یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


نقدی بر مجموعه شعر « اینجا منحنی ها حرف می زنند»


نقدی بر مجموعه شعر « اینجا منحنی ها حرف می زنند»
" بهمن قره داغی" شاعر و منتقد ساكن در غرب كشور ایران ، در نقدی كوتاه بر نخستین مجموعه شعر " ناهید عرجونی" كه با عنوان « اینجا منحنی ها حرف می زنند»، به بیان دیدگاه های خود پرداخته است كه باهم می خوانیم .
مجموعه شعر « اینجا منحنی ها حرف می زنند» با تیراژ ۱۲۰۰ نسخه ، ۶۴ صفحه ، در زمستان سال ۱۳۸۱ توسط نشر« نگیما » منتشر شد.
این مجموعه اولین دفتر شعر منتشر شده ی ناهید عرجونی می باشد که قصد دارم در این مختصر اشاره وار ، شرحی به نام نقد بر این مجموعه بنویسم . اگرچه در شرایط فعلی ، در حوزه ادبیات شعری ما در ایران ، نقد معیار نداریم . لذا کسانی که علاقمندند در حوزه نقد ، اثری علمی ، روان ، بی شیله پیله و منطبق بر معیارهای شعر امروز ، بخوانند معمولاً چنین نقدی را نمی یابند . از طرفی ، نقد نویسی کار هر کسی نیست ؛ به همین دلیل من کار خودم را نقد نمی نامم که خوانشی می پندارم از سر عشق و علاقه ای که به شعر دارم .
● عنوان مجموعه :
عنوان کتاب « اینجا منحنی ها حرف می زنند» عنوانی است که در نوع خودش بسیار زیباست ؛ از این جهت که زیبایی شناسی خاصی در معماری واژه هایش نهفته است و مفاهیم عمیقی را القاء می کند و خواننده را راغب می سازد تا بی درنگ ، کتاب را ورق بزند تا ببیند ، منحنی ها که شاید ( با توجه به مفاهیم بسیاری از شعرها ) زن معاصر شاعر باشد ، برای گفتن چه حرف هایی را ردیف چیده اند و از چه چهار دیواری و کدامین بن بست و انحنایی سخن ساز می کنند .
● طرح جلد :
اگر چه در بسیاری از نقدها حتی آن نقدهایی که طعم و بوی به قولی « نان قرض دادن» می دهند . از طرح جلد ، حرفی به میان نمی آید اما این واقعیتی است که طرح جلد هر کتابی ، مجموعه ای ، نشریه ای . . . نباید چیزی خارج از موضوع کتاب باشد ؛ البته نباید تصویر ، تفسیر کننده ی عریان و مستقیم اثر باشد. عرجونی در طراحی جلد کتاب خود ، استادانه سیما یا نیم سیمای های تکیده ی زن یا چند زن ، که بر صورتشان نقش صلیب نشسته است را به تصویر کشیده . زن یا زنانی که دهان یا دهانشان را بسته اند و در سکوتی سیاه ، نظاره گر رفتار جامعه اند .
زیبایی تصویر در تضادی که با عنوان دارد بیشتر و بیشتر می شود یعنی در عنوان منحنی ها حرف می زنند ، اما تصویر یا تصاویر، خاموش ، تنها نظاره می کنند . یعنی زنی که چنانکه عرجونی می گوید:
« این زن اصلاً ننشسته / یا گریه نمی داند / یا حرف هایی ندارد »
بهر حال خواننده ، کتاب را به جستجوی زخم هایی شاید عمیق و تاریخی ورق می زند همان حرف ها و زخم هایی که منحنی ها سروده اند. یا شاید:
« اصلاً حرف نمی زند فقط نفس عمیق می کشد که باورش شده اینجا منحنی ها حرف می زنند . »
● مضمون :
اگر چه تولید شعر در شرایط فعلی از ناحیه کسانی که اصولاً شعر را نمی شناسند و حتی نمی توانند درست بخوانندش ، بالاست و هر روز ما شاهد چاپ مجموعه هایی خالی از عناصر ظاهری و باطنی یعنی جوهره ی شعری ست، هستیم و چه بسیار « شوریده تر از عشق » ها و « تصویر عشق» ها که تولید نمی شوند و به همین دلیل پدیده « بحران مخاطب شعری » شکل می گیرد و پیامد این بی توجهی صادرکنندگان مجوز، نشر آن مهملاتی ست كه فرار و انزجار عامه ی مردم از شعررا قوت می بخشد و بس ؛ چرا كه به زعم نگارنده شعر، محصول بی تابی های آدمی ست که به شکل حادثه در زبان روی می دهد . نه اینکه تکلیف چاشت و چای نیمروزی را انجام داده باشید و قلم به دست بگیری و شعر نشخوار كنی که این شعرها ، تنها به کار پرکردن صفحات نشریات خانواده و نشر مجموعه های چرند و پرندی می خورد که کم هم نیستند . با این احوال چاپ مجموعه شعر ناهید ، مرهمی می تواند باشد بر زخم هایی که از این دست، سرباز کرده اند و . . .
شعرهای عرجونی در یک نگاه رادیكالی می توان به دو بخش تقسیم کرد یکی آن دسته شعرهای که نوعی بیانگر حدیث نفس شاعر است و واژه ها و تصاویر این اشعار از سرچشمه ی منیت برهنه ی شاعر آب می نوشند یعنی اشعاری که ضمیر (( من )) و متعلقاتش از قبیل ضمایر خویش و خود و . . . حروف ام – م و ... از فراوانی و بسامد بالایی برخوردارند .
« من تلف شده ام ...» / ص ۵
« و چرا از بین این همه آدم من / مگر فقط من روزی ده سال می میرم و زنده می شوم » ص ۷
« لج کرده ام / هرچه بگویید / نه می آورم » / ص ۱۰
« اگر دروغ آنقدر بزرگ باشد / که دوستت دارم » / ص ۱۲
« می ترسیم نباشیم / درخت ها عقب تر می روند / و این صندلی ها / که نشسته اند انگار برای همیشه / یکی از همین روزها من / ایستگاه نگه دارید آقا » ص ۱۹
« حالا می فهمم چرا بعضی ها دلشا ن را به آسمان و از ما بهتران گیر داده اند ص ۲۲ / من دارم حرف می زنم » ص ۲۳ .
« خواهش می کم فقط بگذارید کمی دیگر / با خودم راه بیایم / چیزی نمانده به انفجار / در دو قدمی آم» ص ۲۵ .
« بی امان می بارد این باران / پلک نمی زنم » ص ۳۱ .
«از همین جا شروع می کنم / . . . ما دو نفریم من و . . . من . . . » ص ۳۳ .
« اصلاً دوباره همه جا را سفید می زنم» ص ۳۵ .
« خیلی کار دارم / باید این پنجاه و هشت جنازه ی کوچک را / از ملافه ها بتکانم / تا مردی که از جمجمه ی سیزده سالگی ام گلدان سروده / شاعر نشود» ص ۶۲ . . .
این دست از اشعار که سهم سنگین مجموعه را تشکیل می دهند اگر چه شاید تجربیات فردی عرجونی باشد که هست و در قالب شعر شکل گرفته و گاه آنقدر خصوصی می شود که ارتباط حسی لازم را با خواننده قطع می کند . اما آنچه زیباست ، اینکه در لابه لای این من ، من کردن های صمیمی ، روح استغنایی شاعر است که موج می زند و شعر را تا حد گفتاری صمیمی و دردی مشترک بالا می کشاند و با هنری که عرجونی دارد خود را شاعری اندیشمند و اندیشمندی دردمند معرفی می کند.
بخش دوم شعر هایی ست با مضامین اجتماعی که عرجونی در این گونه شعرها به نمایندگی از زن چه زن دیروز و چه زن امروز یعنی زن سنتی و شبیه مدرن به بیان درد ها و چالش های موجود ساخت اجتماعی و خانوادگی زن امروز می پردازد و پیداست چنین رسالتی سنگین است . چنانکه سارتر می گوید:« شاید عواطف و حتی شهوات و نیز خشم اجتماعی و نفرت اجتماعی ، موجب پیدایش خلاف شعر بوده باشد .
اما این عواطف و احساسات به همان گونه که مثلاً در خلال هجویه ی سیاسی بیان می شود بیان نمی گردد.» یعنی شاعر واقعیات اطراف خود را درک می کند و بعد از درونی نمودن این واقیعات آنها را با زبان مجاز بیان می نماید که احساس می کنم عرجونی در این زمینه تا حدودی موفق بوده است یعنی توانسته با مخاطب شعر خود، ارتباط مفهومی و ظاهری منطقی برقرار نماید به عبارتی « دیوانه تر اینكه » عرجونی « از مقنعه سر كشیده و حرف می زند » اگرچه نوستالوژی عمیقی در بسیاری از سطرها و سخن ها که بیانگر ناکامی و سرخوردگی اجتماعی و تاریخی زن می باشد را به تصویر كشیده :
« یک روسری دیگر ، برای سری که سر در نمی آورد » ص ۲۶ .
« پدر بزرگ می گوید / زنی که حرف نمی زند / فرشته است / و توی کوچه می ایستد / و با زن های همسایه / اختلاط می کند / مادربزرگ حرف نمی زند / حتی وقتی ساعت ها به جای خالی یک عکس / خیره می شود» ص۳۰ .
« و این جمجمه / اگر رو سری نباشد / شب را سر نمی کند » ص ۳۷.
« مادربزرگ دروغ می گوید / فتانه را این بازی به این روز / نیانداخت» ص ۳۸ .
« بوی حرف های کهنه كه می پیچد / روسری ات را بر می داری » ص ۴۱ .
« کوچه آهسته / مثل همین زنی که در نقاشی ات / نشسته / و حتماً گریه کرده / و لابد حرف های دارد که نمی زند» ص ۵۴
« مادربزرگ وقنی رفت / آن قدر لبخند خشکیده داشت / برای همه نوه هایش / که من باشم » ص ۶۳ .
از طرفی عاطفه و موسیقی در اکثر شعرهای این مجموعه از استقلال بیشتری برخوردار می باشند تا زبان « زبان به معنی مصطلح و افواهی آن ، یعنی دلالت واژه گان به ما به ازای خارجی خود » در شعر عرجونی دست خوش تغییراتی شده است که اگر چه شاید در مواردی این دیگر نویسی ، روابط تازه ای با فضا آفرینی معینی را خالق بوده باشد اما لغزش های نحوی زبان خصوصاً در اشعار شبه روایتی و معماری های فر م گرایانه ی بسیاری از اشعار این مجموعه ، تلخی ماندگاری را در عاطفه ی خواننده جاری می سازد .
« چیزی به گم شدنم / بر می گردم / ساعت به ۵ / پرت می روم . / حق با شماست / که فکرهاتان را / آهسته می زنید » ص ۵۲
عرجونی چنانکه پیش از این گفته شد ، شاعر است و بیان شاعرانه اش متن شاعرانه، متولد می سازد یعنی شعرش محصول همان بی تابی های آدمی ست که در دو شکل جوششی و
کوششی و در زبان استعاره و مجاز ، شکل گرفته ، اگر چه شاید تب ظاهری اشعار کتاب ، بیانگر ویروس فرم نوازی و بازی با واژه ها و ... باشد که بهترست عرجونی( توصیه می شود) در این رابطه احتیاط یبشتری پیشه گیرد و همان زبان گفتار صمیمی را که ، اشعار زلال بسیاری را ، خداوند گار بوده است بقا و عمق بخشد تا باز بخوانیم :
قرار نیست
این پنجره حتماً
رو به یک باغ
یا حتی یک درخت
و تو
که سیزده بهار را به نام من گره زده ای
اصلا قرارمان نبود که
- پدر بهتر از همه می داند
من این طرف پنجره بی قرار
روز که می رسد
از این همه شب
بر خیابان و
خواهش و
خستگی و
شب
- خاموش کن مهتابی را
می خواهم بخوابم
بهمن قره داغی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی آتی‌بان