چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا


ماندن در کنج عزلت


ماندن در کنج عزلت
باورم نمی شد دختری که روبه رویم نشسته است همان کودک پرشر و شور چند سال پیش است که برای لحظه ای آرام و قرار نداشت و مدام در حال جنب و جوش بود. تازه وقتی که پاهایش خسته می شد و مجبور بود برای تجدید قوا کمی استراحت کند آن وقت زبانش به کار می افتاد و آن قدر حرف می زد که اطرافیانش عاصی می شدند و به هر طریقی که بود سعی می کردند خودشان را از شر پرگویی های او خلا ص کنند. حالا او تبدیل به نوجوانی شده که مدام دستش روی دهانش است و اگر مجبور به جواب دادن می شد تمام پاسخ هایش در حد یک یا دو کلمه بود که آن را هم آن قدر آهسته می گفت که طرف صحبتش باید کلی دقت می کرد تا متوجه حرف های او بشود.
وقتی متولد شد کام و لب بالا یش شکاف داشت و متاسفانه در همان دوران نوزادی سر و ته این شکاف با چند بخیه ناشیانه به هم آمده بود و پدر و مادرش به امید اینکه همزمان با رشد او جای بخیه ها از بین می رود این موضوع را پیگیری نکرده بودند و حالا همین جای بخیه ها، چهره با مزه او را کمی غیرعادی کرده بود. مساله ای که با یک جراحی قابل حل بود باعث شد که او تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخواند و به خاطر ترس از مسخره شدن از طرف هم کلا سی هایش ترک تحصیل کند و خانه نشینی را به روابط اجتماعی ترجیح بدهد.
حتما بین اطرافیان و آشنایان با افرادی روبه رو شده اید که آرام، کمرو و خجالتی هستند. آنها اغلب اوقاتشان را با اعضای خانواده می گذرانند و با افراد دیگر تا سرحد ممکن ارتباط برقرار نمی کنند. از نظر برخی این رفتار ستودنی است واز ایشان به عنوان اشخاص خوب و بی آزار یاد می شود. در حالی که این شرم و خجالت باعث می شود که این افراد نتوانند مهارت ها و آمادگی های لا زم برای بسیاری از فعالیت های اجتماعی و برقراری روابط گوناگون را کسب کنند و رشد شخصیت آنها مختل می شود.
شاید افراد خجالتی برای کسی دردسر و مشکل ایجاد نکنند، اما به خاطر احساس ناامنی و بی لیاقتی که در خود می کنند همیشه در عذاب هستند و به همین دلیل جزو غمگین ترین افراد محسوب می شوند.
افراد کم رو از هر فرصتی که برایشان پیش می آید به جای استفاده کردن برای برقراری رابطه با دیگران، آن را موقعیتی برای خجالت کشیدن تلقی می کنند و می توان گفت تمام روز خود را با این حس و عارضه می گذرانند و گاهی برای انجام دادن یک کار کوچک یا برقراری ارتباط با دیگران به خاطر عدم اعتماد به نفس به چنان وضع اسفناکی دچار می شوند که هیچ کس جز خودشان نمی تواند آن را توصیف کند.
هیچ آدمی کم رو و خجالتی متولد نمی شود، اما در مراحل مختلف زندگی ممکن است عوامل مختلفی دست به دست هم دهند تا یک نفر انزواطلب و گوشه گیر شود. با اینکه خوب می دانیم پایه و هسته اصلی شخصیت هرکسی در طفولیت شکل می گیرد اما بیشتر خصایص و خصایل هرکس در دوره نوجوانی که به جرات می توان گفت از مهم ترین و حساس ترین مراحل زندگی هرکسی است، نمود پیدا می کند.
خجالتی بودن هم یکی از خصلت هایی است که ممکن است در دوره نوجوانی هرکس بروز کند و اگر دلیل آن مشخص نشود و راهی برای برطرف کردن آن در نظر گرفته نشود می تواند کل زندگی فرد را تحت الشعاع قرار دهد.
در خجالتی بودن افراد عوامل وراثتی و زیستی دخیل هستند اما تاثیر عوامل عاطفی و اجتماعی شاید پررنگ تر از هر عامل دیگری باشد. اگر جامعه افراد را در تنگنا قرار ندهد و آنها را برای هر کار انجام داده ونداده مورد بازخواست قرار ندهد شاید افراد برای فرار کردن از جواب پس دادن تا این حد تمایل به گوشه گیری نداشته باشند.
ما سعی می کنیم در اینجا به چند عامل اجتماعی و عاطفی موثر در گوشه گیری بپردازیم و چند راهکار برای خارج شدن از این بن بست ارائه دهیم.
▪ فشار اجتماعی:
امر و نهی زیاد، نظم خواهی شدید، اوقات تلخی بسیار والدین، تحقیر و آزار و توقعات زیاد اطرافیان می تواند نوجوان را به سمت انزوا سوق دهد.
▪ عدم پذیرش:
نپذیرفتن فرد به خاطر جنسیت یا معلولیت جسمی و ذهنی از طرف دیگران باعث می شود که فرد در پیله ای از تنهایی باقی بماند. نقص عضو باعث می شود که فرد نتواند همپای دیگران پیش برود و برای پوشاندن ضعف خود منزوی می شود و در این دسته می توان زشتی قیافه را هم گنجاند.
▪ خشونت:
وقتی نوجوان برای هر مساله ساده ای از جانب والدینش تنبیه شود و احساس کند محبت آنها را از دست داده است و تنها رابطه بین او و والدینش منحصر به خشونت شود، تنهایی بهترین ملجا و پناهگاه برای او خواهد شد.
▪ سلطه طلبی:
گاهی اوقات نوجوان، خود را از دیگران یا حداقل هم سالا ن خود بالا تر می داند و در شان خود نمی بیند که با دیگران رابطه داشته باشد. بنابراین معاشرت خود را با اطرافیان قطع می کند و این رویه به صورت عادت در میآید.
▪ خودخواهی و غرور:
وقتی فرد نمی تواند شکست را تحمل کند و پایداری در مقابل مسائل برایش سخت باشد ترجیح می دهد خودش را کنار بکشد.
▪ محرومیت و ناکامی:
که عامل مهمی است. حتی افراد بزرگسال را به انزوا و دوری از اجتماع بکشاند; خواه به خاطر شرم از مردم، خواه به علت مقصر دانستن آنها.
▪ ترس:
اگر دائمی باشد و مخصوصا اگر مقصود پنهان کردن آن باشد، ممکن است زمینه را برای انزواجویی فراهم کند.
از عوارض جسمانی خجالتی بودن یا انزواجویی می توان خستگی، بی خوابی، بی اشتهایی، حملا ت اضطراب، اختلا ل در دستگاه گوارش و مختل شدن قلب و عروق را نام برد.
از دیگر عوارض تنهایی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱) مسخ شخصیت و عدم توان دفاع از خود.
۲) بی برنامگی در زندگی تا حدی که مشکلا ت اساسی نادیده گرفته شود.
۳) کندی کار و تلا ش اقتصادی و از بین بردن نیروی سرشار کار و عاطل و باطل ماندن.
۴) خفه کردن نیازهای خود و از دست دادن استعداد (در اثر عدم تحرک).
۵) سرسری اندیشیدن و تنبلی فکر و اندیشه و اختلا ل در قدرت درک.
۶) منکر شدن معنویت در عزلت های ناشی از اختلا لا ت عصبی و...
در کل افراد منزوی در زندگی با دشواری هایی روبه رو می شوند که نتیجه آن چیزی جز آزردگی روحشان نیست. آن ها از دنبال کردن اهداف ارزنده باز می مانند و همه چیز برایشان بی ارزش جلوه می کند و چون نمی توانند از تضادهای درونی برای رشد و تعالی یافتن استفاده کنند، تسلیم می شوند و به نفع تضادها کنار می کشند.
آن ها به خاطر دوری از جامعه از آداب و رسوم اجتماعی بی خبر می مانند و فنون مختلف زندگی را یاد نمی گیرند.
افراد منزوی ولی عصبی و تندخو معمولا تحصیلا ت خود را نیمه تمام رها می کنند و از طرفی چون مهارت های زندگی را یاد نمی گیرند، ممکن است صدمات جبران ناپذیری را به اجتماع بزنند. افراد منزوی سه راه پیش رویشان است و آن ها مجبور هستند که یکی را انتخاب کنند:
۱) باقی ماندن در انزوا و تحمل کردن عوارض آن.
۲) ترک تنهایی و وارد اجتماع شدن و نهایتا جبران مافات.
۳) زندگی در بی تصمیمی تا بالا خره راهی و چاره ای پیدا شود.
عاقلا نه ترین راه، راه دوم است. چون هر دو حالت دیگر به نوعی انصراف از زندگی است.
اما تنها گزینش راه دوم کافی نیست، تا این جای کار فرد منزوی باید بپذیرد که کنج عزلت را رها کند و بعد از این اطرافیان به خصوص خانواده وظیفه مهمی بر عهده دارند.
پدر و مادرهایی که فرزند خجالتی و گوشه گیر دارند می توانند:
۱) با دعوت از همسالا ن فرزندشان و سپردن مسوولیت پذیرایی از میهمانان به او، این حس را القا کنند که او تنها نیست و در قبال اطرافیانش وظیفه ای دارد.
۲) وا داشتن فرد به حرف زدن در جمع و شرکت کردن در کارهای گروهی.
۳) درخواست کمک از دیگران و پیگیری کار.
۴) ایجاد فرصت برای خودنمایی تا حس اعتماد به نفس در او پدید آید.
۵) تغییر محل و انتقال به محیط جدید می تواند راه بازگشت به انزوا را سد کند.
۶) یادگیری مهارت های اجتماعی.
۷) حل تضادهای درونی و تسکین عذاب و اضطراب های ناشی از کشمکش ها.
۸) وا داشتن فرد به فراموش کردن گذشته از راه تلفیق و تفهیم این که او فردی باارزش و مثبت است.
۹) قرار دادن مدل های موثر در سر راه و تشویق به تبعیت از رفتار.
مراجعه به مشاور و روانشناس و در مواردی که تنهایی و اضطراب ناشی از آن شدید باشد مراجعه به روانپزشک و متخصص و استفاده از داروهای آرام بخش.
منبع : روزنامه مردم سالاری