سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

بررسی جوهرشناختی ماده و انرژی در فلسفه


بررسی جوهرشناختی ماده و انرژی در فلسفه
مسئله هم‏ارزی جرم ـ انرژی، كه از نسبیت خاص اینشتین در سال ۱۹۰۵ میلادی آغاز شد، یك قرن است كه محافل علمی دنیا را به خود مشغول ساخته است. نقطه‏نظرهای پراكنده‏ای كه از سوی غالب دانشمندانِ فیلسوف ارائه شده، چالش‏ها و پیچیدگی‏های این موضوع را به طور جدّی بیشتر كرده است. از همان ابتدا، دو زمینه از پیام‏ها و اشارات نسبیت خاص مورد بررسی فلسفی قرار گرفتند: یكی تحلیل دقیق فلسفیِ معادله هم‏ارزی كه چه نوع پیام‏های معرفت‏شناختی و هستی‏شناختی دارد؟ و دیگری جوهریت و عدم جوهریت هستی‏شناسانه انرژی. اما هیچ فیلسوف و فیزیكدانی تاكنون نتوانسته است پاسخی قطعی و علمی به این دو سؤال بدهد؛ پاسخی كه شامل یك نظام منطقی، جهان‏شناختی و فلسفی ـ فیزیكی بوده، برای توصیف و تبیین انرژی به كار آید.
در این نوشتار، به طبقه‏بندی اجمالی و جامعِ نظراتِ مطرح شده از سوی فلاسفه اسلامی و غربی اشاره شده است.
● مقدّمه
جوهر و مباحث مربوط به آن در بحث مقولات عشر، موضوعی پر چالش و جنجال است. اساس این مبحث و پایه رویكردهای پیرامون آن به طبیعت و جهان هستی، از سرزمین یونان باستان، نشأت گرفت و ركن اصیل آن در استقرا و مشاهده و تجربه استوار گشته است. تعداد مقولات و همچنین تعداد خاص جواهر و انواع آن، حاصلِ زحمات پژوهشی و دقت نظرهای بی‏بدیل پیشگامان علم و فلسفه در آن دیار است.
اما امروزه به سختی می‏توان به این نتایج و رهاوردها به دیده اطمینان و یقین نگریست؛ زیرا پژوهش‏ها و دقت‏نظرهای امروزی پا را بسی فراتر از یافته‏های پیشین گذاشته، مسائل و جزئیات بسیار گسترده‏ای پیش روی هستی‏پژوهان و طبیعت‏پژوهان نهاده‏اند. از این‏رو، دستاوردهای نوین تحوّلات اساسی در بستر مبحث مقولات و جواهر به وجود آورده‏اند كه نمی‏توان به سادگی و چشم بسته از كنار آنها گذشت.
آنچه در پیش رو داریم، بررسی بخشی از این تحوّلات است كه برخی از دانشمندان و فلاسفه بدان پرداخته‏اند. بخش مهمی از مباحث جوهر، به جوهر جسمانی تعلّق دارد. با مطرح شدن نظریه نسبیت، غالب تلقّی‏های موجود درباره ماده دچار تزلزل و اشكالات پیچیده و اساسی شد و دانشمندان و فلاسفه طرح‏ها و نظریات گوناگونی برای حل اشكالات علمی ـ فلسفی ارائه كردند.(۱) اما بیشتر این طرح و نظرها، خود دارای اشكالات و نقص‏هایی هستند. از این‏رو، هنوز طرحی جامع و قوی نسبت به ایده‏های گذشته ارائه نشده است.
مهم‏ترین ویژگی، كه باید در یك طرح جامع برای حل مشكلات موجود در بین جوهریت جسم و جوهریت انرژی موجود باشد این است كه همواره باید دارای یك نظام فیزیكی ـ فلسفی باشد، نه صرفا فیزیكی و نه صرفا فلسفی. چنین طرحی همواره باید از پشتوانه منطقی و سازگاری ریاضی برخوردار باشد، نه آنكه به طور پیچیده دچار پارادوكس و ناسازگاری صوری و محتوایی. علاوه بر این، طرح منطقی چنین نظامی لزوما باید بر اساس مبانی هستی‏شناختی پایه‏ریزی و تبیین شده باشد تا بتواند پدیده‏های جهان‏شناختی و طبیعت‏شناختی را در عالم میكروسكوپی و عالم ماكروسكوپی تبیین و تفسیر كند. تاكنون طرحی با این ویژگی‏ها ارائه نشده است.(۲)
نظریه‏ها و طرح‏های فیزیكی ـ فلسفی ارائه شده در دو حوزه قابل طبقه‏بندی‏اند:
الف) در میان فلاسفه اسلامی؛
ب) در میان فلاسفه غربی.
اساس رویكرد این طبقه‏بندی كاویدن و پژوهیدنِ جوهریت و عدم جوهریت انرژی است. بدین توضیح كه آیا انرژی دارای حقیقت مستقلی از لحاظ هستی‏شناختی، در برابر و كنار جوهر جسمانی است؟ یا اینكه حقیقتش مادی و جسمانی است؟
الف) نگرش فلاسفه اسلامی به موضوع انرژی
در میان فلاسفه معاصر اسلامی، چهار نوع رویكرد به حقیقت انرژی وجود دارد كه هر كدام از لحاظ هستی‏شناختی و جوهرشناختی دارای اهمیت تحقیق و بررسی ویژه‏ای است.(۳)
۱) انرژی در تلقّی جوهری
این رویكرد متعلّق است به علاّ مه طباطبائی كه در كتاب نهایهٔ‏الحكمهٔ(۴) به آن اشاره كرده و با ارجاع اصل موضوع به تحقیق و بررسی، به بسط آن نپرداخته است. نظر ایشان در این موضع، آن است كه در صورت اثبات معادله هم ارزیِ جرم ـ انرژی (۲E=mc)، انرژی باید به عنوان جوهر تلقّی گردد و مباحث فلسفی در حكمت اسلامی، در مبحث جواهر بر این اساس، بازاندیشی و سامان‏دهی شوند.
اگر انرژی جوهری در كنار جوهر جسمانی بوده باشد، بسیاری از مباحث مربوط به جسم، كه در حكمت صدرایی مورد پژوهش فلسفی قرار گرفته‏اند، دچار تحوّل و دگرگونی ساختاری و در برخی موارد نیز دگرگونی اساسی و محتوایی می‏شوند. علاوه بر این، برخی از مباحث مربوط به جوهر جسمانی، همانند صورت جسمیه (بعددار بودن)، حركت جوهری، و قوّه و فعل، درباره جوهر انرژی نیز مطرح می‏گردند.(۵)
با توجه به تلقّی جوهری از حقیقت انرژی، تعداد جواهر مقولی تغییر یافته، در صورت بازاندیشی مبحث مقولات به كمتر یا بیشتر از پنج جوهر می‏رسند.(۶)
۲) تلقّی حركت‏شناختی از انرژی
این رویكرد نیز از جانب علاّ مه طباطبائی ارائه شده است. بر اساس این رویكرد، حقیقت انرژی چیزی جز حركت نیست؛ بدین توضیح كه با توجه به تعریف مشهور جدید از ماده، كه ماده تراكم انرژی است، و ماده حركت است، پس انرژی كه اصل جهان مادی است، حقیقتی جز حركت ندارد.(۷) این نوع رویكرد در واقع، ارجاع حقیقت انرژی به حركت جوهریِ جوهر جسمانی است.(۸)
۳) عدم جوهریت انرژی
تلقّی غیرجوهری از انرژی به دو صورت شكل گرفته است:
الف) عرضیت انرژی:
اگر انرژی جوهر نباشد، پس از یك نظر و با توجه به مبانی فلسفه محقق و موجود، باید آن را به عنوان عرض برای جوهر جسمانی تلقّی كرد. این نظریه از سوی علاّ مه حسن‏زاده مطرح شده است. بنابراین نظریه، انرژی عرض است، نه جوهر؛ زیرا جوهر تلقّی كردن انرژی بدین معناست كه جسم از تجمّع عرض‏ها پدید آمده، تحقق می‏یابد، و این مطلب به این ماند كه بگوییم: آب رطوبت متراكم است، در حالی كه رطوبت امری عرضی و كیفی است، نه حقیقت جوهری. ایشان با این توضیح، بر این مطلب تأكید می‏ورزند كه «حقیقت این است كه جوهر با عرض پایدار نمی‏شود و اعراض هرقدر هم اجتماع یابند، توانایی پدید آوردن جواهر را ندارد. پس قول به اینكه ماده انرژی متراكم است، یك مذهب و عقیده غیرمعقول به نظر می‏رسد.»(۹)
در این رویكرد، دلیلی بر عرض بودن انرژی ارائه نشده و فقط با پیش فرض گرفتن آن به نقادی تلقی جوهری از انرژی پرداخت شده است.
ب) مادیت انرژی:
اگر انرژی به تنهایی و با استقلال ذاتی خود قابلیت نداشته باشد كه جوهری حقیقی و واقعی در كنار جوهر جسم باشد، پس به احتمال قوی حقیقت مادی دارد؛ یعنی جوهر مادی و جسمانی در یك تحقق جوهری، قالب جسمی، و در قالبی به همان صورت جوهر جسمی به صورت انرژی تحقق می‏یابد و به عبارت علمی، حقیقت انرژی چیزی جز ماده متحرّك با مجذور سرعت نور نیست. با توجه به این رویكرد، انرژی از تحقق جوهری با تحصل مادی و جسمی برخوردار است. این رویكرد از سوی استاد مطهّری ارائه شده و تأكید فراوانی بر این تلقّی صورت گرفته است؛ ایشان تصریح كرده است كه «انرژی فقط به عنوان صورتی از ماده به حساب می‏آید و تنها واقعیت موجود حقیقی كه شاغل مكان و متغیّر در زمان است، ماده نام دارد.»(۱۰) از این‏رو، موضوع انرژی چندان قابلیت توجه فلسفی ندارد.
۴) جواهر دوگانه و اصل جوهری یگانه
اگر رویكرد ماده‏انگارانه به انرژی ـ یعنی تلقّی پیشین ـ صحیح نباشد و یا انتقادات و اشكالات را برنتابد، احتمال داده می‏شود انرژی و ماده، هر دو علی‏رغم جوهر بودنشان، ظهور و صورتی از یك جوهر و اصل بسیط‏تر بوده باشند.(۱۱) این رویكرد در آثار استاد مطهری به عنوان قول و عقیده دیگران مطرح شده و بدون اظهارنظر در مورد صحّت و سقم آن، به همان شكل تبیین شده است.(۱۲) با صرف‏نظر از مبانی طرح این نظریه، كه كلامی و غیر هستی‏شناختی‏اند، نه فلسفی و هستی‏پژوهانه، در صورتِ صحّت آن، عدد جواهر به هفت عدد افزایش می‏یابد؛ زیرا علاوه بر انرژی، یك جوهر یگانه دیگری را مفروض گرفته كه جامع ماده و انرژی است. این نظریه از سوی اسپنسر و لایب نیتس طرح و تبیین شده است ـ كه در بخش بررسی نظرات فلاسفه غرب مورد نقل و نقد قرار خواهد گرفت.
ب) نگرش فلاسفه غربی به موضوع انرژی
علی‏رغم تفاوت نسبی در قالب و روند مباحث مقولات، به ویژه جواهر كه در میان فلاسفه غرب و فلاسفه اسلامی موجود است، فلاسفه غرب به بحث و بررسی جوهرشناسانه انرژی پرداخته و رویكردی هم‏سو با مبانی فلسفه اسلامی داشته‏اند، اما این رویكردها و تلقّی‏ها نه به طور یكنواخت و یكسان، بلكه به گونه‏ای كاملاً پیچیده و درهم ریخته بوده و هر كدام مبنا و گرایش خاص خود را داشته‏اند.
در این مجال، نظرات گوناگون طبقه‏بندی می‏شوند. نكته قابل توجه در مورد این طبقه‏بندی، اجمال و خلاصه بودن آن است؛ در بیان و توصیف نظریه‏ها، به نقل اقوال تفصیلی و جزئی اشاره نشده و به جای آن، برای هر یك از مطالب و ادعاها مرجع و منبع ویژه‏ای بیان گردیده است. این نظریه‏ها بر اساس نوع تلقّی جوهرانگاری و غیرجوهرانگاری در سه طبقه قابل بررسی هستند:
۱) ذهن‏گرایی درباره مفاهیم و معادلات ریاضی (عدم جوهریت انرژی)؛
۲) جوهریت انرژی و جوهر یگانه؛
۳) جوهریت انرژی و جواهر سه‏گانه.
عده‏ای از دانشمندان و فلاسفه بر اساس یكی از این سه تلقّی، به بررسی موضوع انرژی پرداخته‏اند. اما باید توجه داشت همه نظریات مندرج در این طبقات، لزوما به یك منوال نبوده و تفاوت‏هایی میان آن‏ها وجود دارند.
۱) ذهن‏گرایی درباره معادلات ریاضی (عدم جوهریت انرژی)
دو تن از فلاسفه نامدار كه تلقّی غیرجوهری از انرژی و نیرو دارند، جرج باركلی (۱۶۸۵ـ۱۷۵۳) و ارنست ماخ (۱۸۳۸ـ ۱۹۰۳) هستند. نظریه این دو شخصیت دقیقا در جهت انتقاد از فلسفه علم نیوتن شكل گرفته است، ولی این دو تفاوت‏هایی با هم دارند.(۱۳)
الف) نظریه ابزارانگارانه باركلی:
«باركلی از نخستین منتقدان فلسفه علم نیوتن بود و در انتقاد از نیوتن برآشفت و چنین گفت: نیوتن به بهانه طرح برخی سؤالات، عملاً طوری از نیروها سخن می‏گفت كه گویی آنها چیزی بیش از عبارات معادله‏های ریاضی هستند. باركلی مدعی بود كه نیروها در مكانیك، همانند افلاك تدویر در اخترشناسی‏اند؛ این قالب‏های ریاضی برای محاسبه حركات اجسام مفیدند. اما اشتباه است كه به این قالب‏ها، وجودی واقعی در عالم خارج نسبت داده شود. او هشدار داد كه ممكن است توسّل نیوتن به مفاهیمی مانند «نیروهای جاذبه»، «نیروهای پیونددهنده» و «نیروهای تجزیه‏كننده» خواننده را دچار گم‏راهی سازد. این نیروها صرفا موجودات ریاضی هستند.
او اعلام كرد: موجودات ریاضی، ذات و جوهر پایداری در طبیعت اشیا ندارند، آنها وابسته به تصور شخص تعریف‏كننده هستند. از این‏رو، نیروها را نمی‏توان در خارج به عنوان مؤثر و فاعل علّی به شمار آورد.(۱۴) باید توجه داشت كه باركلی ایدئالیست و منكر حقایق خارجی بود.(۱۵)
ب) نظریه ابزارانگارانه ماخ:
ارنست ماخ فیلسوف و فیزیكدان زبردستی بود و تأثیر او در بسترهای علمی قرن بیستم و به ویژه نظریه نسبیت اینشتین بسیار چشمگیر بود.(۱۶) اما او علی‏رغم اثباتگرا (پوزیتویست) بودنش، در تلقّی ابزارانگارانه از معادلات ریاضی با سلف خویش جرج باركلی ـ كه هر دو نقّاد فلسفه علم نیوتن بودند ـ اشتراك زیادی دارد. او نیز دقیقا از منظر وسیله‏انگاری بود كه به بررسی موضوع نیرو و انرژی می‏پرداخت. در این نظرگاه، او هم عقیده باركلی بود و این دو در حقیقت، نوعی پوزیتیویسم ریاضی را به جریان انداخته‏اند. طبق این رویكرد، اشتباه است كه پنداشته شود مفاهیم و روابط مطرح شده در علم با آنچه در طبیعت موجود است، مطابقت دارد.(۱۷) او كه «نیرو» را «حاصل‏ضرب جرم در شتاب» در نظر می‏گرفت، این تعریف را تنها به مثابه مفهومی ریاضی تلقّی كرد و اظهار داشت كه با توجه به مبانی فلسفی خودش، F=ma یك تعریف مصرّح پیشینی از نیرو می‏باشد؛ نه در معرض تأیید شواهد تجربی قرار دارد و نه ردّ و ابطال.(۱۸)▪ نقد نظریه ابزارانگارانه:
عمده‏ترین اشكالاتی كه بر این رویكرد واردند از منظر فلسفه ریاضی‏اند؛ بدین توضیح:
۱) این نظرگاه، نگرشی تفریطی نسبت به روابط ریاضی در فلسفه ریاضی و كاربرد ریاضیات در علوم است؛ زیرا روابط ریاضی و معادلات موجود درآن به طور كلی و عام، به عنوان قواعد ثابت منطقی به شمار می‏روند و ساختار تمام قوانین و قواعد ریاضی، بر اساس واقعیات موجود كشف شده‏اند.(۱۹) (علاوه بر بدیهیات و اولیات) این نوع استواری بر واقعیت خارجی، نه به طور اثبات‏گرایی مطلق و عینیت خارجی روابط، بلكه به عنوان تبیین حقایق موجود به كار می‏رود؛ یعنی طرفین یك معادله (همه اجزای جملات جبری) نمادی از حقایق خارجی هستند، و نسبت بین دو طرف نیز (تساوی، تضاد، ابهام و...) حاكی از نوعی ارتباط اجزای معادلات در عالم خارج است، نه عینیت،(۲۰) در حالی كه این مبنا در این نظریه، مورد غفلت واقع شده است.
۲) با توجه به اینكه باركلی و به تبع او، ارنست ماخ ادعا كرده‏اند «ما هیچ اطلاعی از مسندٌالیه‏های عباراتی همانند «نیروی جاذبه»، «عمل» و «نیروی محرّك» نداریم، ما فقط می‏دانیم كه اجسام خاص به طرق معیّنی تحت شرایط معیّنی حركت می‏كنند. با این همه، او اذعان داشت كه عباراتی نظیر «نیروی جاذبه» و «نیروی محرّك» به واسطه آنكه كاربردشان در نظریه‏ها ما را قادر به پیش‏بینی توالی حوادث می‏سازند، نقش مهمی در مكانیك دارد.(۲۱) این نوع تلقّی با تأیید باركلی از ادعای نیوتن مبنی بر اینكه «اجسام، فاقد نیروی خودجنبان هستند»(۲۲) (یعنی همواره تحت تأثیر نیروی خارجی به حركت درمی‏آیند) در تضاد و تناقض است.
توضیح آنكه اگر نیرو در خارج نباشد، اجسام چگونه تحت تأثیر نیروها به حركت درمی‏آیند. و نیز اگر روابط ریاضی صرفا حكایتگر مفاهیم ذهنی بوده، حكایتگر حقایق خارجی نباشند، حقایق خارجی در علوم چگونه به اثبات می‏رسند؟ بزرگ‏ترین شاهد بر اینكه روابط ریاضی صرفا مفهومی نبوده و حاكی از حقایق خارجی هستند، نظریات فراوان ریاضی در فیزیك هستند كه در ابتدا، به عنوان یك فرضیه مطرح شده و سپس با مشاهدات و تجربه‏های فراوان به خارجی بودن و حقیقی بودن آنها اطمینان و اذعان حاصل شده است. دو شاهد برای این نوع حكایتگری روابط ریاضی از حقایق خارجی عبارتند از:
الف) نظریه «نسبیت» با همه ابعادش، در گام نخست، تنها یك فرضیه ریاضی بود و حتی بسیاری از فیزیكدانان به شدت مخالف آن بودند. ولی همین نظریه طی قریب یك قرن مشاهده و تجربه، در بزرگ‏ترین آزمایشگاه‏ها و رصدخانه‏های دنیا، بیش از هفتاد درصد پیش‏گویی‏ها و تبیین‏های ریاضی خود را به عنوان حقایق خارجی و حكایتگر حقایق به اثبات رسانیده است.(۲۳)
ب) نظریه «پاد ذرّه» كه دیراك با جسارتی وصف‏ناپذیر، آن را در قالب روابط ریاضی اثبات كرده، مخالفانی را به مصاف نظریه‏پردازی متقابل كشیده است. اما پس از یك دهه، به خاطر اثبات تجربی آن در آزمایشگاه‏های كوانتومی و (شتاب‏دهنده‏های) اتمی، جایزه نوبل را به خود اختصاص داد.
احتمالاً اگر خود باركلی و ماخ در قرن بیستم از ۱۹۰۵ به بعد زندگی می‏كردند، با مشاهده چنین نقض‏های متوالی، به التزام نظریه خود تن نمی‏دادند.
۳) اینكه ما از مسندٌالیه بسیاری از روابط و مفاهیم ریاضی بی‏اطلاع باشیم، با هیچ روش منطقی به اثبات نمی‏رساند كه آنها وجود و تحقق خارجی نداشته باشند، بلكه همین تصریح ایشان بر علم به اثراتی از امور نامعلوم، گواهی بر بطلان ادعای آنهاست؛ زیرا قوانین نیرو تبیین‏كننده همین اثرات با آن امور نامعلوم است كه به خودی خود، اگر شما درصدد تبیین رابطه‏ای و معادلات آن هم نباشید، در بستر هستی، حقیقتی غیرقابل انكار دارند.
۴) این رویكرد نسبت به نیرو و انرژی، كه حاصل دیدگاه تفریطی قضایا و روابط ریاضی است، رویكردی ایده‏آلیستی (به معنی ایده‏باوری باركلی) می‏باشد كه باید ریشه‏های فكری و فلسفی آن را در نظام فلسفی «اصالت معنا و ذهن‏گرایی» باركلی جست‏وجو كرد؛ زیرا اساسا در روند فلسفی باركلی، وجود امری تحقق یافته در خارج از ذهن، نامعقول و غیرقابل اثبات است.(۲۴)
۲) جوهریت انرژی و جوهرِ یگانه
عده‏ای از فلاسفه با دقت نظرهای فلسفی و یا مقاصد دیگر، جوهریت یگانه انرژی را مطرح كرده‏اند كه هر كدام ویژگی‏های مخصوص به خود را دارند. این فلاسفه به هر حال جوهریت ماده و جسم را مورد تردید قرار داده و به جای آن، جوهریت انرژی را پیشنهاد كرده و استدلال‏هایی بر آن اقامه نموده‏اند. برخی از طرفداران جوهریت انرژی عبارتند از:
الف) جوهر انگاری خداباورانه اسپنسر:
اسپنسر (۱۸۲۰ـ۱۹۰۳) در بررسی مباحث مربوط به جواهر و اعراض، و مطالب پیرامون ماده، مكان، زمان و حركت، مهم‏ترین تحلیل خود از نیرو را بیان می‏كند. او فهم و تحلیل همه این امور را در تحلیل و ادراك ما از نیرو جست‏وجو می‏كند. او در حقیقت، ماده را به نیرو ارجاع داده، اصل پایدار و جوهر پسینی و اساسی را در نیرو می‏یابد. توضیح آنكه مفهوم ماده هم به نوبه خود، از تجربه نیرو مشتق گردیده است؛ چه آنكه نیروها (نیروهایی كه در رابطه‏های متقابل خاصی باشند) كل محتوای تصور ما را از ماده تشكیل می‏دهند. به همین صورت، هرچند مفاهیم و تصورات پیشرفته ما از حركت، مستلزم تصور مكان، زمان و ماده است، ولی آگاهی آغازین ما، از حركت، صرفا از تأثّرات متوالی ما از نیرو می‏باشد. بنابراین، بحث اسپنسر این است كه تحلیل روانی مفاهیم زمان، مكان، ماده و حركت نشان می‏دهد كه همه اینها مبتنی بر ادراك ما از نیرو هستند و نتیجه‏ای كه می‏گیریم این است كه «سرانجام به نیرو می‏رسیم كه واپسین‏ترین چیز است.»
اصل «ویرانی‏ناپذیری ماده» در واقع، همان اصل ویرانی ناپذیری نیروست. بدین سان، همه دلایل مؤیّد اصل «تداوم حركت» مستلزم این اصل موضوع هستند كه كمیّت انرژی ثابت است، و مراد از «انرژی» همان نیرویی است كه ماده در حال حركت دارد.(۲۵)
با توجه به توصیفی كه كاپلستون از نظرگاه اسپنسر ارائه كرده است، ملاحظه می‏كنیم كه اسپنسر نیرو را حقیقتی مستقل از ماده معرفی كرده و جوهریتی در كنه ماده برای آن قایل است، بخصوص این تأكید هنگامی بیشتر می‏شود كه او هنگام سخن گفتن از نیرو، می‏گوید: «منظور واقعی‏مان ثبات و بقای علتی است كه فراتر از درك و دانش ماست.»(۲۶)
باید توجه داشت كه اسپنسر با دارا بودن تفكری الهی (توحیدی) و كلامی، به تحلیل‏های فلسفی درباره نیرو می‏پردازد. او در پرتو «تفكر توحیدی و فیض‏های خداوندی بر هستی» كه داشت، تحلیلی «خداباورانه» از نیرو ارائه داده و آن را «كنایتی از نیروی مطلق»(۲۷) خداوند به شمار آورده است. از این‏رو، تلقّی و رویكرد اسپنسر یك رویكرد متافیزیكی است، نه تحلیلی بر پایه نگرش هستی‏شناختی.
علاوه بر این، انتقادهایی نیز بر نگرش وی وارد هستند كه قابل توجه می‏باشند:
۱) در تلقّی اسپنسر، با توجه به گزارش كاپلستون از نظریه او، ماده در نهایت، به انرژی منحل می‏شود و این به معنای جای‏گزینی جوهریت انرژی به جای جوهریت ماده است. اما چنین تبیینی از جوهریت انرژی، از لحاظ هستی‏شناختی و فلسفی جای‏گزینیِ صحیحی نیست؛ زیرا ماده و انرژی دو جوهر جداگانه‏اند.(۲۸)
۲) تحلیل اسپنسر بر پایه مفاهیم حركت، مكان، ماده و نیرو شكل گرفته، در حالی كه «نیرو واپسین‏ترین چیز است» به طور مفهومی، هیچ ارتباطی با عالم خارج ندارد؛ زیرا جوهریت در فلسفه به عنوان تحقق خارجی لحاظ می‏شود، نه عالم مفهوم و ذهن.
۳) در تلقّی اسپنسر نوعی ناسازگاری و تناقض درونی نهفته است كه حتی از نظر دانشمند باریك‏بینی همچون كاپلستون مخفی مانده است. اگر دو عبارت نقل شده در توصیف كاپلستون از اسپنسر را ملاحظه كنیم، این تناقض آشكار می‏شود: در جایی می‏گوید: «سرانجام، به نیرو می‏رسیم كه واپسین‏ترین چیز است.» وانگهی، در تبیین این نگرش این‏گونه بیان می‏شود: «مراد از انرژی همان نیرویی است كه ماده در حال حركت دارد.»
اگر نیرو واپسین‏ترین چیز است و ماده در حقیقت، انرژی است نه ماده، چگونه ممكن است انرژی چیزی باشد كه «ماده در حال حركت» آن را داراست؟ این تلقّی بدان معناست كه ماده، هم ماده نیست (انرژی و نیروست) و هم ماده هست، و در واقع، ماده هم انرژی و نیرو است ـ نه ماده ـ و هم ماده است كه انرژی دارد! این بیان یا از ضعف تحلیل اسپنسر ناشی شده و یا از ضعف فهم و بیان كاپلستون، كه به هر حال تناقض است.
۴) با توجه به توضیح گفته شده در نقد اول ماده و انرژی (و نیرو)، هر دو تحقق جوهری دارند و تعبیر «مراد از انرژی همان نیرویی است كه ماده در حال حركت دارد» دقیق‏تر بوده و نسبت به تحلیل اسپنسر به عنوان «واپسین‏ترین چیز» از دقت فلسفی بیشتری برخوردار است.
۵) همان‏گونه كه اشاره شد، تحلیل اسپنسر هستی‏شناسانه نبوده و بیشتر جنبه متافیزیكی دارد. این تحلیل متافیزیكی در حالی شكل گرفته است كه او در دفاع از الهیّات كلامی خویش، مبنی بر عنایت و فاعلیت خداوند نسبت به عالم ماده، نیرو را به عنوان تجلّی و تحقق محرِّك و فاعل غیر مادی (متافیزیكی و الهی) در اجسام، معرفی نموده، كه از لحاظ فلسفی قابل قبول نیست؛ زیرا بین مبانی كلامی و فلسفی خلط شده و حقیقت خارجی یك مفهوم و عنصر غیرمحسوس تلقّی شده است.
ب) جوهرانگاری اثبات‏گرایانه وایتهد:
نظرگاه جوهرانگارانه وایتهد نسبت به انرژی از دیدگاه اثبات‏گرایانه او نسبت به روابط ریاضی نشأت گرفته است. با توجه به این نكته اساسی كه رویكرد او به مبنای اثبات‏گرایانه‏اش در فلسفه ریاضی و فلسفه علم برمی‏گردد، همچنین با در نظر گرفتن پیچیده بودن گفتار و قلم او، وی تحلیل صریح و روشنی از انرژی ارائه نكرده است، تنها تحلیل فلسفی‏اش، كه جوهریت یگانه انرژی را می‏فهماند، براساس اثبات‏گرایی مفاهیم و معادلات ریاضی است. او درباره نیوتن گفته است: «نیوتن فرمولی را عرض می‏كند كه به بیان روابط قابل مشاهده در حقایق موضوع مشاهده می‏پردازد،»(۲۹) و بر همین اساس، قانون جاذبه را چنین توصیف می‏كند: «اما صورت قانون، یعنی حاصل‏ضرب اجرام و مجذور فاصله، صرفا بر مبنای توضیح واقعیت مورد مشاهده قرار دارد.»(۳۰)
از این رهگذر، او به تحلیل جوهرشناختی انرژی پرداخته، این‏گونه توضیح می‏دهد: «... ماده با انرژی یكسان تلقّی شده و انرژی فعالیت محض است. ماده اصلیِ انفعالی، كه از تركیب قطعات ثابت و مشابه ماده به وجود آمده، در هر توصیف اساسی، رد شده است. به طور آشكار، این نظریه یك حقیقت استنتاجی مهم را بیان می‏دارد.»(۳۱)
▪ نقد نظر وایتهد:
۱) عبارات وایتهد دارای نوسانات بیانی در مورد حقیقت انرژی و ماده هستند؛ در جایی آن را با ماده یكسان معرفی كرده و در جایی دیگر، ماده اصلی انفعالی را مردود شمرده است. این نوسانات به بیان پیچیده او برمی‏گردند.
۲) او با توجه به مبنای اثبات‏گرایی در فلسفه ریاضی، علی‏رغم تفكر پوزیتیویستی كه دارد، برای هر رابطه ریاضی، عینیتی بی‏كم و كاست در جهان خارج قایل است كه جای بسی تأمّل و شگفتی دارد.(۳۲)
۳) علی‏رغم توجه و تأكیدی كه نسبت به اهمیت «حقیقت استنتاجی» این نظریه (جوهریت انرژی) در فیزیك جدید كرده است، در مورد ماهیت و چگونگی این حقیقت استنتاجی هیچ كاوش فلسفی و توضیحی ارائه نكرده است. بدین‏روی، نظریه وایتهد مبهم است و نظام كاملی به‏دست نمی‏دهد.ج) نظریه جوهرانگارانه راسل:
برتراند راسل نیز در كتاب تاریخ فلسفه غرب، رویكرد فلسفی مهمی در زمینه بررسی‏های جوهرانگارانه از انرژی ارائه كرده است. وی در این كتاب، با شرح و توضیح نظرات اتمی، بحث خود را به این نتیجه می‏رساند كه «پس می‏بایست انرژی به عنوان چیزی كه پایدار است جای ماده را بگیرد.» او با این رهاورد فلسفی، جای‏گزینی جوهر انرژی به جای جوهر مادی و جسمانی را پیشنهاد می‏دهد و این نتیجه و پیشنهاد را با تشكیك در وجود صلب و خارجی ماده آغاز كرده، انرژی را به عنوان «جوهر یگانه اصیل» مطرح می‏كند. وی صریح‏تر و واضح‏تر از بیان قبلی، در توضیح نظریه نهایی اتمی در قرن بیستم، این‏گونه می‏نویسد: «بدبختانه به نظر می‏رسد كه این الكترون‏ها و پروتون‏ها می‏توانند به هم برسند و چیزی تشكیل دهند كه یك ماده جدید نیست، بلكه امواج انرژی است كه به سرعت نور در جهان پراكنده می‏شود. پس می‏بایست انرژی به عنوان چیزی كه پایدار است، جای ماده را بگیرد. ولی انرژی بر خلاف ماده، شكل خالص و مصفّای مفهوم «شی‏ء» نیست، بلكه خاصیت فراگردهای فیزیكی است...»(۳۳)
منظور راسل از مفهوم «شی‏ء» همان مفهوم شیئیت نیست كه در فلسفه اسلامی مساوق با وجود گرفته شده است؛ این مفهوم در نظر راسل محدود به مفهوم فیزیكی صلب و سخت جسم است. او در بیان مفهوم «شی‏ء»، كه مراد نهایی اوست، این‏گونه می‏نویسد: «فلسفه و فیزیك، مفهوم «چیز» را به مفهوم «شی‏ء مادی» پرورش داده و شی‏ء مادی را متشكّل دانست از ذرّاتی كه هر یك بسیار كوچك‏تر و هریك در سراسر زمان باقی هستند.»(۳۴)
▪ نقد نظر راسل:
تلقّی برتراند راسل از انرژی به عنوان جوهر اساسی كه ماده به آن برمی‏گردد، به طور كاملاً افراطی صورت پذیرفته است، زیرا او دلیلی بر عدم وجود حقیقی ماده و یگانگی وجود جوهر انرژی ارائه نكرده است. این تلقّی از مفهوم معادله هم‏ارزی نشأت گرفته است، در حالی كه باید توجه داشت اینشتین (كه ارائه‏كننده معادله است) خود چنین برداشتی از آن نكرده و ماده را جوهری در كنار انرژی مطرح نموده است.
د) نظریه انرژی باوری استوالد:
ویلهلم استوالد (۱۹۳۳ـ۱۸۵۳) آلمانی، طرفدار مكتب فلسفی هگل و مخالف سرسخت «ماده‏باوران دیالكتیكی»، در مقابله با نظرات نادرست ماده‏باوران درباره فلسفه هگل كتابی به نام برگذشتن از ماده‏باوری نوشت و در آن تحلیلی جوهرانگارانه از انرژی ارائه كرد و پیشنهاد داد: به جای قایل شدن به اصالت ماده، «انرژی‏باوری» را جایگزین مكتب «ماتریالیسم دیالكتیك» كنند. بنا به گزارش كاپلستون، «اما این ـ به اصطلاح ـ "برگذشتن از ماده باوری" نزد او به معنای نشاندن مفهوم انرژی به جای ماده بود. [به نظر وی] عنصر اساسی واقعیت انرژی است كه در فرایند دگردیسی‏ها صورت‏های بسیار به خود می‏گیرد. خواص گوناگون ماده همانا صورت‏های گوناگون است كه انرژی به خود می‏گیرد، و انرژی روانی، كه ناآگاه تواند بود یا آگاه، ساحت یا صورت جداگانه‏ای از آن است. ساحت‏ها یا صورت‏های گوناگون [به یكدیگر [كاهش‏ناپذیرند؛ به این معنا كه هیچ صورت جداگانه‏ای را نمی‏توان با صورت دیگری یكی گرفت. در عین حال، همگی از دگردیسی یك واقعیت غایی، یعنی انرژی پدید می‏آیند. از این‏رو، "انرژی باوری"(۳۵) نظریه‏ای است یگانه انگارانه.»(۳۶)
این نظریه به عنوان نظامی جامع و راهبردی برای هستی‏پژوهی نیست، بلكه استوالد، كه خود طرفدار سرسخت هگل است، آن را برای رد تفسیرهای ماده‏باورانه از وحدت‏انگاری هگل ارائه كرده است؛ به گونه‏ای كه خود نظریه انرژی باوری را به تثبیت‏گر انرژی به عنوان یگانه جوهر هستی در عالم مخلوق تبیین كرده است. در حقیقت، می‏توان این نظریه را رویكردی متافیزیكی تلقّی كرد، نه اساسی منطقی و نظام واقع‏نگرانه جهان‏شناختی.
۳) جوهریت انرژی و جواهر سه‏گانه
هیچ‏یك از نظریات پیشین قابلیت طرح یك نظام فیزیكی ـ فلسفیِ منطقی را نداشتند؛ زیرا هر یك از آنها به طور كاملاً پراكنده و غیرمنسجم ازسوی طرّاحان خود مطرح شده، مبانی فكری و اهداف خاصی را دنبال می‏كردند. از این‏گونه نظرات پراكنده كه بگذریم، به نظریاتی می‏رسیم كه دست‏كم صاحبان آنها رویكردی نسبتا منسجم به این مسئله داشته‏اند. در این رویكردها، ماده جوهریت اساسی خود را حفظ كرده و موضوع انرژی به عنوان جوهری نوپدید در كشفیات و یافته‏های استقرایی از عالم در كنار ماده لحاظ شده و فراتر از هر دو جوهر، به جوهر سومی توجه شده است كه حقیقتی بسیط‏تر و جامع‏تر از این دو دارد.
با این حال و در صورت به اثبات رسیدن این تلقّی، عدد جواهر مقولی به هفت جوهر افزایش خواهد یافت. سه نظریه از لحاظ تاریخی در این طبقه از انواع تلقّی‏ها درباره انرژی به چشم می‏خورند كه عبارتند از:
الف) رویكرد خداباورانه (اراده الهی) لایب نیتس:
لایب نیتس (۱۷۱۶-۱۶۴۶) مفهوم «نیرو» را در دو حیطه بررسی نموده است: یكی در حیطه فیزیك و دیگری در حیطه فلسفه. این تفكیك، تحلیل و بررسی به گونه‏ای بود كه او هیچ یك از دو حیطه را به عنوان موضوعی هستی‏شناختی و جهان‏شناختی، مرتبط با دیگری ملاحظه نكرده است. نیرو دو نوع تعامل با جرم دارد و در هر دو نوع، حقیقتی خارجی داشته و قابل محاسبه است: انتگرال مكانی و انتگرال زمانی نیرو. لایب‏نیتس (بر خلاف دكارت) فقط به نفع انتگرال مكانی استدلال كرده و آن را تنها راه صحیح اندازه‏گیری نیرو می‏دانست.(۳۷)
از سوی دیگر، او در تحلیل غیرفیزیكی و صرفا متافیزیكی، نیروهای فیزیكی را بر اساس انطباق آنها بر اصول متافیزیكی تبیین می‏كرد و از آنها به عنوان «انعكاس و پژواك» نیروهای متافیزیكی تعبیر می‏نمود.(۳۸) بدین سان، «از یك سو، به شیوه تمثیلی» از اصل بقای انرژی جنبشی در فرایندهای فیزیكی، به جهت توصیف وجود بماهو وجود، به عنوان یك «تكاپوی درونی» یاد كرد؛ و از سوی دیگر، یقین او به اینكه فعالیت مونادی در سطح متافیزیك باید قرین و معادلی در سطح فیزیكی داشته باشد، توجه او را به جست‏وجو برای یافتن نوعی موجود كه در فعل و انفعالات (اندر كنش‏های) فیزیكی محفوظ بماند، معطوف كرد.»(۳۹) و این موجود چیزی نبود جز نیرو كه او آن را بسان رابط و واسطه میان عالم فیزیكی و عالم متافیزیكی تلقّی كرد، با این وصف كه او «تشخیص داد كه تصویری از یك قلمرو متافیزیكی در ماورای پدیدارها، تنها در صورتی مطلوب است كه پیوندهای مستحكمی میان دو قلمرو برقرار باشد.»(۴۰) اما تحلیل لایب نیتس از رابط و واسطه مذكور و نیز تبیین نهایی و واضح او از چنین تحلیلی تماما در هاله‏ای از ابهام ماند و او نتوانست آن را به طور میانجی منطقی به عنوان یك نظام ارائه دهد.(۴۱)
با توجه به توضیح و توصیفی كه ملاحظه شد، لایب نیتس به عنوان یك متكلّم و متافیزیست، با موضوع برخورد كرده و هیچ پژوهش هستی‏شناختی و جهان‏شناختی در این موضوع به انجام نرسانده است. همچنین این تحلیل صرفا در دفاع از وجود حقیقتی مطلق در ماورای این عالم به نام خداوند است كه اصول متافیزیكی را ترتیب داده است كه در جای خود مورد نقد و ابطال قرار گرفته است.(۴۲) با این حال، باید توجه داشت كه لایب نیتس تلویحا و نه تصریحا به نوعی «موجود» مستقل جوهری معتقد بود كه باید بین دو جوهر (به اصطلاح خودش و دكارت) «خدا» و «ماده»، واسطه و رابط باشد تا فاعلیت خدا را توجیه كند.
ب) اصل واحد نامعلوم ادینگتون:
ادینگتون و همكارش تورتی، هر دو در جهت ارائه یك نظام فیزیكی ـ فلسفی منطقی، به تحلیل جوهرانگارانه از انرژی، جرم و ماده پرداخته‏اند. آنها می‏گویند «ماده و انرژی، هر دو به طور جداگانه و جوهری تحقق خارجی دارند و در عین حال، هر كدام، تحولاتی از یك اصل بنیادی و جوهری دیگری است. توضیح آنكه تمایز این دو جوهر، ساختگی و وابسته به فرایند فكر ما انسان‏هاست و ما علی‏رغم ساختگی (اعتباری) بودن تمایز بین جرم و انرژی، می‏توانیم برای هریك از آن دو به عنوان جوهری جداگانه، نظام فیزیكی مجزّایی به كار بریم؛ همان‏گونه كه در مورد فضا ـ زمان، همین كار را كرده، آن دو را به طور متمایز در نظام‏های مجزّا بررسی می‏كنیم. این مطلب، كه ما عملاً به تمایز جوهری آن دو (جرم ـ انرژی) قایلیم، بدین دلیل است كه ما در همه رفتارهای روزانه و روزمرّه خویش برای هركدام از آنها، «واحد و كمیّت» مجزا و متفاوتی در اندازه‏گیری به كار می‏گیریم.»(۴۳)
نقد نظر ادینگتون: با اینكه ادینگتون و همكارش در صدد تبیین و ترسیم یك نظام برای موضوع انرژی بودند و تحقیقات پراهمیتی نیز در این زمینه به انجام رسانیدند، انتقادات مهمی متوجه شرح و تبیین آنهاست؛ از جمله اینكه:
۱) آنها توضیح كاملی از نوع تمایز جوهری جرم ـ انرژی ارائه نكرده و صرفا با یك تمثیل، مسئله را رها كرده‏اند.
۲) در نظر گاه آنها، تناقض آشكار و غیرقابل اغماضی ظاهر می‏شود؛ هنگامی كه جرم و انرژی را «جوهری مستقل» معرفی كرده، در همان حال، تمایز بین این دو جوهر را ناشی از خطای ذهن و نتیجه فرایند تفكر (یعنی اعتباری) می‏شمارند.
۳) ایشان علی‏رغم مطرح كردن عنصر سوم به عنوان جوهر بنیادی و بسیط‏تر از ماده و انرژی، هیچ تبیین و توضیحی درباره آن نداده، نظر خود را در حد یك ادعا نگه داشته‏اند، در حالی كه خود بر كامل بودن یك نظام فیزیكی ـ فلسفی از لحاظ منطقی و هستی‏شناسی، تصریح داشته‏اند.
۴) اشكال اساسی‏تری كه بر نظریه آنها وارد است عبارت است از: مشخص نكردن مبنای فلسفی برای تبیین و توضیحات خود؛ یعنی مشخص نكرده‏اند كه بر پایه واقع‏گرایی و هستی‏شناسی به تحلیل و بررسی انرژی می‏پردازند یا صرفا بر پایه ایدئالیستی؟ به هر حال، نظریه ایشان نیز نتوانسته است نظام كاملی ارائه دهد كه از لحاظ منطقی و فلسفی ـ فیزیكی، مقبول افتد.
ج) جواهر سه‏گانه (جوهریت ماده و انرژی) و اصل بسیط «میدان»:(۴۴) اینشتین و اینفلد، هر دو تحلیل جوهرباورانه‏ای از انرژی داشتند. اما تحلیل آنها كاملاً متفاوت از سایر تلقّی‏هاست. آنها نه مثل راسل و دیگران قایل به جوهریت یگانه انرژی هستند، نه به مادیت انرژی باور دارند، و نه منحل شدن ماده و انرژی به اصل سوم را پیشنهاد می‏كنند، بلكه آنها معتقدند: جرم، انرژی و میدان، هر كدام جوهری مستقل در جهان خارج به شمار می‏روند.
توضیح آنكه میدان جوهری بسیط و حاضر در بستر كیهان است. اما این جوهر در همه جا به یك منوال وجود ندارد، بلكه در جایی وجود مادی و جسمی (جرمی) دارد و در جایی نیز از وجود انرژی‏گونه برخوردار است. در جایی كه ماده جوهری وجود دارد، میدان جوهری نیز حاضر است، همچنین در جایی كه انرژی جوهری تحقق دارد، میدان نیز با آن متحصّل است. اما باید توجه داشت كه ماده و انرژی تمایز جوهری و خارجی دارند.(۴۵)
نقد نظر اینشتین و اینفلد: اشكالاتی كه متوجه این نظریه است، از حیث هستی‏شناسی و جهان‏شناسی است كه اینشتین و اینفلد هر دو به خوبی از این اشكال آگاه بودند:(۴۶)
۱) میدان، كه جوهر بسیط و شامل دو جوهر متمایز انرژی و جرم (ماده) است، به طور مبهم تبیین شده است؛ زیرا در تبیین ایشان، نحوه ارتباط سه جوهر مورد بررسی قرار نگرفته است: چگونه اصل بسیط ـ یعنی میدان ـ گاهی تحصّل مادی می‏یابد و گاهی تحصّل انرژی‏گونه؟
۲) علاوه بر عدم تبیین ارتباط این سه جوهر، تحقیقی اساسی از حقیقت میدان ارائه نكرده‏اند كه چه نوع حقیقت جوهری دارد كه قابلیت دو نوع تحصّل جوهری را داراست.
۳) در تبیین محصّل میدان، جرم و انرژی، دور منطقی وجود دارد؛ زیرا میدان با شدت و ضعف انرژی تعریف و تحلیل می‏شود، در حالی كه انرژی هم با شدت و ضعف حضور جرم و ماده تبیین می‏گردد. این نوع تعامل هیچ توضیحی در نظریه ایشان ندارد.
۴) مشكل اساسی‏تر، اشتراك ماده و میدان در انرژی‏دار بودن است؛ زیرا اینكه میدان اصل واحد جوهری باشد و فرق میدان و ماده هم در این باشد كه میدان فاقد جرم و ماده دارای جرم است، تا این مرحله حدّ مشتركی میان میدان و ماده وجود ندارد. اما قابل تأمّل است كه ایشان اصرار می‏ورزند كه هم ماده و هم میدان، هر دو دارای انرژی هستند. در این صورت، انرژی اصل واحد است، نه میدان؛ زیرا انرژی (گرچه با تناسب شدت و ضعف) بالفعل در هر دو وجود دارد.
۵) اینكه ایشان برای حل تعامل ماده و انرژی، جوهر سومی پیشنهاد كرده‏اند، با توجه به مشكلات موجود در تبیین ارتباط این سه جوهر، ناچارند به جوهر چهارم و به همین منوال به جواهر بی‏نهایت متوسّل شوند، در حالی كه از لحاظ هستی‏شناختی، هیچ نیازی به جوهر سوم وجود ندارد.
۶) همچنین مبحث میدان در نسبیت یك ساختار ریاضی بوده و صرفا تابعی ریاضی برای تبیین نوع ارتباط جرم و انرژی می‏باشد و از حقیقت خارجی برخوردار نیست، و این مسئله كه آنها میدان را جوهری خارجی معرفی كرده‏اند، اشتباه بزرگی است كه عده‏ای از فیزیكدانان را نیز در شگفتی فرو برده است.(۴۷)
۷) بالاخره اشكال نهایی و مهم‏تر این رویكرد، علی‏رغم تبیین مناسب از جوهریت انرژی، این است كه نتوانسته یك نظام منطقیِ فیزیكی ـ فلسفی ارائه دهد: عده‏ای از فلاسفه غربی كه درگیر روند پیشرفت روزافزون فیزیك نوین هستند، همچنان در پی یافتن نظامی جامع و راهبردی برای حل مشكلات هستی‏شناختی و جهان‏شناختی موضوع ماده و انرژی هستند؛ یعنی ماجرا همچنان باقی است.
رحیم قربانی
پی‏نوشت‏ها
۱ـ نگارنده، «پژوهشی پیرامون حقیقت و ماهیت انرژی»، مجله قبسات، ش ۳۱، ص ۲۹۳.
۲ـ مقاله انگلیسی در سایت انجمن فلسفی:
www. Philosophy Forums/philosophy/ philosophy of science and math/ Is mass the same thing as Energy.
۳ـ ر.ك: مجله قبسات، ش ۳۱ ،ص ۲۹۳. نویسنده در مقاله مذكور، به تفصیل این رویكردها را به نقد و بررسی كشیده است.
۴ـ سید محمدحسین طباطبائی، نهایهٔ‏الحكمهٔ، تحقیق عباس‏علی زارعی شیرازی، چ چهارم، (قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ق)، مرحله ۶، فصل ۴، ص ۱۲۵.
۵و۶ـ اگر صورت و هیولی با توجه به مبانی حركت جوهری كنار گذاشته شوند، جواهر به چهار جوهر تقلیل خواهند یافت و گرنه با افزودن انرژی، به شش جوهر افزایش خواهند یافت.
۵ـ مرتضی مطهری، اصول و فلسفه و روش رئالیسم، (تهران، صدرا، بی‏تا)، ج ۴، ص ۱۳۹.
۶ـ ر.ك: قبسات، ش ۳۱، ص ۲۹۳. در مقاله مذكور، به نقد این نگرش پرداخته شده است.
۷ـ ملاهادی سبزواری، شرح المنظومه، تعلیقه حسن حسن‏زاده، تحقیق مسعود طالبی، (تهران، ناب، ۱۴۲۲ ق)، ج ۴، ص ۱۲۲ و ۱۲۳ (تعلیقه ۱۵).
۸ـ برای غیرجوهری بودن انرژی ر.ك: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، چ ششم (تهران، صدرا، ۱۳۷۹)، ج ۷، ص ۱۸۸.
۹ـ ر.ك: قبسات، ش ۳۱، ص ۲۹۳. در مقاله مذكور به نقل و نقّادی گفتارهای استاد مطهّری پرداخته شده است.
۱۰ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۷، ص ۱۷۹ و ج ۸، ص ۵۸.
۱۱ـ جان لازی، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲)، ص ۲۱۵ و ۲۱۸.
۱۲ـ همان.
۱۳ـ ریچارد پاپكین و آوروم استرول، كلیات فلسفه، ترجمه سید جلال‏الدین مجتبوی، چ شانزدهم، (تهران، حكمت، ۱۳۷۹)، ص ۳۰۱ به بعد.
۱۴ـ ولفگاگ ریندلر، نسبیت خاص و عام، و كیهان‏شناختی، ترجمه رضا منصوری و حسین معصومی همدانی، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵)، ص ۱۵ و ۲۹۷. غالب مبانی و زیرساخت‏های فلسفی نظریه نسبیت از فلسفه علم فیلسوف آلمانی ارنست باخ و فلسفه ریاضی و هندسه (فلسفه علم) پوانكار، متأثر بوده است.
۱۵ـ جان لازی، پیشین، ص ۲۱۹.
۱۶ـ همان، ص ۲۳۰.۱۷ـ نگارنده در دو مقاله مستقل یكی با عنوان «بازاندیشی درباره جسم و صورت جسمیه» و دیگری با عنوان «نگرش به بی‏نهایت از سه روزنه ریاضی، فلسفه و دین» به این مطلب اشاره كرده است.
۱۸ـ جورج آرفكن، كاربرد ریاضیات در فیزیك، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، بی‏تا)، / جان لازی، پیشین، ص ۱۸۲.
۱۹ـ جان لازی، پیشین، ص ۲۱۶.
۲۰ـ همان.
۲۱ـ ویلیام جی كافمن، نسبیت و كیهان‏شناسی، ترجمه تقی عدالتی و بهزاد قهرمان، (تهران، گستر، ۱۳۶۶)، ص ۴۵ به بعد.
۲۲ـ جان لازی، پیشین، ص ۲۱۶.
۲۳ـ فریدریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهی، چ دوم، (تهران، سروش / علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶)، ج ۸، ص ۱۴۶.
۲۴ـ همان، ج ۸، ص ۱۴۷.
۲۵ـ همان، ج ۸، ۱۴۷.
۲۶ـ ر.ك: نگارنده، پیشین، ص ۲۹۳ به بعد.
۲۷ـ آلفرد نورث وایتهد، سرگذشت اندیشه‏ها، ترجمه عبدالرحیم گواهی، با تحقیق و تعلیقه علاّ مه محمّدتقی جعفری، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۰)، ج ۱، ص ۲۸۹.
۲۸ـ همان.
۲۹ـ همو، شیوه‏های فكر، ترجمه علی شریعتمداری، چ دوم، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴)، ص ۱۷۱.
۳۰ـ همو، سرگذشت اندیشه‏ها، ج ۱، ص ۲۸۸ و ج ۲، ص ۳۶۶ به بعد.
۳۱ـ برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، چ ششم، (تهران، پرواز، ۱۳۷۳)، ص ۹۰.
۳۲ـ همان، ص ۱۱۳۴.
۳۳. energeticism.
۳۴ـ فردریك كاپلستون، پیشین، ترجمه داریوش آشوری، چ دوم، (تهران، سروش / علمی ـ فرهنگی، ۱۳۷۵)، ج ۷، ص ۳۴۹.
۳۵ـ جان لاری، پیشین، ص ۱۳۴.
۳۶ـ همان، ص ۱۳۷.
۳۷ـ همان، ص ۱۳۵.
۳۸ـ همان، ص ۱۳۶.
۳۹ـ همان، ص ۱۳۷.
۴۰ـ ریچارد پاپكین و آروم استرول، پیشین، ص ۱۵۸.
۴۱. www. Philosophy Forums/philosophy/ philosophy of science and math/ Is mass the same thing as Energy.
۴۲. Field.
۴۳. www. history. mcs.st. ndrws.ac.uk/history/mathematicians/eddington.
۴۴ـ ر.ك: اینشتین و اینفلد، تكامل فیزیك، ترجمه احمد آرام، چ دوم، (تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷)، مبحث «جرم و انرژی و میدان».
۴۵ـ نظریه میدان شاخه‏ای از فیزیك است كه اینشتین از آن در نسبیت استفاده كرده است و بر اساس گزارش یكی از اساتید نسبیت‏دان دانشگاه تبریز، استفاه اینشتین صرفا جنبه ریاضی دارد كه به عنوان تابع است و حتی تحلیل خود اینشتین از میدان به عنوان حقیقت خارجی اشتباه است.
منابع
ـ آرفكن، جورج، كاربرد ریاضیات در فیزیك، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، بی‏تا)؛
ـ اینشتین و اینفلد، تكامل فیزیك، ترجمه احمد آرام، چ دوم، (تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷)؛
ـ پاپكین، ریچارد و استرول، آوروم، كلیات فلسفه، ترجمه سید جلال‏الدین مجتبوی، چ شانزدهم، (تهران، حكمت، ۱۳۷۹)؛
ـ راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، چ ششم، (تهران، پرواز، ۱۳۷۳)؛
ـ ریندلر، ولفگاگ، نسبیت خاص و عام، و كیهان‏شناختی، ترجمه رضا منصوری و حسین معصومی همدانی، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵)؛
ـ سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تعلیقه حسن حسن‏زاده، تحقیق مسعود طالبی، (تهران، ناب، ۱۴۲۲ ق)، ج ۴؛
ـ طباطبائی، سید محمدحسین، نهایهٔ‏الحكمهٔ، تحقیق عباس‏علی زارعی شیرازی، چ چهارم، (قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ق)؛
ـ قربانی، رحیم، «پژوهشی پیرامون حقیقت و ماهیت انرژی»، مجله قبسات، (تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، زمستان ۱۳۸۲ و بهار ۱۳۸۳) شماره ۳۱؛
ـ كاپلستون، فریدریك، تاریخ فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهی، چ دوم، (تهران، سروش / علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶)، ج ۸؛
ـ كافمن، ویلیام جی، نسبیت و كیهان‏شناختی، ترجمه تقی عدالتی و بهزاد قهرمان، (تهران، گستر، ۱۳۶۶)؛
ـ لازی، جان، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲)؛
ـ مطهری، مرتضی، اصول و فلسفه و روش رئالیسم، (تهران، صدرا، بی‏تا)، ج ۴؛
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، چ ششم (تهران، صدرا، ۱۳۷۹)، ج ۷؛
ـ وایتهد، آلفرد تورث، سرگذشت اندیشه‏ها، ترجمه عبدالرحیم گواهی، با تحقیق و تعلیقه علاّ مه محمّدتقی جعفری، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۰)، ج ۱؛
ـ ـــــ ، شیوه‏های فكر، ترجمه علی شریعتمداری، چ دوم، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴).
منبع : معرفت فلسفی