ص ۶ و احسان نراقی، «علوم اجتماعی و سیر تكوینی آن».
۴۳. ر.ك: ناصر كاخساز، «پیش درآمدی بر چالش سنت و مدرنیته در ایران»، سایت اینترنتی میهن و حسین بشیریه، «درآمدی بر جامعه شناسی تجدد»، ص ۲۷ و ۲۸.
۴۴. پیتر كیویستو، «اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی»، ترجمه منوچهر صبوری، ص ۱۲۲.
۴۵. ر.ك: سید صادق حقیقت، «مبانی حقوق بشر»، ص ۱۱۹ و ۱۲۰.
۴۶. ر.ك: پیتر كیویستو، «اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی»، ترجمه منوچهر صبوری، ص ۱۲۸.
۴۷. ر.ك: عمادالدین باقی، «حقوق بشر یا حقوق مؤمنان».
۴۸. ر.ك: علی شریعتی، «انسان و اسلام»، ص ۱۰۰ تا ۱۰۵.
۴۹. ر.ك: مهدی ابوسعیدی، «حقوق بشر و سیر تكامل آن در غرب».
۵۰. ر.ك: عبدالله جوادی آملی، «فلسفه حقوق بشر».
۵۱. حاتم قادری، سخنرانی در نشست دفتر تحكیم وحدت، مهر ۸۲ به نقل از عمادالدین باقی، «حقوق بشر یا حقوق مؤمنان».
۵۲. ر.ك: عبدالكریم سروش، «سكولاریسم»، ماهنامه كیان.
۵۳. مصطفی ملكیان، «اقتراح»، نشریه نقد و نظر از سایت اینترنتی بلاغ.
۵۴. ر.ك: همان.
۵۵. عمادالدین باقی، «حقوق بشر یا حقوق مؤمنان».
۵۶. حسینعلی منتظری، «دیدگاه ها»، ص ۴۷۶ و ۹۸.
۵۷. ر.ك: محمدتقی فاضل میبدی، «اندیشه دینی و حقوق طبیعی»، نشریه آفتاب.
۵۸. همان. (این مطلب از قول علامه طباطبایی نقل شده است).
۵۹. ر.ك: محمد علی تسخیری، «حقوق بشر از دیدگاه اسلام»، ص ۷۷ ـ ۱۰۱ و محسن كدیور «آزادی عقیده و مذهب در اسلام» نشریه آفتاب و همچنین محسن كدیور، «حقوق بشر و روشنفكری دینی» نشریه آفتاب.
۶۰. ر.ك: سید صادق حقیقت، «مبانی حقوق بشر»، ص ۳۸۶ ـ ۳۹۷ و نیز امیرهوشنگ افتخاری راد، «پست مدرنیسم و حقوق بشر»، خلاصه مقالات برگزیده كنگره حقوق بشر.
(منابع و مآخذ)
كتاب
۱ ـ «قرآن كریم».
۲ ـ «اعلامیه جهانی حقوق بشر»، مترجم رضا رضایی، نشر كوچك، چاپ سوم ۸۱.
۳ ـ «اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی»، پیتر كیویستو، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، چاپ دوم ۸۰.
۴ ـ «انسان و اسلام»، علی شریعتی، انجمن اسلامی دانشجویان دانشكده نفت آبادان، چاپ اول.
۵ ـ «جامعه مدنی»، محمد هادی معرفت، انتشارات تمهید، چاپ دوم ۸۰.
۶ ـ «حقوق بشر از دیدگاه اسلام»، انتشارات الهدی، چاپ اول ۸۰. (مقالات محمد علی تسخیری، محمد جواد حجتی كرمانی،
سعیده لطفیان،سید مصطفی محقق داماد، احمد نقیب زاده و محسن كدیور).
۷ ـ «حقوق بشر و سیر تكامل آن در غرب»، مهدی ابوسعیدی، نشر مؤلف، چاپ اول، ۴۳.
۸ ـ «حقوق و جامعه شناسی»، جرج گوروویچ و دیگران، ترجمه مصطفی رحیمی، انتشارات سروش، چاپ دوم ۷۱.
۹ ـ «خشونت، حقوق بشر و جامعه مدنی»، محمدرضا نیكفر، انتشارات طرح نو، چاپ اول ۷۸.
۱۰ ـ «خلاصه مقالات كنگره حقوق بشر»، مجتمع فرهنگی آیت الله طالقانی، آذر ۸۱. (مقالات افتخاری راد و محمد علی ایازی).
۱۱ ـ «دانشنامه سیاسی»، داریوش آشوری، انتشارات مروارید، چاپ ششم ۸۰.
۱۲ ـ «درآمدی بر جامعه شناسی تجدد»، حسین بشیریه، كتاب نقد و نظر، چاپ اول ۷۹.
۱۳ ـ «دیدگاه ها»، حسینعلی منتظری، انتشارات دفتر آیت الله منتظری، چاپ دوم ۸۱.
۱۴ ـ «ریشه ها و نشانه های سكولاریسم»، علی ربانی گلپایگانی، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم ۸۱.
۱۵ ـ «سنت و سكولاریسم»، جمعی از نویسندگان، مؤسسه معرفت و پژوهش، چاپ اول ۸۱. (مقالات عبدالكریم سروش ومحمدمجتهد شبستری).
۱۶ ـ «علوم اجتماعی و سیر تكوینی آن»، احسان نراقی، انتشارات نیكان، چاپ سوم ۶۳.
۱۷ ـ «فلسفه حقوق بشر»، عبدالله جوادی آملی، مركز نشر اسراء، چاپ دوم ۷۷.
۱۸ ـ «مبانی حقوق بشر»، سید صادق حقیقت و سید علی میرموسوی، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول ۸۱.
۱۹ ـ «مراحل اساسی سیراندیشه در جامعه شناسی»، ریمون آرون، ترجمه باقر پرهام، نشر علمیوفرهنگی، چاپ پنجم ۸۱.
۲۰ ـ «نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر»، جورج ریتزر، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات علمی، چاپ ششم ۸۱.
نشریات
۱ ـ «آزادی بیان»، عبدالكریم سروش، نشریه آفتاب، شماره ۲۴، فروردین ۸۲.
۲ ـ «آزادی عقیده و مذهب در اسلام»، محسن كدیور، نشریه آفتاب، شماره ۲۳، اسفند ۸۱.
۳ ـ «اقتراح»، مصطفی ملكیان، نشریه نقد و نظر، شماره ۱۹. (سایت اینترنتی بلاغ).
۴ ـ «اندیشه دینی و حقوق طبیعی»، محمدتقی فاضل میبدی، نشریه آفتاب، شماره ۲۹، مهر ۸۲.
۵ ـ «انسان، ادیان، ارتداد»، محمدتقی فاضل میبدی، نشریه آفتاب، شماره ۲۳، اسفند ۸۱.
۶ ـ «پیشینه حقوق بشر»، حسین سلیمی، روزنامه همشهری، ۱۹ فروردین ۸۲ از سایت اینترنتی همشهری.
۷ ـ «حقوق بشر، از رؤیا تا عمل»، احسان نراقی، نشریه آفتاب، شماره ۲۷، تیر ۸۲.
۸ ـ «حقوق بشر یا حقوق مؤمنان»، عمادالدین باقی، روزنامه شرق، شماره ۷۹، ۱۱ آذر ۸۲.
۹ ـ «حقوق بشر و روشنفكری دینی»، محسن كدیور، نشریه آفتاب، شماره ۲۷ و ۲۸، تیر،مرداد و شهریور۸۲.
۱۰ ـ «حقوق، حق و اقسام حق»، محمد مهدی كریمی نیا، نشریه معرفت، سال دوازدهم، شماره ۷، مهر ۸۲.
۱۱ ـ «حق و تكلیف در عصر قدیم و جدید»، محمد راسخ، نشریه گزارش گفتگو، شماره ۳، آبان ۸۱.
۱۲ ـ «دوره عمومی حقوق بشر»، جزوات كرسی حقوق بشر دانشگاه شهید بهشتی، آذر ۸۱.
۱۳ ـ «ضرورت رویكردنظری به نظام بین المللی حقوق بشر»، سخنرانی محمدراسخ، مركز مطالعات حقوق بشر، آذر ۸۱.
۱۴ ـ «مدرنیته و استقرار نظام های حقوقی پدرسالار»، سید عباس پورهاشمی، نشریه پگاه حوزه، شماره ۷۹ (سایت بلاغ).
سایت اینترنتی
۱ ـ سایت اینترنتی محسن كدیور، www.kadivar.com
۲ ـ سایت اینترنتی باشگاه اندیشه، فؤاد دانشور، «حقوق بشر، درون دینی یا برون دینی»، www.bashgah.com
۳ ـ سایت اینترنتی بلاغ، محمد مهدی كریمی نیا، «ماهیت حقوقی و انسانی ارتداد»، www.balagh.net
۴ ـ سایت اینترنتی پورهمرنگ، «مقدمه ای بر تحلیل نهادین مدرنیته»، www.pourhamrang.com
۵ ـ سایت اینترنتی تهرانشهر، گفتگو با اردشیر امیرارجمند، www.tehranshahr.com
۶ ـ سایت اینترنتی میهن، ناصر كاخساز
منبع : هفته نامه فصل نو


همچنین مشاهده کنید