یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


فرهنگ سازی هیجان انگیز!


فرهنگ سازی هیجان انگیز!
آنچه که در سینمای ایران معمول شده - اگر بشود به آن ژانر پلیسی اطلاق کرد - عموما ملودرام هایی با حضور پلیس هستند با اندکی پیچیدگی و تعلیق که آن هم در لا به لای پرحرفی ها و صحنه های کش دار، کم رنگ و بی رمق می شود. البته زیاد هم نباید بی انصافی کرد. فیلمسازانی که اقدام به ساختن این گونه فیلم ها می کنند، با مشکلات و محدودیت های ریز و درشتی روبه رو هستند که نهایتا منتهی به ساخته شدن چنین آثار بی رمقی می شود. هرچند که مسأله یاد شده در مورد بقیه فیلم ها نیز صادق است اما در اینجا فقط به موارد خاصی که در مورد این گونه فیلم ها صدق می کند، اشاره خواهیم کرد. یکی از وظایف فیلم های پلیسی ـ جنایی هشدار دادن به جامعه و مسئولین است، مسأله ای که از همان ابتدا دست و پای فیلمساز را می بندد. نیروی انتظامی و حتی مسئولان امور هنری توقعی که از فیلمساز در تصویر کردن چهره پلیس دارند، پلیسی است مودب، فداکار و تمیز که لفظ قلم حرف می زند و در مقابل مجرمین رفتاری انسانی و بدون خشونت دارد. زیرک، آگاه و همیشه در مواجهه با مجرمین، برتر و برنده است. این تصویر کلیشه ای که تقریبا در تمام فیلم ها به یک شکل ارائه می شود، شخصیتی یک بعدی و استریلیزه را تصویر می کند و به همین دلیل تماشاچی، سمپاتی کمی با شخصیت ارائه شده برقرار می کند. این مسأله در مورد شخصیت های منفی نیز صادق است.
باتوجه به محدودیت های در نظر گرفته شده برای شخصیت پردازی نقش های منفی، تماشاچی وقتی بلافاصله با شخصیت هایی دارای صورت تراشیده شده، لباس های نسبتا شیک و دستمال گردن و نام هایی مانند کامی، فرامرز و منوچهر روبه رو می شود، پی به منفی بودن نقش آنها می برد و در این مورد هم آن قدر این کلیشه تکرار شده که دیگر هیچ جذابیتی برای مخاطب ندارد. جالب تر این که حتی شخصیت های منفی نیز نباید ناجور صحبت کنند و سیگار بکشند. بنابراین فاصله بین شخصیت های منفی و مثبت فیلم به حداقل می رسد. در فیلم های پلیسی ـ جنایی، عامل اصلی جرم یا جنایتی است که اتفاق می افتد. بنابراین، خلاصه داستان فیلم های پلیسی ما این می شود که رهبر یک باند مخوف که اوج شرارتش پوشیدن ربدشامبر است و همراه با صبحانه آب پرتقال می خورد، چند نوچه خشن به نام های منوچ و فری و یا اسی در اختیار دارد و می خواهد چیزی از میراث فرهنگی ما را از مملکت خارج یا محموله ای را وارد ایران کند، و یا برج سازان خطرناکی هستند که می خواهند برج های مرتفع بسازند. از طرفی پلیس وظیفه شناس و مودبی نیز هست که گرفتاری های شخصی مهمی دارد یا فرزندش مریض است و برای معالجه اش پول کافی در اختیار ندارد؛ و یا یک روز مانده به عروسی اش به ماموریت فرستاده می شود یا همسرش پا به ماه است.
خلاصه، به هر ترتیب در جریان مسائل باند خطرناک فوق الذکر قرار می گیرد و منطقی غیر از منطق سرنخ ها به دست می آورد. چندین بار گرفتار و اسیر آنها می شود و بالاخره با همکاری سایرین، باند مخوف را منهدم می کند و البته چندین فصل تعقیب و گریز که تعدادی کارتن خالی به هوا بلند می شود و فصل های تیراندازی که در آنها بی خود و بی جهت، گلدان ها و خمره هایی که بی دلیل لب تاقچه و کنار پنجره چیده شده اند منفجر می شوند، چاشنی این فیلم ها هستند. خوب البته این موارد برای ارضای تماشاچی کافی نیست و باید گفت که ما تماشاچیان خوب و نجیبی داریم که تن به دیدن این گونه فیلم ها می دهند و دم بر نمی آورند. اما فیلم های ژانر پلیسی باید هشداردهنده باشند، باید افشاگر باشند و با عنوان کردن بعضی از معضلات موجود در اجتماع به پیشگیری از حوادث ناگوار بپردازند. همین مسأله قاتلی که به عنوان خفاش شب معروف شد و جامعه را تکان داد، اگر قبل از آن فیلمنامه ای با این مضمون ارائه می گردید، مسلما مردود می شد و چه بسا همین الان همچنین فیلمنامه ای نتواند از سد ممیزی بگذرد. هر روز در روزنامه های کشور خبرهایی از فساد مالی بعضی از مدیران می خوانیم؛ ولی آیا فیلمسازان ما اجازه پرداختن به چنین مسائلی را دارند؟ که اگر داشتند و از آ نها حمایت می شد، چه بسا خیلی از این اتفاقات نمی افتاد. جمع بندی محدودیت های موضوعی که به قسمت کوچکی از آن اشاره شد، این نکته را مشخص می کند که فیلمساز باتوجه به محدودیت هایی که در نوشتن و ساختن دارد، یکی از مهمترین شاخصه های سینمای پلیسی را از دست می دهد؛ یعنی همان چیزی که به عنوان وجه تمایز فیلم های پلیسی نسبت به یکدیگر عنوان می شود: طرح و توطئه.
در اینجا به مطلب دیگری نیز اشاره کنیم که البته صرفا به سینمای پلیسی مربوط نمی شود بلکه در برگیرنده کل سینماست و آن مسأله تهیه است. اگر بخواهیم در مورد ارزش یک فیلم و درجه مقبولیت و موفقیت آن (فعلا از نظر تماشاچی و اقبال عمومی) صحبت کنیم، احتیاج به فراهم کردن چند عامل مشخص داریم: یک ـ ایده ای بکر و داستان و فیلمنامه ای منسجم؛ دو ـ بودجه مناسب برای تهیه آن فیلم؛ سه ـ گردآوری عوامل مناسب و منطبق با فیلم؛ چهار ـ ساختار منسجم و مناسب فیلم. تهیه یک فیلم، مقوله ای پیچیده و تهیه کننده در درجه موفقیت آن سهیم است. یکی از عواملی که شدیدا به سینمای ما ضربه وارد می کند، همین مسأله است. معمولا ما با بودجه سی میلیونی، فیلمی پنجاه میلیونی می سازیم و با بودجه ای پنجاه میلیونی، فیلمی صد میلیونی. و این البته آثار مخرب خودش را در فیلم به جا می گذارد. محدودیت های مالی به هنگام تهیه فیلم باعث می شود که فیلمساز در هنگام اجرا از گرفتن بعضی از صحنه ها اجتناب کند یا به قول معروف صحنه ا ی را سرهم بندی کند. اگر ما فیلمی پلیسی می سازیم که در آن صحنه تعقیبی وجود دارد، این صحنه باید به بهترین شکل در بیاید. سرهم بندی کردن صحنه های تعقیب و گریز، ضمن تنوع در لوکیشن ها، کم حرف و پرتحرک و با جلوه های ویژه حیرت انگیز هستند و این چیزی است که با بودجه ما جور در نمی آید.
بنابراین به یکی دو صحنه تعقیب با چند اسپیشال افکت آبکی بسنده می کنیم که در تیزر و پوستر از آن استفاده شده و مابقی فیلم را با پرگویی های خارج از تحمل تماشاچی پر می سازیم. اگر از لحاظ مالی قدرت تهیه چنین فیلم هایی را نداریم، بهتر است به ساختن فیلمی که کمتر احتیاج به این نوع تخصص و فناوری دارد، اقدام کنیم.
منوچهر اکبرلو
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید