یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا


نگاهی به شعر پست مدرنیته‌ی امروز


نگاهی به شعر پست مدرنیته‌ی امروز
بیاد این سخن از «شلی» می افتم: «در جوانی عالم جمیع انواع سخن به یک مفهوم شعر بود.»
این سخن بیان كننده ی این مفهوم است كه، زبان در آغاز و قبل از شیوع تكلم، صورت مجازی داشت و انسان اولیه بدون هیچ پیش شرط و هیچ گونه واسطه ی ذهنی و قبلی با جهان پیرامونش روبرو می شد. برداشتش از اشیا و رخدادهای جهان، لحظه ای و تصادفی بود و به ناچار زبان درگیر نوعی رمزگرایی فطری می شد. اما گذشت زمان و تكرار مواجهه ی انسان با طبیعت و اشیا و استمرار در كاربرد زبان، باعث بوجود آمدن واسطه ها و پیش شرط های ذهنی شد، تا آنجا كه هر واژه به شكل نشانه ای درآمد، و كلمات معرف صوری اشیا شدند و آن رمزگرایی ذاتی، جای خود را به كلمات و تركیبات همیشگی داد و در نهایت، تكرار، عامل خوگرفتن انسان به واژه های قردادی شد و كلمات جزء جدایی ناپذیر زندگی بشر شدند. و در این فراگرد، تنها شاعران، كودكانه زیستن را فراموش نكردند، جهان پیر شد، شاعران جوان ماندند و هر كلمه برای شاعران مبدل به شیء شد و در هر برخورد، صورتی دیگر از كلمه را بر سپیدی های هستی نقش زدند. درواقع شاعران دست به فراروی در زبان و تعریف هزارباره ی اشیاء زدند، جهان را به اشكال گوناگون تعریف كردند و اگر این اتفاق نمی افتاد، زبان در دام تكرار، در انجمادی سنگین دچار جوان مرگی می شد. پس كار شاعر خلق مداوم زبان و ایجاد طراوت در زبان و در معناست، كه همین مرز شعر و غیر شعر را می سازد و شاعر با تركیب كلمات و خوانش اشیا به شكلی كاملاً تازه در یک متن، باعث می شود تا مخاطب در هر بار خواندن شعر به درک تازه ای از اشیا و طبیعت برسد و حضور یک واژه و یا یک تركیب در شعر، خواننده را با انواع سؤال درگیر كند و ارجاع آن واژه یا تركیب، خواننده را به سمت پیش شرط ها و باورهای قبلی نبرد. در این صورت شاعر موفق به كشف صورت تازه ای در زبان و در هستی شده است كه به صور قبلی اضافه می شود و این همان فراروی در زبان و توسعه ی زبان است و اگر غیر از این باشد، ضروری است كه شاعر، كار خود را بازخوانی كند و یا تلاش كند، مرز میان شعر و غیر شعر را بشناسد.
حال با توجه به مواردی كه بیان شد، به نظر می رسد، عبدالرضایی نیز از آن دسته شاعرانی است كه چنین می كند. یعنی، عادت زدایی در كاربرد واژه، حركت به سمت ایجاد تركیبات تازه، تغییر در نحو كلام و نهایتاً شست و شوی كلمات و فراروی در زبان. پس او به ناچار شاعر است، شاعری كه غبار از زبان رایج و تكراری می زداید، به دنبال كشف افق های تازه در زبان است و در كارهایی كه تا كنون ارایه كرده است عملاً این جسارت را به تماشا می گذارد.
اما او كمی هم مدگراست و كمی متأثر از تئوری های شعری كه البته این خود نمی تواند منفی باشد، به شرط آن كه شاعر آگاهانه بتواند از نكات مثبت این جریان ها به سود شعرش استفاده كند. و البته بیان این نكته ضروری به نظر می رسد، شعری كه از پس یک تئوری سربرآورده باشد، با شعری كه به دلیل ضرورت های تاریخی - اجتماعی یک سرزمین شكل بگیرد بسیار متفاوت خواهد بود. اما قبل از اینكه بخواهم به سراغ كتاب جامعه بروم، برای بیان بعضی از نكات پیرامون شعرهای این مجموعه، بهتر است نگاهی اجمالی به شعر امروز داشته باشیم و سپس در مقایسه با كتاب «جامعه» به نتیجه ای در خور برسیم.
به نظر می رسد ما در جهانی در حال انتقال به سر می بریم، انتقال از فضایی به فضای دیگر، چشم اندازهای ما مدام تغییر می كند و فضای اطراف ما گذراست، هیچ پدیده ی ثابتی را نمی توان به عنوان یک جریان مانا پذیرفت. و اگر چه ما هنوز مدرنیته را به خوبی در تمام حوزه ها تجربه نكرده ایم و باورهای سنتی هنوز به شكلی دست و پاگیر در زوایای زندگی ما حضور دارند، اما در حوزه ی اندیشه، ما نیز در این انتقال عظیم سهیم هستیم، و این تغییر فضا، نوعی سردرگمی ایجاد می كند، كه این وضعیت در شعر ما و در هر جریان پیشرو هنری كه با زمانه ی خود درگیر باشد به چشم می خورد، پس در این جابجایی و در این انتقال از فضایی به فضای دیگر، طبیعی است كه معیارهای زیباشناسی شعر تغییر كند و شعر پیشرو ما نیز باید با این انتقال عظیم درگیر باشد. و با عنایت به این موارد و به نظر راقم این سطور، می توان دو قرائت پیش رو برای شعر امروز قائل شد. (البته گرایش هایی بی آزار و خنثی نیز همچنان به كار خود مشغولند كه توضیح و تبیین آن ها از حوصله ی این جستار خارج است.) و این دو قرائت هردو محصول همین زمانند و هر كدام متأثر از اتفاقاتی هستند كه در جهان معاصر در حوزه های مختلف اهم از فرهنگی، اجتماعی، فلسفی، اقتصادی به وقوع پیوسته است.
بحران های جهان سرمایه داری، به انزوا رفتن فراروایت های جهانشمول، نفی كلیت گرایی و رشد دموكراسی و نسبیت گرایی در جهان امروز و همچنین ظهور اندیشه های فلسفی تحت عنوان پست مدرنیسم، ادبیات جهان را تحت تأثیر قرار داده است، كه ادبیات ما نیز از این تأثیر پذیری بی نصیب نمانده است و از طرفی در كنار این مسایل و اتفاقاتی كه در جهان روی داده است، دو عامل تأثیر گذار و بزرگ را در كشور پشت سر گذاشته ایم، كه هر كدام از این دو به تنهایی، توانایی تغییر معیارها و ساختارهای زیبایی شناسی شعر ما را داشته اند و این دو عامل، انقلاب و جنگ هستند، كه شاعران ما نیز با آن ها درگیر بوده و با عنایت به اینكه شاعر هر دوره باید كاشف زمانه ی خویش باشد، پس طبیعی است كه رخدادهای عصر خود را با نگاهی هنرمندانه در كار خود نشان دهد. كه به نظر راقم این سطور دو قرائتی كه به آنها خواهیم پرداخت، توانایی چنین عملی را داشته اند و شاعرانی كه در دهه ی شصت و هفتاد در این دو قرائت قرار می گیرند، توانسته اند چهره ای تازه از شعر امروز را در كارهای خود به تماشا گذارند.
و اما آن دو قرائت در شعر امروز:
الف) شعر مدرن با ویژگی های زیر
۱- استفاده از زبان گفتار و دور شدن شعر از تفاخر ادبی و زبان فخیم فارسی
۲- پذیرش نگاهی تكثر گرا، چند آوایی در شعر و ایجاد دموكراسی ادبی
۳- گسترش و بسط فضاهای كاملاً فردی و گریز از ارایه ی شعرهای وابسته به مرام های سیاسی
۴- وانهادن آرایه هایی همچون وزن، قافیه ... و حركت شعر به سمت زبانی ساده
۵- به كار گرفتن طنزی تلخ و گزنده و عدول از باورهای قطعی و جزمی
و این شعر با توجه به لحاظ كردن مؤلفه های مورد نظر، همچنان دارای ساختاری مدرن است، كه اگر این مؤلفه ها را به عنوان معیار های شعر مدرن امروز بپذیریم، در می یابیم كه این شعر دارای هویت شده است، دارای شناسنامه ای كه در عین وابستگی و نزدیكی به روح زبان و فرهنگ جامعه، جایگاهش نسبت به شعر گذشته تغییر كرده است. این شعر همچون هر شعر قدرتمند و استخوان دار دیگری، با زمانه ی خود پیوندی تنگاتنگ دارد، ارایه دهنده ی پرسش هایی از شرایط زیست انسان امروز است، و شاعرانی كه در دهه های شصت و هفتاد در این گروه قرار می گیرند، شعرهایی را ارایه كرده اند كه با بهترین شعرهای دهه های چهل و پنجاه برابری می كند.
ب) شعر فرامدرن كه ویژگی های زیر را نشان می دهد:
۱- شعر این شاعران با توجه به گرایشات پست مدرنیستی، سمت و سوی واحدی ندارد، بلكه دارای جهات متعدد است.
۲- مضامین این گونه شعرها با هم سازگار نبوده و به نوعی دچار تناقض و ابهام های آشكارند. در كل اثر، مخاطب مدام با عدم قطعیت روبرو می شود.
۳- این شعر هم در حوزه ی زبان و هم در محتوا و معنا، شالوده شكنی می كند و در واقع شاعر با استفاده از بازی های زبانی نامتجانس و كنش های كلامی پی در پی، سعی در ساختار شكنی در زبان و معنا می كند و در واقع شاعر بدون هیچ معیار مشخصی مدام چشم اندازها را تغییر می دهد.
۴- در شعر فرا مدرن بجای استفاده از جهانی كلی و انتزاعی، تحت یک ساختار منسجم، شاعر از فرهنگ های بومی و محلی استفاده می كند و روایات مختلف در این شعر به چشم می خورد، بدون آنكه شاعر ساختاری یک دست و منسجم را در كل اثر ارایه كند.
۵- در این گونه شعرها، شاعر می كوشد، از ایجاد و یا بیان مفاهیم كلی دوری كند و درواقع بجای ایجاد یک مركز و یک صدا، به سراغ مركزهای متكثر و صداهای متنوع می رود.
در مجموع به نظر می رسد این گونه شعر، در ظاهر بی معنا، سرشار از تناقض های آشكار و عدم ساختاری منسجم باشد، كه اگر بخواهیم تصویری از این گونه شعر ارایه دهیم، شاید بتوان آن را به پازل تشبیه كرد، در پازل تک تک اجزا قابل شناسایی هستند اما برای یک برداشت كلی باید به كل اثر نظر كرد، تا بتوان به یک نتیجه ی قابل قبول رسید، پس برای ایجاد شكل نهایی وجود تمام قطعات لازم است. شعر فرا مدرن دارای چنین خصلتی است. در واقع باید بگویم، یک شعر فرامدرن از قطعاتی مجزا تشكیل می شود كه هر كدام برای خود می توانند دارای هویت باشند، مثل دست یا پا كه در پازل جداگانه تعریف می شوند، آنچنان كه در یک شعر فرامدرن، با زبان های مختلف و انواع فضاها روبرو می شویم، اما همه ی این قطعات مجزا در كنار هم و در یک كلیت قرار می گیرند، آنچنان كه گاه به نظر می رسد شاعر، كلمات قصاری را كه هیچ ارتباطی با هم ندارند، پشت سر هم نوشته است، جملاتی كه در فضای خاص خودشان قابل شناسایی هستند و ارتباط آن ها در مجموع باعث می شود تا كلیت اثر را بتوان به عنوان یک شعر پذیرفت.

احمدرضا غفاری