دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ویچ‌ و پوچ‌


ویچ‌ و پوچ‌
● بررسی‌ سایت‌ FOOTBALL ROAD درباره‌ دلایل‌ زوال‌ فوتبال‌ اروپای‌ شرقی‌ در آلمان‌ ۲۰۰۶
آلمان‌ ۲۰۰۶ می‌توانست‌ بهشت‌ مربیان‌ اسلاو باشد ولی‌ اغلب‌ آنها را در تنور پویایی‌ خود سوزاند.
در جام‌ هجدهم‌ دو مربی‌ صرب‌، دو كروات‌، یك‌ لهستانی‌، یك‌ اوكراینی‌ و سرانجام‌ یك‌ چك‌، میراؤداران‌ فوتبال‌ بلوك‌ شرق‌ هستند كه‌ تا این‌ لحظه‌ نیمی‌ از آنها وداعی‌ زودهنگام‌ داشته‌اند و نیمی‌ دیگر در آستانه‌ محو شدن‌ نامشان‌ از لیست‌ مدعوین‌ كنفرانس‌های‌ خبری‌ است‌.
طیف‌ ۷ نفره‌ مربیان‌ اروپای‌ شرقی‌ با وجود تفاوت‌های‌ مكتبی‌، سبك‌ فوتبال‌ و حتی‌ نژادی‌شان‌ ما را بدین‌ باور می‌رسانند كه‌ از یك‌ گزاره‌ عمومی‌ برای‌ همه‌شان‌ استفاده‌ كنیم‌: «عصر اسلاوها در جام‌جهانی‌ بسر آمده‌»، ملموس‌ترین‌ نمونه‌ برای‌ ما «برانكو ایوانكوویچ‌» است‌ كه‌ در مدت‌ چهارسال‌ مربیگری‌ تیم‌ امید و سپس‌ تیم‌ ملی‌ ایران‌ با اسكلتی‌ مشخص هرگز از سطح‌ یك‌ واسطه‌ یا مشاور بالاتر نرفت‌ و دست‌ آخر تیمی‌ مركب‌ از بهترین‌ ستاره‌ها و لژیونرهای‌ آسیایی‌ را به‌ خاك‌ سیاه‌ نشاند.
رویكرد او به‌ فوتبال‌ در جام‌ جهانی‌ ۲۰۰۶ همانقدر عقب‌ مانده‌ می‌نمود كه‌ رویكرد دیگر مردان‌ فنی‌ منطقه‌ بالكان؛ «پتكوویچ‌» كه‌ صربستان‌ را در دور مقدماتی‌ و بازی‌های‌ تداركاتی‌ صاحب‌ بهترین‌ خط‌ دفاعی‌ ساخته‌ بود نتوانست‌ تفاوت‌های‌ جام‌جهانی‌ و بازی‌های‌ قاره‌یی‌ را درك‌ كند و جلوی‌ آرژانتین‌ به‌ سنگین‌ترین‌ شكست‌ جام‌ (۶ـ۰) تن‌ داد تا رویای‌ صرب‌ها برای‌ صعود به‌ وحشتناك‌ترین‌ كابوس‌ فوتبال‌ ملی‌ كشور تازه‌ تجزیه‌ شده‌ صربستان‌ (بدون‌ مونته‌نگرو) تبدیل‌ شود.
«ویچ‌»های‌ بعدی‌ یكی‌ از صربستان‌ و دیگری‌ از كرواسی‌ هستند كه‌ هنوز به‌ بقا در جام‌ امیدوارند.
تیم‌ «كرانیكار» در دو بازی‌ نخست‌ بدون‌ زهر نشان‌ داده‌ و كرواسی‌ پرمدعی‌ در دو بازی‌ نخست‌ مقابل‌ برزیل‌ و ژاپن‌ چیزی‌ جز یك‌ فوتبال‌ حسابگرانه‌ و الگوی‌ تیمی‌ اما فاقد نقطه‌ اوج‌ ارایه‌ نداد. آنها بعید است‌ بدین‌ ترتیب‌ بتوانند از پس‌ استرالیای‌ هیدینگ‌ برآیند و احتمالاص با یك‌ تساوی‌ بدون‌ گل‌ دیگر از گردونه‌ رقابت‌ها خارج‌ خواهند شد. «دوژكوویچ‌» و غنا امیدوارانه‌تر كار كرده‌اند. در واقع‌ این‌ صرب‌ جهانگرد كه‌ یكی‌ از ركوردداران‌ مربیگری‌ تیم‌های‌ ملی‌ كوچك‌ و بی‌نام‌ و نشان‌ آفریقایی‌، آسیایی‌ و لاتین‌ محسوب‌ می‌شود تنها مرد كنار زمین‌ از منطقه‌ شرق‌ اروپاست‌ كه‌ حصار پیش‌بینی‌ها را در نوردیده‌ و تیمش‌ را به‌ سطحی‌ بالاتر رسانده‌.
غنا پس‌ از شكست‌ میلیمتری‌ از ایتالیا، با پیروزی‌ قاطع‌ برچك‌ حالا مدعی‌ صعود از گروه‌ E است‌ و شاید این‌ را مدیون‌ كیفیت‌ بالای‌ ستارگانی‌ مثل‌ میشل‌ اسین‌ و استفن‌ آپیاه‌ در خط‌ میانی‌ باشد. نمی‌توان‌ از جنس‌ فوتبال‌ متفاوت‌ تیم‌ «دوژكوویچ‌» نسبت‌ به‌ سایر تیم‌هایی‌ كه‌ مربیان‌ اسلاو بالای‌ سرشان‌ است‌ چشم‌ پوشید و این‌ در كیفیت‌ متفاوت‌ فوتبال‌ غنا ریشه‌ دارد، گرچه‌ دور افتادگی‌ مرد صرب‌ از مكتب‌ خشك‌ بالكان‌ شرط‌ مهمی‌ است‌، اما حتی‌ شگفتی‌آفرینی‌ غنا در جمع‌ ایتالیا، چك‌ و امریكا نمی‌تواند نتایج‌ دلسرد كننده‌ همتایان‌ «ویچ‌»دارش‌ را جبران‌ كند.
عقب‌ماندگی‌ كلیت‌ فوتبال‌ شرق‌ اروپا از جام‌جهانی‌ ۹۸ به‌ این‌ سو پدیده‌یی‌ قابل‌ بحث‌ و قابل‌ مشاهده‌ بوده‌ است‌. درخشش‌ مقطعی‌ تركیه‌ و یونان‌ را كه‌ از حوزه‌های‌ جغرافیایی‌ مجاور بلوك‌ شرقی‌ می‌آمدند را نمی‌توان‌ براساس‌ پیروی‌ از الگوهای‌ پس‌ مانده‌ دوران‌ سوسیالیسم‌ دانست‌ چراكه‌ یونان‌ و تركیه‌ چه‌ به‌ لحاظ‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ و چه‌ از حیث‌ توسعه‌ یافتگی‌ فوتبالشان‌ براین‌ كشورها مقدم‌ است‌. حتی‌ جمهوری‌ چك‌ بخاطر پیوندهای‌ جمعیتی‌ و فرهنگی‌ كهن‌ با ژرمن‌ها در زمان‌ یكپارچگی‌ چكسلواكی‌ سابق‌ به‌ «نیمه‌ غربی‌» اروپا متمایل‌ بود و این‌ مساله‌ فوتبال‌ چكسلواكی‌ را هم‌ از سایر همتایان‌ شرقی‌ متمایز می‌ساخت‌.
اما لهستان‌ و اوكراین‌ نتوانستند چنین‌ تمایزی‌ را ثابت‌ كنند. آنها نه‌ مثل‌ چك‌ ابری‌ و آفتابی‌ كه‌ یكسره‌ ناامید كننده‌ بودند.
اوكراین‌ به‌ رهبری‌ اولگ‌ بلوخین‌ بهترین‌ شاگرد مكتب‌ لوبانفسكی‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ تیم‌ اروپایی‌ و برای‌ نخستین‌ بار به‌ جام‌جهانی‌ ۲۰۰۶ راه‌ یافت‌ اما در هم‌ شكستن‌ آنها مقابل‌ اسپانیا آخرین‌ قسمت‌ سریال‌ نتایج‌ ضعیف‌ و فوتبالی‌ از آن‌ هم‌ ضعیف‌تر بود كه‌ در بازی‌های‌ تداركاتی‌ شش‌ ماه‌ اخیرشان‌ شاهد بودیم‌. گرچه‌ آنها در آسان‌ترین‌ گروه‌ مسابقات‌ چاره‌یی‌ جز صعود ندارند.
پاول‌ یاناس‌ هر ستاره‌یی‌ كه‌ ممكن‌ بود گره‌یی‌ از مشكلات‌ پیش‌ روی‌ لهستان‌ باز كند را با اتكا به‌ مدل‌ نخ‌ نمای‌ فوتبال‌ مكانیكی‌ خط‌ زد و عاقبت‌ ضعیف‌ترین‌ تیم‌ اروپایی‌ حاضر در جام‌ براحتی‌ جای‌ خود را به‌ اكوادور داد.اما آیا زوال‌ فوتبال‌ اروپای‌ شرقی‌ و تكنسین‌های‌ واحد در آن‌ در عرصه‌ جهانی‌ یك‌ مساله‌ فرضی‌ است‌؟
هرگز! دلایل‌ روشنی‌ وجود دارند كه‌ نشان‌ می‌دهند این‌ مكاتب‌ ماشینی‌ و مبتنی‌ بر اصول‌ مقتصدانه‌ و محافظه‌كارانه‌ نه‌ تنها به‌ اندازه‌ كافی‌ از درون‌ رشد نكرده‌اند بلكه‌ سرمایه‌های‌ انسانی‌ غول‌هایی‌ مثل‌ لهستان‌، كرواسی‌، صربستان‌، رومانی‌ و بلغارستان‌ و روسیه‌ نیز با گذشته‌شان‌ قابل‌ قیاس‌ نیست‌.اوكراین‌ هم‌ نسلی‌ همطراز از ستارگان‌ مستطیل‌ سبز را گرد نیاورده‌ است‌.
«ویچ‌»ها، «اوف‌»ها، «یسكی‌»ها و نام‌های‌ اقماری‌شان‌ حتی‌ جایگاهی‌ را كه‌ در دهه‌های‌ هفتاد، هشتاد و نود بر نیمكت‌های‌ باشگاهی‌ اروپا، حتی‌ در قلمروی‌ اروپای‌ غربی‌ داشتند از دست‌ داده‌اند و این‌ به‌ معنای‌ زوال‌ اندیشه‌های‌ شرقی‌ مسلط‌ بر جریان‌ روز فوتبال‌ است‌.
به‌ برانكو نگاه‌ كنید ترس‌ جزو اصلی‌ترین‌ اركان‌ فكری‌ او محسوب‌ می‌شود.
این‌ ترس‌ در واقع‌ به‌ فقر اطلاعاتی‌ و جهالت‌ نسبی‌ مربیان‌ اسلاو بازمی‌گردد. آنها همواره‌ در حسرت‌ پشتوانه‌هایی‌ هستند كه‌ همتایان‌ اروپای‌ غربی‌شان‌ از آنها برخوردارند.
سبك‌ فوتبال‌ «دفاع‌ و ضدحمله‌» یا به‌ شكل‌ كلی‌ترش‌ «گاژمان‌ دگاژمان‌» واژه‌یی‌ كه‌ رایكوف‌ مربی‌ یوگسلاو سال‌های‌ دور فوتبال‌ ایران‌ مدام‌ به‌ شاگردانش‌ گوشزد می‌كرد هنوز قالب‌ رایج‌ فوتبال‌ كشورهای‌ بالكان‌ است‌. صربستان‌ با شعار «بهترین‌ خط‌ دفاع‌»آمده‌ بود تا در ضدحمله‌ها حریفان‌ را غافلگیر كند اما شش‌تایی‌ شد. كرواسی‌ «كرانیكار» در بسیاری‌ دقایق‌ مقابل‌ ژاپن‌ و برزیل‌ به‌ یك‌ بسته‌ منجمد شباهت‌ داشت‌ و به‌ قیمت‌ گل‌ نزدن‌ به‌ حفظ‌ استحكام‌ دفاعی‌ پرداخت‌ . اوكراین‌ با طرح‌ توطئه‌یی‌ شبیه‌ كرواسی‌ و صربستان‌ جلوی‌ اسپانیا كیسه‌ گل‌ شد و لهستانی‌ كه‌ به‌ مهار خلاقیت‌ حریفان‌ می‌اندیشید در یكی‌ از آسان‌ترین‌ گروه‌ها قلع‌ و قمع‌ گشت‌.
خوشبختانه‌ فوتبال‌ چك‌ به‌ خلاقیت‌ فردی‌ و روش‌های‌ مدرن‌ نه‌ نگفت‌ و همچون‌ كریستال‌های‌ پراگ‌ لقب‌ «لوكس‌»برازنده‌ آنهاست‌ با این‌ حال‌ تراكم‌ هافبك‌ها بویژه‌ هافبك‌های‌ دفاعی‌ حتی‌ در این‌ تیم‌ لوكس‌ هم‌ مانند ایران‌ برانكو، كرواسی‌، صربستان‌، لهستان‌ و اوكراین‌ به‌ چشم‌ می‌خورد حتی‌ غنا را بخاطر برتری‌ عددی‌شان‌ در خط‌ میانی‌ و در دامن‌ زدن‌ به‌ زشتی‌های‌ فوتبال‌ برای‌ ارایه‌ بازی‌ زیبا ستایش‌ می‌كنند. می‌توان‌ گفت‌ لااقل‌ مشت‌ «ویچ‌»ها و هم‌مكتبانشان‌ در جام‌ هجدهم‌ پوچ‌ بوده‌ و دیگر متفكری‌ همطراز ایوویچ‌ یا لوبانفسكی‌ از فوتبال‌ شرق‌ اروپا برنخاسته‌ است‌.
البته‌ این‌ سوال‌ باقی‌ است‌ كه‌ اگر نمایندگان‌ اروپای‌ شرقی‌ واقعاً ضعیف‌ بوده‌اند پس‌ چگونه‌ پنج‌ تیم‌ از این‌ منطقه‌ به‌ همراه‌ دو «ویچ‌» دیگر در راس‌ دو تیم‌ آفریقایی‌ و آسیایی‌ به‌ جام‌جهانی‌ راه‌ یافته‌اند؟
برای‌ درك‌ ظهور و سقوط‌ آنها در دو سال‌ اخیر باید به‌ دو سال‌ قبل‌ بازگردیم‌. وقتی‌ كه‌ یونان‌ با فوتبالی‌ بسته‌ قهرمان‌ اروپا شد، الگوی‌ یونان‌ همچنان‌ می‌توانست‌ در سطح‌ متوسط‌ بازی‌های‌ مقدماتی‌ چراغ‌ راه‌ بسیاری‌ از تیم‌های‌ متوسط‌ باشد.
مثلاً در آسیا نه‌ تنها برانكو در ایران‌ و زیكو در ژاپن‌ كه‌ حتی‌ الجوهری‌ در اردن‌ و همتایان‌ دیگرشان‌ در كره‌شمالی‌ و ازبكستان‌ به‌ شیوه‌هایی‌ مشابه‌ و با رویكرد ضد فوتبال‌ روی‌ آوردند و به‌ موفقیت‌های‌ نسبی‌ دست‌ پیدا كردند. صعودكنندگان‌ بلوك‌ شرق‌ اروپا نیز به‌ الگوی‌ یونان‌ عشق‌ می‌ورزیدند اما مساله‌ این‌ است‌ كه‌ پس‌ از دو سال‌، تئوریسین‌های‌ كشورهای‌ صاحب‌ فوتبال‌ راه‌های‌ مقابله‌ با الگوی‌ یونان‌ را یافته‌اند و یا حتی‌ خود به‌ شكل‌ پیشرفته‌تر از آن‌ رسیده‌اند.
هلند، فرانسه‌، برزیل‌، مكزیك‌ و پرتغال‌ در این‌ دوره‌، نمونه‌های‌ تغییر رویكرد برخی‌ كشورهای‌ صاحب‌ فوتبال‌ از فوتبال‌ باز به‌ بسته‌ هستند.
پس‌ در اینجا نیز توقف‌ رشد درونی‌ فوتبال‌ كشورهای‌ ناكام‌ شرق‌ اروپا در آلمان‌ را می‌توان‌ مشاهده‌ كرد.«ویچ‌»ها تنها برموج‌ سوار شده‌ و تا ساحل‌ آلمان‌ ۲۰۰۶ آمده‌ بودند اما آن‌ موج‌ حالا فرو نشسته‌.
ارسلان‌ خسرو تاش‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید