شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا
دردی در آغوش درد
همین جمعه بود که از قلم و اتاق تنگ و تاریک خود چند ساعتی بیرون زدم تا که هوایی عوض کنم. برخلاف آداب و رسوم اجتماعی مردم که روزهای پنج شنبه از اموات یادی می کنند، من اغلب روزها جمعه با روح اموات خلوت می کنم و رازهای نهفته خود را با آنها آشکار می سازم. ابتدا برخورد من بایک پیرمرد سطل به دستی بود که با آن سر درد و دل را بازکردم، اما چیزی دستگیرم نشد.
ناگه چشمم به یک جوان ۲۵ ساله افتاد که در کنار قبری مشغول به مطالعه ی روزنامه بود. باخود گفتم این همانی است که من می خواستم. به نزد آن رفتم و با سلام و مصاحفه در کنار آن نشستم. اما از قیافه و روحیه آن فهمیدم که خیلی حرفها را در خود نگه داشته و به نظر هم نمی آمد که به این آسانی بیرون بریزد.
خلاصه با روزنامه ای که در دستش بود سر صبحت را در آوردم و از او پرسیدم: جوان انگاری که خیلی علاقه به روزنامه داری؟
در جواب گفت: ای بابا توهم یه جورایی دلت خوشه. من فقط قسمت حوادث روزنامه را می خوانم و آن هم به خاطر پرکردن دردهایم و وقت های بیکاری است. بالاخره هرکاری کردم که بتوانم ایشان را از آن تنهایی و ناامیدی جدا کنم، نتیجه ندادف با سماجت زیادی که به خرج دادم،چند دقیقه قبل از بلندشدن و خداحافظی با آن توانستم که آن را با هزار مکانات به حرف بیاورم تا که بخشی از مشکلات را بازگو کند.
او می گفت: همه درد دارند و در رنج خلق شده اند و نه برای رنج. ولی من برای رنج خلق شده ام.
چه جوری بگم: رنج همیشه با من بوده و هست.
گفتم چه جوری؟
گفت: من دو رنج دارم. یکی رنج فقر و بیکاری و دیگری رنج مریضی ای است که سالها عذابم می دهد. من که خیلی دوست داشتم که بیشتر در این مورد توضیح بدهد.
گفتم: جوان میشه بیشتر ما راتوجیه کنید؟
گفت: بله. منظورم اینه که من از یک خانواده ی ضعیف به دنیا آمده ام و وظیفه من این است که بیشتر کارکنم تا که بخور و نمیری را به قول معروف برای زنده ماندن پیدا شود و اگر یک روز کارنکنم مساوی است با اینکه آن روز دیگر به بیانی لقمه ای نان سرسفره نیست. خوب البته من جوان هستم و پر انرژی و کارنیز جوهر مرد است. اما رنج مریضی مرا از کارکردن بدجوری بازداشته است. گفتم چه طور؟ که درجواب گفت: من مدت ۱۵ سال است که مریض هستم و متاسفانه تاکنون هم درد مرا هیچ دکتری تشخیص و درمان نکرده است. مریضی من سرگیجه قی کردن (استفراغ) است. به طوری که هرچی می خورم فوری بالا می آورم و از این ها مهم تر و پردردتر درد مداومی است که همیشه همراه من است، به نحوی که ساعتی خواب راحت، آرزوی همیشه من بوده و هست.
او می گفت: من با این حال ناامید نیستم، ولی امیدهم از این مشکل یه جورایی وامانده است. ای کاش رها می شدم. خوب، خوب می دانید که« هر کسی به خویشتن بیناتر است» و هیچ کسی هم تاکنون درد درمان خودنبوده است و متاسفانه درد من دردی در آغوش درد است و مداوای آن نیز بسیار مشکل و سخت. من که قصد امید دادن به این جوان را داشتم، اما دوتا درس برای همیشه از آن گرفتم. یکی اینکه سلامتی را خوب فهمیدم که بزرگترین نعمت است و دیگر به یاد ناشکری خودم و خیلی از افراد جامعه افتادم که با اینکه خیلی چیزها را داریم، اما هرگز قدرشناس نیستیم.
پس نتیجه می گیریم که اگر سلامتی باشد، همه چیز هست و اگر نباشد با هیچ چیز نمی توان آن را عوض کرد و به بیانی هیچ چیزی هم نمی تواند باشد.انتخاب از کتاب چشمه ای از سرچشمه از همین فلم
عابدین پاپی
منبع : مطالب ارسال شده
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران تهران انتخابات عراق دانشگاه تهران دولت مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم مجلس روز معلم رهبر انقلاب نیکا شاکرمی
سیل هواشناسی آتش سوزی شهرداری تهران سازمان هواشناسی باران هلال احمر قوه قضاییه پلیس معلم آموزش و پرورش فضای مجازی
تورم قیمت خودرو مسکن سهام عدالت قیمت طلا خودرو بازار خودرو قیمت دلار قیمت سکه حقوق بازنشستگان ایران خودرو بانک مرکزی
مهران غفوریان ساواک موسیقی تلویزیون عمو پورنگ سریال سینمای ایران تبلیغات نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب دفاع مقدس
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه جنگ غزه آمریکا روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان آتیلا حجازی لیگ برتر علی خطیر باشگاه استقلال بازی لیگ برتر ایران تراکتور رئال مادرید
اپل هوش مصنوعی خودروهای وارداتی گوگل ناسا عکاسی تلفن همراه مدیران خودرو
خواب طب سنتی کبد چرب فشار خون دیابت بیماری قلبی