دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا


ترانه سرایی در ایران


ترانه سرایی در ایران
در این مجال برآنم که با مقدمه ای درباره ترانه و ویژگی های آن ، گدری اجمالی برتاریخ ترانه معاصر داشته باشم . بی شک نام بسیاری از بزرگان ترانه گذشته و اکنون در این مقال خالی ست . این نه از سر بی توجهی نگارنده یا بی ارزش نشان دادن تلاشهای این عزیزان که تنها به این سبب است که این نوشته ، به واسطه مقاله بودنش ،تنها مروری اجمالی ست و بس ! انتخابهای این نوشتار تنها بر اساس میزان تاثیرگذاری ترانه سرا بر جریان ترانه سرایی و نیز استمرار عملکرد مثبت و البته حسن شهرت هنری او بوده است ... بی تردید دنیای ترانه ؛ و تعمیما جهان هنر؛ هیچ هدیه ای را از سوی هیچ کسی بی پاسخ نخواهد گذاشت و اصولا بسیارند ترانه سرایانی که تنها با یک کار فوق العاده نام خود را جاودانه کرده اند .
شفیعی كدكنی می گوید: شعر حادثه ایست كه در زبان روی می دهد. نزار قبانی می گوید: شعر انتظار چیزی ست كه انتظار نمی رود !
با عنایت به این دو جمله زیبا در تعریف شعر به یك نكته مشترك می رسیم: شعر یك اتفاق نا منتظر است.
از سوی دیگر داریوش آشوری در كتاب شعر و اندیشه آورده است: (مهمترین مایه شعر … تجربه شاعرانه از هستی ست.)
این اتفاق نا منتظر شاعرانه شاید در برهنه ترین حالتش در ترانه نمود می یابد! ترانه شعری كاملا سهل و ممتنع است. ساختار زبانی ترانه بر گرفته از زبان روزمره و كوچه بازاری و آكنده از كنایات و تكیه كلامها و اشارات عامیانه است.
آشوری می گوید : (جدا شدن زبان شعر از تنه زبان را به جدا شدن راسته پرندگان از خزندگان می توان مانند كرد.)
این مهم نیز در ترانه نمود واضح تری دارد . خلق فضایی شاعرانه در بطن كلماتی كه بسیار ساده اند . و آنگاه كه ترانه به اوج خود می رسد گویی چنان است كه از خاكی ترین خزنده افلاكی ترین پرنده سر بر می كشد ! ترانه شاید پر مخاطب ترین نوع شعر باشد. نگرشی گذرا به اقبال شعرهایی چون پریا ، دخترای ننه دریا ، مردی كه لب نداشت و… از بامداد بی غروب و علی كوچیكه اثر زیبای فروغ و اشعاری از این دست در میان شعرای معاصر گواه همین مسئله است.(هر چند به خصوص اشعار یاد شده از شاملو از لحاظ حیطه واژگانی بیشتر به شعر فولكلور نزدیكند.)
از قدما نیز بلافاصله به یاد بابا طاهر و دو بیتی های بی بدیلش می افتیم. همه این مسائل از ترانه رسانه ای شاعرانه ساخته است كه به مدد سادگی و صمیمیتش و البته حس و عاطفه سرشارش ارتباطی عمیق با مخاطب عام و خاص بر قرار می كند.
ترانه شعر مطلق است فارغ از آرایه های زبانی آنچنانی و قلنبه گویی های فلسفی! سیالیتی ست كه تو را با خود همراه می كند و این چنین می شود كه در گپ زدنی صمیمانه ، شاعر تمام شاعرانگی اش را در برابر صداقتت چونان آینه ای به قضاوت قرار می دهد تا ( از تو ابدیتی بسازد).
ترانه با گوشت و خون این مردم گره خورده است . زیبا ترین و احساسی ترین آثار قومی به خصوص در مورد مفاخر قوم را در ترانه ها می توان جست. راستی به نظر شما آیا شعری زیباتر از ترانه معروفی كه برای هیبت خواهرزاده میرزا كوچك خان سروده شده – که در سالهای اخیر توسط احرای استثنایی استاد پوررضا در کاست می گیلان بازخوانی شده و البته در سریال کوچک جنگلی با تغییراتی برای خود میرزا و به زیبایی توسط ملک مسعودی اجرا شد - وجود دارد:
چقد جنگل خُسی
ملت وَسی
خَسَه نَبُسی
می جان جانانا ...
ترانه متاسفانه به واسطه یكسری یكسونگریها تا مدتها از عرصه شاعرانگی معاصر كشور حذف شده بود.خوشبختانه در سالهای اخیر با نگرشی مثبت اندیشانه تر فضا برای حضور مجدد ترانه سرایان گشوده شد و استعدادهای جوان و البته درخشان در این زمینه نشان دادند این قالب معصوم و صمیمی چقدر جا برای نوآوری و شاعرانگی دارد.
گفتم كه ترانه، صمیمی و معصوم و خودمانی ست و همچنین گفتم كه مصداق كامل سهل و ممتنع است. اما چرا؟
زبان ترانه زبان كوچه و بازار است ، زبانی كه فارغ از هیاهوهای فرهنگستان به راه خود می رود و بی هیچ ادعایی هم فرهنگ می زاید و هم از فرهنگ بر می آید!(داستان ققنوس را یادتان هست؟!)
در میانه این زبان كاملا ساده ، باید شاعرانگی به كمالی (لااقل نسبی) برسد تا من مخاطب آن را به عنوان شعر بپذیرم . به گفته دیگر مرا چنان در پنجه احساسش بفشارد كه مجال دست كم گرفتنش را پیدا نكنم. در ترانه احساس بر همه چیز شعر می چربد، تكنیك های عروضی : وزن ، قافیه ،ردیف و … ، و تكنیك های بدیعی : تشبیه استعاره ، مجاز، كنایه و…
شكی نیست همراهی این عناصر مانند هر شعر دیگری بر كیفیت كار خواهد افزود اما لااقل در ترانه اصالت با شاعرانگی و احساس است! به گمانم فرمالیست ترین منتقد هم یك ترانه را – البته در ایران: اگر اصلا آن را به رسمیت بشناسد!! – با تاکید برنظرگاه تكنیك و فرم مورد مطالعه قرار نمی دهد و اگر هم چنین كند سر از ناكجاآباد در خواهد آورد. و به همین خاطر است كه می گویم ترانه سهل وممتنع است : ظاهری ساده و كودكانه ، باطنی دیریاب و نفس گیر !
هر كه تا كنون ترانه ای سروده می داند كه جوشنده ترین شعر ترانه است : اصلا تن به ساختن نمی دهد ، اگر صناعی شود شیر بی یال و دم و اشكمی می شود كه خود نقاش هم چشم دیدنش را ندارد ( به شرط آنكه خیلی از خودراضی نباشد!)، وخلاصه اینكه بدجوری شاعرش را لو می دهد!
نكته أی را باید اینجا تذكر بدهم :
به نظر من ترانه از فولكلور جداست، هر چند هر دو در فرهنگ عامه جا می گیرد و تقریبا با یك زبان سخن می گویند اما تفاوتهایی نیز دارند. برای درك بهتر این تفاوت شاید مثال زدن بهترین راه باشد. (پریا) و ( دخترای ننه دریا)ی بامداد بی غروب آیا از لحاظ قالب با (علی كوچیكه ) فروغ یا مثلا ( دو پنجره) سرفراز و (كودكانه) قنبری تفاوت ندارد؟!
زبان در اشعار فولكلور دارای سابقه قدیمی تر و بار نوستالژیك بیشتر است و این اشعار غالبا از فضای یك افسانه آشنا استفاده می كنند و گاهی اصولا راوی افسانه های سینه به سینه اند. زبان فولكلور زبانیست شبیه قصه های مادر بزرگ! با همان قدرت ساحرانه روایتگری. اما در ترانه جنس زبان كمی امروزی تر و واقعی تر است.
به گمان من سرودن فولكلور،از لحاظ احتیاج به تسلط كامل بر فرهنگ عامه و حتی گاه گویشهای عامیانه ؛ كاری بسیار دشوار است.آن هم به شیوه أی كه خالق (دخترای ننه دریا) می سراید: كودكانه ، عمیق ، عاشقانه ، صمیمی و سرشار از دانش فرهنگ عامه چنان كه حتی در گویشها نیز این ظرافت آگاهانه احساس می شود : (… دیفال خزه … ).
برگردیم به ترانه .
علاوه بر احساس (كه شرط لازم ودر بسیاری اوقات حتی كافی ترانه است) نكاتی دیگر نیز قابل ره گیری اند :
مثلا اینكه در ترانه استفاده از طنز، حتی در ترانه های عاشقانه غمزده، به شدت جذاب و دوست داشتنی ست و به همراهی شنونده منجر می شود:
تا دلم شكوه رو آغاز می كنه
دیگه اشكم واسه من ناز می كنه ! ( قنبری )والبته این طنز ، معمولا برای قهقهه نیست كه زهرخندی می طلبد و تكان سری !!
دیگر اینكه استفاده از اصطلاحات و تكیه كلامهای روز مره و یا اشاره به مثلها و متلهای عامیانه بر صمیمیت و زیبایی ترانه اضافه می كند:
می دونم چشمای تو یه روز به دادم می رسه
كو به كو نمی رسه آدم به آدم می رسه !( یغما گلرویی)
و آخر اینكه نوستالژی به خصوص نوستالژیای كودكانه به سبب نزدیكی ساختاری بسیار خوب در ترانه می نشیند:
بوی عیدی، بوی توپ، بوی كاغذ رنگی … ( قنبری)
به موازات تغییراتی كه در زبان و قالب شعر در زبان فارسی ایجاد شد ، البته با چند سالی تاخیر ، ترانه نیز روزآمدتر شد.
پیش از این ترانه ها در قالبهای كاملا سنتی و با كلماتی متفاوت از زبان روزمره مردم و لاجرم از لحاظ معنایی نیز در فضایی نسبتا متفاوت با دنیای حقیقی سروده می شدند( ترانه طوفان زندگی از ترقی را ببینید) و استثنا های كمی به چشم می خورد ( مواردی مانند ماشین مشدی ممدلی با صدای بدیع زاده از لحاظ زبانی ، مرا ببوس با صدای گل نراقی از لحاظ فضا و…)
ترانه سرایان معمولا شاعرانی بودند كه یا از میان شعرهایشان ، یكی را آهنگساز برگزیده و بر آن موسیقی می گذاشت یا از آنها دعوت می شد برای آهنگ یا ملودی ساخته شده ای شعر بنویسند و در نتیجه فضا و لحن همانند شعرهای آن دوران كهنه و گاه نخ نما می شد!
اما چنانكه گفتم بعد از تحولات شعری كه به فضای ترانه نیز راه یافت شرایط تغییر كرد. دیگر لازم نبود قالب ترانه حتما چهارپاره و یا مثنوی باشد ، لازم نبود كلمات آنچنانی وارد ترانه شود و مفاهیم كاملا مجرد و ذهنی باشد در نتیجه ترانه ملموس تر و نزدیك تر شد.
در فضای ترانه های نوین در سالهای گذشته ، صرفا با توجه به توان حسی و تکنیکی ترانه های منتشر شده مکتوب و موسیقایی نه هیچ مولفه دیگر ، از نام چند نفر نمی توان به سادگی گذشت: شهیار قنبری ، ایرج جنتی عطایی ،‌اردلان سرفراز و چند تن دیگر كه هیچ گاه مانند این سه همیشه در اوج نبودند.
این سه تن در ترانه سرایی با سبكهایی متفاوت گام می زدند :
سرفراز در فضاهایی عاشقانه با ترانه هایی ساده و البته تصویر گرا :
من برای زنده بودن جستجوی تازه می خواهم
خالی ام از عشق و خاموشم ، های وهوی تازه می خواهم
جنتی در فضایی غالبا سیاسی (و گاه سیاست زده) ، اجتماعی با لحنی نسبتا فاخر و پر از تصویر:
لحظه در لحظه عذابه
لحظه های من بی تو
تجربه كردن مرگه
زندگی كردن بی تو
و شهیار قنبری در فضایی نوستالژیك ، عاشقانه و البته اجتماعی با لحنی خودمانی ، تجربه گرا و بسیار گیرا و استفاده از تكنیك هایی مثل داستان سرایی در ترانه:
ما دو تا ماهی بودیم
تو یه دریای کبود…
این سه رویه مختلف به نوعی در سایر ترانه سرا ها نیز تسری یافت و چنان می شود كه شما با شنیدن یك ترانه خوب می توانید مثلا حدس بزنید مربوط به سبك ترانه سرایی عطایی ست یا قنبری و یا سرفراز.
در بین این سه تن سرفراز به علت گاه ساده گیری هایش ( یا شاید هم بد شانس بودنش!! ) نسبت به دو تن دیگر کمتر مورد ئوجه قرار گرفت .اما نگاهی دقیقتر به کارنامه شاعرانگی او نشان می دهد که تلفیقی از شعر کلاسیک ایران و به خصوص غزل با ماهیت شناخته شده ترانه در کارهای سرفراز ، او را در حقیقت پل اتصال میان ترانه دیروزین و امروزین کرده است .او ضمن حفظ برخی از مولفه های شعر کلاسیک ( چه در ساختار و چه در اجرا ) دست به نوجویی نیز می زند و در حقیقت با بردن شعر کلاسیک به موسیقی مداری و گریز از وزن عروضی به سمت وزن هجایی ترانه پردازی می کند نه سرایش شعر.می توان سرفراز را ترانه سرایی دانست که به شعر کلاسیک ایران تکیه زده است و از آن پشتگرمی می گیرد .
و نیز البته باید به ترانه زیبای دو پنجره نیز اشاره کرد که در ترانه-حکایتهای سروده شده تا به امروز و نیز در میان روایتهای شاعرانه در کلیت شعر فارسی ، به واسطه خلق روایت شاعرانه نه پرداخت شاعرانه یک روایت ، جایگاه درخوری دارد...
به نظر من جنتی عطایی اما، به واسطه ترانه های مستحكم اش برجستگی بیشتری دارد .ترانه های او سرشار از تصویرهای پی در پی و نا آرامی و عصیانی ویژه است. البته این خصلت بیشتر درونی ست تا بیرونی ! ...به عبارت دیگر حتی عاشقانه های زیبای عطایی نیز رگه های عصیانی شاعرانه را هویدا می سازند .از سوی دیگر اندیشگی ترانه های جنتی بسیار شایان توجه است .ترانه های او نمادگرا و عمیق و چندلایه اند.به خصوص در ترانه حکایتهایی مثل (کوچه) یا (خونه) این چندلایگی و و نمادگرایی را می توان بهتر دید . شاید تنها ایرادی كه بتوان به او گرفت سنگین گویی و شاید كمی پیچیده گویی ست كه بیشتر به شعر پهلو می زند تا فضای آرام و صمیمی ترانه .در واقع ترانه های او بیشتر مخاطب خاص - یا لااقل تحصیل کرده تر - را به خود جذب می کند یا لااقل با این قشر ارتباطی بهتر پیدا می کند . نگاه كنید به ترانه آخرین كوكب ( تو خاموشی ، خونه خاموشه…)یا ترانه ( مرا به خانه ام ببر ) یا ( آسون نشو ای همسفر … )و…
...واما مثلث منفرد زاده ، فرهاد و قنبری زمانی قوی ترین تیم ترانه در ایران بودند. ماندگاری آثاری چون : كودكانه ، جمعه ها ، صدای بی صدا ،هفته خاكستری و … ماندگاری این تیم را قطعی كرده است .اما كار قنبری تنها در این مجموعه درخشان نیست نگاهی به آثار در خور تامل ترانه های نوین نشان می دهد كه بخش اعظمی از آن از آثار قنبری ست : حرف ، دو ماهی ، نیاز ،بوی خوب گندم ، هجرت و…
یكی از كاراكتر های ترانه سرایی قنبری ، نوستالژی ست. او بسیار متبحرانه از خاطرات كودكی اش و بازیهای كودكانه و مسایلی كه ما به عنوان یك ایرانی به آنها دلبسته ایم وجزء خاطرات مشتركمان هستند سود می برد شاید بهترین مثال همان ترانه ( كودكانه ) باشد: بوی عیدی بوی توپ بوی كاغذ رنگی…عشق یك ستاره ساختن با دولك(در بازی الك دولك برای اندازه گیری مسافت طی شده ، از طول دولك – چوب كوچكتر- استفاده می شد كه افراد با تجربه تر با چرخاندن مداوم دولك در دست – ستاره ساختن- مسافت را بیشتر نشان می دادند یا به عبارت ساده تر تقلب می كردند!!)… بوی اسكناس تا نخورده لای كتاب و...
طنز تلخ و گزنده مولفه دیگر آثار اوست : عصر چار شنبه من ،‌عصر خوشبختی ما !! ( توجه كنید كه اسامی برندگان بلیط های بخت آزمایی روز های چهار شنبه اعلام می شد).
از دیگر نو آوریهای قنبری به استفاده از شعر غیر كلاسیك در ترانه ( با صدای بی صدا و…) و استفاده از داستان ( قصه دوماهی ، قصه بره وگرگ و …) و استفاده از كلماتی كه با فضای ترانه و حتی شعر كمی غریبه به نظر میرسند: تلفن، ورزشگاه ، واتیكان ، لبخند ژوكوند و موارد فراوانی از این دست ، می توان اشاره كرد.
علاوه بر اینها یكی دیگر از برجستگی های قنبری به جهت مهارت او در دكلمه است. او به همان سادگی ترانه هایش، دكلمه می كند و انگار با شما گپ می زند!
اما بعد از پا گرفتن مجدد ترانه در ایران در چند سال اخیر بازار ترانه سرایی نیز دوباره داغ شد .بیشک در سالهای آغازین این روند ، عرصه ترانه شاهد حضور ترانه سرایان و حتی شاعرانی بودیم که این عرصه را زیاد جدی نمی گرفتند و تفنن وجه قالب کار بود، اما در ادامه دیدیم که ترانه و ترانه سرایان راه خود را یافتند و تفننی سرایان از ترانه سرایان جداشدند . با تقدیم احترام به همه آنهایی که در این عرصه برای اعتلای ترانه ایران زمین کوشیده اند ومی کوشند بر این عقیده ام که چند نام در این میان شایسته توجه جدی ترند . این مهم ،به جز در مورد ترانه سرای نخستین، به لحاظ زسیدن به زبان یا شیوه مشخص در ترانه سزایی و ارائه کارهایی عمدتا قابل قبول از سوی این گروه است .در حقیقت کار این ترانه سرایان ویژگیهای بارزی دارد که همانند امضایی در ترانه، خود نشان می دهد :
۱- چه خوشمان بیاید و چه نیاید از مریم حیدر زاده باید به عنوان اولین كسی كه ترانه را مجددا در سطحی عام مطرح كرد نام برد.چنانکه گفتم دلیل انتخاب او در این فهرست نه برجستگی ترانه هایش که به خاطر این است که او نخستین صدای زسمی ترانه پس از اتقلاب است . علی رغم زیاده كویی های حیدرزاده در بسیاری از ترانه ها كه نمی دانم چرا آنها را خط نمی زند ( از استادان بسیاری شنیده ایم كه یك شاعر خوب باید خط زدن ابیات و بندهای اضافه را خوب بیاموزد ) و همچنین تمایل او به ارائه زیاد كار كه به از دست رفتن كیفیت می انجامد بایذ اذعان داشت كه او به مدد حس عمیق برخی ترانه هایش و دكلمه دلنشینش و جسارتش در بیان لحظات عاشقانه با حسی زنانه با ترانه سرایی نامی برای خود دست و پا كرد . من هر چند بسیاری از ترانه هایش را نمی پسندم اما از برخی دیگر از ترانه هایش به خصوص آنها كه در اولین كتابش - پروانه ات خواهم ماند - آمده است لذت می برم ترانه هایی مانند آدمها ، مثل هیچكس و نامه بی جواب و … به نظر من حیدر زاده ترانه سرایی ست كه نه مخالفانش و نه موافقانش در تحلیل او در مسیر واقع بینی و انصاف گام نزده اند.
۲- محمد علی بهمنی : غزلسرای موفق معاصر آنگاه كه پا به عرصه ترانه گذاشت نیز آثاری در خور را عرضه كرد . به راستی نمی توان از ترانه هایی مانند : بهار بهار ، دهاتی ،دروغ و… به راحتی گذشت . بهمنی فضای صمیمی و آهنگین ترانه را پیدا كرد و با دغدغه های زیبایی شناسانه خود پیوند داد و ثابت كرد كه یك شاعر اگر دریافتی مناسب از ترانه سرایی داشته باشد می تواند آثاری در خور بیافریند :
بهار اومد برفا رو نقطه چین كرد
خنده به دل مردگی زمین كرد …بی شک بهمنی نیز به شهادت تعدد اندک آثارش یک ترانه سرای حرفه ای محسوب نمی شود ، اما تاثیرگذاری آفریده هایش و نیز نوع نگاه او به ترانه ، که در حفیفت برخاسته از نوع نگاه او به شعر است ، سبب شده که ترانه هایش منحصر به فرد و کاملا دارای شیوه تصویری وبیانی اختصاصی باشد . چیزی که در کار سایر شاعران نامی که به عرصه ترانه پا گذاشته اند کمتر دیده می شود . در حقیقت شاعران در عرصه ترانه یا به ورطه تکلف می غلتند و روح ساده ترانه را گم می کنند یا اینکه به واسطه ناآشنایی با شیوه پرداخت ترانه به منظومه های کودکانه می رسند ...به عبارتی افتادن از این سو یا آن سوی بام !
۳- و اما شاید اولین ترانه سرای جدی پس از انقلاب یغما گلرویی باشد . یغما با كتاب ( پرنده بی پرنده ) پلی به سمت پرواز دیگر بار ترانه زد و با كتاب دوم وسومش - برای تو می نویسم بی بی باران و بی سزرزمین تر از باد- نوید روزهایی بهتر را داد . همیشه فكر می كردم اگر كسی قدرت تصویر سازی عطایی و صمیمیت و سادگی شهیار را به هم پیوند بزند خالق ترانه های بزرگی خواهد شد ! یغما در برخی ترانه های اش در این حیطه قدم می زند .تصاویر دلنشین و قوی ، حس گیرا ، اندیشگی خوب ،استفاده از واژه های مناسب در کنار گستردگی دایره واژگانی ، به کارگیری اصطلاحات روزمره و در یک کلام استفاده موثر و مبتکرانه از قواعد اصولی ترانه سرایی سبب شده است که حال و هوای ترانه های او حال و هوایی خاص باشد . به نظرمن اگر یغما شعرش را از آلوده شدن بیش از حد به روزمرگی های سیاسی ونیز نوستالژیهایی كه واضحا و با توجه به سنش خیلی نمی تواند متعلق به او یا لااقل نسل او باشد ، دور نگاه دارد ، قابلیتهای کاشفانه خویش را بیشتر به رخ خواهد کشید .او وقتی خود را رها می كند ترانه اش همچون پرنده ای بال می گشاید . این ترانه سرای جوان علی رغم پرکاری اش، هنوز خیلی حرف برای گفتن دارد .اگر چشم باز و دل بیدار داشته باشد :
بی بهانه گریه کردن پا به پای سیم گیتار
گم شدن تو دشت رویا چشم باز و دل بیدار
از دیگر شیوه های به کار گرفته شده توسط گلرویی استفاده از نام کاراکترهای شناخته شده جهانی چه در عرصه ادبیات و چه در عرصه اجتماع و سیاست ، از قبیل نرودا ، الوار ، چه گوارا ، لورکا و مواردی از این دست است .بی شک هرچند این کار به گسترش دایره واژگانی می انجامد واز لخاظ تکنیکی کاری بسیار دشوار است اما باید به خاطر داشت انجام هر کار دشواری لزوما هنر- آن هم ادبیات - محسوب نمی شود. بی شک شاعرانه کردن واژه ، حالا هر واژه ای ، بیشترین نقش را در پرداخت یک اثر ادبی دارد . به عبارت دیگر مخاطب نباید حس کند که واژه از شعر بیرون زده است . به گمان من یغما در برخی از ترانه هایش در این زمینه بسیار موفق و در برخی دیگر تقریبا ناموفق بوده است .
۴- دكتر افشین یداللهی را با ترانه ایی بسیار زیبا می شناسیم . از او هر چند تا کنون کتابی منتشر نشده است اما آثارش را بسیار و بسیار شنیده ایم و زمزمه کرده ایم . از ترانه های موفق تیتراژ سریالهای تلوزیونی گرفته تا ( ترانه زیبای شب دهم ، ترانه تیتراژ پایانی خط قرمز و ترانه جالب سریال خوش رکاب و نیز ترانه سریال مسافری از هند و مواردی از این دست ) ، ترانه هایی که در کاستهای مختلف از او شنیده ایم مثل دو ترانه بسیار زیبای میهنی در آغاز حیات مجدد ترانه در ایران در کاست ایران زمین با صدای خسایار اعتمادی :
از فارس تا خزر شیری نشسته است
شیری که پنجه دیوان شکسته است
یدالهی را به زعم من می توان امتداد جنتی در ترانه سرایان جوان دانست . از برخی ترانه های او - مثل ترانه سریال خوش رکاب که بیشتر در حیطه زبان اسلنگ (slang ) قرار دارد- بگذریم در می یابیم که فضای ترانه های یدالهی بیشتر به شعر پهلو می زند . اتفاقا دایره واژگانی به کار گرفته شده توسط او ، که بیشتر فخیم و کتابی ست ، این مسئله را پررنگ تر نیز می کند . اما گذشته از این ، به راحتی می توان دریافت که شیوه پرداخت تصاویر و نوع اندیشگی نیز کاملا شاعرانه است . یکی دیگر از نکات جالب ترانه یدالهی به خصوص در عرصه موسیقی متن آثار نمایشی این است که ترانه کاملا با توجه به سناریو شکل می گیرد و پرداخته می شود . به عبارت دیگر روایت ترانه در راستای روایت اثر نمایشی شکل می گیرد و با پرداختی استعاری داستان را از آغار تا پایان روایت می کند چنان که اگر به این خصیصه توجه داشته باشیم با کمی هوشیاری می توان تمامی داستان سریال را به راحتی حدس زد !
۵ – اما در سالهای اخیر نوع دیگر از ترانه نیز در فضای موسیقی کشور طنین انداز شد . این نوع ترانه که موسیقی خاص خود را نیز به همراه داشت دارای جذابیتهای ویژه ای برای جوانان بود . البته این سبک در ترانه های غربی بسیار مسبوق به سابقه است اما در ایران چندان مورد توجه واقع نشده بود . این سبک که با موسیقی هایی با ریتم تند اجرا می شود ، در شیوه سرایش متکی به زبان مخفی جوانان ، اسلنگ (slang) و فرهنگ اصطلاحات مخفی ست . نمود بارز طنز در کنار فضای شوخ طبعانه زبان و نیز بیان رویکردهای جوانانه ، که می شود سرشار از نوعی روشن بینی لاقیدانه و انرژیک است ، سبب شد که ترانه های این سبک هر چند دارای تواتر زیادی نبودند اما مورد توجه نسل جوان قرار بگیرند . در این شیوه نام دو تن بیش از بقیه قابل ذکر است : بابک روزبه و شاهکار بینش پژوه . بابک روزبه با ترانه هایی که توسط خوانندگان آنور آبها خوانده شد به شهرت رسید هرچند مخاطبین جدی تر ترانه نام او را با ترانه هایی که رگه هایی از این نوع پرداخت را در خود داشت به یاد داشتند . ترانه های بداخلاق ، نازک نارنجی نباش و ...بااستفاده از همین شگردهای زبانی و پرداختهای خوب به سرعت جا افتادند و زمزمه شذنذ . با گشوده تر شدن فضای موسیقی کشور شاهکار بینش پژوه نیز با شیوه ای نسبتا مشابه در بیان اما با دغدغه هایی از جنس دیگر ، با نگاه عمده تر به مسایل اجتماعی جوانان ، کاست اسکناس را منتشر کرد . هر چند نام او نیز نامی ناآشنا نبود و ترانه هایی بر طبق روال معمول ترانه سرایی و نیز ترانه هایی با رگه هایی از شیوه اخیر در کارنامه اش دیده می شد .
این نوع ترانه به دلایلی که گفتم مسلما نوع موسیقی خاص خود را می طلبد و به خاطر اینکه این نوع موسیقی چندان ازموده شده نیز نیست ، رسیدن به تزکیب مناسبی از موسیقی و ترانه خوب بسیار دشوار به نظر میرسد .
به هر حال چیزی كه مسلم است ترانه سرایی فصلی حدید را گشوده است و حضور ترانه سرایانی جوان و شاداب که هر یک چندین ترانه موفق را در کارنامه دارند در کنار حضور شاعرانی پیش کسوت که می توانند تعادل میان شاعرانگی و سادگی و طراوت را درآثار خویش برقرار سازند این امید را می دهد که روزهای خوبی را برای ترانه می توان انتظار کشید . بی شک اگر در ورطه تقلیدگری نلغزیم و به درگیریهای فرسایشی بی دلیل تن ندهیم ، فردایی بهاری در انتظار ترانه خواهد بود.
سیامک بهرام پرور
برگرفته از: منزلگاه هفت سنگ
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی