پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

حال همه ما خوب است


حال همه ما خوب است
● (نگاهی به فیلم چهارشنبه سوری)
دنیای كلاسیك یعنی روشن بودن همه چیز. یعنی نبودن ابهام. یعنی یك سره بودن تكلیف. مثل خود «كلاسیك». مثل خود قدیم. روزگار حساب و كتاب. خوب یا بد، همه چیز روی اصول و همه روی خط و خطوط. فكر نكردن به راه جدید و نبودن سئوال، چه رسد به جواب. یعنی چهار در مقابل دو ضرب در دو. همیشه چهار. همیشه. دنیای مدرن اما نه به یك سره بودن می اندیشد نه به اصل و اصول تعیین شده. نه حساب، نه كتاب و نه اصلاً چهاری در برابر دو ضرب در دو. در دنیای مدرن، دو دوتا گاهی سه تا است. گاهی پنج تا و گاهی هم _ از سر تقارن با یكی از تكه آینه های حقیقت- چهار تا.
سینما- و داستان- ی هم كه در دل این مدرن بودن جان می گیرد، دیگر به روشن بودن تكلیف فكر نمی كند. آدم ها - و حادثه ها- می آیند و می روند. اگر دوست داشتی همراهشان می شوی. و اگر همراهشان شدی، خودت باید بفهمی و بدانی كه چه شد و چه خواهد شد و چرا اصلاً آنگونه شد و اینگونه نشد. البته باز هم مثل خود روزگار مدرن. خط كشی و اصل و اصول- در مفهوم پیشین اش- دیگر معنا ندارد و آدم ها در دو دوتای روزمره گی و روزمرگی مانده اند- آن هم در مورد خودشان؛ چه رسد به دو دوتای زندگی آدم های توی كاغذ كتاب و روی پرده سینما.
عدم قطعیت و تن دادن به پایان باز از دل همین فضا می آید. از همین بدون تكلیفی و بدون چارگی و بدون... و همه «بدون» های فراوان در زندگی مدرن. پایان باز و نبستن پرونده آدم ها را در سینمای مدرن این سال ها- و البته در داستان ها بیش تر- دیده ایم. ابتدا در دنیای سرزمین های زودتر به مدرن بودن رسیده و بعد در سرزمین هنوز میان كلاسیك و مدرن مانده- یا درمانده؟!- خودمان.
در میان این پایان های باز سینمایی، دو پایان نكته نهفته دیگری در خود دارد- نشانه ای دیگر از دنیای مدرن. «دیشب باباتو دیدم، آیدا» و «چهارشنبه سوری». در اولی، دختری نوجوان به رابطه پدرش با یك زن پی می برد و در دومی زنی به رابطه همسرش با زن همسایه. تلاش برای كشف و اثبات آغاز می شود، اما در پایان نتیجه تنش نخست، سكوت- صلح؟- آخر است. در این دنیای مدرن، شاكی، معترض، طغیانگر به سكوت می رسد. به آرامش. ولی نكته این آرامش، اجبار نهفته در آن است. «اجبار به اختیار». این هم از ناچاری های دنیای مدرن است.
براساس مشهور ترین تعریف خوشبختی در این دنیا: خوشبختی یعنی رضایت به وضع موجود. و این شخصیت های جان گرفته از ما و از دل ما، روی پرده ظاهر می شوند و به این خوشبختی تن می دهند. «همین است كه هست» دنیای مدرن به صلح می رسد و جنگ را كنار می زند. اما در لایه زیرین اش، احتضاری پنهان است كه به تحجر- دیگری- شباهت می برد. به گفته هگل: «تنها چیزی كه در جهان جای هراس دارد، وضعیت متحجر است؛ وضع بی تحرك احتضار. و تنها چیزی كه ارزش شادمانی دارد وضعی است كه در آن نه تنها فرد، كه كل جامعه در حال مبارزه ای مدام، برای توجیه خویش است؛ مبارزه ای كه به وساطت آن، جامعه بتواند جوان شود و به اشكال زندگی جدیدی دست یابد.»
وقتی سكوت و نخواستن عدالت و علاقه به صلح، از درون انسان باشد و از فكر مدرن، آرامش هم می آید و خوشبختی هم می رسد. ولی اگر از سر تن دادن به وضع موجود باشد و از دل ناچاری، آن وقت دیگر آرامشی در میان نیست و از خوشبختی تنها یك نام می ماند. اگر در فیلم صدرعاملی لایه ای از رضایت ظاهری بر رفتار پایانی قهرمان داستان كشیده شده بود، حالا در «چهارشنبه سوری» همه چیز از سر ناچاری است. تن دادن و تن دادن و تن دادن. مثل زندگی واقعی و مثل واقعیت زندگی. همین است كه می شود شعر زیبای سید علی صالحی:
حال همه ما خوب است
اما تو باور نكن!
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما