یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حیرت و سرگشتگی نخبگان غرب و شرق در قبال انقلاب اسلامی


حیرت و سرگشتگی نخبگان غرب و شرق در قبال انقلاب اسلامی
مقدمات قریب انقلاب اسلامی به لحاظ زمانی در بازه زمانی نسبتاً طولانی ـ از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ ـ آن هم به ملموس ترین شکل ممکن، شکل گرفته است. بدین معنی که برخلاف برخی از تغییر دولت ها که در قالب کودتاهای یک شبه شکل می گیرند، انقلاب اسلامی از دل بیانیه ها، اطلاعیه ها، شعارها، تظاهرات ها، تحصن ها، سخنرانی ها و کتاب هایی که به مدت پانزده سال ـ آن هم در مرئی و منظر افکار عمومی در داخل و خارج ـ شکل گرفته اند، بیرون آمده است. به رغم این، جریان رقیب (اعم از سیاستمداران، نویسندگان و تئوریسین های غرب و شرق)، نه تنها نتوانست تحقق آن را پیش بینی کند که برعکس، حتی تا چند ماه قبل از پیروزی کامل انقلاب اسلامی، کسی همچون کارتر ـ رئیس جمهور وقت آمریکا ـ با همه اطلاعاتی که از کانال های مختلف در اختیار وی گذاشته می شد، در غفلتی بسیار آشکار، وضعیت ایران را به «جزیره ثبات» تشبیه کرد! اما چیزی نگذشت که این جزیره ثبات، توفان زده شد و یکی پس از دیگری، کاخ های ظلم و استبداد را در هم کوبید و واقعیتی غیر از نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را به ساحت میهمانی خود دعوت کرد. سفره این میهمانی آن قدر مجلل و باشکوه بود که حتی پرکینه ترین دشمنان آن هم ـ ولو با ترفندهای تبلیغات رسانه ای ـ نتوانستند آن را نادیده انگارند و انکار کنند. از این رو، حال که نتوانسته بودند مانع تحقق این فضای جدید شوند، از زوایای مختلف، تئوری هایی دادند که بازیگران انقلاب را از امید به تداوم آن بازدارند.
گفتند که تندروی های انقلابیون باعث انزوا و در نهایت، شکست کامل آن ها می شود؛ گفتند که گرانیگاه این انقلاب، رهبری فره مند و کاریزماتیک آن بود که با رفتنش، انقلاب نیز، رخت برمی بندد؛ گفتند که همه انقلاب ها در دهه سوم شان، فرزندان خود را می خورند و این انقلاب نیز از این قاعده استثنا نخواهد بود؛ گفتند که بالاخره ضرورت های پراگماتیک و عمل گرایانه همه انقلاب های ضد مدرن را لاجرم به زانو می کشاند و ضرورت های مدرن را بر آنها تحمیل می کند؛ گفتند که...
اما نکته این جاست که هرچه زمان می گذرد، نهادهای این انقلاب، نهادینه تر می شوند و کارآمدی و ثبات آن ها بیش تر. اما، مبارزه ادامه دارد و باز هم هم چنان خواهند گفت که... اما آن چه که مهم است این است که بسیاری از تئوریسین ها و حتی سیاستمداران غرب به عجزشان از پیش بینی و حتی فهم ماهیت این انقلاب، اعتراف کرده اند. برخی از این اعترافات به شرح ذیل است:
۱) «رابرت. دی. لی» پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه کلرادو: انقلاب اسلامی پیچیده و اسرارآمیز به نظر میرسد، مساوات طلب است، اما در عین حال، سنتی نیز به نظر می رسد. بیگانه گریز است، اما به ندرت انزواگرا است؛ و نمایان گر انقلاب های فرانسه، روسیه و یا تجربه آمریکا نیست. نظریه های علوم اجتماعی راجع به نوسازی، خواه مارکسیست، خواه ملهم از سرمایه داری لیبرالی نتوانستند وقوع آن را پیش بینی کنند و هنوز توضیح قانع کننده ای برای آن نداده اند. تنها در دل تاریخ اسلام، که با اعتراض های زاهدانه ادواری متمایز است، می توان معنایی برای این جنبش عظیم، که جهان اسلام را در نور دیده است، پیدا کرد. هیچ عنصر تجربی غرب گرایانه ای وجود ندارد که بتواند بینشی عمیق تر از انقلاب اسلامی را امکان پذیر ساخته، دلایل موفقیت آن در ایران، تهدید دیگر رژیم ها در جهان اسلام و تقویت اعتراض فلسطینی ها در ساحل غربی و غزه را توضیح دهد آیا علوم اجتماعی قادر نیست چشم اندازی تطبیقی در اختیار قرار دهد که از طریق آن بتوان به مطالعه قضایای این کشورها و جنبش های غیرمتعارف که اهداف آنان با انتظارات لیبرال یا مارکسیست مطابقت ندارد، پرداخت
۲) هنری کیسینجر: آیت الله خمینی(ره) غرب را با بحران جدی برنامه ریزی مواجه کرد. تصمیمات او آن چنان رعدآسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامه ریزی را از سیاستمداران و نظریه پردازان سیاسی می گرفت. هیچ کس نمی توانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند. او با معیارهای دیگری غیر از معیارهای شناخته شده در دنیا سخن می گفت و عمل می کرد. گویی از جای دیگر الهام می گرفت.
۳) مایکل کیمل: انقلاب اسلامی ایران برای تحلیلگران سیاسی و اجتماعی منطقه به صورت معمایی در آمده است؛ زیرا با این که انقلاب اسلامی رو در روی امپریالیسم و به خصوص آمریکا ایستاد، در همان حال و به همان میزان، نفرت و دشمنی خود را با شوروی و استراتژی های سوسیالیستی در سیاست و اقتصاد آشکار ساخت، و با این که این انقلاب، مردمی بود و بر نیروهای مردمی تکیه می کرد و بزرگ ترین راهپیمایی های تاریخ را با بیش از دو میلیون شرکت کننده در تهران و میلیون ها تن در شهرهای دیگر برپا می کرد، با این همه، اکثر شرکت کنندگان از ساکنان شهرها بودند. این برعکس دیگر انقلاب های جهان سوم بود که کشاورزان و روستاییان پایه اساسی آن ها را تشکیل می دادند.
۴) فواز ای. جرجیس: گری سیک ـ عضو ستاد کمیسیون امنیت ملی در امور ایران و معاون ارشد برژینسکی در طول بحران گروگانگیری در ایران ـ بر این باور است که هسته اصلی برداشت نادرست ایالات متحده از ایران یک شکاف عمیق فرهنگی است؛ شکافی که مبتنی بر تضاد بین دو نظام ارزشی و مفاهیم جهانی ـ یعنی جهان بینی خدا سالاری اسلامی امام خمینی(ره) در مقابل جهان بینی اساساً سکولار غربی کارتر ـ است. در این رابطه، سیک اذعان می کند که مقامات آمریکایی [پذیرش] فراخوان [امام] خمینی(ره) برای تأسیس یک دولت اسلامی را محال یافتند؛ چرا که این امر، با سنت غربی انقلاب های مذهب زدا در کل تاریخ مغایر بود. سیک می افزاید حتی پس از آن که امام خمینی(ره) حکومت اسلامی خود را تأسیس کرد، این باور راسخ فرهنگی که تندروی های رژیم اسلامی، تندروهای این رژیم را نابود خواهد کرد ـ زیرا آنها رفتارهای غیرعقلانی دارند که مغایر با همه قواعد پذیرفته شده رفتار سیاسی است ـ هم چنان داوری سیاسی دولت کارتر را دچار آسیب های فراوان می کند.
۵) خانم نیکی آر. کدی: این انقلاب حتی با الگوها و انتظارات کسانی که از اوضاع ایران به خوبی مطلع بودند نیز سازگار نبود. در کجای جهان قبلاً دیده شده بود که رهبر یک مذهب جا افتاده، سردمدار پرشور و پرآوازه یک انقلاب علیه یک حکومت سلطنتی شود، آن هم حاکمی که مدعی حقانیت خود و پیوندش با گذشته ملی سرزمینش و حقانیت برنامه های اصلاحی خویش بود در کجا قبلاً کسی دیده بود که حکومتی مجهز به میلیاردها دلار تسلیحات نظامی، نیروهای مسلح، پلیس مخفی و آشکار که قاعدتاً همه آنها نیز آماده استفاده بود، این چنین در مواجهه با شورش های متناوب، تظاهرات همگانی و وسیع و اعتصابات از پای درآید
جان انسان ـ حتی جان کسانی که دشمن تلقی می شدند ـ محترم بود، مواردی نادر، از جمله معدود افراد رده بالای رژیم در آخرین مراحل انقلاب از این قاعده مستثنی شدند، وگرنه زندگی آمریکاییان نیز از تعرض مصون بود. به رغم آن همه خسارتی که بر اموال وارد شد، موارد تاراج و غارت اموال بسیار معدود بودند. مردم [تنها] اموال و اثاثیه ادارات، بانک ها و مشروب فروشی ها را به خیابان ها می ریختند و به آتش می کشیدند. در مورد این عدم توسل به خشونت گفته می شد مردم با دست خالی و ایمان قوی رژیم پهلوی را سرنگون ساختند.
۶) گری سیک: هیچ یک از مقامات آمریکایی مسئولیت خود را صحیح انجام ندادند و حتی نظام حاکم از انتقال اطلاعات صحیح و قضاوت درباره این ماجرا جلوگیری کرد. کشورهای مهم دیگری که دارای منابع بنیادی در ایران بودند ـ بریتانیای کبیر، فرانسه و اسرائیل ـ نیز عملکرد بهتری نداشتند. شواهد موجود حاکی از آن است که ما آمادگی لازم را برای برخورد با جوامع انقلابی نداریم و به ویژه هنگامی که دین با انقلاب همراه می شود، به طورکامل فلج می گردیم.
۷) جورج بوش به نقل از دریادار استانسفیلد ترنر ـ رئیس وقت سازمان سیا در دولت کارتر ـ می نویسد: «من از رئیس وقت سازمان سیا که به دلیل پیروزی انقلاب ایران از کار برکنار شد، پرسیدم: یعنی شما با این همه آدمی که در دنیا دارید، با این همه تجهیزات فوق پیشرفته، با این همه بودجه ای که صرف می کنید، نتوانستید انقلاب مردم ایران را پیش بینی کنید او در پاسخ به من گفت: آن چه در ایران روی داده است، یک بی تعریف است؛ کامپیوترهای ما آن را نمی فهمند».
۸) میشل فوکو: نظام حقیقت آنان با نظام حقیقت ما یکی نیست؛ نظام ما حتی اگر تقریباً جهانی شده باشد، هم چنان خاص است... در واقع مردم چیزی را می گویند که در سطح داده ها حقیقت ندارد، اما به معنای عمیق تری بازمی گردد که در قالب درستی و مشاهده غیرقابل هضم است.
۹) آنتونی گیدنز ـ جامعه شناس مشهور انگلیسی در مقاله ای تحت عنوان «تحولات جاری در دین: انقلاب اسلامی» می نویسد: «دیدگاهی که مارکس، دورکهایم و وبر در آن سهیم بودند، این بود که دین سنتی بیش از پیش در دنیای مدرن به صورت امری حاشیه ای در می آید و دنیوی شدن فرایندی اجتناب ناپذیر است. از این سه جامعه شناس، شاید تنها وبر می توانست حدس بزند که یک نظام دینی سنتی، مانند اسلام ممکن است تجدید حیات عمده ای پیدا کند و پایه تحولات مهم سیاسی در اواخر قرن بیستم شود؛ با این همه، این دقیقاً آن چیزی است که در دهه ۱۹۸۰ در ایران رخ داد.
۱۰) جان فوران طی مقاله ای با عنوان «انقلاب ۱۹۷۷ ـ ۱۹۷۹؛ چالشی بر تئوری اجتماعی» ضمن این که از انقلاب اسلامی تحت عنوان انقلاب در تئوری های انقلاب یاد می کند ، می نویسد: «موضوع نظریه اجتماعی در دهه ۱۹۸۰ میلادی به این ترتیب در آمده که آیا انقلاب ایران را باید به عنوان یک مورد منحصر به فرد، خلاف سایر انقلاب ها مورد بررسی قرار داد و یا این که علت انقلاب ها را باید در پرتو شواهد ایران مجدداً مورد مداقه قرار داد»
۱۱) کلر بیر و پیر بلا: شاه چگونه به این مرحله رسید مدت های دراز از مسکو تا واشنگتن و لندن تا پکن به تشریح و تفسیر این سقوط باور نکردنی پرداخته خواهد شد. حادثه بدون تردید نظیر ندارد... ارزش آن را دارد که مورد تجلیل قرار گیرد. امری متداول نیست که ملتی با تظاهرات غیرمسلحانه، یک دیکتاتوری را ـ که تا دندان مسلح است ـ واژگون کند. به ندرت دیده می شود که ملتی برای ماه ها از زندگی مطابق قاعده (قاعده کار، آسایش و انتظار مزد، قاعده مصرف) دست بردارد تا چیزی را که می خواهد به چنگ بیاورد. در فرانسه، در ژوئن ۱۹۶۸ کافی بود که دولت پمپ های بنزین را تغذیه کند تا در خلال یک روز تعطیل معروف، افراد هم قسم شده جنبش، اندک اندک متزلزل شوند. ایرانی ها به میل خود، و با اراده خود، اقتصاد خود را برای ماه ها متوقف کردند و آگاهانه این خطر را پذیرفتند که سال ها را صرف جبران آن کنند. برای این کار، قدرتی نه خیلی متداول، اراده ای که در هیچ نوع شناخته شده عمل انقلابی جایی نمی گیرد، لازم بود. ایرانی ها این اراده را در مذهب یافته اند... کلمات مذهبی ـ این تعلیمات که با آهنگ ایرانی خود آن قدر زیبا است ـ دارای چنان کششی هستند که در خود ایران بسیاری از بی ایمانان را منقلب کرده اند. این کلمات مانند شیپورهای طلسم شکن، حصارهای کاملاً مورد مراقبت قلاع را ویران کرده اند.
احمد رهدار
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید