سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

‌بازیگران‌ بی‌نشان‌


‌بازیگران‌ بی‌نشان‌
موضوع‌ جهانی‌سازی‌ از كجا سرچشمه‌ گرفته‌ و منشأ آن‌ چیست، صاحب‌نظران‌ رشته‌های‌ مختلف‌ در پاسخ‌ به‌ این‌ سوال‌ دیدگاه‌های‌ متفاوتی‌ دارند؛ صاحب‌نظران‌ سیاست، منشأ آن‌ را سیاسی‌ می‌دانند و صاحب‌نظران‌ اقتصادی‌ آن‌ را در قالب‌ پدیده‌ای‌ اقتصادی‌ می‌بینند دیگر حوزه‌های‌ علمی‌ نیز اصالت‌ و اهمیت‌ را به‌ فعالیت‌ مرتبط‌ با زمینه‌ تخصصی‌ خویش‌ می‌دهند. این‌ مقاله‌ طی‌ بحثی‌ مقدماتی‌ درخصوص‌ مفاهیم‌ مختلف‌ جهانی‌سازی، عرصه‌های‌ گوناگون‌ مرتبط‌ با این‌ مفهوم‌ و جایگاه‌ آن‌ را بررسی‌ كرده‌ و به‌ منشأ ظهور آن‌ نیز خواهد پرداخت.
تقریبا دو دهه‌ از پیدایش‌ مفهوم‌ جهانی‌سازی‌"Globalization" می‌گذرد. این‌ مفهوم‌ چنان‌كه‌ پیش‌ از این‌ نیز ذكر گردید، بحث‌های‌ زیادی‌ را در عرصه‌های‌ مختلف‌ به‌ همراه‌ داشته‌ است. پیش‌ از پرداختن‌ به‌ تعاریف‌ مطروحه‌ در این‌ زمینه‌ معنای‌ لغوی‌ آن‌ را بررسی‌ می‌كنیم‌ و به‌ این‌ مناقشه‌ پایان‌ می‌دهیم‌ كه‌ در گفتمان‌ رایج‌ كنونی، جهانی‌شدن‌ معادل‌ واژهٔ«ationzGlobali» به‌ كار می‌رود در حالی‌ كه‌ اگر به‌ سوابق‌ ساخت‌ تركیب‌های‌ شبیه‌ این‌ واژه‌ در زبان‌ انگلیسی‌ رجوع‌ شود، درمی‌یابیم‌ كه‌ نشانه‌ آخر این‌ واژه، ایجادكنندهٔ‌ حالت‌ فاعلی‌ برای‌ آن‌ است. در گذشته‌ مصداق‌هایی‌ از این‌ دست‌ در كلمه‌های‌ انگلیسی‌ «ationzLiberali»، «ationzModerni» و «ationzWesterni» به‌ كار رفته‌ و به‌ صورت‌ آزادسازی، نوسازی‌ و غربی‌سازی‌ ترجمه‌ شده‌اند. از این‌ رو شایسته‌ است‌ برای‌ كلمه‌ «ationzGlobali» نیز معنای‌ جهانی‌سازی‌ را به‌ كار ببریم.
نكته‌ دیگر آن‌ كه‌ در قالب‌ این‌ مفهوم، فرایند تولید، توزیع‌ كالا، خدمات، امكانات‌ ارتباطی‌ و اطلاعاتی‌ گوناگونی‌ كه‌ در اختیارنظام‌ سرمایه‌داری‌ است‌ و درصدد گسترش‌ حوزه‌ اقتدار خود در همه‌ جهان‌ می‌باشد، نادیده‌ گرفته‌ شده‌ است؛ به‌ عبارت‌ دیگر در ورای‌ پدیده‌ جهانی‌سازی، اقتداری‌ وجود دارد كه‌ نقش‌ هدایت‌كنندگی‌ را برعهده‌ داشته‌ و فاعلیت‌ قوی‌ و تاثیرگذاری‌ دارد. البته‌ برای‌ روشن‌ترشدن‌ موضوع‌ می‌توان‌ به‌ نقش‌ فعال‌ نیروها و قدرت‌های‌ سرمایه‌داری‌ غربی‌ در سیر تحول‌ تاریخی‌ وسایل‌ و ابزارهای‌ ارتباطی‌ عصر جدید نیز پرداخت،۱ كه‌ در اینجا به‌ همین‌ اندازه‌ بسنده‌ می‌شود.
-۱ مفهوم‌ جهانی‌سازی‌
جهانی‌سازی‌ به‌ صورت‌های‌ گوناگونی‌ تعریف‌ شده‌ است‌ كه‌ در برخی‌ از جنبه‌ها اتفاق‌ نظر وجود دارد و در برخی‌ دیگر، نظرات‌ متفاوتی‌ مطرح‌ گردیده‌ است.
مك‌ گرو درباره‌ جهانی‌سازی‌ می‌گوید:
«افزایش‌ شمار پیوندها و ارتباطات‌ متقابلی‌ كه‌ فراتر از دولت‌ها (و در نتیجه‌ فراتر از جوامع) شكل‌ می‌گیرند، نظام‌ جدید جهانی‌ را می‌سازند. جهانی‌سازی‌ به‌ فرایندی‌ اطلاق‌ می‌شود كه‌ از طریق‌ آن، حوادث، تصمیمات‌ و فعالیت‌های‌ یك‌ بخش‌ از جهان‌ می‌تواند نتایج‌ مهمی‌ برای‌ افراد، جوامع‌ و دیگر بخش‌های‌ كره‌ زمین‌ به‌ همراه‌ داشته‌ باشد.»۲
یكی‌ از ویژگی‌های‌ اصلی‌ جهانی‌سازی، ارتباطات‌ دو سویه‌ است؛ و برخلاف‌ وابستگی‌ متقابل‌ كه‌ بر دوجانبه‌بودن‌ تاكید دارد، جهانی‌سازی‌ امكان‌ وابسته‌شدن‌ را نیز در نظر می‌آورد.۳
مفهوم‌ جهانی‌سازی‌ به‌ اهمیت‌ نظم‌دهی‌ مجدد زمان‌ و مكان‌ اشاره‌ دارد. نظریه‌پردازانِ‌ وابستگی‌ متقابل، نگاه‌ خود را به‌ بین‌المللی‌شدن‌ روابط‌ ملت‌ها متمركز كرده‌اند، در حالی‌ كه‌ نویسندگان‌ زبده‌ در زمینه‌ جهانی‌سازی، از حركت‌ به‌ سوی‌ جامعه‌ جهانی‌ سخن‌ می‌گویند.۴
از دیدگاه‌ برخی‌ صاحب‌نظران، جهانی‌سازی‌ با انحصار همخوانی‌ ندارد؛ یعنی‌ جهانی‌سازی‌ این‌ واقعیت‌ را می‌پذیرد كه‌ انحصاری‌بودن‌ نه‌ واقعیت‌ است‌ و نه‌ امكان‌ تاریخی.۵ در نظر برخی‌ دیگر از صاحب‌نظران، جهانی‌سازی‌ در یك‌ مفهوم، علاوه‌ بر كوچك‌شدن‌ جهان، به‌ تقویت‌ آگاهی‌ از جهان‌ نیز اشاره‌ دارد. معمولا علت‌ این‌ كوچك‌شدن‌ را پیشرفت‌ سریع‌ فناوری‌ و تشدید روزافزون‌ فعالیت‌های‌ اقتصادی‌ می‌دانند.
بر پایه‌ همین‌ تفسیر از جوامع‌ ملی‌ است‌ كه‌ كارآمدی‌ مقامات‌ ملی‌ متزلزل‌ شده‌ و استقلال‌ عمل‌ آنها از بین‌ می‌رود. به‌ علاوه‌ توسعه‌ شبكه‌های‌ فراملی‌ و ساختارهای‌ اقتدار جهانی‌ موجب‌ جابه‌جایی‌ و گسیختگی‌ تصمیم‌گیری‌ ملی‌ می‌شود. این‌ كوچك‌شدن‌ فیزیكی‌ جهان‌ و اندیشه‌ دهكده‌ جهانی، با درك‌ تحول‌یافته‌ای‌ از زمان‌ و مكان‌ همراه‌ است.
جهانی‌سازی‌ موجب‌ افزایش‌ فرایندهایی‌ می‌شود كه‌ از طریق‌ آنها شبكه‌های‌ ارتباطی‌ و نظام‌های‌ تولید، در سطوح‌ محلی‌ و جهانی‌ به‌ یكدیگر پیوند می‌خورند. زندگی‌ روزمره‌ ما، چنان‌ ساختاری‌ یافته‌ است‌ كه‌ تعاملات‌ اجتماعی‌ در دل‌ شبكه‌های‌ جهانی‌ صورت‌ می‌گیرد؛ در این‌ نگرش، جهانی‌سازی‌ این‌ گونه‌ تعریف‌ می‌شود: تشدید روابط‌ اجتماعی‌ در سرتاسر جهان‌ كه‌ مكان‌های‌ دور از هم‌ را چنان‌ به‌ هم‌ مرتبط‌ می‌سازد كه‌ اتفاقات‌ هر محل، زاده‌ حوادثی‌ است‌ كه‌ كیلومترها دورتر به‌ وقوع‌ می‌پیوندد و برعكس.۶
دیوید هاروی‌ معتقد است‌ كه‌ جهانی‌سازی‌ به‌ مرحله‌ شدیدی‌ از فشردگی‌ زمان‌ و مكان‌ منجر شده‌ كه‌ تاثیر گیج‌كننده‌ و مخربی‌ بر رویه‌های‌ سیاسی‌ ـاقتصادی، توازن‌ قدرت‌ طبقات‌ و نیز زندگی‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ دارد.۷
مارتین‌ آلبرو جهانی‌سازی‌ را فرایندی‌ می‌داند كه‌ براساس‌ آن، تمام‌ مردم‌ جهان‌ در جامعه‌ واحد و فراگیر جهانی‌ به‌ هم‌ می‌پیوندند.۸ از دید فرهنگی‌ نیز، فقط‌ به‌ جهانی‌سازی‌ توجه‌ شده‌ است. «مانوئل‌ كاستل» با اشاره‌ به‌ عصر اطلاعات، جهان‌گرایی‌ را ظهور نوعی‌ جامعه‌ شبكه‌ای‌ می‌داند كه‌ در ادامه‌ حركت‌ سرمایه‌داری، عرصه‌ اقتصاد، جامعه‌ و فرهنگ‌ را دربرمی‌گیرد.۹
دیوید هلد در كتاب‌ دمكراسی‌ و نظم‌ جهانی‌ (۱۹۹۶)، با داشتن‌ نگاه‌ آسیب‌شناختی‌ به‌ جهانی‌سازی، این‌ پدیده‌ را حركت‌ به‌ سمت‌ نوعی‌ دمكراسی‌ جهان‌ شهری‌ می‌بیند كه‌ در عین‌ حال، كثرت فرهنگی‌ و اقتصادی‌ را نیز در بر خواهد داشت.۱۰
محمد عبدالجابری‌ با تعریفی‌ از جهان‌گرایی‌ فرهنگی‌ و این‌ كه‌ ما دارای‌ فرهنگ‌ واحد جهانی‌ نیستیم، درخصوص‌ جهانی‌سازی‌ می‌گوید:
«جهان‌گرایی‌ دارای‌ یك‌ نظام‌ جهانی‌ است؛ نظامی‌ كه‌ زمینه‌های‌ مختلفی‌ همچون‌ سرمایه، بازرگانی‌ مبادلات، ارتباطات، سیاست، اندیشه‌ و ایدئولوژی‌ را شامل‌ می‌شود. به‌ویژه‌ در مباحث‌ كنونی، منظور از جهان‌گرایی، بسط، گسترش‌ و انتقال‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ ایالات‌ متحده‌ امریكا به‌ دیگر كشورهای‌ جهان‌ است.»
او به‌ تفكیك‌ دو مفهوم‌ جهان‌گرایی‌ و جهانی‌سازی‌ پرداخته‌ و می‌گوید:
«جهانی‌سازی‌ یعنی‌ به‌ استقبال‌ جهان‌ رفتن، آشناشدن‌ با فرهنگ‌های‌ دیگر و احترام‌گذاشتن‌ به‌ آرا و نظریه‌های‌ دیگران؛ در صورتی‌ كه‌ جهان‌گرایی، نفی‌ دیگران، نفوذ در فرهنگ‌های‌ دیگر و محل‌ برخورد ایدئولوژی‌هاست.»۱۱
به‌ طور كلی‌ اعتقاد صاحب‌نظران‌ درباره‌ جهانی‌سازی‌ این‌ است‌ كه‌ ادغام‌شدن‌ بازارهای‌ جهان‌ در زمینه‌های‌ تجارت‌ و سرمایه‌گذاری‌ مستقیم‌ و نیز جابه‌جایی‌ و انتقال‌ سرمایه، نیروی‌ كار و فرهنگ‌ در چارچوب‌ سرمایه‌داری‌ و آزادی‌ بازار و در نتیجه‌ سر فرود آوردن‌ جهان‌ در برابر قدرت‌های‌ جهانی‌ بازار، منجر به‌ شكاف‌ در مرزهای‌ ملی‌ گردیده‌ و كاسته‌شدن‌ حاكمیت‌ دولت‌ را به‌ همراه‌ خواهد داشت. عنصر اصلی‌ و اساسی‌ در این‌ پدیده، شركت‌های‌ بزرگ‌ چندملیتی‌ و فراملی‌ هستند. این‌ پدیده‌ پیامد سر برآوردن‌ دولت‌های‌ نیرومند ملی‌ و عالی‌ترین‌ مرحله‌ روابط‌ سلطه‌گری‌ امپریالیستی‌ است.
جهانی‌سازی، اوج‌ پیروزی‌ سرمایه‌داری‌ جهانی‌ در عالم‌ است‌ و از بطن‌ دولت‌ ملی‌ كه‌ همچنان‌ به‌ صورتی‌ یكسان‌ به‌ تولید خود در درون‌ و بیرون‌ مرزهایش‌ ادامه‌ می‌دهد، زاده‌ شده‌ است. از دید دیگر نیز، رقابت‌ بی‌قید و شرط‌ در سطح‌ جهان‌ است؛ رقابتی‌ كه‌ برای‌ كشورهای‌ غنی، درآمد بیشتر و برای‌ كشورهای‌ فقیر، فقر بیشتر می‌آورد. این‌ امر، در سایه‌ چیرگی‌ و رهبری‌ كشورهای‌ مركز و نیز در سایه‌ حاكمیت‌ نظام‌جهانی، مبادله‌ نامتوازن‌ و ناهمگونی‌ ایجاد می‌كند.
مفهوم‌ جهانی‌سازی‌ در متون‌ علوم‌اجتماعی، به‌ منزله‌ ابزاری‌ تحلیلی‌ برای‌ توصیف‌ روند تغییر در زمینه‌های‌ گوناگون‌ مطرح‌ شده‌ است. آنتونی‌ ماكفرو در كتاب‌ «تاخیر بررسی‌های‌ جهانی»، معتقد است‌ چهار روند اساسی‌ برای‌ جهانی‌سازی‌ وجود دارد
-۱ رقابت‌ میان‌ قدرت‌های‌ بزرگ
-۲ نوآوری‌های‌ تكنولوژیك‌
-۳ جهانی‌سازی‌ تولید و مبادله‌
-۴ تجدد و نوگرایی.۱۲
-۲ زمینه‌های‌ ظهور جهانی‌سازی‌
ای.ام. دوون‌ رییس‌ هیات‌ مدیره‌ شركت‌ ایتون‌ (تولیدكننده‌ انواع‌ قفل)چندین‌ سال‌ پیش‌ گفته‌ بود:
«تنها تفاوت‌ میان‌ اهل‌ ادب‌ و اهل‌ عمل‌ و صنعت، در این‌ است‌ كه‌ مردانی‌ مانند فورد واسلون‌ می‌توانند خیالات‌ خود را به‌ واقعیت‌ تبدیل‌ كنند؛ چنان‌ كه‌ كردند.»
او در ادامه‌ استدلال‌ خود، سال‌های‌ ۸۰ ۱۹۷۰ را دهه‌ تصمیم‌ خواند و گفت:
«در این‌ سال‌ها موسسات‌ تجاری‌ باید اندیشه‌ جهانی‌ خود را تحقق‌ بخشند.» بزرگترین‌ قفل‌ساز دنیا اعلام‌ كرد؛ «آن‌ كمپانی‌ جهانی‌ كه‌ از لحاظ‌ مالكیت، مدیریت‌ و عملیات‌ در قید مرزهای‌ جغرافیایی، سیاسی‌ و فلسفی‌ ناسیونالیسم‌ نیست، می‌تواند در همین‌ قرن، صورت‌ واقعیت‌ پذیرد. اگر ما اندیشه‌های‌ خود را عملی‌ كنیم، اگر تمام‌ دنیا را مثل‌ یك‌ بازار و یك‌ كارخانه‌ در نظر بگیریم، اگر پیش‌ از سرشماری‌ جمعیت، مشتری‌ها را سرشماری‌ كنیم، اگر ساختار بازرگانی‌ جهان‌ را چنان‌ بنا كنیم‌ كه‌ نیازها و توقعات‌ مردم‌ دنیا را برآورده‌ كند، آن‌گاه‌ بازرگانی‌ می‌تواند نیروی‌ محرك‌ پیشرفت‌ جهان‌ شود و كسب‌ و كار آزاد، زندگی‌ مردم‌ را در تمام‌ نقاط‌ عالم‌ سالم‌تر، سعادتمندانه‌تر و پرثمرتر خواهد كرد. تا پایان‌ این‌ دهه‌ تصمیم، بازرگانی‌ می‌تواند صاحب‌ سیمای‌ درخشان‌ جهانی‌ شود.»۱۳
این‌ باور خوش‌بینانه، تصویر خیالی‌ مدیران‌ جهانی، از دنیایی‌ یكپارچه‌ و برخوردار از صلح‌ و رفاه‌ در جهان‌ در حال‌ توسعه‌ است. این‌ تصور، زمینه‌ساز مفهوم‌ جهانی‌سازی‌ است‌ كه‌ رفته‌رفته‌ منجر به‌ ایجاد عصری‌ نوین‌ می‌شود.
یوهان‌ گالتنگ‌ و وینسنت‌ در كتاب‌ «گلاسنوست‌ جهانی» آورده‌اند:
«جهان‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ به‌ چهار بخش‌ و به‌ تركیب‌ محور شمال‌ جنوب‌ و محور شرق‌ غرب، تقسیم‌ شده‌ است.
كشورهای‌ چندحزبی‌ ثروتمند كه‌ در شمال‌ غربی‌ جهان‌ هستند و به‌ طور معمول‌ جهان‌ اول‌ نامیده‌ می‌شوند؛ كشورهایی‌ با صبغه‌ سوسیالیستی‌ و تك‌حزبی‌ كه‌ در شمال‌شرقی‌ جهان‌ قرار گرفته‌اند و جهان‌ دوم‌ نام‌ دارند؛ و كشورهای‌ جهان‌ سوم‌(TW) كه‌ از كشورهای‌ فقیر در جنوب‌غربی‌ جهان‌ تشكیل‌ شده‌اند و عبارتند از امریكای‌ جنوبی، كارائیب، آفریقا، آسیای‌ غربی‌ و آسیای‌ جنوبی. بیشتر این‌ كشورها دارای‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ و سوسیالیستی‌ هستند و بعضی‌ از آنها تركیبی‌ از نظام‌ سوسیالیستی‌ سرمایه‌داری‌ و یا دیكتاتوری‌ را دارند و برخی‌ دیگر نیز دارای‌ نظام‌های‌ خاص‌ خود هستند. به‌ این‌ طبقه‌بندی‌ باید جهان‌ چهارم‌ را نیز افزود؛ یعنی‌ كشورهای‌ جنوب‌شرقی، متشكل‌ از كشورهایی‌ با تفكرات‌ بودایی‌ كنفوسیوسی‌ در شرق‌ و جنوب‌شرقی‌ آسیا.
در راس‌ جهان‌ چهارم، ژاپن‌ قرار دارد. در مرتبه‌ پایین‌تر آن، مینی‌ژاپن‌ها یا چینی‌ها هستند كه‌ از نظر اقتصادی، ژاپنی‌ و به‌ لحاظ‌ فرهنگی، چینی‌ می‌باشند (مانند كره‌ جنوبی، تایوان، هنگ‌كنگ، سنگاپور)، جمهوری‌ خلق‌ چین، كشورهای‌ آسه‌آن‌ (انجمن‌ كشورهای‌ جنوب‌شرقی‌ آسیا)، كشورهای‌ سوسیالیستی‌ در آسیای‌شرقی‌ و سرانجام‌ در نواحی‌ پیرامونی‌ جزایر اقیانوس‌ آرام، استرالیا و نیوزیلند و توابع‌ آن. در حقیقت‌ دو كشور اخیر، در شمار كشورهای‌ جهان‌ اول‌ هستند كه‌ در مرزهای‌ جهان‌ چهارم‌ جای‌ دارند.سوسیالیست‌ها، یعنی‌ كشورهای‌ سوسیالیست‌ سابق، جهان‌ دومی‌ هستند كه‌ وارد یك‌ تغییر سریع‌ شده‌اند و كشورهای‌ آسه‌آن، به‌ استثنای‌ سنگاپور و جزایر اقیانوس‌ آرام، در جرگه‌ جهان‌ سوم‌ قرار دارند. آنچه‌ باقی‌ می‌ماند كشورهای‌ خاص‌ جهان‌ چهارم‌ است: ژاپن، مینی‌ژاپن‌ها و چین‌ به‌ مثابه‌ بلوك‌ اقتصادی‌ اجتماعی‌ قدرتمندی‌ برای‌ آینده‌ هستند، به‌ویژه‌ هنگامی‌ كه‌ چین‌ و كره‌ متحد شوند.»
آنچه‌ گذشت‌ تقسیم‌بندی‌ جهانی‌ از دید صاحب‌نظران‌ غربی‌ بود و براساس‌ همین‌ تقسیم‌بندی‌ است‌ كه، مناسبات‌ جهانی‌ شكل‌ می‌گیرد و آن‌ كه‌ چه‌ به‌ لحاظ‌ اقتصادی‌ و چه‌ به‌ لحاظ‌ اجتماعی‌ حاكم‌ می‌شود، جهان‌ اول‌ است، گالتنگ‌ در تقسیم‌بندی‌های‌ قبلی‌ خود، شكل‌ روابط‌ را از شمال‌ به‌ جنوب‌ یا به‌ عبارتی‌ از مناطق‌ مركز (هسته) به‌ پیرامون‌ (حاشیه) نشان‌ می‌دهد و بیان‌ می‌دارد كه‌ جریان‌ قوی‌ و حاكم، از مركز به‌ پیرامون‌ است‌ و عكس‌ آن‌ بسیار كمرنگ‌ بوده‌ و به‌ ندرت‌ اتفاق‌ می‌افتد و جریان‌ روابط‌ در درون‌ پیرامون‌ نیز (با یكدیگر) به‌ پررنگی‌ مركز به‌ پیرامون‌ نمی‌باشد.
اگر از دریچه‌ نقش‌ رسانه‌ها به‌ موضوع‌ نگاه‌ شود، با این‌ كه‌ سهم‌ جهان‌ اول‌ از جمعیت‌ فقط‌ ۲۰ درصد كل‌ جمعیت‌ جهان‌ است، اما ۸۰ درصد تولید رسانه‌ای‌ جهان‌ را در اختیار دارد و سهم‌ تولید رسانه‌ای‌ ۸۰ درصد باقی‌ مانده‌ جمعیت‌ كشورهای‌ جهان، فقط‌ ۲۰ درصد است. همین‌ مشكل‌ در عرصه‌ تولید خبر نیز وجود دارد و در كنار این‌ نابرابری‌ كمی، نابرابری‌ كیفی‌ نیز به‌ چشم‌ می‌خورد.۱۴
اگر بخواهیم‌ روند تغییر را از سطوح‌ ملی‌ به‌ جهانی‌ در قرن‌ها و دهه‌های‌ گذشته‌ به‌ همراه‌ عرصه‌های‌ تغییر مطرح‌ كنیم، ساماندهی‌ پیش‌فرض‌ها در عرصه‌ جهانی‌سازی‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ فرایند جهانی‌سازی‌ در سه‌ زمینه‌ صورت‌ می‌گیرد: اقتصاد، سیاست‌ و فرهنگ. در تصویر زیر، این‌ زمینه‌ها به‌ همراه‌ فرایند عمومی‌تری‌ كه‌ جهانی‌سازی‌ را تقویت‌ می‌كند، داخل‌ پرانتز نشان‌ داده‌ شده‌ است. وضعیت‌ افراد در هر یك‌ از این‌ دوره‌ها شرایط‌ متفاوتی‌ دارد و جایگاه‌ زن‌ و مرد در موقعیت‌های‌ مختلفی‌ تعریف‌ می‌شود.
اما با نگاهی‌ به‌ شیوه‌ شكل‌گیری‌ این‌ پدیده‌ كه‌ از قرن‌ ۱۶ آغاز گردیده‌ به‌ جای‌ یك‌ نظام‌ جهانی، چندین‌ نظام‌ منطقه‌ای‌ دیده‌ می‌شود. مناسبات‌ كشورها نیز به‌ شكل‌ تعاملی‌ نمی‌باشد، به‌ عنوان‌ مثال، كشورهای‌ اروپایی‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ با نیمكره‌ غربی‌ به‌ عمل‌ متقابل‌ نمی‌پرداختند و هیچ‌ رابطه‌ چشمگیری‌ نیز با جنوب‌ صحرای‌ آفریقا یا با آسیای‌شرقی‌ و جنوب‌شرقی‌ نداشتند. فناوری‌های‌ ارتباطی‌ و ترابری، ابتدایی‌تر از آن‌ بودند كه‌ در فواصل‌ طولانی‌ اجازه‌ عمل‌ متقابل‌ را بدهند، اما با پیشرفت‌ فناوری‌ دریانوردی، اسپانیا، پرتغال، هلند، انگلستان‌ و فرانسه‌ قادر شدند تا امپراتوری‌های‌ عظیم‌ استعماری‌ را در گوشه‌ و كنار جهان‌ برپا سازند. برای‌ نخستین‌ بار یك‌ نظام‌ اقتصادی‌ سرمایه‌داری‌ جهانی--- تولید برای‌ بازار جهانی‌ --- در صحنه‌ ظاهر شد. مردم‌ مناطق‌ زیادی‌ با آن‌ نظام‌ ارتباط‌ داشتند، بسیاری‌ دیگر نیز (بردگان‌ تولیدكننده‌ شكر در حوزه‌ كارائیب، سرخپوستان‌ به‌ كار گرفته‌ شده‌ در معادن‌ نقره‌ امریكای‌جنوبی، كارگران‌ كشتزارهای‌ عظیم‌ ادویه‌ در جنوب‌شرقی‌ آسیا و مصرف‌كنندگان‌ اروپایی) دارایی‌ها و سرنوشت‌ خود را در پیوند با شرایط‌ اقتصادی‌ حاكم‌ بر نیمی‌ از جهانِ‌ آن‌ روز می‌یافتند. لیكن‌ نظام‌ سیاسی‌ جهانی‌ هنوز هم‌ بسیار متفرق‌ و از هم‌ گسیخته‌ بود. هیچ‌ كشوری‌ به‌ تنهایی‌ بر جهان‌ استیلا نداشت‌ و هنوز هم‌ در موارد گوناگون، امكان‌ نادیده‌گرفتن‌ اروپا از سوی‌ غیراروپایی‌ها وجود داشت.
بخش‌های‌ بزرگی‌ از آفریقا و آسیا استقلال‌ خود را در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ نوزدهم‌ كه‌ اوج‌ نهایی‌ فتوحات‌ استعماری‌ اروپا بود، حفظ‌ كرده‌ بودند. امریكا، با قدرت‌ و انزوای‌ نسبی‌ خود، قادر بود بیشتر دعواهای‌ سیاسی‌ اروپا را تا جنگ‌ جهانی‌ اول‌ نادیده‌ بگیرد.
-۳ ابزار جهانی‌سازی‌
به‌ منظور بررسی‌ تغییراتی‌ كه‌ منجر به‌ ظهور پدیده‌ جهانی‌سازی‌ شده‌ است، نیازمند توجه‌ به‌ تغییر مشی‌ نهادهای‌ بزرگ‌ بین‌المللی۱۵ در جهان، نظیر بانك‌ جهانی۱۶ و صندوق‌ بین‌المللی‌ پول۱۷ هستیم. این‌ دو نهاد با شیوه‌های‌ مختلف‌ اعطای‌ وام، اعتبارات‌ و تسهیلات‌ مالی، زمینه‌ را برای‌ نفوذ به‌ كشورهای‌ مختلف‌ فراهم‌ آورده‌ و مشكلات‌ بیشتری‌ را برای‌ آنها ایجاد كردند. نگاهی‌ به‌ روند اعطای‌ تسهیلات‌ مالی‌ و آثار برجای‌ مانده‌ از آن‌ در كشورهای‌ آفریقایی‌ و امریكای‌ لاتین، به‌ خوبی‌ این‌ دشواری‌ها را نشان‌ می‌دهد.
سال‌ ۱۹۹۴، پنجاهمین‌ سال‌ تاسیس‌ بانك‌ جهانی‌ و صندوق‌بین‌المللی‌ پول‌ در «برتون‌ وودز» و «نیوهمشایر» بود. در حالی‌ كه‌ شمال، جشن‌ گرفته‌ و به‌ خود تبریك‌ و تهنیت‌ می‌گوید، جنوب‌ و سه‌ میلیارد فقیر ساكن‌ در آن، با فقر و فلاكتی‌ دردناك‌ دست‌ به‌ گریبا ن‌ هستند؛ زیرا در حقیقت‌ فعالیت‌های‌ این‌ سازمان‌ها [برای‌ جنوب] فاجعه‌آفرین‌ بود. امروز جهان‌ سوم‌ به‌ جای‌ توسعه‌ و تعدیل‌ مطلوب، گرفتار سقوط‌ شتاب‌آلود اقتصادی‌ و اجتماعی‌ است‌ و این‌ نزول‌ ناشی‌ از سیاست‌های‌ بانك‌ جهانی‌ و صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌ می‌باشد.
برنامه‌های‌ تعدیل‌ ساختاری‌ بانك‌ جهانی‌ و صندوق‌ بین‌المللی‌ پول، تنها برای‌ كاهش‌ مصرف‌ در كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ تدوین‌ شده‌اند تا با هدایت‌ منابع‌ به‌ تولیدات‌ صادراتی، بدهی‌های‌ خارجی‌ پرداخت‌ شوند؛ اما چنین‌ اقدامی‌ منجر به‌ اضافه‌ تولید محصولات‌ غیرصنعتی‌ گردید و كاهش‌ شدید قیمت‌ها را در پی‌ داشت. از آن‌ گذشته، نتیجه‌ فعالیت‌ صندوق‌ و بانك‌ در هر كشوری‌ انهدام‌ كشاورزی‌ سنتی‌ و ظهور تعداد قابل‌ توجهی‌ زارعان‌ بی‌زمین‌ نیز بوده‌ است. امنیت‌ غذایی‌ در جهان‌ سوم‌ و به‌ ویژه‌ در آفریقا به‌ شدت‌ كاهش‌ یافته‌ است. وابستگی‌ روزافزون‌ تمام‌ كشورهای‌ جنوب‌ صحرای‌ آفریقا، آنها را در موقعیت‌ بسیار شكننده‌ای‌ قرار داده‌ است. این‌ كشورها به‌ دلیل‌ كاهش‌ درآمدهای‌ صادراتی‌ خود و اجبار در بازپرداخت‌ بدهی‌ها، برای‌ واردات‌ مكفی‌ مواد غذایی، هیچ‌ ارز خارجی‌ای‌ در اختیار ندارند.
از شروط‌ اساسی‌ صندوق‌ و بانك، كاهش‌ جدی‌ هزینه‌های‌ اجتماعی، به‌ خصوص‌ بهداشت‌ و آموزش‌ است. به‌ گفته‌ كمیسیون‌ اقتصادی‌ سازمان‌ ملل‌ برای‌ آفریقا هزینه‌های‌ بهداشتی‌ در كشورهای‌ مجری‌ برنامه‌ بانك‌ و صندوق‌ در دهه‌ ۱۹۸۰، ۵۰ درصد، و هزینه‌های‌ آموزشی، ۲۵ درصد كاهش‌ یافته‌ است؛ در همه‌ كشورهای‌ جنوب، روند مشابهی‌ مشاهده‌ می‌شود.
برنامه‌های‌ صندوق‌ و بانك، شروط‌ دیگری‌ نیز دارد. دولتها موظف‌ به‌ قطع‌ پرداخت‌ یارانه‌ به‌ فقرا برای‌ مواد اساسی‌ غذایی، مانند برنج‌ و ذرت‌ و یا خدمات‌ اساسی، مانند آب‌ و برق‌ هستند. نظامهای‌ مالیاتی‌ بیش‌ از پیش‌ بازدارنده‌ می‌شوند و میزان‌ دستمزد واقعی‌ به‌ شدت‌ كاهش‌ می‌یابد؛ برای‌ مثال، در دهه‌ ۱۹۸۰ میزان‌ دستمزد واقعی‌ در مكزیك‌ ۷۵ درصد كاهش‌ یافت. امروزه‌ در این‌ كشور یك‌ خانوار ۴ نفره‌ كه‌ با حداقل‌ دستمزد زندگی‌ می‌كند (بیش‌ از ۶۰ درصد از نیروی‌ كار شاغل‌ با حداقل‌ دستمزد زندگی‌ می‌كنند)، تنها می‌تواند ۲۵ درصد از نیازهای‌ اساسی‌ خود را خریداری‌ كند. در كنار برنامه‌ بانك‌ و صندوق‌ برای‌ كاستن‌ از ارزش‌ پول، نرخ‌ تورم‌ و همگام‌ با آن‌ قیمت‌ تمام‌ مواد غذایی‌ وارداتی‌ افزایش‌ یافت. حذف‌ كنترل‌ قیمتها موجب‌ گردید قیمت‌ كالاهایی‌ كه‌ به‌ طور عمده‌ توسط‌ فقرا خریداری‌ می‌شود، به‌ شدت‌ افزایش‌ یابد. افزایش‌ قابل‌ توجه‌ در نرخ‌ بهره، به‌ ورشكستگی‌ واحدهای‌ كوچك‌ داخلی‌ انجامید كه‌ بیكاری‌ بیشتر را در پی‌ داشت. حذف‌ سریع‌ محدودیت‌های‌ تجارتی، وضع‌ صنایع‌ داخلی‌ را مختل‌ كرد و باعث‌ ورشكستگی‌ آنها شد و در نهایت‌ مقوله‌ بیكاری‌ تشدید گردید. رفع‌ محدودیت‌ در انتقال‌ ارز، به‌ طبقات‌ برگزیده‌ و نخبه‌ امكان‌ داد تا بدون‌ هیچ‌ مانعی‌ سرمایه‌های‌ خود را به‌ خارج‌ بفرستند كه‌ با فرار سرمایه، بحران‌ تراز پرداخت‌ها تشدید شد. خصوصی‌سازی‌ همه‌ اموال‌ دولتی‌ كه‌ بخشی‌ از حقوق‌ خاص‌ ایدئولوژیك‌ صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌ و بانك‌ جهانی‌ است، زیانی‌ غیرقابل‌ محاسبه‌ است. حتی، براساس‌ اهداف‌ خود صندوق‌ و بانك‌ برنامه‌های‌ تعدیل‌ ساختاری، موفقیت‌آمیز نبوده‌اند. در یك‌ پژوهش‌ داخلی‌ صندوق‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۸۸ صورت‌ گرفته، آمده‌ است‌ كه‌ ۴۰ برنامه‌ تعدیل‌ كه‌ از سال‌ ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷ اجرا شده‌اند، در رسیدن‌ به‌ اهداف‌ خویش‌ یعنی‌ ارتقای‌ رشد اقتصادی، كاهش‌ كسری‌ بودجه‌ و كسری‌ تراز پرداخت‌ها، كاهش‌ تورم‌ و ایجاد ثبات‌ یا كاهش‌ بدهی‌ خارجی‌ ناموفق‌ بوده‌اند. برنامه‌های‌ بعدی‌ هم‌ به‌ گفته‌ «برنامه‌ توسعه‌ سازمان‌ ملل‌ متحد و كمیسیون‌ اقتصادی‌ سازمان‌ ملل‌ برای‌ آفریقا» به‌ طور كامل‌ در دستیابی‌ به‌ اهداف‌ اعلام‌ شده‌ بانك‌ و صندوق‌ ناكام‌ مانده‌اند. اما، عمده‌ترین‌ شكست‌ این‌ برنامه‌ها را باید در تاثیری‌ كه‌ بر مردم‌ گذاشته‌ است، جست‌وجو كرد. براساس‌ آمارهای‌ بنیاد كودكان‌ سازمان‌ ملل‌ (یونیسف‌(UNICEF و كمیسیون‌ اقتصادی‌ سازمان‌ ملل‌ برای‌ آفریقا، از ۱۹۸۲ به‌ این‌ سو دست‌كم‌ ۶ میلیون‌ كودك‌ زیر پنج‌سال، هر سال‌ در آفریقا، آسیا و امریكای‌ لاتین، در نتیجه‌ سیاست‌های‌ مردم‌ستیزی‌ و حتی‌ قتل‌عام‌طلبی‌ برنامه‌های‌ تعدیل‌ ساختاری‌ بانك‌ جهانی‌ و صندوق‌ بین‌المللی‌ پول، جان‌ می‌بازند.
اینها، تنها مشتی‌ از خروار است. نتیجه‌ اجرای‌ این‌ برنامه‌ها در هر كشوری‌ انهدام‌ اقتصادی، اجتماعی‌ و فرهنگی‌ بوده‌ است. سازمان‌ معتبر و حتی‌ شمال‌گرای‌ برنامه‌ توسعه‌ سازمان‌ ملل‌ متحد، معتقد است‌ اكنون‌ ۲/۱ میلیارد نفر در جهان‌ سوم، در فقر مطلق‌ زندگی‌ می‌كنند كه‌ این‌ میزان‌ دو برابرِ‌ رقم‌ ده‌ سال‌ پیش‌ است. بیش‌ از نیمی‌ از كودكان‌ در كشورهای‌ جنوب‌ صحرای‌ آفریقا یا گرسنه‌اند و یا دچار سوءتغذیه‌ شده‌اند. ۶/۱ میلیارد نفر در جهان‌ سوم، آب‌ آشامیدنی‌ سالم‌ ندارند و بیش‌ از ۲ میلیارد نفر بیكار و نیمه‌بیكار هستند. در بعضی‌ از كشورهای‌ آفریقایی، درصد مرگ‌ و میر نوزدان‌ نسبت‌ به‌ سال‌های‌ پیش‌ از اجرای‌ برنامه‌های‌ تعدیل‌ ساختاری، به‌ بیش‌ از ۲ برابر رسیده‌ است.۱
به‌ هر حال‌ نوع‌ عملكرد این‌ دو نهاد، در جهت‌ حصول‌ منافع‌ بیشتر برای‌ كمپانی‌های‌ بزرگ‌ به‌ویژه‌ غربی‌ است. مكانیسم‌ اعطای‌ وام، به‌ منزله‌ ابزاری‌ برای‌ فشار به‌ سیاست‌ خصوصی‌سازی‌ مجموعه‌های‌ ملی‌ و منافع‌ معدودی‌ از شركت‌های‌ موجود، نظیر تایم۱۹، وارنر۲۰، دیزنی۲۱، برتلزمان۲۲، ویاكام۲۳ و شركت‌های‌ خبری‌ به‌ كار رفته‌ است. همین‌ امر منجر به‌ پیوستگی‌ جهانی‌ ابرشركت‌ها می‌شود؛ به‌ عنوان‌ مثال‌ یك‌ شركت‌ خبری، دارای‌ ۱۳۲ روزنامه‌ در سه‌ قاره‌ جهان‌ می‌باشد، «فوكس‌ قرن‌ بیستم»۲۴ در مقام‌ یك‌ مركز اصلی‌ تولید نوارهای‌ ویدیویی، برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ و فیلم، ۲۲ ایستگاه‌ تلویزیونی‌ در ایالات‌ متحده‌ دارد كه‌ بزرگترین‌ گروه‌ ایستگاهی‌ ایالات‌ متحده‌ است‌ و بیش‌ از ۴۰ درصد برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ را در ایالات‌ متحده‌ پوشش‌ می‌دهد. ۲۵ مجله، ناشران‌ كتاب‌ نظیر هارپركولینز، ۵۰ درصد سهام‌ اشتراك‌ در چندین‌ شبكه‌ كابلی‌ جهانی‌ ایالات‌ متحده، كانال‌ فوكس‌ و حداقل‌ ۱۶ كمپانی‌ دیگر در كشورهای‌ گوناگون‌ را در سراسر جهان‌ در اختیار دارند. ظهور پدیده‌ جهانی‌سازی‌ در سراسر دنیا با فراهم‌شدن‌ زمینه‌های‌ متعددی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ و سیر شكل‌گیری‌ آن‌ نیز از دید صاحب‌نظران‌ مشخص‌ می‌باشد. پس‌ از فروپاشی‌ اتحاد جماهیر شوروی، تلویزیون‌ در سرتاسر دنیا رشد جهشی۲۵ داشته‌ است‌ .حالا دیگر هیچ‌ قدرت‌ مخالف‌ ایدئولوژیكی، مقابل‌ بازار آزاد و حمایت‌ از خصوصی‌سازی۲۶ و نهادهای‌ اصلی‌ اقتصادی‌ جهان‌ غربی‌ وجود ندارد. همچنین، مذاكرات‌ برای‌ متوقف‌كردن‌ تولید تسلیحات‌ هسته‌ای۲۷ و خاتمه‌ جنگ‌ سرد۲۸، به‌ نتایج‌ مثمر ثمری‌ رسیده‌ است. در دهه‌ ۱۹۸۰، ایدئولوژی‌ سرمایه‌داری‌ متحد۲۹بر مقررات‌زدایی۳۰ بازار، فشار می‌آورد و گسترش‌ كمپانی‌ها در آن‌ سوی‌ مرزهای‌ جغرافیایی‌ موجود، به‌ منزله‌ پاسخی‌ برای‌ عدم‌ اشتغال‌ و ركود اقتصادی‌ بوده‌ است.به‌ منظور تحقق‌ چنین‌ رژیمی، مقررات‌زدایی‌ سیاست‌های‌ اقتصادی، مالی‌ و بانكداری‌ غیرقابل‌ انكار است؛ چنان‌ كه‌ در آغاز استعمار، ساختارهای‌ اقتصادی‌ در هر نقطه‌ای‌ از جهان‌ به‌ شدت‌ تحت‌ تاثیر قرار گرفت. نیروهای‌ استعمار برای‌ پیوند با بازارهای‌ محلی، سازمان‌های‌ سنتی‌ تولید ومصرف‌ مردم‌ محلی‌ را نابود كردند. برای‌ توسعه‌ شالوده‌ ارتباطی، آوردن‌ نیروی‌ كار مناطق‌ استعماری‌ آسیا، آفریقا و امریكای‌ لاتین، با عنوان‌ بازار واحد اروپایی، اجباری‌ بود. به‌ وسیله‌ پیوند بخش‌های‌ متعدد نواحی‌ استعماری‌ تحت‌ نفوذ بازار جهانی‌ اروپایی، غرب‌ تمام‌ توان‌ خود را برای‌ از میان‌ بردن‌ نظام‌های‌ اجتماعی‌ بسیار اصیل‌ كه‌ نهایت‌ كارایی‌ را برای‌ اقتصاد سنتی‌ داشت، به‌ كار برد. بنابراین‌ شیوه‌های‌ مستقل‌ موجودیت‌ از بین‌ رفت‌ و راه‌های‌ وابسته‌ حیات‌ متولد شد. موضوع‌ بسیار مهمی‌ كه‌ هیچ‌گاه‌ به‌ آن‌ توجه‌ كافی‌ نشد، سوال‌ درباره‌ فرهنگ‌ و یا هرگونه‌ مقاومت‌ فرهنگی‌ نسبت‌ به‌ انطباق‌ با شیوه‌های‌ زندگی‌ غربی‌ بود.
در بخش‌ زمینه‌های‌ ظهور به‌ مباحثی‌ از جمله‌ ارتباطات‌ اشاره‌ گردید كه‌ می‌تواند نقش‌ ابزار را نیز داشته‌ باشد، اما در اینجا به‌ طور مشخص‌ به‌ ابزار و وسایلی‌ كه‌ باعث‌ تحقق‌ این‌ امر شد اشاره‌ می‌كنیم.
سیس‌ هاملینگ، پژوهشگر هلندی‌ كه‌ مدت‌ها سرپرستی‌ انستیتو مطالعات‌ اجتماعی‌ لاهه‌ را بر عهده‌ داشته‌ و در حال‌ حاضر رییس‌ دانشكده‌ ارتباطات‌ دانشگاه‌ آمستردام‌ هلند است، درخصوص‌ عدم‌ تعادل‌ اطلاعات‌ می‌گوید كه‌ برخی‌ كشورها از ظرفیتی‌ بهتر از اطلاعات‌ برخوردارند و در مقایسه‌ با دیگران‌ توانایی‌ آنها در تولید، ضبط، پردازش‌ و توزیع‌ اطلاعات‌ بیشتر است. این‌ ظرفیت‌ بالا به‌ معنی‌ حجم‌ بزرگ‌ سخت‌افزارهای‌ اطلاعاتی‌ از قبیل‌ رایانه‌ و حامل‌های‌ دیگر مانند كتاب‌ و غیره‌ می‌باشد كه‌ در اختیار دارند. این‌ ظرفیت، در مقیاس‌ تعادل، شامل‌ اطلاعات‌ نرم‌افزاری‌ و محتوای‌ اطلاعات‌ نیز می‌شود؛ البته‌ انواع‌ دیگری‌ از تفاوت‌های‌ اطلاعاتی‌ نیز وجود دارند.۳۱
هنوز جهانی‌سازی‌ امكان‌پذیر نیست، مگر آن‌ كه‌ دروازه‌های‌ فرهنگ‌ روی‌ مصرف‌ جمعی‌ --- كه‌ مهمترین‌ تمهید برای‌ جهانی‌سازی‌ فرهنگ‌ است‌ گشوده‌ شود. در ابتدای‌ دهه‌ ۱۹۸۰، فناوری‌های‌ ارتباطی‌ كم‌ و بیش‌ ۱۸ درصد تجارت‌ جهانی‌ را كه‌ چیزی‌ معادل‌ ۳۵۰ میلیارد دلار بود، تشكیل‌ می‌داد.
در دهه‌ ۱۹۸۰، به‌ دلیل‌ مقررات‌زدایی‌ موثر و گسترش‌ سریع‌ سرمایه‌داری‌ متحد، ارزش‌ فناوری‌ ارتباطی۳۲ و صنایع‌ اطلاعاتی۳۳ به‌ ۱۶۰۰ میلیارد دلار ترقی‌ كرد. همین‌ موضوع‌ باعث‌ شد كه‌ گرایش‌ در پژوهش‌های‌ رسانه‌ای‌ نیز در موضوعات‌ خاص‌ و زمینه‌های‌ ویژه‌ای‌ شكل‌ بگیرد كه‌ در بخش‌ پایانی‌ به‌ آنها اشاره‌ خواهد شد.۳۴ با توجه‌ به‌ نكاتی‌ كه‌ درباره‌ حاكمیت‌ سرمایه‌ و كمپانی‌های‌ فراملیتی‌ در جهان‌ ذكر كردیم، با سلطه‌ای‌ كه‌ نظام‌ جهانی‌ كشورهای‌ مركزی‌ دارد، امكانات‌ ارتباطی‌ نیز همچون‌ سایر امكانات‌ اقتصادی‌ و فرهنگی‌ در اختیار كشورهای‌ ثروتمند است، به‌ همین‌ سبب‌ پیام‌های‌ ارتباطی‌ هم‌ منافع‌ آنها را تامین‌ می‌كند.
فناوری‌ متراكم، اوضاع‌ بازار را برای‌ تولیدكنندگان‌ برنامه‌هایی‌ مساعد می‌كند كه‌ در گذشته‌ هرگز قادر به‌ پرداخت‌ هزینه‌ پخش‌ رادیو تلویزیونی‌ ماهواره‌ای‌ قیاسی‌ (آنولوگ) نبودند. گیرنده‌های‌ كوچك‌تر و ارزان‌تر، توزیع‌ همزمان‌ بسیاری‌ از كانال‌ها را امكان‌پذیر می‌سازند و این‌ امر باعث‌ رشد سریع‌ در قلمرو منطقه‌ای، شده‌ و برنامه‌ریزی‌ مناسب‌ برای‌ علایق‌ خاص‌ و پخش‌ محدود یا ویژه‌ برنامه‌هایی‌ را امكان‌پذیر می‌كند.۳۵
موسسات‌ جدید پرزرق‌ و برق‌ با فناوری‌ برتر در الكترونیك، رایانه، ارتباطات، ساخت‌ روبوت‌ و مهندسی‌ ژنتیك، كه‌ تعدادشان‌ نامحدود به‌ نظر می‌رسد، همه‌ جا نوید شغل، بازار و تولید را می‌دهند، اقتصادهای‌ بیمار را حیات‌ دوباره‌ می‌بخشند، سرمایه‌ مجدد در اختیار دانشگاه‌های‌ رو به‌ زوال، قرار می‌گیرد، افراد بیكار و مازاد را دوباره‌ استخدام‌ می‌كنند، در اختیار كسانی‌ كه‌ نیروی‌ كار جدید به‌ شمار می‌آیند، فرصت‌های‌ بزرگ‌ و رضایت‌بخشی‌ قرار می‌دهند. همچنان‌ كه‌ فناوری‌ برتر، جانشین‌ دودكش‌های‌ فناوری‌ قدیمی‌ می‌شود، تطابق‌ محیطی‌ ایجاد كرده‌ و حتی‌ از طریق‌ ایجاد فضاهای‌ كار دوستانه‌ بین‌ انسان‌ و ماشین، آخرین‌ ناسازگاری‌ها و بیگانگی‌ها میان‌ انسان‌ها و ماشین‌هایشان‌ را از میان‌ برمی‌دارند.۳۶
-۴ مهمترین‌ ابزار جهانی‌شدن‌
از دید صاحب‌نظران‌ غربی‌ و غیرغربی، امكانات‌ فنی‌ كه‌ عدم‌ تعادل‌ اطلاعات‌ را پدید آورده‌ است، می‌تواند در عرصه‌های‌ مختلف‌ ذیل‌ كاربرد داشته‌ باشد:
تمامیت‌ ملی‌ مشتمل‌ بر روندهای‌ بسیج‌ و جذب‌
موثربودن‌ از جنبه‌های‌ اجرایی، سازمانی‌ و مدیریتی‌
ارایه‌ آموزش‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ شامل‌ آموزش‌ معلمان‌
ارایه‌ خدمات‌ كشاورزی‌
برنامه‌های‌ تنظیم‌ خانواده‌
ارایه‌ خدمات‌ پزشكی‌ و بهداشتی‌
بازاریابی، بانكداری‌ و انتشار اطلاعات‌ تجاری‌
برنامه‌ریزی‌ اطلاع‌رسانی‌ خبری‌ و فرهنگی‌
مشاركت‌ سیاسی‌ و كثرت‌گرایی‌ اجتماعی‌
هواشناسی، دریانوردی‌ و كنترل‌ محیط‌
جلوگیری‌ از فجایع‌ و ارائه‌ خدمات‌ در مواقع‌ اضطراری‌
مدیریت‌ منابع‌ با تكنیك‌ سنجش‌ از دور
مبادله‌ اطلاعات‌ علمی۳۷
اما در بسیاری‌ از كشورهای‌ رو به‌ توسعه‌ یا به‌ قول‌ گالتونگ، جهان‌ سوم‌ مهارت‌های‌ زیرساختی‌ فنی‌ و مدیریتی‌ و همچنین‌ توان‌ انتقال‌ داده‌ها در حدی‌ نیست‌ كه‌ بتواند با امكانات‌ فنی‌ جدید و ایفای‌ نقش‌های‌ ذكر شده، انطباق‌ یابد. حاصل‌ چنین‌ وضعی، حاكمیت‌ كشورهای‌ پیشرفته‌ (در نظر ایشان، جهان‌ اول) و عقب‌ماندن‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ (به‌ اصطلاح‌ او، جهان‌ سوم) است.
تاپیوواریس‌ و كارل‌ نوردن‌ استرنگ‌ دو محقق‌ فنلاندی‌ جریان‌ یك‌ سویه‌ اطلاعات‌ را عامل‌ پدیدارشدن‌ چنین‌ وضعیتی‌ می‌دانند. آنها از سال‌ ۱۹۷۱ تا سال‌ ۱۹۷۳ برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ تولید شده‌ در جهان‌ را بررسی‌ كرده‌ و در مقاله‌ای‌ با عنوان‌ «ترافیك‌ تلویزیون، مسیری‌ یك‌طرفه» نتیجه‌ می‌گیرند كه‌ جریان‌ مسلط‌ تولید، در اختیار كشورهای‌ غربی‌ است‌ كه‌ در این‌ میان‌ بیشترین‌ سهم، متعلق‌ به‌ كشور امریكا می‌باشد و سپس‌ با تفاوت‌ بسیار زیاد، كشورهای‌ انگلستان، آلمان‌ و فرانسه‌ قرار دارند. خریداران‌ عمده‌ برنامه‌های‌ تولید شده‌ غربی‌ نیز كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ هستند كه‌ توان‌ تولید بالای‌ برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ را ندارند.۳۸
تاپیوواریس‌ یكی‌ از این‌ دو محقق، ده‌ سال‌ بعد، یعنی‌ در سال‌ ۱۹۸۳، نیز در مقاله‌ دیگری‌ با عنوان‌ «روندهای‌ جریان‌ بین‌المللی‌ برنامه‌های‌ تلویزیونی» دوباره‌ به‌ اثبات‌ این‌ موضوع‌ پرداخته‌ و اعلام‌ كرد پس‌ از گذشت‌ یك‌ دهه، همچنان‌ جریان‌ حاكم‌ و مسلط‌ بر مبنای‌ یافته‌های‌ پیشین‌ است، اما ارقام‌ حجم‌ تولید، بسیار بالا رفته‌ است. آنچه‌ در جریان‌ این‌ تسلط‌ و حاكمیت‌ تكنولوژیك‌ و به‌ اذعان‌ ایشان‌ عدم‌ تعادل‌ اطلاعات‌ اتفاق‌ می‌افتد، حاكمیت‌ عناصر مسلط‌ فرهنگ‌ غربی‌ است؛ به‌ عبارت‌ دیگر، نظام‌ حاكم‌ در این‌ كشورها به‌ اذعان‌ صاحب‌نظران‌ غربی‌ و گالتونگ‌ كه‌ پیش‌ از این‌ در همین‌ مطلب‌ اشاره‌ شد بیشتر، عناصر نظام‌ سرمایه‌داری‌ است‌ و آنچه‌ به‌ مردم‌ ارایه‌ می‌شود، به‌ قول‌ ادگار موران‌ جامعه‌شناس‌ فرانسوی‌ مصرف‌گرایی، ستاره‌پرستی، شهرت‌طلبی، زیباپرستی، لذت‌جویی‌ و... است.۳۹ هدف‌ اصلی‌ برنامه‌ها نوجوانان، جوانان‌ و زنان‌ هستند كه‌ بیشتر از دریچه‌ عاطفه، هدف‌ برنامه‌ریزی‌های‌ تولیدكنندگان‌ غربی‌ قرار می‌گیرند. هربرت‌ شیلر امریكایی‌ استاد سابق‌ دانشگاه‌ كالیفرنیا درباره‌ نفوذ فرهنگی‌ كشورهای‌ غربی‌ در دیگر كشورهای‌ جهان‌ معتقد است‌ از سال‌های‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم، در همان‌ حال‌ كه‌ ایالات‌ متحده‌ امریكا با كمك‌ نظامی‌ به‌ انگلستان‌ و فرانسه، برای‌ از پا درآوردن‌ آلمان‌ و به‌ دست‌ گرفتن‌ رهبری‌ جهان‌ تلاش‌ می‌كرد، برنامه‌ها و سیاست‌هایی‌ نیز در جهت‌ استیلای‌ فرهنگی‌ و ارتباطی‌ بر جهان‌ تدارك‌ می‌دید. در این‌ زمان، استفاده‌ از نظریه‌ جریان‌ آزاد اطلاعات‌ به‌ منظور گسترش‌ نفوذ فرهنگی‌ و تسهیل‌ سلطه‌جویی‌ اقتصادی‌ بر جهان‌ و به‌ كارگرفتن‌ نظریه‌ توسعه‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌ از طریق‌ وسایل‌ ارتباطی‌ برای‌ جلوگیری‌ از راه‌ رشد غیرسرمایه‌داری‌ كشورهای‌ جهان‌ سوم‌ و گرایش‌ آنها به‌ سوی‌ سوسیالیسم، از اهمیت‌ فراوانی‌ برخوردار است.۴۰
به‌ اعتقاد صاحب‌نظران‌ غربی، در اختیارداشتن‌ وسایل‌ ارتباط‌ جمعی‌ و فناوری‌های‌ جدید ارتباطی، مساوی‌ با در اختیارداشتن‌ استیلای‌ فرهنگی‌ است. گرامشی‌ با واردكردن‌ واژه‌ «هژمونی» به‌ این‌ عرصه، نقش‌ نهادهایی‌ نظیر خانواده، آموزش‌ و پرورش، احزاب، اتحادیه‌ها، كلیسا و وسایل‌ ارتباط‌ جمعی‌ را بسیار اساسی‌ می‌داند و معتقد است‌ این‌ هژمونی‌ از طریق‌ نهادهای‌ مذكور به‌ دست‌ می‌آید و برنده‌ كسی‌ است‌ كه‌ این‌ زمینه‌ را در اختیار داشته‌ باشد. آلتوسر فرانسوی‌ نیز از دستگاههای‌ ایدئولوژیك‌ یاد می‌كند كه‌ معرف‌ همان‌ نهادهای‌ مورد نظر گرامشی‌ است‌ و مسوولیت‌ بازآفرینی‌ نیروی‌ انسانی‌ در جامعه‌ را بر عهده‌ دارد.۴۱ به‌ نظر ادگار موران، پس‌ از تبدیل‌ استعمار مستقیم‌ به‌ غیرمستقیم‌ یا استعمار نو، وادی‌ فرهنگ‌ از سوی‌ غرب‌ برگزیده‌ شد؛ از این‌ پس‌ هر فردی‌ كه‌ متولد می‌شود، فكر و اندیشه‌ او تخدیر می‌گردد؛ بنابراین‌ استعمار، دایمی‌ و همیشگی‌ است‌ و تنها به‌ محدوده‌های‌ جغرافیایی‌ نیز خاتمه‌ نمی‌یابد و ضرب‌ و زور نظامی‌ نیز در آن‌ جایی‌ ندارد. مهمترین‌ ابزار این‌ تخدیر فرهنگی، رسانه‌ است.۴۲
نگاهی‌ به‌ مصرف‌ تولیدات‌ فرهنگی‌ نشان‌ می‌دهد بیشترین‌ مخارج‌ فرهنگی‌ خانواده‌ها را خرید كالاها یا خدمات‌ فرهنگی‌ انفرادی‌ از قبیل‌ نشریات، كتاب‌ و صفحه‌ موسیقی‌ تشكیل‌ می‌دهد؛ چنانچه‌ به‌ تجهیزات، تولیدات‌ و خدمات‌ فرهنگی، نظری‌ بیفكنیم، شاید در تحلیل‌ نهایی، تصویر روشن‌تری‌ از گسترش‌ فرهنگی‌ غرب‌ با هدف‌ همسان‌سازی‌ و ایجاد مشابهت‌ فرهنگی‌ و جایگزینی‌ عناصر حاكم‌ در نظام‌ سرمایه‌داری‌ به‌ دست‌ آید. در یك‌ تقسیم‌بندی‌ می‌توان‌ زمینه‌های‌ ذیل‌ را تفكیك‌ كرد:
۱. تجهیزات
شامل‌ رادیو، تلویزیون، دستگاه‌های‌ تكثیر و ضبط‌ صوت، ویدیو، سازهای‌ موسیقی، دوربین‌ فیلمبرداری، تجهیزات‌ دریافت‌ برنامه‌های‌ ماهواره‌ای، رایانه.
۲. نمایش‌ها
شامل‌ سینما، تئاتر، كنسرت‌ و دیگر نمایش‌ها.
۳. انتشارات‌ و فعالیت‌های‌ هنری‌
شامل‌ روزنامه، نشریه، كارهای‌ هنری، كتاب، صفحه‌ موسیقی، عكاسی، كاست‌ و ۳CD۴
این‌ تجهیزات، محیط‌ لازم‌ را برای‌ گرایش‌ به‌ استفاده‌ از محصولات‌ یكسان، مشابه‌ و بی‌ارتباط‌ با فرهنگ‌ بومی‌ و هویت‌ ملی، فراهم‌ می‌آورد
دكتر جرج‌ گربنر استاد امریكایی‌ ارتباطات‌ می‌گوید: «امروز ما دارای‌ یك‌ نظام‌ و محیط‌ فرهنگی‌ هستیم‌ كه‌ آن‌ را نه‌ پدر و مادرها ایجاد كرده‌اند و نه‌ مدارس، نه‌ مذاهب‌ و نه‌ هیچ‌ فرهنگ‌ مربوط‌ به‌ جامعه؛ این‌ محیط‌ دست‌پرورده‌ تعداد معدودی‌ از نهادها و شركت‌های‌ بزرگ‌ است‌ كه‌ نفوذ تجاری، سیاسی‌ و ایدئولوژیكی‌ دارند و مانع‌ تاثیرپذیری‌ كودكان‌ از جنبش‌ محیط‌ فرهنگی‌ پیرامون‌ خود می‌شوند.»ریچارد بارنت‌ و رونالد مولر در كتاب‌ «سیطره‌ جهانی» آورده‌اند: «آدم‌هایی‌ كه‌ خود صاحب‌ قدرت‌ هستند، به‌ طور معمول‌ قدرت‌ را بهتر از كسانی‌ می‌شناسند كه‌ به‌ مطالعه‌ آن‌ می‌پردازند.» بنیانگذاران‌ شركت‌های‌ جهانی، مدت‌ها پیش‌ از آن‌ كه‌ بنیادها، مطالعه‌ شركت‌های‌ بزرگ‌ را به‌ استادان‌ دانشگاه‌ها بسپارند، به‌ عواقب‌ و آثار سیاسی‌ عملیات‌ خود پی‌ بردند. روسای‌ شركت‌ها كه‌ به‌ انجام‌ مذاكرات‌ با پادشاهان، ژنرال‌ها و شیوخ‌ عادت‌ كرده‌اند، می‌دانند كل‌ بودجه‌ بسیاری‌ از دولت‌های‌ مستقل‌ و برخوردار از حاكمیت‌ ملی، بیشتر از سود و زیان‌ یكی‌ از شعب‌ كمپانی‌ نیست. آنها می‌دانند كه‌ شركت‌های‌ جهانی‌ به‌ صورت‌ یك‌ عامل‌ عمده، وارد سیاست‌ دنیا شده‌اند و در این‌ خصوص‌ نیازی‌ به‌ یادآوری‌ نیست. اگر چه‌ در متون‌ درسی‌ علوم‌ سیاسی‌ و گزارش‌های‌ برنامه‌ریزی‌ دولتی، به‌ آثار و عواقب‌ ظهور شركت‌های‌ جهانی‌ چندان‌ توجهی‌ نشده‌ است، ولی‌ مدیران‌ جهانی‌ درباره‌ خود به‌ عنوان‌ یك‌ طبقه‌ انقلابی‌ اندیشیده‌ و چنین‌ می‌گویند:
«اینك‌ كه‌ رفته‌رفته‌ دنیا متوجه‌ قدرت‌ شركت‌های‌ جهانی‌ شده‌ است، كسانی‌ كه‌ این‌ شركت‌ها را اداره‌ می‌كنند، هم‌ و غمی‌ روز افزون‌ به‌ خرج‌ می‌دهند تا این‌ قدرت‌ را نه‌ تنها برای‌ دنیای‌ خارج، بلكه‌ برای‌ خودشان‌ هم‌ توضیح‌ داده‌ و توجیه‌ كنند.»۴۴
برخی‌ از نظریه‌پردازان‌ ارتباطات‌ اذعان‌ داشته‌اند امروز جهان‌ در دست‌ كسی‌ است‌ كه‌ رسانه‌ها را در اختیار دارد۴۵ و امروز نیز رسانه‌ها در اختیار صاحبان‌ شركت‌های‌ چندملیتی‌ و كمپانی‌های‌ بزرگ‌ صاحب‌ سرمایه‌ می‌باشد. آنچه‌ از طریق‌ این‌ رسانه‌ها و مجاری‌ اطلاعات‌ آنها انتقال‌ می‌یابد به‌ جوامع‌ جهت‌ می‌دهد كه‌ از طریق‌ آن‌ می‌توان‌ مشتریان‌ را وادار به‌ خرید كرد و سیاست‌ها و استراتژی‌های‌ بلندمدت‌ خود را به‌ راحتی‌ جامه‌ عمل‌ پوشاند؛ زیرا تفكر واحدی‌ در قالب‌ یك‌ نظام‌ سرمایه‌داری، اداره‌ و كنترل‌ آن‌ را در دست‌ دارد. تمایل‌ به‌ كسب‌ سود در میان‌ شركت‌های‌ چند ملیتی‌ و حصول‌ درآمد بیشتر، در قالب‌ ایده‌های‌ پرجاذبه‌ جهت‌ كسب‌ سرمایه‌ به‌ همگان‌ ارایه‌ می‌شود و در اینجاست‌ كه‌ اشتراك‌ها و مشابهت‌های‌ عملكردی‌ آنها در تبیین‌ ایده‌ها، اندیشه‌ها و الگوها بروز می‌كند.
اگر به‌ تلاش‌های‌ بین‌المللی‌ در زمینه‌ مقابله‌ با این‌ پدیده‌ نیز نگاهی‌ بیاندازیم، درمی‌یابیم‌ كه‌ از ثمردهی‌ تلاش‌ كشورها مدت‌ زمان‌ طولانی‌ نمی‌گذرد؛ به‌ عبارت‌ دیگر طرح‌ زمینه‌های‌ هویت‌جویی‌ و استقلال‌طلبی‌ كه‌ حاصل‌ چندین‌ دهه‌ تلاش‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ است، به‌ تازگی‌ در سازمان‌ ملل‌ با توجه‌ عمومی‌ روبه‌رو شده‌ است. از اوایل‌ دهه‌ ۱۹۸۰، در همان‌ حال‌ كه‌ كشورهای‌ جهان‌ سوم‌ با برخورداری‌ از حمایت‌ تاكتیكی‌ و مصلحتی‌ شوروی، برای‌ مقابله‌ با سلطه‌ فرهنگی‌ و ارتباطی‌ قدرت‌های‌ بزرگ‌ سرمایه‌داری‌ و پیامدهای‌ آن‌ در ایجاد عدم‌ تعادل‌ اطلاعات‌ و ارتباطات، تلاش‌ می‌كردند، در ایالات‌ متحده‌ امریكا، برای‌ پیشرفت‌ گسترده‌تر هدف‌های‌ اقتصاد سرمایه‌داری‌ و بهره‌برداری‌ بیشتر از امكانات، فناوری‌ها و محصولات‌ فرهنگی، ارتباطی‌ و خبری‌ آن‌ سیاست‌ها، خطمشی‌های‌ جدید در مورد مقررات‌زدایی‌ خصوصی‌سازی‌ و آزادسازی‌ تمام‌ فعالیت‌های‌ صنعتی‌ و بازرگانی‌ مربوط‌ به‌ فرهنگ‌ و ارتباطات، به‌ اجرا گذاشته‌ شد. بر اثر این‌ تصمیم‌گیری‌های‌ تازه‌ كه‌ از هسته‌ مركزی‌ نظام‌ جهانی‌ حاكم‌ در ایالات‌ متحده‌ امریكا آغاز گردید و به‌ سرعت‌ كشورهای‌ نیمه‌ پیرامونی‌ در اروپای‌ غربی‌ و ژاپن‌ و بسیاری‌ از ممالك‌ پیرامونی‌ در آسیا، امریكای‌ لاتین‌ و آفریقا را فرا گرفت، تمام‌ برنامه‌ها و كوشش‌های‌ كشورهای‌ جهان‌ سوم‌ در دستیابی‌ به‌ نظم‌ نوین‌ جهانی‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌ كه‌ در دهه‌های‌ ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در چارچوب‌ جنبش‌ كشورهای‌ غیرمتعهد و یونسكو تعقیب‌ می‌شد، به‌ یك‌ جنبش‌ مستقل‌ مبدل‌ گردید. دیری‌ نگذشت‌ كه‌ با افزایش‌ بحران‌ داخلی‌ اتحاد شوروی‌ و از هم‌ گسیختگی‌ بلوك‌ سوسیالیستی‌ وابسته‌ به‌ آن‌ و تضعیف‌ و تزلزل‌ وضع‌ كشورهای‌ جهان‌ سوم، آرمان‌های‌ مربوط‌ به‌ نظم‌ نوین‌ جهانی، به‌ دست‌ فراموشی‌ سپرده‌ شد؛ تا آن‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۹۱، همزمان‌ با آخرین‌ مراحل‌ فروپاشی‌ اتحاد شوروی‌ و عملیات‌ نظامی‌ ایالات‌ متحده‌ امریكا و متحدان‌ آن‌ در جنگ‌ خلیج‌فارس، هدف‌های‌ «نظم‌ نوین‌ جهانی» برای‌ معارضه‌جویی‌ بی‌رقیب‌ در دنیای‌ یك‌قطبی‌ و عصر پایان‌ تاریخ‌ مطرح‌ گردید.
همزمان‌ با تحولات‌ اخیر استراتژی‌ ارتباطی‌ نوین‌ یونسكو از سوی‌ كنفرانس‌ عمومی‌ مورد تصویب‌ قرار گرفت. در انطباق‌ با روند جهانی‌سازی‌ اقتصادی‌ فرهنگ‌ و ارتباطات، در جهت‌ نیل‌ به‌ تعادل‌ اطلاعات‌ و برابری‌ ارتباطات، مانند سالهای‌ آغاز تاسیس‌ یونسكو و در ادامه‌ فعالیت‌های‌ آن‌ در دهه‌های‌ ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، بر جریان‌ آزاد اطلاعات‌ در سطح‌ جهان‌ و در سطح‌ كشورها تاكید شد و بدین‌ منظور، تاسیس‌ و توسعه‌ وسایل‌ ارتباط‌ جمعی‌ آزاد، مستقل‌ و كثرت‌گرا در سراسر دنیا را در جایگاه‌ خاصی‌ قرار داد.۴۶
●●نتیجه‌گیری‌
اگر چه‌ ماهیت‌ بیشتر شركت‌های‌ فراملیتی، غربی‌ می‌باشد، اما همه‌ آنها امریكایی‌ نیستند، هر چند كه‌ حاكمیت‌ واقعی‌ با كمپانی‌ها، تراست‌ها و كارتل‌های‌ امریكایی‌ است. بدون‌ شك‌ امروزه‌ ایالات‌ متحده‌ امریكا قدرت‌ اصلی‌ مسلط‌ بر این‌ مرحله‌ از جهانی‌سازی‌ می‌باشد. معنای‌ جهانی‌سازی‌ فعلی‌ امریكایی‌ این‌ نیست‌ كه‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ تغییرات‌ جهانی‌ دیگری‌ در دهه‌های‌ آینده‌ روی‌ نخواهد داد، بلكه‌ شاید (از نظر برخی‌ افراد) آثار نهایی‌ جهانی‌سازی‌ دگرگون‌ شود. وقتی‌ جهانی‌سازی‌ به‌ مفهوم‌ تلاش‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ كشورهای‌ شمال‌ (مركز) و در راس‌ آنها ایالت‌ متحده‌ امریكا بر تفوق‌ و تسلط‌ اقتصادی، سیاسی‌ و فرهنگی‌ بر كشورهای‌ مختلف‌ جهان‌ است، بنابراین‌ سود و بهره‌ جهانی‌سازی‌ تنها متعلق‌ به‌ كشورهای‌ شمال‌ بوده‌ و به‌ زیان‌ كشورهای‌ جنوب‌ می‌باشد و این‌ چیزی‌ است‌ كه‌ ضرورت‌ تاكید بر اهمیت‌ گفت‌وگو میان‌ كشورهای‌ شمال‌ و جنوب‌ را برای‌ جلوگیری‌ از آثار منفی‌ جهانی‌سازی‌ نشان‌ می‌دهد.۴۷ [البته‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ در این‌ خصوص‌ اتفاق‌ نظری‌ وجود ندارد.]
نویسنده‌ مقاله‌ «جهانی‌شدن‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ و ایران» با عنوان‌ «جهانی‌شدن‌ اقتصاد و كشورهای‌ در حال‌ توسعه، بیم‌ یا امید؟» آورده‌ است:
«نگرانی‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ از این‌ پدیده، ترس‌ از حاشیه‌نشینی، تبعیض، ناامنی‌ اقتصادی، بی‌ثباتی‌ و تشدید نابرابری‌ها می‌باشد»؛ به‌ عبارت‌ دیگر، این‌ گروه‌ از كشورهای‌ جهان‌ در شرایط‌ جدیدی‌ كه‌ جهانی‌سازی‌ اقتصاد پدید می‌آورد، یعنی‌ افزایش‌ رقابت‌ و گسترش‌ تقسیم‌ كار بین‌المللی، هیچ‌ سهمی‌ برای‌ خود نمی‌بینند؛ چرا كه‌ ضعیف‌ هستند و قدرت‌ لازم‌ برای‌ رویارویی‌ با رقیبان‌ قدرتمند را ندارند. علاوه‌ بر این‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ (كشورهای‌ جنوب)، كشورهای‌ پیشرفته‌ (كشورهای‌ شمال) را متهم‌ به‌ مذاكرات‌ پشت‌پرده‌ و تبانی‌ با یكدیگر می‌كنند و به‌ آن‌ اعتراض‌ دارند؛ مصداق‌ بارز این‌ اعتراضات‌ در اجلاس‌ سیاتل‌ سازمان‌ تجارت‌ جهانی‌ مشاهده‌ گردید.»
چندی‌ پیش‌ فیدل‌ كاسترو، رهبر كوبا گفت:
«درست‌ است‌ كه‌ ما همگی‌ سوار بر یك‌ كشتی‌ هستیم، اما آنها (كشورهای‌ شمال) در این‌ كشتی‌ در كابین‌های‌ مجهز و شیك‌ با غذاهای‌ مطبوع‌ و لذیذ اسكان‌ دارند و كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ را به‌ این‌ كابین‌ها راهی‌ نیست.»
منیر شفیق‌ صاحب‌نظر عرب‌ نیز در «الاوسط» می‌نویسد:
«در این‌ تحول‌ جدید (جهانی‌سازی‌ اقتصاد) هیچ‌ چیز جدیدی‌ وجود ندارد و این‌ همان‌ سرمایه‌داری‌ است؛ البته‌ با سرمایه‌های‌ بیشتر و سلطه‌ و بیرحمی‌ افزون‌تر». او همچنین‌ در جایی‌ دیگر جهانی‌سازی‌ را باعث‌ وابستگی‌ بیشتر كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ به‌ كشورهای‌ پیشرفته، نابودی‌ فرهنگ، ارزش‌ و هویت‌ ملی‌ و از بین‌ رفتن‌ سرمایه‌ و ثروت‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ می‌داند و می‌گوید:
«هیچ‌ كشور و حكومتی‌ حق‌ ندارد خود را همچون‌ مرده‌ای‌ در دست‌ مرده‌شور، در اختیار نظام‌ جهانی‌سازی‌ قرار دهد.»
محمد شعبان، دیگر نویسنده‌ عرب‌ نیز نامگذاری‌ تحولات‌ پرشتاب‌ در عرصه‌ اقتصادی‌ جهان‌ را --- كه‌ به‌ استیلای‌ اقویا و انقیاد ضعفا منجر می‌شود --- به‌ جهانی‌سازی، نامی‌ اشتباه‌ ولی‌ مودبانه‌ می‌داند.
بنابر آنچه‌ گفته‌ شد كشورهای‌ در حال‌ توسعه، در فرایند جهانی، تقویت‌ هر چه‌ بیشتر بنیه‌ اقتصادی‌ كشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ را به‌ قیمت‌ ضعف‌ و تحلیل‌ قوای‌ هر چه‌ بیشتر خود می‌دانند. در نظر مخالفان‌ فرایند جهانی‌سازی، این‌ پدیده‌ در دل‌ خود دارای‌ پارادوكس‌ و تضاد است.
پرسشی‌ كه‌ این‌ گروه‌ مطرح‌ می‌كنند، این‌ است‌ كه‌ چگونه‌ ممكن‌ است‌ دو قطب، یكی‌ ثروتمند و دیگری‌ فقیر و گرسنه، در كنار یكدیگر زندگی‌ كنند و هر دو لذت‌ هم‌ ببرند؟
البته‌ این‌ بحث‌ تنها از جنبه‌ اقتصادی‌ مطرح‌ نیست‌ و جنبه‌های‌ فرهنگی، سیاسی‌ و اجتماعی‌ را نیز در برمی‌گیرد. در عین‌ طرح‌ مباحث‌ مذكور، گفته‌ می‌شود كه‌ دولت‌های‌ ممالك‌ در حال‌ توسعه‌ بدون‌ تحمل‌ هزینه‌های‌ گزاف، تاب‌ ایستادگی‌ در برابر جهانی‌سازی‌ را ندارند. برای‌ مثال، اگر دولت‌ آفریقای‌ جنوبی‌ بر اجرای‌ برنامه‌ اصلاحات‌ اجتماعی‌ خود پافشاری‌ كند، با فرار سرمایه‌ها از آن‌ كشور مجازات‌ می‌شود؛ از سوی‌ دیگر، اگر آن‌ دولت، مسوولیت‌ اصلاحی‌ خود را فرو بگذارد، شاید مردم‌ آفریقای‌ جنوبی‌ به‌ تحمل‌ بهای‌ گزاف‌تری‌ محكوم‌ شوند. در چنین‌ شرایطی‌ بیشتر جانب‌ سرمایه‌داری‌ را دولتها گرفته‌اند و این‌ گزینش، دلیل‌ ساده‌ای‌ هم‌ دارد، به‌ قول‌ پل‌ كروگمن، -- دانشمند علم‌ اقتصادفروپاشی‌ كمونیسم‌ باعث‌ دلسردی‌ در ضدیت‌ با سرمایه‌داری‌ شده‌ است.
فهرست‌ مسایل‌ ناشی‌ از جهانی‌سازی‌ بسیار بلند بالاست. در كشورهای‌ كم‌درآمد، نظیر آنهایی‌ كه‌ در جنوب‌ صحرای‌ آفریقا قرار دارند و دولت‌هایشان‌ قادر نبوده‌ یا تمایل‌ نداشته‌اند از مردم‌ خود در برابر مرحله‌ جدید سرمایه‌داری‌ جهانی‌ و برنامه‌های‌ اصلاحات‌ ساختاری‌ حمایت‌ كنند، وضع‌ مردم‌ نومیدكننده‌تر است.
مخالفان‌ جهانی‌سازی، روی‌ مسائل‌ درستی‌ انگشت‌ نهاده‌اند ولی‌ اطمینانی‌ نیست‌ كه‌ به‌ وارونه‌كردن‌ روند آن‌ توفیق‌ یابند یا حتی‌ آثار زیان‌بخش‌ آن‌ را تخفیف‌ دهند. در ابتدا باید گفت‌ بسیاری‌ از آنها سازمان‌دهی‌ بدی‌ دارند. بیشتر آنها به‌ جای‌ آن‌ كه‌ یك‌ دیدگاه‌ مقابله‌ای‌ همه‌جانبه‌ را پیشنهاد كنند، به‌ سراغ‌ مسایل‌ خاص‌ رفته‌اند. دیدگاه‌ متقابلی‌ كه‌ در حال‌ حاضر پیشنهاد شده، ایجاد یك‌ نظام‌ جهانی‌ است‌ كه‌ با چشمداشت‌های‌ تنگ‌نظرانه‌ سرمایه‌داری‌ شكل‌ نگیرد منافع‌ گروه‌های‌ مختلف‌ اجتماعی‌ باشد. این‌ دیدگاه‌ هنوز توسعه‌ چندانی‌ نیافته‌ است.
به‌ علاوه، این‌ مخالفان‌ باید راهبردهایی‌ عملی‌ برای‌ مهار جهانی‌سازی‌ بیابند. بعضی‌ها خواستار تضعیف‌ یا حتی‌ انحلال‌ موسساتی‌ چون‌ بانك‌ جهانی، صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌ و سازمان‌ جهانی‌ تجارت‌ شده‌اند اما بدین‌ دلیل‌ كه‌ این‌ سازمان‌ها عوامل‌ موثری‌ در جهانی‌سازی‌ هستند، روشن‌ نیست‌ كه‌ چرا دولت‌ها و شركت‌های‌ قدرتمند باید اجازه‌ چنین‌ اتفاقی‌ را بدهند. اهمیت‌ این‌ سازمان‌ها تنها در صورتی‌ كمرنگ‌ خواهد شد كه‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ به‌ ویژه‌ آنها كه‌ درآمد متوسط‌ دارند با فشار مردمی‌ از وابستگی‌ خود به‌ این‌ سازمانها بكاهند.
با این‌ حال، مساله‌ اصلی‌ انتقادكنندگان‌ این‌ است‌ كه‌ بسیاری‌ از آنها اهمیت‌ دولت‌ را نمی‌بینند. نبردی‌ فاتحانه‌ در راه‌ مردم‌سالاری‌ اصیل‌ و پرطرفدار می‌تواند دولت‌ را از اسارت‌ شركت‌ها و نیروهایی‌ كه‌ منافع‌ متنفذ مالی‌ دارند، برهاند و آن‌ را به‌ صورت‌ یك‌ عامل‌ مهم‌ در ترویج‌ منافع‌ گسترده‌ اجتماعی‌ درآورد. برعكس‌ بسیاری‌ از سازمان‌های‌ غیردولتی، به‌ جامعه‌ مدنی‌ تكیه‌ می‌كنند؛ حال‌ آن‌ كه‌ جامعه‌ مدنی‌ نمی‌تواند در سیاست‌گذاری‌ جایگزین‌ دولت‌ شود. نبرد با جهانی‌سازی‌ به‌ طور كلی‌ مبارزه‌ای‌ به‌ خاطر مردم‌سالاری‌ است. به‌ هر حال‌ آنچه‌ پیش‌ روی‌ كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ -و از جمله‌ ایران‌ وجود دارد، این‌ است‌ كه‌ چگونه‌ می‌توانند از جهانی‌سازی‌ استفاده‌ كرده‌ و از آثار منفی‌ آن‌ دور بمانند.
به‌ نظر می‌رسد اتحاد و پیوند كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ در مجموعه‌ای‌ واحد برای‌ رویارویی‌ با اقتدار و اعمال‌ نفوذ كشورهای‌ پیشرفته‌ صاحب‌ سرمایه‌ می‌تواند به‌ عنوان‌ یك‌ راه‌ اصلی‌ مطرح‌ باشد. البته‌ این‌ امر نیازمند چارچوبی‌ مشخص‌ در قالب‌ اقداماتی‌ برنامه‌ریزی‌ شده‌ است‌ كه‌ در این‌ بحث‌ نمی‌گنجد.
پی‌نوشت‌ها:
۱- كاظم‌ معتمدنژاد، جهانی‌شدن‌ یا جهانی‌ سازی، فصلنامه‌ پژوهش‌ و سنجش، شماره‌ ۲۵، صص‌ --۸ ۷.
- Scholte, J, A, The International relations of social changs, Buckingham, open university press,۲ .۳۹۹۱۳-۱۴, PP ۱
۳- مارك‌ ویلیامز «بازاندیشی‌ در مفهوم‌ حاكمیت: تاثیر جهانی‌شدن‌ بر حاكمیت‌ دولت» ترجمه‌ اسماعیل‌ مردانی‌گیوی، اطلاعات‌ سیاسی‌ --- اقتصادی، ش‌ ۱۱ و ۱۲، مرداد و شهریور ۱۳۷۹، ص‌ ۱۳۷.
- Show, M. Global society and Global, responsibility: The theoretical, historical and political۴ .۳۴of international society, Millenniom, ۱۲, ۲۹۹۱, P ؛limits
۵- مارك‌ ویلیامز، منبع‌ قبلی، ص‌ ۱۳۸.
۶- همان.
۷- همان.
۸- پرویز صداقت، سرشت‌ جهانی‌ و زمینه‌های‌ آن، ماهنامه‌ بورس، اردیبهشت‌ ۱۳۷۹، ص‌ ۲۱.
۹- محمدتقی‌ قزلسفلی، جهانی‌شدن، رویارویی‌ یا همزیستی، اطلاعات‌ سیاسی‌ --- اقتصادی، سال‌ چهارم، ش‌ ۱۱ و ۱۲، مرداد و شهریور ۱۳۷۹، ص‌ ۱۴۴.
۱۰- همان.
۱۱- همان.
۱۲- علی‌ عادل‌ عبدالحمید، جهانی‌شدن‌ و آثار آن‌ بر كشورهای‌ جهان‌ سوم، ترجمه‌ مهندس‌ سیداصغر قریشی، اطلاعات‌ سیاسی‌ ---- اقتصادی، ش‌ ۱۱و ۱۲، مرداد و شهریور ۱۳۷۹، صص‌ ۱۵۲ -- ۱۵۳.
۱۳- ریچارد بارنت، رنالد مولر، سیطره‌ جهانی، ترجمه‌ مصطفی‌ قریب، انتشارات‌ هاشمی، ۱۳۶۳، ص‌ ۲۰۱.
.-۴۲ Johan Galtung Richard C. Vincent. Global Glasnost, Hampton Press, Newjersy, ۲۹۹۱, P۱
-۵ International institutions.۱
-۶ World Bank.۱
-۷ International Monetary Fund.۱
۱۸- داویسون‌ بودهو، «صندوق‌ بین‌المللی‌ پول، بانك‌ جهانی، غارت‌ و ویرانی‌ جهان‌ سوم‌ و جهانی‌كردن‌ فقر و فلاكت»، ترجمه‌ دكتر احمد سیف، صص‌ ۵۹----۶۲.
-۹ Time.۱
-۰ Warner.۲
-۱ Disney.۲
-۲ Bertelsman.۲
۳Viacom.۲
-۴ Twentieth century fox.۲
-۵ Leap- frog growth.۲
-۶ Privatisation.۲
-۷ Nuclear arms.۲
-۸ Cold war.۲
-۹ Corporate Caoitalism.۲
-۰ Deregulation.۳
۳۱- سیس، جی. هاملینگ، نابرابری‌ اطلاعات‌ در گذر جهان، ترجمه‌ محمدهاشم‌ عصمت‌الهی، دانشگاه‌ علامه‌ طباطبایی، دانشكده‌ علوم‌ اجتماعی، گروه‌ ارتباطات، تهران، ۱۳۷۵، ص‌ ۴.
-۲ communication Technology.۳
-۳ Information Industries.۳
-۴ Ali Mohammadi, Islamic Prespectives on the Globalization of Electronic Empires, the۳ .۸۹۹۳-۵, P۱Nottingham Trent University,
۳۵- دنیس‌ ویسكو «نگاهی‌ از طریق‌ ماهواره‌ --- گشودن‌ بازار بر روی‌ برنامه‌های‌ جدید» ترجمه‌ رامین‌ تقدیری، پیام‌ مدیران، ش‌ ۲ تابستان‌ ۱۳۷۶، ص‌ ۳.
۳۶- جیمز دبیلو. كری، ارتباطات‌ و فرهنگ، ترجمه‌ مریم‌ داداشی، نقطه، ۱۳۷۶، ص‌ ۱۷۵.
۳۷- حمید مولانا، گذر از نوگرایی، ترجمه‌ یونس‌ شكرخواه، مركز مطالعات‌ و تحقیقات‌ رسانه‌ها، تهران، ۱۳۷۱، صص‌ ---۲۳۳ ۱۳۲.
۳۸- كاظم‌ معتمدنژاد، مطالعات‌ انتقادی‌ در وسایل‌ ارتباط‌ جمعی، فصلنامه‌ رسانه، ش‌ ۹، بهار ۱۳۷۱، ص‌ ۲۲.
۳۹- همان، ص‌ ۱۷.
۴۰- كاظم‌ معتمدنژاد، نظریه‌های‌ سلطه‌ ارتباطی‌ جهانی، فصلنامه‌ رسانه، سال‌ هفتم، ش‌ ۲، تابستان‌ ۱۳۷۵، ص۳.
۴۱- كاظم‌ معتمدنژاد، مطالعات‌ انتقادی‌ در وسایل‌ ارتباط‌ جمعی، پیشین، ص‌ ۱۸.
۴۲- همان، ص‌ ۱۷.
۴۳- آگوستین‌ ژیرار، توسعه‌ فرهنگی‌ تجارت‌ و خطمشی‌ها، ترجمه‌ عبدالحمید زرین‌ قلم، پروانه‌ سپرده، علی‌ هاتفی‌ گیلانی، مركز پژوهش‌های‌ بنیادی، تهران، ۱۳۷۲، ص‌ ۳۱.
۴۴- ریچارد بارنت، رونالد مولر، پیشین، صص‌ ۶۸ --- ۶۷.
۴۵- بن.اچ‌ بگدیكیان، انحصار رسانه‌ها ترجمه‌ داوود حیدری، مركز مطالعات‌ و تحقیقات‌ رسانه‌ها، تهران، ۱۳۷۴، ص‌ ۵.
۴۶- كاظم‌ معتمدنژاد «همكاری‌های‌ ارتباطی‌ منطقه‌ای‌ در معارضه‌ جهانی‌سازی‌ اقتصادی‌ و هویت‌جویی‌ فرهنگی» فصلنامه‌ رسانه، سال‌ ششم، ش‌ ۳، پاییز ۱۳۷۴، صص‌ ۲---۳.
۴۷- علی‌ عادل‌ عبدالحمید، جهانی‌شدن‌ و آثار آن‌ بر كشورهای‌ جهان‌ سوم، پیشین، ص‌ ۱۵۵.
یكی‌ از ویژگی‌های‌ اصلی‌ جهانی‌سازی، ارتباطات‌ دو سویه‌ است؛ و برخلاف‌ وابستگی‌ متقابل‌ كه‌ بر دوجانبه‌بودن‌ تاكید دارد، جهانی‌سازی‌ امكان‌ وابسته‌شدن‌ را نیز در نظر می‌آورد.
جهانی‌سازی‌ موجب‌ افزایش‌ فرایندهایی‌ می‌شود كه‌ از طریق‌ آنها شبكه‌های‌ ارتباطی‌ و نظام‌های‌ تولید، در سطوح‌ محلی‌ و جهانی‌ به‌ یكدیگر پیوند می‌خورند. تشدید روابط‌ اجتماعی‌ در سرتاسر جهان‌ كه‌ مكان‌های‌ دور از هم‌ را چنان‌ به‌ هم‌ مرتبط‌ می‌سازد كه‌ اتفاقات‌ هر محل، زاده‌ حوادثی‌ است‌ كه‌ كیلومترها دورتر به‌ وقوع‌ می‌پیوندد
«جهانی‌سازی‌ یعنی‌ به‌ استقبال‌ جهان‌ رفتن، آشناشدن‌ با فرهنگ‌های‌ دیگر و احترام‌گذاشتن‌ به‌ آرا و نظریه‌های‌ دیگران؛ در صورتی‌ كه‌ جهان‌گرایی، نفی‌ دیگران، نفوذ در فرهنگ‌های‌ دیگر و محل‌ برخورد ایدئولوژی‌هاست.»
این‌ پدیده‌ پیامد سر برآوردن‌ دولت‌های‌ نیرومند ملی‌ و عالی‌ترین‌ مرحله‌ روابط‌ سلطه‌گری‌ امپریالیستی‌ است.
به‌ منظور بررسی‌ تغییراتی‌ كه‌ منجر به‌ ظهور پدیده‌ جهانی‌سازی‌ شده‌ است، نیازمند توجه‌ به‌ تغییر مشی‌ نهادهای‌ بزرگ‌ بین‌المللی‌ در جهان، نظیر بانك‌ جهانی‌ و صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌ هستیم. این‌ دو نهاد با شیوه‌های‌ مختلف‌ اعطای‌ وام، اعتبارات‌ و تسهیلات‌ مالی، زمینه‌ را برای‌ نفوذ به‌ كشورهای‌ مختلف‌ فراهم‌ آورده‌ و مشكلات‌ بیشتری‌ را برای‌ آنها ایجاد كردند.
امروز جهان‌ سوم‌ به‌ جای‌ توسعه‌ و تعدیل‌ مطلوب، گرفتار سقوط‌ شتاب‌آلود اقتصادی‌ و اجتماعی‌ است‌ و این‌ نزول‌ ناشی‌ از سیاست‌های‌ بانك‌ جهانی‌ و صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌ می‌باشد.
از شروط‌ اساسی‌ صندوق‌ و بانك، كاهش‌ جدی‌ هزینه‌های‌ اجتماعی، به‌ خصوص‌ بهداشت‌ و آموزش‌ است.
برنامه‌های‌ صندوق‌ و بانك، شروط‌ دیگری‌ نیز دارد. دولتها موظف‌ به‌ قطع‌ پرداخت‌ یارانه‌ به‌ فقرا برای‌ مواد اساسی‌ غذایی، مانند برنج‌ و ذرت‌ و یا خدمات‌ اساسی، مانند آب‌ و برق‌ هستند. نظامهای‌ مالیاتی‌ بیش‌ از پیش‌ بازدارنده‌ می‌شوند و میزان‌ دستمزد واقعی‌ به‌ شدت‌ كاهش‌ می‌یابد؛
خصوصی‌سازی‌ همه‌ اموال‌ دولتی‌ كه‌ بخشی‌ از حقوق‌ خاص‌ ایدئولوژیك‌ صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌ و بانك‌ جهانی‌ است، زیانی‌ غیرقابل‌ محاسبه‌ است. حتی، براساس‌ اهداف‌ خود صندوق‌ و بانك‌ برنامه‌های‌ تعدیل‌ ساختاری، موفقیت‌آمیز نبوده‌اند.
نتیجه‌ اجرای‌ این‌ برنامه‌ها در هر كشوری‌ انهدام‌ اقتصادی، اجتماعی‌ و فرهنگی‌ بوده‌ است. سازمان‌ معتبر و حتی‌ شمال‌گرای‌ برنامه‌ توسعه‌ سازمان‌ ملل‌ متحد، معتقد است‌ اكنون‌ ۲/۱ میلیارد نفر در جهان‌ سوم، در فقر مطلق‌ زندگی‌ می‌كنند كه‌ این‌ میزان‌ دو برابرِ‌ رقم‌ ده‌ سال‌ پیش‌ است.
مكانیسم‌ اعطای‌ وام، به‌ منزله‌ ابزاری‌ برای‌ فشار به‌ سیاست‌ خصوصی‌سازی‌ مجموعه‌های‌ ملی‌ و منافع‌ معدودی‌ از شركت‌های‌ موجود، نظیر تایم، وارنر، دیزنی، برتلزمان، ویاكام‌ و شركت‌های‌ خبری‌ به‌ كار رفته‌ است. همین‌ امر منجر به‌ پیوستگی‌ جهانی‌ ابرشركت‌ها می‌شود؛
هنوز جهانی‌سازی‌ امكان‌پذیر نیست، مگر آن‌ كه‌ دروازه‌های‌ فرهنگ‌ روی‌ مصرف‌ جمعی‌ --- كه‌ مهمترین‌ تمهید برای‌ جهانی‌سازی‌ فرهنگ‌ است‌ --- گشوده‌ شود.
به‌ اعتقاد صاحب‌نظران‌ غربی، در اختیارداشتن‌ وسایل‌ ارتباط‌ جمعی‌ و فناوری‌های‌ جدید ارتباطی، مساوی‌ با در اختیارداشتن‌ استیلای‌ فرهنگی‌ است. و برنده‌ كسی‌ است‌ كه‌ این‌ زمینه‌ را در اختیار داشته‌ باشد.
چنانچه‌ به‌ تجهیزات، تولیدات‌ و خدمات‌ فرهنگی، نظری‌ بیفكنیم، شاید در تحلیل‌ نهایی، تصویر روشن‌تری‌ از گسترش‌ فرهنگی‌ غرب‌ با هدف‌ همسان‌سازی‌ و ایجاد مشابهت‌ فرهنگی‌ و جایگزینی‌ عناصر حاكم‌ در نظام‌ سرمایه‌داری‌ به‌ دست‌ آید.
دكتر جرج‌ گربنر استاد امریكایی‌ ارتباطات‌ می‌گوید: «امروز ما دارای‌ یك‌ نظام‌ و محیط‌ فرهنگی‌ هستیم‌ كه‌ آن‌ را نه‌ پدر و مادرها ایجاد كرده‌اند و نه‌ مدارس، نه‌ مذاهب‌ و نه‌ هیچ‌ فرهنگ‌ مربوط‌ به‌ جامعه؛ این‌ محیط‌ دست‌پرورده‌ تعداد معدودی‌ از نهادها و شركت‌های‌ بزرگ‌ است‌ كه‌ نفوذ تجاری، سیاسی‌ و ایدئولوژیكی‌ دارند
برخی‌ از نظریه‌پردازان‌ ارتباطات‌ اذعان‌ داشته‌اند امروز جهان‌ در دست‌ كسی‌ است‌ كه‌ رسانه‌ها را در اختیار دارد و امروز نیز رسانه‌ها در اختیار صاحبان‌ شركت‌های‌ چندملیتی‌ و كمپانی‌های‌ بزرگ‌ صاحب‌ سرمایه‌ می‌باشد.
وقتی‌ جهانی‌سازی‌ به‌ مفهوم‌ تلاش‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ كشورهای‌ شمال‌ (مركز) و در راس‌ آنها ایالت‌ متحده‌ امریكا بر تفوق‌ و تسلط‌ اقتصادی، سیاسی‌ و فرهنگی‌ بر كشورهای‌ مختلف‌ جهان‌ است، بنابراین‌ سود و بهره‌ جهانی‌سازی‌ تنها متعلق‌ به‌ كشورهای‌ شمال‌ بوده‌ و به‌ زیان‌ كشورهای‌ جنوب‌ می‌باشد.
كشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ (كشورهای‌ جنوب)، كشورهای‌ پیشرفته‌ (كشورهای‌ شمال) را متهم‌ به‌ مذاكرات‌ پشت‌پرده‌ و تبانی‌ با یكدیگر می‌كنند و به‌ آن‌ اعتراض‌ دارند؛ مصداق‌ بارز این‌ اعتراضات‌ در اجلاس‌ سیاتل‌ سازمان‌ تجارت‌ جهانی‌ مشاهده‌ گردید.»
در نظر مخالفان‌ فرایند جهانی‌سازی، این‌ پدیده‌ در دل‌ خود دارای‌ پارادوكس‌ و تضاد است. چگونه‌ ممكن‌ است‌ دو قطب، یكی‌ ثروتمند و دیگری‌ فقیر و گرسنه، در كنار یكدیگر زندگی‌ كنند و هر دو لذت‌ هم‌ ببرند؟
مخالفان‌ جهانی‌سازی، روی‌ مسائل‌ درستی‌ انگشت‌ نهاده‌اند ولی‌ اطمینانی‌ نیست‌ كه‌ به‌ وارونه‌كردن‌ روند آن‌ توفیق‌ یابند یا حتی‌ آثار زیان‌بخش‌ آن‌ را تخفیف‌ دهند. بیشتر آنها به‌ جای‌ آن‌ كه‌ یك‌ دیدگاه‌ مقابله‌ای‌ همه‌جانبه‌ را پیشنهاد كنند، به‌ سراغ‌ مسایل‌ خاص‌ رفته‌اند. دیدگاه‌ متقابلی‌ كه‌ در حال‌ حاضر پیشنهاد شده، ایجاد یك‌ نظام‌ جهانی‌ است‌ كه‌ با چشمداشت‌های‌ تنگ‌نظرانه‌ سرمایه‌داری‌ شكل‌ نگیرد
نبردی‌ فاتحانه‌ در راه‌ مردم‌سالاری‌ اصیل‌ و پرطرفدار می‌تواند دولت‌ را از اسارت‌ شركت‌ها و نیروهایی‌ كه‌ منافع‌ متنفذ مالی‌ دارند، برهاند و آن‌ را به‌ صورت‌ یك‌ عامل‌ مهم‌ در ترویج‌ منافع‌ گسترده‌ اجتماعی‌ درآورد. برعكس‌ بسیاری‌ از سازمان‌های‌ غیردولتی، به‌ جامعه‌ مدنی‌ تكیه‌ می‌كنند؛ حال‌ آن‌ كه‌ جامعه‌ مدنی‌ نمی‌تواند در سیاست‌گذاری‌ جایگزین‌ دولت‌ شود. نبرد با جهانی‌سازی‌ به‌ طور كلی‌ مبارزه‌ای‌ به‌ خاطر مردم‌سالاری‌ است.
منبع : ماهنامه زمانه