شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

وضع تاریخی ما و پرسش فلسفه چیست


وضع تاریخی ما و پرسش فلسفه چیست
پرسش فلسفه چیست؟ با کانت و تحولات ناشی از فلسفه او پیش آمده، پس از او هگل صراحتاً در پیشگفتار پدیدارشناسی روح عنوان کرد که فلسفه دیگر حب دانایی و دانش نیست بلکه عین دانایی است و ما به مقام سوفس نائل آمده ایم. یک نکته از این معنا این است که فلسفه آنچه را که عهد کرده بود به انجام رسانده و آنچه امروز در عالم اعم از عالم طبیعی و انسانی محقق است حاصل آن است و از این به بعد نیز تاریخ بسط همین عالم خواهد بود.
پس به یک اعتبار پرداختن به پرسش از فلسفه چیست؟ تعاطی به پرسش از عالم کنونی است و اگر با پرسش فلسفه چیست؟ تعرض به مبادی و مبانی آن و حتی امکان آن پیش می آید در واقع تعرض به مبانی و مبادی این عالم است. عالم محقق کنونی را از قرن نوزدهم به بعد عالم تجدد نام دادند. این عالم شئون و اطواری دارد که الباقی جغرافیای عالم را متاثر ساخته است. ما در واقع ذیل جغرافیای متاثر از تجدد روزگار خود را سپری می کنیم. این جغرافیا در بهترین صورت محل کاشت و داشت و برداشت محصولات تجدد است. پرسش از فلسفه چیست؟ ما را بدین وضع تاریخی متذکر می سازد و در راه یافتن و رسوخ به مبادی و مبانی آن مدد می کند. عالم غیرمتجدد یا عالمی که تجدد را در حیات زیسته تاریخی خود نیازموده است دل به ظواهر آن خوش می کند. این ظواهر از آنجا که ثمرات علمی بر آن مترتب است چون مشهورات مقبول می افتد و نقدهای ما می شود مصداق این بیت مثنوی؛
یکی زان میان صوفی اند
مابقی در سایه او می زیند
در این میان مبادی و مبانی در پرده می ماند و میوه های آن چرب و شیرین می نماید. از زمان آشنایی ما با تجدد غلبه با این وجه آن بوده است و توجه و اقبال ما به آثار فکری - فرهنگی که ناظر بر مبادی و مبانی است مثل قصه ترجمه گفتار در روش دکارت به اشارت گوبینو و مزاج سنجی او حاکی از این وضع است. توجه بدین وضع را دکتر داوری با پرسش فلسفه چیست؟ به جان آزموده و پیش چشم ما نهاده است.
ایشان در بسط این معنا، گرچه متعرض تعاریف فلاسفه از فلسفه شده است از تعریف افلاطونی، ارسطویی و نوافلاطونی سیر از فطرت اول به فطرت ثانی تا تعریف و تلقی دکارت چونان دانش بدیهی و یقینی، کانت در خلط فاهمه و عقل، راس که آن را مقدمه علم خوانده و حتی مارکس که آن را قرین با بیگانه شدن انسان می داند. اما ایشان با سیر در این معانی و پیش کشیدن مدام پرسش، فلسفه را از تلقی مرسوم و متعارف و آنچه هر فیلسوفی به اقتضای زبان و زمان خویش عرضه کرده است، خارج می کند. اینکه فلسفه حاصل نفسانیات شخص فیلسوف نیست، حاصل تحولات اجتماعی و سیاسی نیست، اینکه متعلق به دوره ماقبل علم دارد و اکنون فلسفه خدمه علم است یا فلسفه حاصل خلط فاهمه و عقل است...
از این هم عبور می کنند و شأن استعلایی به فلسفه می بخشند و آن را در راه بودن یا بخشش وجود می دانند. بیش از آنکه قول ایشان برای راقم سطور حاکی از بیان یاسپرس یا هایدگری باشد، مشارکت ما در فلسفه معاصر را متبادر می سازد. مشارکت در فلسفه معاصر و درگیر شدن با آن یعنی طرح مساله تاریخی و قومی خویش.
ما با تلقی سنتی از فلسفه و ندانسته آن را در عداد دیگر دانش ها تلقی کردن، راه به طرح مساله تاریخی و قومی خود (تجدد) نخواهیم برد. مساله اکنون همچنان بودن یا نبودن است، اما این دو در گرو فهم تجدد و غرب جدید است.
مسائل مستحدث اخیر تاریخ ما و بحران های فرهنگی- اجتماعی که دامنگیر ما است جز از مجرای طرح آنها در میدان آگاهی فلسفی با تلقی تازه و نوآیین از آن قابل حل و فصل نخواهد بود. فلسفه اگر با زمان و زبان آن بیگانه باشد تفنن است چنان که ایشان در مقدمه چاپ اول کتاب بدان متذکر شده اند.
ما وقتی فلسفه داریم که در شبکه مفهومی آن زمان و مسائل آن را دریابیم. درایت در زمان تاریخی و قومی خویش از مجرای فلسفه البته تصدیق هیستوریسم و مانند آن نیست. وضع تاریخی ما وضع گسیختگی است، وضع مانده از مآثر خود و رانده از مبانی تجدد است. اگر فلسفه یی داشته باشیم که با آن نتوانیم از این گسست بپرسیم در واقع فلسفه نداریم و مشغول تفننیم.

دکتر علی مرادخانی
منبع : روزنامه اعتماد