دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

شفیعی کدکنی


شفیعی کدکنی
● دکتر شفیعی کدکنی
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی یکی از شاعران و ادیبان بنام معاصر است که در سال ١٣١٨ در کَدکَن، روستایی نزدیک تربت حیدریه در استان خراسان چشم به جهان گشود. ایشان لیسانس خود را از دانشگاه فردوسی مشهد گرفتند و از دانشگاه تهران در مقطع دکترا فارغ التحصیل شدند.
به ندرت پیش می‌آید که یک نفر هم شاعر خوبی باشد و هم توانایی تحقیق، نظریه‌پردازی و نگارش کتاب در حوزه‌ی ادبیات را داشته باشد. در میان گذشتگان تنها موارد موفق معدودی مثل ملک‌الشعرای بهار یافت می‌شود.
دکتر شفیعی کدکنی هم علاوه بر اتمام تحصیلات آکادمیک در رشته‌ی ادبیات فارسی و سال‌ها تدریس در دانشگاه تهران و تربیت دانشجویان، این توفیق را یافته که شعرهایش به میان مردم راه پیدا کند.
احتمالاً همه‌ی شما شعرهایی مثل «به کجا چنین شتابان» یا «نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن» را شنیده‌اید.
شعرهای او که بیشتر در قالب نیمایی است دارای زبانی استوار و پیراسته است. او همیشه از دریچه‌ای تازه به روزگار و اتفاق‌ها نگاه می‌کند و علاقه‌ی فراوانی به استفاده از عناصر طبیعت مثل درخت، باران، گل و ... دارد. یکی از شعرهای ایشان را که از قضا با بهار و حال و هوای ما دورماندگان از وطن تناسب دارد، با هم می‌خوانیم.
در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشه‌های مهاجر
زیباست.
در نیم‌روز روشن اسفند
وقتی بنفشه‌ها را
از سایه‌های سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه
- میهن سیارشان -
از جعبه‌های کوچک و چوبی
در گوشه‌ی خیابان می‌آورند
جوی هزار زمزمه در من
می‌جوشد:
ای کاش ...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه‌ها
(در جعبه‌های خاک)
یک روز می‌توانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران، در آفتاب پاک
زان پس که صد هزار شقایق به کوه و دشت
پرپر شدند در ره آن سرخ انتظار
از تنگنای گوشه‌ی مطبخ، پیاز پیر
با ریش و رشته‌ای که فرو هشته در سبد
افراشته ست پرچم سبزی که:
این منم! پیغام این بهار
منبع : مجله آفتاب