چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا
نویسندهای در آیینه خود
● اتوبیوگرافی هرمان هسه
دوم ژوئیه سال ۱۸۷۷ در شهركلاو در بلاك فورست به دنیا آمدم. پدرم یك جرمن بالتیكی مهاجر از استونی و مادرم دختر یك سوبیایی و یك سویسی ـ فرانسوی بود.
پدرِ پدرم پزشك بود و مادرِ پدرم یك مبلغ مذهبی و هند شناس. پدرم نیز مدت كوتاهی در هند مسیونر(مبلغ مذهبی ) بود و مادرم نیز چندین سال از جوانیاش را در هند صرف كار مسیونری كرد.
طفولیت من در «كلاو» به خاطر چندین سال متفاوت زندگی درBasle از سال ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۶ ، از هم گسیخته شدهبود. خانواده ما از چند ملیت مختلف تشكیل شدهبود. مضاف برتجربه رشد كردن میان دو ملت مختلف با دو كشور متفاوت از لحاظ لهجه.
من بیشتر سالهای تحصیل را درمدرسه شبانهروزی در « ویرتنبرگ» Wuerttemberg و زمانهایی نیز در مدرسه علوم دینی درMaulbronn گذراندم . دانشآموز خوبی بودم، لاتینم خوب بود و یونانیم بدك نبود. با این وجود چندان بچه قابل كنترلی نبودم و این اصلاً با چهار چوب تعلیم و تربیت پرهیزكارانه در جهت مطیع ساختن و شكستن شخصیت فردی درآن جا جور در نمیآمد. از دوازده سالگی تصمیم گرفتم شاعر شوم و از آنجا كه این راهی عادی و معقولی به نظر نمیرسید ، تصمیم گیری برایم دشوار بود كه البته سرانجام به ترك مدرسه منجر شد. من مدرسه علوم دینی و مدرسه ابتدایی را رها كردم و به شاگردی مكانیكی و در نوزده سالگی به کار در یك فروشگاه كتاب و وسایل عتیقه در Tübingen و Basle مشغول شدم .
سرانجام در سال ۱۸۹۹ تعداد کمی از شعرهایم بهچاپ رسید. به دنبال آن آثار كوچك دیگری كه باقی ماندهبود منتشر شد كه چندان قابل توجه نبودند. تا این كه در سال ۱۹۰۴ رمان « پیتر كامنزیند» Peter Camenzind (نوشته شده در Basle و منتشر شده در سویس) موفقیت زود هنگامی در بر داشت. از فروش كتابها دست كشیدم و با یك زن از اهالی Basle ( كه مادر پسرانم است) ازدواج و به روستا نقل مكان كردم . در آن زمان به زندگی کردن در روستایی بدور از شهر و تمدن شهری تمایل داشتم. از آن به بعد همواره در روستا زندگی كردهام، ابتدا تا سال۱۹۱۲ در Gaienhofen كنار Lake Constance ، سپس نزدیك برن و سرانجام در Montagnola نزدیك Lugano یعنی جایی كه هنوز در آن زندگی میكنم.
اندکی بعد از اقامتم در سویس در سال ۱۹۱۲، جنگ جهانی اول به وقوع پیوست و سال به سال مرا بیشتر به سمت تعارض با ناسیونالیسم آلمانی سوق داد. از زمانی که اولین اعتراض رسمی خود را علیه عقاید جمعی و خشونت آمیز ابراز کردم؛ در معرض حملات مداوم و سیلی از نامههای دشنام آمیز از آلمان قرار گرفتم.
کینه مقامات رسمی آلمان در زمان اوج قدرت هیتلر، با اقامتم در میان نسل جوانی با عقاید فرا ملیتی و صلح طلبانه؛ به واسطه دوستی با رومن رولان Romain Rolland که تا واپسین لحظات عمرش به خوبی با همدلی انسانی با اشخاصی که همچون من( حتی کسانی که در کشورهای دوری چون هند و ژاپن می زیستند) می اندیشیدند، جبران شد.
پس از سقوط هیتلر در آلمان دوباره از من قدردانی شد اما آثارم که بخشی توسط نازیها توقیف شده و بخش دیگری که در جنگ از بین رفته تاکنون( هنگام نوشتن این متن) در آن جا مجدداً چاپ نشده است.
در ۱۹۲۳ از تابعیت آلمان خارج شدم و شهروند سویس شدم. پس از جدایی از همسرم، سال های زیادی را به تنهایی زندگی کردم تا این که دوباره ازدواج کردم و دوستان باوفایم خانهای در Montagnola در اختیارم قرار دادند.
تا سال ۱۹۱۴ من عاشق مسافرت بودم و اغلب به ایتالیا سفر میکردم و یک چند ماهی را نیز در هند سپری کردم . پس از آن تقریباً به یک باره سفر کردن را کنار گذاشتم و بیش از ده سال سویس را ترک نکردم.
سالهای حکومت هیتلر و جنگ جهانی دوم در میان یازده سالی که روی رمان دو جلدی Glasperlenspiel (۱۹۴۳) [Magister Ludi] کار میکردم سپری شد. پس از تکمیل آن کتاب بزرگ، ضعف یک چشم و افزایش ناتوانی جسمانی به خاطر کهولت سن مرا از انجام پروژههای بزرگ تر باز داشت.
من تاثیرات زیادی از از فیلسوفان غربی هم چون افلاطون، اسپینوزا، شوپنهاور ، نیچه و همچنین جاکوب بورکهارتJacob Burckhardt مورخ گرفتهام. اما هیچ کدام از اینها به اندازه فیلسوفان هندی و چینی روی من اثر نگذاشتهاند.
همیشه با هنرهای زیبا رابطهای مانوس و حالت نزدیکی داشتهام اما وابستگی من به موسیقی صمیمیتر و عمیقتر است این مسئله را از اغلب آثارم می توان دریافت.
شاخصترین کتابهایم از نظر من عبارتند از: اشعار(گردآوری و ویرایش۱۹۴۲ زوریخ)، داستانهایKnulp (۱۹۱۵)، Demian (۱۹۱۹)، Siddhartha (۱۹۲۲) ،Der Steppenwolf (۱۹۲۷) [Steppenwolf]، Narziss und Goldmund. (۱۹۳۰)، Die Morgenlandfahrt (۱۹۳۲) (سیاحت شرق) و Das Glasperlenspiel (۱۹۴۳) [Magister Ludi] ، Gedenkblätter ((۱۹۳۷ و نسخه بسط داده شده(۱۹۶۲) {یادداشت ها}، مقالاتی درمباحث سیاسی که به تازگی در زوریخ انتشار یافته است با عنوان Krieg und Frieden (جنگ و صلح) (۱۹۴۶). از شما عزیزان خواهش می کنم به همین مختصر و سر دستی اکتفا کنید چرا که وضعیت مزاجیم به من اجازه توصیف جامع تر نمی دهد.
توضیح: این نوشته در سال ۱۹۴۷ هنگام دریافت جایزه نوبل توسط هرمان هسه نوشته شده است.
هرمان هسه در ۹آگوست ۱۹۶۲ در گذشت.
منبع: www.nobelprize.org
ترجمه : بهنام ناصح
ترجمه : بهنام ناصح
منبع : ماهنامه ماندگار
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
مجلس شورای اسلامی ایران مجلس شورای نگهبان دولت احمد وحیدی دولت سیزدهم رئیس جمهور حسن روحانی رهبر انقلاب مجلس یازدهم حجاب
قوه قضاییه تهران هواشناسی قوه قضائیه شهرداری تهران قتل پلیس مشهد فضای مجازی بارش باران سیل سازمان هواشناسی
مالیات قیمت دلار قیمت خودرو خودرو بانک مرکزی قیمت طلا بازار خودرو دلار مسکن سایپا بورس یارانه
نمایشگاه کتاب کتاب تلویزیون فردوسی هالیوود شاهنامه نمایشگاه کتاب تهران سریال دفاع مقدس سینمای ایران مهران مدیری سینما
دانشگاه تهران شورای عالی انقلاب فرهنگی فضا تحقیقات و فناوری
اسرائیل فلسطین رژیم صهیونیستی غزه آمریکا جنگ غزه روسیه حماس چین نوار غزه ترکیه اوکراین
فوتبال استقلال پرسپولیس باشگاه استقلال رئال مادرید لیگ برتر لیگ برتر ایران فولاد خوزستان جواد نکونام مهدی طارمی فولاد لیگ برتر فوتبال ایران
هوش مصنوعی عیسی زارع پور گوگل ناسا تبلیغات تلفن همراه موبایل هواپیما دوربین ایرانسل
وزارت بهداشت چای سرطان قهوه زوال عقل کاهش وزن سرماخوردگی دیابت استرس ناباروری