شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا


دلمشغولی‌های دشوار یک نومینالیست


دلمشغولی‌های دشوار یک نومینالیست
● نگاهی به کتاب «ادب قدرت، ادب عدالت»
اخلاق (ethices) پروژه دکتر عبدالکریم سروش در سال های اخیر است. سال هایی که شاید آغاز آن را بتوان به صورت مشخص انتشار مجموعه مقالات وی با عنوان «اخلاق خدایان» دانست. البته او خود تاکید می کند؛ «همواره قصه اخلاق، مشغله فکری من بوده است و من هیچ گاه از اهمیت آن، چه در حوزه عمل و چه در حوزه نظر، غافل نبوده ام.» انتشار کتاب «سنت و سکولاریسم» نیز یک سال پس از انتشار «اخلاق خدایان» (که در سال ۱۳۸۰ منتشر شد) به تعبیری پی گرفتن قصه اخلاق نزد سروش بوده است.
اکنون ۵ سال پس از کتاب «سنت و سکولاریسم»، کتاب جدیدی از سروش منتشر شده است که دغدغه ها و دلمشغولی های او را به خوبی بازمی نماید. «ادب قدرت، ادب عدالت» البته در غیبت طولانی او توسط موسسه صراط روانه بازار نشر شده یا به تعبیر نویسنده از «زهدان زمان پا به جغرافیای جهان» (صفحه یک) نهاده است.
این کتاب «می خواست که سیاستنامه سوم باشد، مشتمل بر خطابه ها و مصاحبه ها و نامه ها. اما فربهی فراوانش آفت آن شد و آن را به دو نیمه منقسم کرد؛ نیمه اول فقط خطابه ها را دربرمی گیرد و خصلتی تئوریک دارد و عنوان «ادب قدرت، ادب عدالت» بر پیشانی آن است؛ و نیمه دوم که سیاسی تر و کاربردی تر است و به مصاحبه ها و نامه های سیاسی اختصاص دارد، عنوان «سیاستنامه سوم» ویژه و زیبنده اوست و چند ماه دیگر منتشر می شود.» (صفحه ۱)
اینکه چرا سروش واژه «ادب» را به جای «اخلاق» به کار برده و به جای اینکه بگوید اخلاق قدرت و اخلاق عدالت از کلمه ادب استفاده کرد، حکایتی مفصل دارد. او در مصاحبه ای که در سال ۸۲ انجام داده است و اکنون در وب سایت اش منتشر شده است.
گفته است؛ «من در علم اخلاق کوشیدم پایه های خاصی را بنا نهم و از «خود» آغاز کنم؛ به این معنی که ما یک «خود» داریم و یک «بیگانه». تمام همت علم اخلاق این است که «خود» را از «بیگانه» خالص کند و به قولی بیگانه پیرایی کند. رذایل همه بیگانه اند و از جنس ما آدمیان نیستند؛ اگر هم به درون خانه وجود ما رخنه کنند، باید آنها را بیرون برانیم؛ اما فضایل از جنس ما هستند و زمانی که در خانه وجود ما منزل کنند، ما را خودتر و«خود» ما را فربه تر خواهند کرد. بدین سبب است که رفتار آدمیان به خوب و بد تقسیم می شود و ارزش ها نیز وجه مثبت و منفی می یابند.
ارزش های منفی همان بیگانگان هستند و ارزش های مثبت همان خودی ها.» او البته به آداب مختلف در زمینه های اجتماعی نیز قائل است؛ «ما با ادب های مختلف در حوزه های گوناگون سروکار داریم و هر مقوله ای ادب خاص خود را دارد.»
قدرت و عدالت که «دیری است به میهمانی ذهن» (پیشگفتار) سروش رفته اند، با ادب نومینالیستی وی بر سر خوان اخلاق همنشین شده و ماحصل آن مجموعه ای سخنرانی است که در این کتاب گردآوری شده است. کتابی که روح نومینالیسم در جای جای آن به چشم می خورد.
سروش پیشتر ایده های خود را به نومینالیسم نزدیک دانسته و گفته بود؛ «من نزدیک ۲۰ سال پیش در باب قصه رئالیسم و نومینالیسم فکر می کردم، به هر حال دیدم که باید موضعی اختیار کنم؛ چون این قضیه بسیار ریشه ای و مبنایی است. ادله طرفین را ملاحظه کردم و سال ها روی این مساله اندیشیدم، در نهایت گرایش بیشتری به نومینالیسم پیدا کردم یا بهتر است بگویم نومینالیسم برای من خوشایندتر بود، ضمن اینکه نومینالیسم تکثر عالم را هم بهتر توضیح می دهد. این نومینالیسم مطلقاً به اخلاق و ارزش های اخلاقی لطمه نمی زند؛ یعنی آنها سر جای خود باقی می مانند.»
شاید به همین دلیل است که می گوید عدالت یک فضیلت زائد است و غرض از زائد بودن عدالت بیهوده بودن آن نیست بلکه بدین معنا است که عدالت فضیلتی در کنار سایر فضایل و علاوه بر آنها نیست، بلکه عین مجموعه فضایلی است که در علم اخلاق از آنها سخن می رود. (صفحه ۴و۳) سروش عدالت را مجموعه ای از فضایل اخلاقی که در کنار یکدیگر نشسته اند معرفی می کند و بعد دروغگویی و راستگویی را نام های طبیعی اعمال می داند و می گوید دروغ و راست خود می تواند عادلانه و ظالمانه باشد. گرایش های نومینالیستی او در این تعریف از عدالت و اخلاق که تا حدودی هم وجه ارسطویی دارد، به خوبی مشهود است.
نومینالیسم باور به این موضوع است که مفاهیم کلی چیزی جز ابزار و لوازم مورد نیاز انسان برای تفکر و عمل نیست و مثلاً آزادی و سنت و مدرنیته و عدالت و اخلاق اموری واقعی نیستند که جایی در عالم خارج یا عالم مثال افلاطونی وجود داشته باشند. چنین است که سروش عدالت را به خودی خود ارزشی اخلاقی نمی داند.
او البته دلیل و برهانی برای اولویت نومینالیسم بر رئالیسم ندارد و می گوید که این دو «جدلی الطرفین هستند؛ هر دلیلی علیه رئالیسم بیاوریم به همان میزان می توانیم علیه نومینالیسم هم بیاوریم. اصلاً متافیزیک اینگونه است. در فلسفه متافیزیکی تعیین مصداق ناممکن است. به همین دلیل به صورت مدلل، نه می توان رئالیست بود و نه می توان نومینالیست بود. اصلاً قرار نیست فلسفه این موضوع را حل کند. این حرفی بود که ویتگنشتاین می زد و به نظر من حرف بسیار درستی است که فلسفه همه چیز را به جای خود باقی می گذارد؛ یعنی چیزی را در این عالم تغییر نمی دهد و جابه جا نمی کند.
به نظر من این تعریف در باب فلسفه متافیزیکی بسیار صادق است. شما به هر اصل متافیزیکی که قائل باشید جهان خارج همان جهان خارج است و حوادث همان حوادث. در باب اخلاق هم قصه همین است؛ یعنی من به لحاظ متافیزیکی می توانم بگویم که به نومینالیسم نزدیک ترم؛ ولی این نه به اخلاق لطمه ای می زند و نه به سیاست؛ بلکه از پاره ای مشکلات این مقولات هم گره گشایی خواهد کرد. اصلاً فلسفه عین گره گشایی است، بدین معنی که ما انتظار نداریم همه گره ها باز شود؛ زیرا فیلسوفان بیکار می شوند. اگر هم روزی همه گره های موجود باز شود، خود فیلسوفان نخستین افرادی هستند که گره های تازه ایجاد می کنند تا فیلسوفان بعدی آن گره ها را بگشایند.»
«ادب صدق و ادب عدل» که نخستین فصل کتاب را تشکیل می دهد، نکته های عزیزی است که سروش سخت دلبسته آن است. (پیشگفتار) «ادب صدق و ادب عدل بر هم منطبق اند، آدابی که ما برای کشف صدق به کار می بریم درست همان آدابی است که برای اجرای عدالت به کار می گیریم.» (صفحه ۹)
«اندر باب امکان عدالت» که فصل دوم کتاب است نیز رای سروش را دیدیم و دریافتیم که مراد او از طرح این بحث چیست. این مسائل شاید فتح باب مناسبی است تا فصل سوم کتاب که «روشنفکری چون یک روش» را به بحث می گذارد بخوانیم. هدف کلی یا نهایی این فصل دفاع از کار روشنفکران دینی است و پاسخ به این نقد که روشنفکری دینی ابزار دست عده ای قرار گرفته و مقاصد آنان را پی می گیرد. «دینی و غیردینی بودن مربوط به تعهدات قلبی او (روشنفکر) است و هیچ رخنه در حرکت او نمی افکند.
تاکید می کنم که روشنفکر غیردینی هم بی طرف نیست بلکه دینی دارد که نام ندارد. البته روشنفکران دینی وظایف مضاعفی هم بر دوش دارند و از این جهت کار آنها سنگین تر از روشنفکران غیردینی است چون گاهی باید در نقش یک متکلم ظاهر شوند و از مواضع دینی و ایمانی هم دفاع کنند.» (صفحه ۵۱)
سروش در فصل های چهارم و پنجم کتاب اش «لزوم داشتن تئوری برای اصلاحات» و «استبداد نظری و استبداد سیاسی» را آورده و در ادامه نیز طی ۵ فصل نسبت دین و اخلاق و آزادی را با قدرت سیاسی بررسی کرده است. «آزادی بیان؛ حق اظهار نظر و ابراز عقیده» و «آزادیخواهی در دوران جدید» دو سخنرانی سروش است که اولی در سال ۱۳۸۱ و دومی در سال ۱۳۷۹ ایراد شده است.
این فصل ها بیشتر بر اساس ربط موضوعی و پیوستگی محتوایی در کنار یکدیگر نشسته اند و نظم تاریخی سخنرانی ها رعایت نشده است و این نشان می دهد که یک چارچوب نظری خاص در تدوین این کتاب اعمال شده و قصد تنها گردآوردن مجموعه ای از گفتارهای شفاهی در محصولی کتبی نبوده است.
«نقد اخلاقی قدرت» که از نظر سروش مهم تر از همه است و در این دفتر به تمام قامت حاضر است (پیشگفتار) در واقع ماحصل و کانون پروژه اخلاق وی است و دلمشغولی دشوار او در این سال ها بوده و هست؛ زیرا تلاش های زیادی برای نهادینه کردن این نوع نگاه به مسائل داشته و دارد. واپسین فصل های کتاب نیز «دو نزاع در تاریخ معاصر ایران» و «آیا سیاست ما عین دیانت ما است؟» نام دارد که اولی درباره نزاع میان سنت، مدرنیته و نزاع میان استبداد و ضداستبداد است و دومی نیز فرارفتن از سکولاریسم و ارائه رویکردی تلفیقی بین گفتمان حق مدار و تکلیف مدار به منظور نشاندن سیاست و دیانت در کنار یکدیگر است.
آنچه در پس زمینه مطالب این کتاب و اندیشه سروش در سال های اخیر وجود دارد این تاکید اوست که «مهمترین اصل در علم اخلاق این است که باید اخلاقی بود و باید اخلاقی زیست. اگر کسی از من بپرسد دلیل شما برای این سخن چیست، خواهم گفت که هیچ دلیلی برای این سخن ندارم. این فرض یا مبنایی است که برای رسیدن به مقصود باید آن را برگرفت و اختیار کرد. امیدوارم کسی مشکلی نداشته باشد، اگر هم داشته باشد، من نمی توانم مشکل او را حل کنم. این نخستین اصل است، درست مثل اینکه کسی بگوید عالم خارج وجود ندارد.
من یقین دارم که هیچ مکتب فلسفی ای نمی تواند پاسخ این فرد را بدهد، یعنی اثبات کند که جهان خارج وجود دارد؛ چون دلیلی وجود ندارد، پس باید از مبنا و اصلی آغاز کنیم و آن، این است که من کسی هستم که روبه روی شما نشسته ام و شما کسی هستید که روبه روی من نشسته اید؛ حال اگر شما تصور کنید که خواب می بینید و من هم فکر کنم که خواب می بینم، هیچ وقت نمی توانیم اثبات کنیم که هستیم و سخن می گوییم.»
سعید راعی
منبع : روزنامه شرق