پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا


زیر گنبد کبود، آدما خیلی بودن


زیر گنبد کبود، آدما خیلی بودن
بهروز غریب پور، مؤلفی است كه بیشتر آثارش نحله دارند از قصص و امثله های فارسی كه بعضاً نقل شان به سابقه معمور است و همین اپرای رستم و سهراب به گمان برای اثبات بس باشدم. نمایش «قصه تلخ طلا» در اجرای خود شكلی از اپرت دارد كه به لفظ معنی خرده اپرایی را گویند شادی آور، اما اثر را می توان ملودرامی دانست با همان خصیصه های عامیانه كه به قصدی از عبرت آموزی و جنبه های پداگوژیك، شكل پیدا می كند.ریخت «قصه تلخ طلا» در شكل افشرده شده اش چیزی است بین «جدی» و «بوف» كه در مضمون به همان رویارویی مصادیق خیر و شر می پردازد. داستان، حكایت صیاد بی چیزی است كه چشمه رزقش خشكیده و بخت از خانه اش رمیده. به قصد قهر به دریا می رود و از قضا ماهی ای صید می كند، ماهی طلایی است و از ما بهتران قصه هاست. جذابیت دارد و عجیب است. صیاد آزادش می كند و ماهی در ازای این خوبی، حلقه بندگی وی را به گوش می بندد. زن طماع صیاد، از او می خواهد كه از ماهی طلا بخواهد و این آز چنان قوت می گیرد كه زن از هیبت طلا به جنون می رسد و برای صیاد چاره ای نمی ماند جز این كه از ماهی مرگ خود و عیالش را بخواهد. نظیر این حكایت را به طرق و اشكال گوناگون در روایات و حكایات و دفاتر گذشتگان بسیار دیده ایم.
از هزار و یك شب و رساله دلگشای عبیدزاكانی بگیر تا جوامع الحكایات مویدالدین عوفی و هفت اورنگ عبدالرحمن جامی. ممكن است صورت و نمای نمایش در مقایسه با آثار سلف كمی متفاوت باشد، اما از نظر موضوع دارای جهاتی مشترك است. یعنی مذمت حرص و نكوهش طمع.مفهوم در «قصه تلخ طلا» مفهومی اثیری و با ارزش است. مقوله ای است كه در طول تاریخ هستی، همیشه یكی از پایه های مشترك بشر بوده، از آغاز تا الان و از جمله مواردی است كه بزرگان راجع به آن سخن ها گفته اند و پیرامونش فراوان نوشته اند. از سعدی گرفته كه در باب سوم گلستانش به فایده و حس قناعت می پردازد تا مولیر كه فحوایی چون خست و بخل و حرص، دستمایه بزرگ ترین آثار او را تشكیل می دهد، آثاری مانند، خسیس یا نیرنگ های اسكاپن، سخنی همه گیر كه در هر تعریف و نگاهی بد است و پر ادبار.
متن، همسو با تمام فضایل و آموزه های انسانی، گام خود را سفت می كند، با دید مورالیستی كه مصداق «حب الدنیا رأس كل تخطیه» است. این افسانه نمایشی شده به خودی خود در هر دو سو حد وسط را نگه داشته میانه را، كه این در همزاد و همسر هانیه تعریف می شود.
اثر «بهروز غریب پور» به سیاق همان ملودرام های قرن هجدهمی ترتیب پیدا می كند. ماهی طلا در شكل یك «دئوس» ظاهر می شود و بست از بند صیاد پیر می گشاید و در آخر هموست كه گره كور ناسور ولع را باز می كند، با مرگی كه برای زن و شوهر داستان به ارمغان می آورد. چاره آخر: چشم تنگ دنیادار را یا بایست با قناعت گشودش یا با مرگ تدهین اش داد.اما افسانه در اثر منظوم «قصه تلخ طلا» از حیطه زبان و سیر داستانی دچار دستخوش شده در لحظاتی متن قرص نیست. لنگ است، اطاله دارد، همین امر در اجرا موثر افتاده و در ریتم اثر از خود جا بر جا گذاشته. نویسنده بیشتر بر آن بوده تا جنبه های موحش «هانیه» را در برخورد با دیگر كسان و همسایگان ببیند. تاكید وی بر یك تكه از نتایج آز و استمرار آن ما را از دیدن دیگر اشكال و رویه های قصه محروم كرده. البته پرداخت هایی صورت گرفته، مثلاً خوی نیك هانیه كه به سراغش می آید و در اندوه نداری و اندوه دارایی به سوی خوبی و صلاح رهنمونش می شود، جلوه هایی از تنوع در رویكرد با متن است، اما از جهت های دیگر چه؟ ما بیشتر او را می بینیم كه حكایت «یا رب مباد كه گدا معتبر شود» شده، كاش به تنهایی و تقابل صیاد برای بازدارندگی و دهانه زدن آتش حرص هانیه، به طور مشخص در میانه نمایش بیشتر پرداخته می شد، این یك سویی و تكرار پیاپی، شور و حال آغازین اجرا را از سكه می اندازد.
از سمت دیگر چیزی كه قابل گفتن است، حضور و استعمال تعداد محدودی از كلمات در شكل قافیه و ردیف است. در طول اجرا قافیه های سمج تبدیل به عادت می شوند، به شكلی كه از فرط استفاده تا حدی لوسانه بد جلوه می كنند. گوش تماشاگر خسته می شود از بس طلا می شنود و بلا می شنود. كاش متن از واژگان بیشتری برخوردار می بود تا زیبایی افسانه و متن نوشته شده به اقتباس بیشتر در چشم بیاید.
نكته دیگر مساله لحظه خواب صیاد است، آنجا كه از كرده پشیمان می شود و از روزگار بر سر آمده شكایت می كند. فضای حاكم بر نمایش به هیچ وجه شكلی از مغازله های عرفانی ندارد. تمام در مضمون و اجرا در پی ابزار پند و نصیحت و هشدار است.
یعنی اصلاً جایی ندارد برای ارایه تمثیل های عرفانی، اما می بینیم در این صحنه كه صیاد در لحظه ای به زانو می نشیند و در شكل نصفه و ناقص، سماع می رقصد. با تصنیفی كه شعرش در عروض رجز (مفتعلن) مطوی است. یعنی بحری كه بیشترین كاربرد را در اوزان متنوع برای بیان مضامین عارفانه و ماهوی دارد.با آن طنطنه شور برانگیزش كه این اصلاً بر رویه نمایش نمی خوابد و توی ذوق می زند. این كار به مثل آن است كه ابن یمین را از قطعه هایش بیرون بكشیم و در غزلیات مولانا و عراقی جایش دهیم. نه كه بعید باشد، بدیع نیست. از این كه بگذریم آنچه می ماند، نیك و مطبوع است. طراحی همگام در صحنه های ظهور ماهی، تدبیر تعاویض صحنه ای كه به سبب حس عصیان هانیه، دلیل راه پیدا می كند و موسیقی ضربی (دف) و كوبه ای كه در برخی از سرودها سرخوشی و هیجان منشعب از اشعار لیریك را منتقل می كند.
و بازی ها، ایرج راد را كمتر دیده ایم در جایگاه چنین آدم هایی. اصولاً جنس بازی او آرام و مكث انداز و پر سكون است، اما حضور متهورانه او در ابتدای نمایش جالب است و جلب نظر می كند، اما بعدتر همان می شود كه همیشه بوده و نیز اضافه كنیم بر این بازی «نسیم ادبی» را كه گرچه در چند تابلوی اول عالی و درست پیش رفت، اما به دلیل همان تطویل گفته شده در اواخر اجرا دستخوش تكرار و بی اعتنایی شد.سطر تمام شد و حرف تمام شد یا نشد.
علی شمس
منبع : روزنامه جوان