دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا


نوشتن به روایت کابوس


نوشتن به روایت کابوس
● نگاهی به کتاب «گره کور» نوشته فرهاد کشوری
«گره كور» عنوان كتابی از فرهاد كشوری است كه ۱۰ داستان كوتاه را در بر می‌گیرد و از سوی انتشارات ققنوس چاپ شده است.
با خواندن این كتاب مهم‌ترین نكته‌ای كه قبل از هر چیزی به ذهن می‌رسد، شروع داستان است. تمام داستان‌های این كتاب از شروعی مشابه برخوردارند. این آغازها هم به شدت توضیحی، ایستا و حكایت وار هستند. معمولا یك داستان كوتاه قدرتمند از شروعی دینامیكی و غافلگیر كننده برخوردار است.
شاید قرار نیست كه هر داستانی شروعی همینگوی وار‌ داشته باشد و ذهنیت مخاطب را در بطن زمان و مكان و رویدادهای داستانی قرار دهد. اما بی شك داستان كوتاه امروز، با شروع خود گوشه‌ای از اجزا ریز و محوری داستان را نشانه می‌گیرد. این اجزا ریز، شاید قسمتی از دغدغه‌های ذهنی كاراكتر داستانی، علایق، سلیقه‌ها، دردها، درونیات و ... هستند. به تعبیری می‌توان آنها را «روی دیگر سكه» یا بعد دیگر مدل مضمونی نام گذاشت.
به عنوان مثال داستان «آقای آبدارچی و آقای تعمیركار»‌اثر ریموند كارور با ترجمه اسدالله امرایی شروعی دینامیكی دارد و گوشه‌ای از دغدغه‌ ذهنی را وی و به تعبیری شخصیت داستانی ترسیم می‌شود. دغدغه‌ای كه از نگاه او به جهان سه زن مرتبط با خود، ‌یعنی مادر، همسر و دخترش ناشی می‌شود، اما نویسنده كتاب گره كور در شروع داستان‌های خود تنها به دو نكته توجه دارد. اول؛ روایت راوی از یك كاراكتر مجهول الهویه كه گاهی در چند خط بعدی، هویتش فاش می‌شود: «قرار بود تا پا به ساحل گذاشت یكراست برود سراغ بهرام، صفحه ۷» این شروع داستان اول كتاب یعنی «سفر دریایی» است. در چند خط بعدی مشخص می‌شود كه این شخصیت «بیژن» برادر «بهمن» یعنی راوی داستان است.
با این حال داستان سفر دریایی تنها به گم شدن «بیژن»‌و در نهایت مرگ او می‌پردازد. داستان نه از دیالوگ‌نویسی بالای برخوردار است و نه از ابعادی غیره منتظره و نامتعارف در شخصیت و جهان درونی بیژن یا خود «بهمن»‌كه راوی این داستان به شمار می‌رود. در داستان سفر دریایی نویسنده در صدد است كه با تركیب فضاها و حضور ناگهانی آدم‌ها جریان ذهنی نامتعارفی را به وجود بیاورد و در واقع برای روایت داستان خود از یك راوی اول شخص درونی استفاده كند. وجود چنین نكته‌ای در دو قسمت از داستان مشهود است: «سر برگرداندم. غلامی سی چهل قدیمی دورتر ایستاده بود و نگاهم می‌كرد. ماندم چكار كنم. رو كردم به طرف بیژن. بیژن از میان در نیمه باز كانتینر، با دست اشاره كرد بیا و رفت توی كانتینر.
صفحه ۸. بی‌شك چنین تصویری نه تنها ناشی از لحن راوی اول شخص درونی نیست بلكه تجلی تصویری كلیشه‌ای از ناخودآگاه ذهن نویسنده است. تصویری كه از یك تجربه دیداری و انتقال آن به زبان نوشتاری ناشی می‌شود. ما چنین تصویری را بارها در فیلم با تلویزیون دیده‌ایم و بازگویی آن نه تنها از جریان ذهنی راوی خبر نمی‌دهد، بلكه از سیطره و استیلای زبان ژانر و رسانه تصویر بر زبان داستانی حكایت دارد. اما در این داستان مورد دیگری هم مشاهده می‌شود كه از تركیب فضاهای دوگانه و توامان رخ می‌دهد و نشانگر جریان ذهنی راوی است. جایی كه بهمن با بهرام تلفنی صحبت می‌كند و هنوز فضا قرار گرفتن او مشخص نیست. راوی در چنین صحنه‌ای به طور ناگهانی، پدرش را در كنار خود به ترسیم می‌كشد و پدر نیز از دیالوگ‌های او و بهرام نگران شده است. بدون شك این سیالیت فضا نسبت به مورد گذشته، بهتر و موفق‌تر در زبان تجلی یافته است.
نویسنده داستان «راز» را نیز با همین سبك شروع، آغاز می‌كند و از موجودی مجهول‌الهویه سخن به میان می‌آورد كه در حركت محوری داستان با روح،‌ موجودات موهوم و خیالی یا تخیل و وهم خود راوی گره می‌خورد.
شروع داستان‌های «گره كور»‌، «حضور»، «اسم‌ها» و «اتوبوس» هم دقیقا به همان سبك و سیاق مذكور است و نویسنده در اغلب آنها با توضیح، ترسیم حركات رفتاری و ... در صدد وارد كردن كاراكتری به متن داستانی خود است. در اغلب داستان‌ها هم این ضعف شروع، لطمه‌های زیادی به حركت محوری و اصل مدل مضمونی می‌زند. در چنین داستان‌هایی نه تنها محوریت مدل مضمونی فاقد «آن روی سكه» و لایه دیگر داستان است، بلكه گاهی اصل مدل مضمونی و پرداخت محوریت داستانی نیز گم شده است.
اما نكته دوم در رابطه با نقاط ضعف شروع در داستان‌های كتاب «گره كور» به توصیف صرف برمی‌گردد. همه این داستان‌های مذكور با اسم یك شخصیت داستانی شروع می‌شوند. این شخصیت هم با یك واكنش رفتاری و عمل فیزیكی در صدد پیوند با ساختار كلی داستان است. داستان ستاره‌ها، جایزه، سایه‌ها، فاب شیشه‌ای از چنین مختصه‌ای برخوردار هستند. اما در اغلب این داستان حركت فیزیكی شخصیت داستانی، هدایتگر حركت محوری داستان نیست. بلكه واكنش رفتاری عملی خنثی است و به تعبیری از یك كنش نوشتاری ساكن و ایستا حكایت دارد. در بسیاری از این داستان‌ها، شخصیت‌ها تنها با واكنش دیدن و نگریستن به ماه، ستاره‌ها، درخت و ... خود را به ما نشان می‌دهند، این امر به لحاظ روان‌شناسی متن و بررسی ذات زبان، ما را به شك وا می‌دارد.
طوری كه برای لحظاتی تقارن حركات رفتاری شخصیت‌های داستان با حالت درونی مولف و نویسنده اثر، در ذهن نقش می‌بندد. یعنی نویسنده می‌خواهد به هر قیمتی كه هست، داستان خود را شروع كند. طبیعی است كه چنین شروعی هم چندان دلچسب، بكر و پویا نخواهد بود. البته با خوانش داستان «ستاره‌ها» ‌در رابطه با شروع و زیرساخت داستانی ارتباطاتی كشف می‌شود.
«فرهاد كشوری» در نگارش داستان‌های خود اغلب از دو زاویه روایت اول شخص و سوم شخص استفاده می‌كند. گاهی این زوایای روایت هم دچار تغییر و جابه‌جایی می‌شوند. به زبانی دیگر، گاهی شروع داستان‌ها، سوم شخص به چشم می‌آید ورود به روال داستان به اول شخص یا اول شخص درونی، تغییر پیدا می‌كند. اما نكته مهمی كه درباره شكل روایت در داستان‌ها ماند قابل اشاره است، ‌به عدم هارمونی روایت و مدل نماتیك برمی‌گردد.
در بسیاری از داستان‌ها زاویه دید، تصویری عمیق و ژرف از درونیات شخصیت‌ها، ایده‌ها، افكار و ابعاد پنهان آنها ارایه نمی‌دهد. طوری كه اغلب شخصیت‌ها به وسیله وصف، اسم و عنوان انسانی یا صفاتی مشخص از یك تیپ اجتماعی به ترسیم در می‌آیند. اگر داستانی مانند «گره كور» نیز شكل روایت فراز و فرودها ذهنی فراوانی را به وجود می‌آورد، به دلیل هارمونی كامل روایت و متن نیست. نویسنده در این داستان با وارونه كردن و شكستن مولفه‌های یك داستان جنایی در صدد ارایه اثری معمایی است.
او با برش‌های ذهنی، زمانی و مكانی،‌ قصه‌ای متفاوت را به وجود می‌آورد. اما با این حال تصویر او از انسان و به تعبیری ذهن، شخصیت و روان آدم‌های داستان صرفا فیزیكی و در سطح است. او بیش از ترسیم ذات انسان،‌ به ترسیم كابوس می‌پردازد. اما این كابوس‌ها،‌ فردی نیستند. مثلا نویسنده‌ای مانند میلان كوندرا، روایتگر كابوس شخصی آدم‌هاست. كابوس‌هایی كه شاید در ظاهر زیاد ترسناك هم نیستند. اما در عمق و باطن خود، ریشه‌ها و بنیاد فردیت را خواهند لرزاند. این امر در نوشته‌های كوندرا در مجموعه داستان «عشق‌های خنده‌دار» و بیش از این اثر در رمان «هویت» به چشم می‌آید.
اما داستان «گره كور» روایتی از كابوسی آدمی به صورت عمومی و كلی است. كابوسی كه می‌توان آن را در دو عالم خواب و بیداری دید. یعنی چنین كابوسی هم از پشت صفحه تلویزیونی و یك سریال پلیسی دسته دوم و سوم قابل رویت است و هم در عالم خواب و به صورت رویاهای آشفته و درهم و برهم.
اما یكی از نكات ریزی كه در رابطه با داستان‌های فرهاد كشوری قابل بحث است، مفهوم اشیا داستانی است. اصولا اشیا داستانی،‌ از دو مولفه زمان‌مندی و هویت پیرویی می‌كنند. یعنی حضور یك شیئی در متن نشانگر، سابقه، تاریخ و معنویت آن در روح، ناخودآگاه، ذهنیت و عینیت نویسنده است. به عنوان مثال در آثار «خورخه لویس بورخس» نویسنده و شاعر و كوتاه‌نویس آرژانتینی، كلمه «چاقو» بارها مورد استفاده قرار گیرد. اما چنین شیئی به طور كامل در قاموس شخصیتی مولف تعریف می‌شود. بورخس از كودكی، همیشه با شمشیر پدر بزرگ نظامی خود روبه‌رو بوده، در زمان نوجوانی و جوانی هم بارها با این شیئی به طور نوستالژیك و درونی رابطه داشته است.
از این رو،‌ وقتی او چاقو را در متن خود به كار می‌برد، هویت، تاریخ و زمان‌بندی متفاوتی را به خدمت می‌گیرد. در دو سه داستان از مجموعه «گره كور»‌ما با شیفتگی نوینسده به عنصر داستانی «كلت» روبه‌رو می‌شویم، اما هر چه در لحن و زاویه به كارگیری آن دقت می‌كنیم، این «كلت» صرفا یك كلمه است. مانند «كلتی» كه در یك متن تخصصی و راجع اسلحه نوشته شده است.
امید بی‌نیاز
منبع : ماهنامه ماندگار