یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ماکس پلانک


ماکس پلانک
ماكس كارل ارنست لودویگ پلانك در بیست و سوم آوریل سال ۱۸۵۸ در شهر كیل آلمان زاده شد. وی فرزند ششم ویلهلم پلانك استاد علوم قضایی دانشگاه شهر بود. افراد خانواده پلانك احترام زیادی برای آموزش و پرورش و فرهنگ و حفظ ارزشهای سنتی خانواده قائل بودند. والدین همه آنها خصوصیات را به فرزند انتقال داده بودند. نامه های پلانك گوشه ای از زندگی خانوادگی اش را بازگو می كنند كه در آنها سخن از گذرانیدن تابستان در تفرجگاه الدنای كنار دریای بالتیك و بازی كروكه روی چمن و از خواندن رمانهای والتر اسكات در هنگام شب و از به روی صحنه آوردن نمایش و موسیقی با شركت افراد خانواده زیاد به میان می آید. پلانك دوره دبیرستان را درگیمنازوم مكسیمیلان شهر مونیخ گذرانید و در آنجا بود كه به علاقه خود پی برد. پلانك اعتبار و امتیاز تفهیم معنای قوانین فیزیك را به خود برای اولین بار به هرمان مولر دبیر ریاضی خویش می دهد. پلانك یك تیزهوش استثنایی نبود. دبیرانش در گیمنازیوم از لحاظ رتبه او را به شاگرد اولی نزدیك میدانستند اما او را در هیچ زمانی شاگرد اول نشناختند. معلمان وی در او جز رفتار شخصی خوب و سختكوشی در كار نشانه ای كه حاكی از تابناكی هوش یا وجود استعداد خاصی باشد، ندیدند. به هر حال مهارتهای او در برخوردهای اجتماعی باید از گونه تراز اولی بوده باشد چرا كه محبوب معلمان و همكلاسان خود بود. پلانك در پایان دوره گیمنازیوم خود در سال ۱۷۸۴ هنوز تصمیمی در زمینه انتخاب رشته برای آموزشهای بعدی خود نگرفته بود. تا اینك سرانجام ابتدا دانشجوی دوره كارشناسی دانشگاه مونیخ و چندی بعد دانشجوی آن دوره دانشگاه برلین شد. وی به خواندن فیزیك عملی و ریاضیات پرداخت و در پی انتقال به دانشگاه برلین در كلاسهای فیزیكدانان مشهور آن روز هرمان فن هلمهولتز و گوستاو كیرشهوف شركت كرد. پلانك علاقه خویش به ترمودینامیك را مدیون این دو استاد می دانست. پلانك نظریه مكانیكی گرمای كلاوزیوس را به تفصیل مطالعه كرد و بعدها خاطر نشان ساخت كه این مطالعه خصوصی چیزی بود كه سرانجام وی را به فیزیك كشاند. پلانك كه تحت تأثیر كار و روشنی روش استدلال كلاوزیوس قرار گرفته بود رشته اصلی درس خود را ترمودینامیك انتخاب و بررسی در قانون دوم آن را موضوع تز دكترای سال ۱۸۷۹ خویش در دانشگاه مونیخ كرد.
تز دكترای پلانك مروری بر دو اصل كلاسیك ترمودینامیك بود. اصل اول، اصل بقای انرژی و اصل دوم مفهوم آنتروپی (كمیتی كه اندازه اش در تمام فرایندهای فیزیكی حقیقی مدام در افزایش است). افكار پلانك درباره آنتروپی و آزمایشهای پیشنهادی او در آن باره هیچكدام از راهنمایان دانشگاهی ممتاز او را تحت تأثیر قرار نداد. استاد هلمهولتز او را اصلاً نخواند و كیرشهوف هم كه آن را خواند از ان خوشش نیامد. حتی كلاوزیوس كه منبع الهام او بود كمترین علاقه ای به موضوع نشان نداد. پلانك با آن واكنش استادان نسبت به پایان نامه دكترای خود با وقار و آرامش برخورد كرد و با اشتیاقی حتی بیش از پیش به كار برگشت. فارغ التحصیل شدن وی به سبب بیماری اش با دو سال تأخیر همراه بود اما درجه دكترایی كه سرانجام در سال ۱۸۷۹ گرفت با رتبه ممتاز بود.
پلانك در سال ۱۸۸۰ با سمت دانشیاری به هیأت علمی دانشگاه مونیخ پیوست و پنج سال پس از آن به مقام استادی دانشگاه كیل رسید. استخدام به عنوان استاد غیررسمی در دانشگاه كیل پلانك را از استقلال علمی بیشتری برخوردار ساخت. گوستاو كیرشهوف استاد راهنمای قدیمی پلانك در سال ۱۸۸۹ درگذشت و كرسی استادی او در دانشگاه برلین خالی ماند و پلانك به جای كیرشهوف به عنوان استادیار و مدیر مؤسسه فیزیك نظری منصوب شد. پلانك در یكی ازروزها كه به یاد نداشته است در چه كلاسی از دانشگاه برلین درس دارد جلوی اتاق دفتر بخش ایستاده و از كارمندی نشانی محل برگزاری درس آن روز پروفسور پلانك را جویا میشود. كارمند در جواب می گوید: آنجا مرو مرد جوان تو بسیار جوانتر از آن هستی كه بتوانی درس پلانك، استاد فرهیخته ما را بفهمی. پلانك در پی استقرار در كرسی استادی خویش توجه خود را معطوف پدیده تابش جسم سیاه مشكل روز فیزیك كلاسیك كرد كه آن را نخستین بار كیرشهوف به میان آورده بود. پلانك در سال ۱۹۰۰ به این نتیجه رسید كه برای توضیح پدیده تابش جسم سیاه باید ایده كاملاً جدیدی را پیش كشید. وی این فكر را در میان نهاد كه انرژی نیز مانند ماده از آحاد یا بسته های كوچكی درست شده است. او آن آحاد را كوانتوم نام داد. كلمه ای مأخوذ از زبان لاتینی به معنی «چقدر» و جمع آن كوآنتا بود، این فكر كه با اصول و قوانین آن زمان وفق نمی كرد بالطبع مخالفانی بوجود آورد ولی این مخالفتها بیش از پنج سال طول نكشید زیرا تئوری اینشتین كه متكی به تئوری كوآنتا بیان شد ارزش واقعی و حقیقی تئوری بیان شده بوسیله پلانك را معلوم نمود. بعد از آنكه پلانك و اینشتین با یكدیگر مكاتباتی آغاز كردند كه تا پایان عمر پلانك ادامه یافت و سبب همكاری های مهمی بین آنها در زمینه خواص نور نیز شد.
سهمی كه پلانك در پیشبرد علم ادا كرد او را «دانشمند دانشمندان» كرد. او مورد احترام همكاران خود در همه حوزه های علمی و از همه ملیتهای جهان بود. در سال ۱۹۱۸ كه جایزه نوبل در فیزیك اعطا می شد، آلبرت اینشتین، نیلز بوهر، ارنست رادرفورد و ورنرهایزنبرگ – كه همه می توانستند خود مستحق كسب آن افتخار باشند- مناسبت را با توافق بدون شرط خویش تاریخی تر كرده مستحق ترین شخص برای دریافت جایزه را پلانك دانستند. بدین ترتیب پلانك به اخذ جایزه نوبل نائل آمد و استاد دانشگاه برلین گردید. همچنین شاهد تأسیس «انجمن ماكس پلانك برای پیشبرد علم» به جای انجمن «قیصر ویلهلم» كه در سال ۱۹۱۱ پی افكنده شده بود- گردید (خود او از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۷ ریاست این انجمن را برعهده داشت).
پلانك در روز چهارم اكتبر سال ۱۹۴۷ در نود و دو سالگی در پی یك حمله قلبی درگذشت. تاریخ او را به پاس دو كشف عمده اش به یاد خواهد داشت: كشف نظریه كوآنتومی و كشف آلبرت اینشتین در سال ۱۹۴۸ در ستایشنامه ای كه عنوان آن «در رثاء ماكس پلانك» بود چنین نوشت:
انسانهای زیادی عمر خود را وقف علم می كنند اما آنها همه به خاطر علم آن كار را نمی كنند عده ای برای آن به معبد علم می آیند كه علم به آنها فرصت بروز استعدادهای ویژه شان را می دهد. برای این گروه علم گونه ای ورزش است كه آنها از تمرین در آن به وجد می آیند مانند آن ورزشكاری كه از تمرین دادن به ماهیچه های قوی خود شاد می شود. گروه دیگری از انسانها به معبد علم برای عرضه توده مغز خود می آیند به آن امید كه از آن كار بازده مفیدی بیاندوزند. این عده تنها از آن رو سر از كار علمی در می آورند كه شرایط گزینش حرفه انتخابی را به حسب اتفاق پیش روی آنها نهاده است. اگر شرایط حاكم بر آن گزینش به گونه دیگری بود، آنها ممكن بود سیاستمدار یا مدیر تجاری بشوند چنانچه پیش آید كه خدا فرشته ای از فرشتگان خود را برای بیرون راندن گروههایی كه نام بردم از معبد به پایین بفرستد، بیم آن دارم كه معبد از بن خالی شود. با این حال هنوز شمار اندكی از عابدان در آن باقی خواهند ماند برخی از زمان گذشته و برخی از عصر خود ما. پلانكِ ما جای در گروه اخیر دارد و از این روست كه ما همه او را دوست داریم.
www.elm۴u.com
منبع : سایت ایران علمی