شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

بلند همتی در دعا


بلند همتی در دعا
امام باقر (ع) نقل کرده است که: پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت در شهر طائف بر مردی وارد شد و آن مرد مقدم آن حضرت را گرامی داشت و به خوبی از وی پذیرایی کرد.
بعد از آن که پیامبر اکرم (ص) به پیامبری مبعوث شد، مردم به آن مرد طائفی گفتند: آیا این پیامبر جدید را می‌شناسی؟ گفت: نمی‌شناسم. گفتند: این همان یتیم ابوطالب است که در فلان تاریخ مهمان تو شد و از او به خوبی پذیرایی کردی. آن شخص به خدمت رسول خدا (ص) رسید و خود را معرفی کرد، حضرت فرمود: خوش آمدی. نیاز خود را بگو. عرض کرد: از شما دویست گوسفند می خواهم با چوپانهاشان. حضرت دستور داد گوسفندها را با چوپانهاشان به او دادند. سپس حضرت به اصحاب خود فرمودند: چرا این مرد از من درخواستی چون درخواست پیر زن بنی‌اسرائیلی از موسی (ع) نکرد؟ اصحاب پرسیدند: قصه آن پیر زن چیست؟ پیامبر (ص) فرمودند: خداوند متعال به حضرت موسی (ع) وحی کرد که جسد حضرت یوسف (ع) را از مصر به سرزمین مقدس (فلسطین) منتقل کند. حضرت موسی درباره محل قبر یوسف (ع) از مردم پرسید. شخصی گفت: اگر کسی بداند، فقط فلان پیر زن است. حضرت به دنبال وی فرستاد، پیر زن به حضور موسی (ع) آمد. حضرت موسی (ع) از او پرسید: تو جایگاه قبر یوسف (ع) را می‌دانی؟ گفت: آری. فرمود: آن را به من نشان بده، عرض کرد: نشان نمی‌دهم مگر آن که هر چه خواستم، بپذیری. حضرت موسی (ع) فرمود: بهشت را برایت تضمین می‌کنم. پیر زن گفت: نه؛ شما باید هر چه من می‌گویم بپذیری. خداوند به حضرت موسی (ع) وحی کرد که: خواسته‌اش را بپذیر. حضرت موسی (ع) به پیر زن فرمود: خواسته‌ات چیست؟ عرض کرد: می خواهم در روز رستاخیز در بهشت همنشین و همراه تو باشم. حضرت نیز پذیرفت. رسول خدا (ص) فرمود: چه خوب بود که این مرد طائفی هم همین درخواست را از من می‌نمود. (روضه کافی، ج۸، ص۱۵۵) ‌
منبع : روزنامه رسالت