جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
از نتایج اجتماعی دولت نهم
دکتر محمود احمدینژاد رئیسجمهوری اسلامی حتما برای حفظ موقعیتش به عنوان رئیسجمهور به عرصه انتخابات خواهد آمد و در این زمینه تدارک بسیاری در کسب موفقیت خواهد کرد. اینکه نتیجه عمل همه کنشگران سیاسی در این عرصه – مبارزه انتخاباتی – چه خواهد بود، بستگی به فضاهایی دارد که در حال شکلگیری است و در نهایت در روزهای بعد از پایان تعطیلات عید سال ۱۳۸۸ در ایران خودنمایی خواهد کرد. پس میزان پیروزی ایشان یا دیگر رقبا را به زمانی دیگر باید موکول کرد. علت اصلی مطرح کردن سوال فوق به رابطه عمل ایشان با سرنوشت اجتماعی ایران برمیگردد. به دلیل اهمیت بسیار زیاد دولتها – هم از نظر کارگزاران دولتی و هم از نظر مردم – در ساماندهی جامعه، سیاستهای این دولت تا حدود زیادی توانسته است به تحولات مهمی در جامعه ایرانی بینجامد. در این نوشتار سعی بر نشان دادن بعضی از ابعاد اجتماعی این تحولات و نتایج ناخواسته مترتب بر آن است. از این نگاه خواهیم توانست پاسخ مناسبی به سوال اشاره شده در فوق بیابیم.
اینکه به بعضی از نتایج اجتماعی ناخواسته برنامهها و سیاستهای در حال اجرا اشاره میشود، نوعی تبرئه کردن خود نیست. زیرا امروز بسیاری در این زمینه فعال شده و سعی میکنند که گناه را به گردن دیگری بیندازند. اگر قدری با انصاف باشیم و به روزهای مبارزات انتخاباتی – خصوصا دور دوم – مراجعه کنیم، داوری علمی را از واکنشهای سیاسی متمایز خواهیم کرد. به طور خاص من به نوع حضور بعضی از جامعهشناسان ایرانی در پیشبینی مسائل غیرقابل جبران امروزی اشاره میکنم.
بعد از جدی شدن حضور ایشان در ریاست جمهوری و امضای بعضی از جامعهشناسان در پیشبینی مشکلاتی که با ورود ایشان برای جامعه و فرهنگ ایرانی پیش خواهد آمد، و در نتیجه پیروزی ایشان در رقابت انتخاباتی و رئیسجمهور شدنشان، رابطه دوستانه قدیمی که بیش از ۳۰ سال ادامه داشت، یکباره دچار فروپاشی شد و احوالپرسی از ما هم غیرمستقیم و با کنایه صورت میگرفت. به دلیل اینکه ما وظیفهمان آموزش و تحقیق و نقد اجتماعی بود، به اتاق خود رفته و سعی کردیم کارمان را خوب انجام دهیم که بعدها در مقابل هجمهای که برای حذف جامعهشناسی تدارک دیده میشد، آماده شویم. به عنوان جامعهشناس ایرانی و معتقد به آرمانها، همراه با همکاران میدانستیم که نتیجه عمل و برنامههای دولت جدید به نتایج اجتماعی غیرقابل جبران خواهد انجامید. این پیشبینی را در بیانیهای که در روزهای قبل از انتخابات تنظیم کردیم – هم به طور جمعی و هم به طور شخصی – اعلام کردیم. سند تحلیل و داوریمان به عنوان جمعی از جامعهشناسان ایرانی در تاریخ ایران موجود است.
یکبار هم که شده برای قضاوت در فهم جامعهشناختی در ایران، میتوان به داوری جامعهشناسانی که آینده نه چندان دور را پیشبینی کردند، مراجعه کرد. آنها در این متن شرایط امروز ایران را به لحاظ اجتماعی و فرهنگی مورد داوری قرار داده و در ضمن به نوعی به جامعهشناسی که توانایی ایفای نقش مثبت در جریان توسعه را دارد، پرداختند.
اما بگذارید به آنچه که امروز بر سر جامعه ایرانی آمده است، اشارهای کوتاه شود. بهتر است به یکی از نتایج پنهان اجتماعی دولت بپردازیم و در نهایت در این مورد بحث کنیم که بهتر است ایشان بیاید یا نه. دکتر احمدینژاد رئیسجمهوری اسلامی ایران در طول سه سال و اندی گذشته زحمات بسیاری برای مدیریت کشور کشیده و همکاران قدیم و جدیدشان در این زمینه کارهای بسیاری کردهاند. همه کسانی که با ایشان همکاری کردهاند، ناخواسته خدمت بزرگی به توسعه اجتماعی کشور کردهاند. در این نوشته سعی داریم نقش ایشان را در این زمینه بازگو کرده و کارشان را تمام شده اعلام کنیم. زیرا تلاش بیشتر در این زمینه میتواند اصل کاری که انجام شده را به ضد خود تبدیل کند.
در این دوره ریاستجمهوری چه کار مهمی انجام شده است که جای تقدیر دارد؟ مطمئنا کارهای بسیاری انجام شده است. که بعضی از آنها ناصواب بودهاند و بعضی صواب. من قصد ندارم صرفا به شمارش کارهای خوبوبد، صواب و ناصواب ایشان اشاره کنم. قصدم این است که بستر اجتماعی که ایشان در آن قرار گرفته و بازیگری عمدهای هم بودهاند را مورد بحث و بررسی قرار دهم.
● بعضی از نتایج سیاستهای عدالتمحور دولت:
۱) هشدارهایی که برای تخریب رقیب بود خود عاملی در نقد دولت جدید شده است: شعار ولخرجی، زیادهطلبی، عدمبهکارگیری کارگزاران لایق و توانا و با معرفت جامعه، خانوادهگرایی، بیتوجهی به منافع مردم و تصمیمهای شخصی، عدمسرمایهگذاریهای کلان و ماندگار، بیتوجهی به رفاه اجتماعی، کمتوجهی به مردم کمدرآمد که در جریان تصمیمهای دولت دچار مشکل میشوند، بههمریختگی اجتماعی، فراموش کردن سنتهای اجتماعی و...
این هشدارها به یک فرهنگ سیاسی و اجتماعی تبدیل شده و ضمن اینکه انتظارات مردم را افزون کرده است، موجب شده در جریان نظارت و داوری در مورد دولتها، نقد و اعتراض را به همراه داشته باشد. زیرا در جریان دیدار، گفتوگو، و همراهی با مردم و گروههای اجتماعی نقد مستمر بدون عمل و سرمایهگذاری و مشارکت شکل گرفته که نتیجه آن میتواند به تخریب اجتماعی و سیاسی جامعه بینجامد.
۲) تاکید زیادی بر مفهوم فساد اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی در دولتهای گذشته در مرحله اول میتواند موجب همراهی مردم و گروههای اجتماعی برای نقد گذشتگان باشد، ولی در ادامه کار – بعد از یکسال – وسیلهای میشود برای نقد مدعیان و حاملان این مفهوم.
۳) جالب است که به لحاظ اثرگذاری اجتماعی و فرهنگی سفرهای رئیسجمهوری، شاید همه مردم ایران ایشان را میشناسند به طوری که این احتمال وجود دارد که شخصیتهایی که در دورههای قبل رئیسجمهور بودهاند، را نشناخته یا حتی الان نیز نشناسند. بیان یک تجربه جالب است: یکی از همکاران و همراهان بنیصدر در دوره ریاست جمهوری ایشان میگفت که یک روز بنیصدر جهت بازدید از یک معدن با همراهان رفته بود و بعد از بازدید از همه قسمتها، جمع کارگران از معدن خارج شده بودند و به استقبال او آمده بودند. با حضور بنیصدر همه کارگران یکصدا شعار میدادند که «بازرگان، بازرگان، رئیسجمهور ایران، خوش آمدید، خوش آمدید» این ماجرا وقتی اتفاق افتاده بود که اثری از بازرگان به عنوان رئیس دولت نبود و بنیصدر هم زمانی را به عنوان رئیسجمهور پشت سر گذاشته بود.
حتمآ حضور آقای دکتر احمدینژاد در میان مردم در کوچه و بازار و روستاها و مناطق دور، موجب شده است تا مردم بدانند که رئیسجمهور فعلی چه کسی است و داعیه او چیست. او چه میگوید و چگونه زندگی میکند و چگونه به جهان و آینده نگاه میکند. خصوصا وقتی که مسائل جهانی را به روستاها برده و مردم را با آنها درگیر میکند. مثلا مسئله «انرژی هستهای» را همه مردم میشناسند و آنرا به عنوان یکی از امور زندگی روزمرهشان میدانند. در این صورت است که مردم در هر زمانی از هر کسی که در این موقعیت باشد، بپرسند که اثر داشتن انرژی هستهای چه نقشی بر زندگی روزانهشان دارد.
۴) ایشان و همکارانشان در معرفی مفهوم عدالت در جامعه بسیار نقشآفرین بودهاند و کسانی که تا دیروز – قبل از سال ۱۳۸۴- نمیدانستند که منظور دولت و انقلاب برقراری عدالت بوده است، اگر این فرض صادق باشد، از سه سال گذشته دریافتاند که عدالت وظیفه دولت، روحانیت و مدیران است. عدالت باید برقرار شود و عامل آن هم دولت است. مردم میتوانند از نتایج برنامههای عدالتمحور استفاده کنند. این خود فراهم آورنده فضای اجتماعی و سیاسی مهمی است که هنوز بروز داده نشده است. بروز این فضا که همراه با تولید نیروی اجتماعی خاصی است میتواند منشا اتفاقات بسیار بزرگی برای کشور باشد. شاید در آن زمان سیاست دولتها از توجهمحوری به این امر دور شده باشد، مثلا درگیر جنگ با بیگانه شده باشند، و در نتیجه به جای رفاقت و دوستی، رقابت و دشمنی و درگیری شکل گرفته و برخورد گروههای متعدد اجتماعی با شعار تحقق عدالت با دولت شکل بگیرد.
۵) اصلیترین نتیجه بهدست آمده از حرکت این دولت، پایان دعوای قدیمی «روستایی و شهری» است. از زمان شکلگیری جهان مدرن، یکی از چالشهای اساسی بر سر ساماندهی روستاها و به خدمت درآمدن شهرها بوده است. اکثر متفکران مدرن در جهان روند نوسازی را تخریب روستاها و توسعه نظام شهری دانستهاند. در این زمینه برنامههای توسعهای برای شدت بخشیدن به نابودی روستاها تهیه شده و کارگزاران توسعهای نقش دوگانه ضدروستا و دفاع از شهر را پیشه ساختهاند. دولتهای مدرن نیز در این زمینه تحقق برنامهها را فراهم میکردهاند.
در این روند، به لحاظ خودمداری دولتها و نظامهای سیاسی، بسیاری از تحولات اجتماعی برای تحقق فرآیند نوسازی جوامع – حرکت از روستا به شهرها – محقق شده است. اصلاحات اجتماعی و اقتصادی، طرحهای متعدد دولتها، انقلابهای اجتماعی و... همه بهطور مستقیم و غیرمستقیم در این مسیر حرکت کردهاند. قبل از انقلاب اسلامی، برنامه اصلاحات ارضی محمدرضا پهلوی به تخریب روستا و توسعه حاشیهنشینی در شهرها انجامید که این خود منشأ بروز حوادث بزرگ اجتماعی و سیاسی گردید. حاشیهنشینان شهری منشأ مشکلات و نابسامانیهای متعددی شدند که بحث و بررسی آن نیاز به وقت و فرصتی دیگر دارد. واقعیتهای جاری نشان از نقشآفرینی تخریبی حاشیهنشینان شهری در روند توسعه پایدار دارد.
انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ با محوریت طبقه متوسط شهری و حمایت همهجانبه مردم در همه طبقات و اقشار اجتماعی شکل گرفت. یکی از اهداف آشکار و پنهان انقلاب اسلامی سر و سامان دادن به نظام اجتماعی روستایی بود. شعار رهبری انقلاب اسلامی در اینکه سرزمین ایران استعداد تهیه گندم برای مصرف و اضافه آن برای صادرات دارد، حکایت از توجه به توسعهنیافتگی روستاها به لحاظ اقتصادی و اجتماعی است. در این صورت تلاش عمده اول بعد از انقلاب ساماندهی روستاها بود. بدین لحاظ بعد از شکلگیری نهاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بعضی دیگر از نهادهایی که بخشی از جریان انقلاب بودند، نهاد جهاد سازندگی شکل گرفت. این نهاد در آغاز متعهد ساختن روستاها بود. هر چند که بعدها با ادغام در وزارت کشاورزی از جهتگیری انقلابی دور شد و به عنوان بخشی از نیروی رسمی دولت برای کنترل و مدیریت توسعه کشاورزی درآمد. این نهاد با بهکارگیری نیروهای مردمی در صور و اشکال گوناگون به توسعه فضاهای جدید در روستاها میپرداخت. برپا کردن مسجد، حمام، سیستم آب آشامیدنی، ترمیم جادهها، برقرسانی، بهداشت و مدرسهسازی و بسیاری دیگر از کارها در ارتباط با این نهاد بود. بدینلحاظ دیگر نیازی به حضور رئیسجمهور در روستاها برای خدمترسانی نبود. این نهاد که از یک طرف با نیروهای اصلی انقلاب مرتبط بود و از طرف دیگر با مردم روستاها مرتبط بود، بسیاری از کارهای شروع نشده یا ناتمام را مدیریت میکرد و روند توسعه روستایی سامان مییافت.
ارزیابی عملکرد نهاد جهاد سازندگی کاری است بس سترگ و میبایست در این زمینه جامعهشناسان روستایی و توسعهای کار کنند.
اما میتوان گفت، این نهاد در مقابل چالش عمدهای قرار گرفته بود: آیا توسعه روستاها به تخریب آنها میانجامد یا اینکه به ماندگاریشان؟ این چالش در همان سالهای شروع این نهاد وجود داشت و منشأ شکلگیری بحثهای معارض بود. عدهای معتقد بودند که ساختن جاده آسفالت چون موجب سهولت دسترسی مردم به شهرها میشود، روند مهاجرت را راحتتر و بیشتر میکند. در اینصورت میبایست از انجام کارهای عمرانی و توسعهای در مناطق روستایی دست کشید و به شهرها رسید. در مقابل عدهای معتقد بودند که مردم روستایی نیاز به توسعه دارند و دولت موظف است در یک سیاست توسعهای متوازن به مشکلات روستاها نیز برسد. این مشکل و تعارض همچنان هم دیده میشود و عدهای که منتقد سفرهای استانی دولت هستند، از این منظر به نقد مینشینند اما نتیجه حرکت دولت در این زمینه چه سرنوشتی پیدا کرده است؟
در اینجا چندین نکته وجود دارد که طرح آنها مفید است: شهر شدن روستاهای با استعداد بدون اینکه حتی دولتی متوجه این امر باشد. زیرا روند حرکت جمعیت در ایران از مناطق حاشیهای به مرکز است. در اینکه مرکز کجاست و حاشیه کجاست، اول باید جهت معلوم شود. همه جهتها به تهران به عنوان مرکز نیست. در هر منطقه اقتصادی و اجتماعی یک یا چند مرکز وجود دارد که مردم به آن سو در حال حرکتند. تمام مناطق پیرامونی مرکز مورد نظر با هزینههای شخصی افراد جهتیابی شده و نوع و زمان حرکت معلوم شده است.
این مربوط به موقعیتی است که هنوز دولت نهم تلاشی در ورود به مناطق حاشیهای نداشت. اما در شرایط بعد از حضور دولت، کمی اوضاع تغییر کرده است. زیرا روستاهای نوع دوم، نیمه شهری و نیمه روستایی، فعال شده و با طلب کردن امکانات از دولت جدید، شرایط مناسبتری برای شهر شدن را فراهم کردهاند. این روستاهای شهر شده که در آینده احتمال نابودیشان هست، بیشترین امکانات را برای خود جذب کرده و نمونه مثالی توسعه دولت جدید خوانده میشود اما روستاهای نوع سوم که تاکنون از بین رفتهاند و اثر کمی از آنها باقی است.
آمار هم مطلبی که در فوق اشاره شد را بازگو میکند. مسلم است که حرکت جمعیت ایران بر عکس نشده است این طور نیست که آمار نشان از حرکت معکوس جمعیت از شهرها به روستاها باشد بر عکس بر شدت حرکت از روستاها به شهرها افزوده شده است. این البته روندی است محتوم در ایران و در آینده نزدیک دیگر اثری از زندگی روستایی وجود نخواهد داشت. روستاها یا به شهر تبدیل خواهند شد یا اینکه زندگی نیمهجانی در حاشیه شهرها خواهند یافت و با تغییر شرایط دچار میرایی خواهند شد. آنچه که حیات روستایی را پایدار میکند، امکانات اقتصادی و جمعیت و کار است. آیا روستاهای ایران دارای جمعیت بالایی هستند؟ آیا امکانات اقتصادی و کار به اندازه کافی در این روستاها وجود دارد؟
روشن است که نام روستا از روی نقشه کشور حذف نشده است. ولی کارکرد روستا یا تبدیل به کارکرد شهری شده است یا اینکه روستا با حضور تعدادی محدود که به دلایلی شرایط زندگی در روستا را بر زندگی در شهر ترجیح میدهند، برپاست.
● نتایج ناخواسته شهری شدن همه
برای جلوگیری از بدفهمی نسبت به مطلب لازم است اشاره کنم من هرگز مخالف شهری شدن مردم ایران نبوده و نیستم. اتفاقا باور به این دارم که چارهای به جز توسعه زندگی شهری در همه کشور نداریم. میبایستی زندگی شهری – استفاده از امکانات زندگی انسان در دوره مدرن از قبیل آموزش، بهداشت، امنیت، رفاه و...- برای همه افراد فراهم شود. نه اینکه عدهای فقط به بیشترین امکانات و مابقی به هیچ دسترسی داشته باشند. در این نگاه حداقل شرایط و امکانات برای همه مردم باید فراهم شود. این وظیفه دولتها میباشد. تهیه امکانات دیگر به عهده بخش خصوصی، سازمانهای اجتماعی ترکیبی و سازمانهای غیردولتی است و دولت هم ناظر است.
بسیاری از دولتها و گروههای اجتماعی در ایران بر اثر خیالبافی و سادهانگاری بلایی به سر خودشان و جامعه آوردهاند، که تاریخ از ثبت آن عاجز بوده است. مثلا در دوره رضاشاه قصد این بود که نوسازی اقتصادی که بعدها به «نوسازی جادهای و سازمانی» انجامید، به نجات جامعه از فقر و نابرابری بینجامد. ولی دیدیم که با همه تلاشها و کارهایی که صورت گرفت، یکبار دیگر جامعه جهت واپسگرایانهای نسبت به توسعه و عدالت پیمود. در دوره محمدرضاشاه نیز تلاش در توسعه فرهنگی و اجتماعی فراگیر بود که حاصل کار فروپاشی اجتماعی و فرهنگی شد. روشنفکران زمان از بحران فرهنگ، غربزدگی و وابستگی فرهنگی یاد کردهاند.
نیروی اصلی حادثهساز در آن زمان همانهایی بودند که به واسطه برنامههای توسعهای شاهانه از روستاها آزاد شده و به شهرها – البته بیشتر در حاشیه شهرها – آمده بودند. آنها به انتظار نان، مسکن، بهداشت، شغل و آموزش ناظر و شاهد نابرابری، فقر و وابستگی شدند. فهم و درک این شرایط آنها را به واکنش در برابر ساختار اجتماعی و سیاسی واداشت.
شهری شدن به تنهایی امری پسندیده نیست. شهری شدن با وجود شرایط زندگی شهری برای همه خوب و لازم است ولی وقتی شرایط زندگی در شهرها آنقدر بد است که مردم شهری با بهدست آوردن کمترین فرصت برای استراحت به کوه و دشت پناه میبرند، آوردن افراد دیگر به شهرها چیزی به جز خطا نیست. حتما با پیش آمدن سه روز تعطیلی یا بیشتر شاهد هجوم برای خروج از شهر و پناه بردن به روستاها، شهرها و کوههای حاشیهای بودهایم.
این حرکت مردم تهران را چیزی به جزضدیت با زندگی در شهر نمیتوان تحلیل کرد. خب شهری مانند تهران که مرکز کشور است و همه امکانات را در خود دارد اینقدر نیروی ضد خود تولید میکند. شهرهایی که به جز چند خیابان تقاطع و چند ساختمان بلند به نام شهر چیزی دیگر اضافه بر روستاها ندارند، چه سرنوشتی خواهند داشت. آیا صلاح است شهرهایی اینگونهای در ایران ساخته شود؟ آیا صلاح است که مردم روستاها تشویق به ساختن شهرهایی با این مشخصات شوند؟ آیا حضور مردم روستاها به این مناطق همراه با مشکلات جدید نیست؟
شهری شدن لوازمی دارد: استفاده از امکانات اولیه زندگی شهری، جمعیت زیاد و نیازمند و آشنا شدن با زندگی شهری نمیتواند زمینه شکلگیری شهر باشد. با جمع شدن جمعی و درخواست تبدیل محل زندگیشان به شهر که شهر ساخته نمیشود. ساختن شهر حساب و کتاب دارد. دولتهای گذشته هم این شیوه را با جنجال کمتری دنبال کردهاند که امروز مشکلات جامعه در کوچه و برزن جاری و ساری است و امکان ساماندادن به آنها وجود ندارد. ورود مردم به شهرهای جدید میتواند منجر به شکلگیری زندگی شهری شود یا اینکه زمینهساز مشکلات جدید خواهد بود؟ فکر نمیکنیم که مردم در روستاهای شهری شده زندگی خواهند کرد یا اینکه در حاشیه شهرها مقیم خواهند شد. این نوع حضور و زندگی موجب خواهد شد تا آنها به نیروی فشاری علیه جامعه تبدیل شوند و منشأ مشکلات بسیاری گردند. بحرانهای حاشیه شهری مهم میشود.
تقی آزادارمکی استاد گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران
منبع : روزنامه کارگزاران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات عراق مجلس شورای اسلامی حسن روحانی دولت سیزدهم حجاب دولت نیکا شاکرمی چین رهبر انقلاب مجلس شهید مطهری
ایران هواشناسی تهران یسنا سیل هلال احمر آتش سوزی روز معلم قوه قضاییه معلم پلیس شهرداری تهران
قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا بازار خودرو حقوق بازنشستگان طلا قیمت دلار خودرو بانک مرکزی ایران خودرو ارز سایپا
موسیقی عمو پورنگ تلویزیون سریال لیلا بلوکات ساواک عفاف و حجاب سینمای ایران تبلیغات مسعود اسکویی سینما تئاتر
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال آتیلا حجازی علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال تراکتور لیگ برتر جواد نکونام لیگ برتر ایران رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا
هوش مصنوعی ناسا اپل گوگل اینستاگرام عکاسی تلفن همراه کولر
خواب فشار خون کبد چرب