پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


خودشناسی درون مایه وجدان کاری


خودشناسی درون مایه وجدان کاری
فاقم وجهك للدین حنیفاً فطرهٔ الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلك الدین القیم و لكنّ اكثر الناس لایعلمون«حق گرایانه روی خود را به سوی دین كن، همان كه سرشت خدایی است،كه مردم را به آن سرشته است كه هیچ تغییری در خلقت خدا نیست. این است آیین استوار حق ولكن اكثر مردم از این حقیقت آگاه نیستند.»(روم:۳۰)
چرا بسیاری از كاركنان و مدیران سازمانها، در عین برخورداری از صفات پسندیده فراوان، خوب كار نمی كنند و گاه مشكل می آفرینند؟ چرا از انبوه سرمایه ها، امكانات، نیروها، استعدادها و عمر خود به گونه ای نامنظم و غیر مؤثر بهره برداری می كنند؟ چرا پایبندی به وظیفه و نقش سازمانی نزد آنها مفهوم نداشته، در عین تراكم نیروی كار، بسیاری از كارها زمین می ماند؟ و خلاصه، چرا روحیه و نشاط، هدفداری و مسئولیت، اطمینان و لذت، امنیت و رضایت، كیفیت و معنویت و جدیت و موفقیت; جای خود را به بیحالی و كسالت، ناامیدی و سرخوردگی، سرگردانی و غفلت، دو دلی و اضطراب، فشار و ملامت و شعار و مادیت می دهد؟
این مسأله چه علل یا عواملی دارد؟ محیطی، سازمانی، انسانی یا شغلی؟
آیا این عوامل بصورت سلسله مراتبی آشكار می شوند یا همه در عرض یكدیگر و به یك اندازه امكان بروز دارند؟ با فرض تشخیص علت مسأله، چگونه می توان وضعیت مطلوب را در سازمان و افراد به گـونه ای تحكیم بخشید كه از پویایی، زایندگی و اثر بخشی در درازمدت برخوردار بوده، پشتوانه ای نیـرومند برای نیل به اهداف گردد؟
در این مقاله، به آن سلسله مراتب و ویژگیهای آن و یا چگونگی طراحی فرایند شكل گیری و دخالت عوامل متعدد، پرداخته نمی شود. بلكه نخست مفاهیم، موضوعات و مفروضاتی كه مبانی نگرشی و اصول اساسی پیام مقاله و تحلیل مسأله را تشكیل می دهد، تبیین می گردد و سپس بانگاهی به نقطه عطف و مركزثقل فرایند مذكور، بحثی بنیادی ارائه می شود و از آنجا برای یافتن راه حل نهایی مسأله و پاسخ به پرسش اساسی تلاش می گردد.
در اینجا توجه به این نكته ضروری می نماید كه ماهیت موضوع مورد بررسی ما، با مسائل انسان شناسی، فلسفه اخلاق، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، روان درمانی، جامعه شناسی و اقتصاد، ارتباطی نزدیك دارد. از اینرو، یافتن راههای عملی حاكمیت و اشاعه فرهنگ وجدان كاری و انضباط اجتماعی، مستلزم مطالعات ریشه ای و همه جانبه و همكاریهای گسترده است وبر پژوهشگران، مؤلفان و مجامع علمی است كه به حركتی كه در این راستا آغاز كرده اند شتاب بخشند و همواره در این اندیشه باشند كه چگونه می توان پاسخی در خور به این خطاب رسای رهبر معظم انقلاب تقدیم نمود: «دست اندركاران امور فرهنگی، برنامه ریزان، مبلغین و نویسندگان باید در ترویج این دو اصل مهم در جامعه تلاش كنند.»۱
● انسان
انسان در بعد ادراك و كشف خود و جهان، از نیروی "عقل و وجدان" و در بعد انگیزه ها، از "جاذبه های معنوی" نیز برخوردار است.
● وجدان (ضمیر)۲
وجدان،امری فطری ویكی از مراتب روح یا بعدملكوتی انسان است. این مفهوم خوددارای مراتبی بوده، برحسب هرمرتبه،بصورت مطلق یا اضافه بكار می رود.۳ وجدان، كه از آن به وجدان روانشناسی، وجدان عقلایی، وجدان نوعی، وجدان فطری، خودِ انسان یا منِ ملكوتی نیز تعبیرمی گردد،عبارت است از "استعداد آدمی نسبت به تمییز خیر و شر".
ایدئولوژی عام و انسانی مانند ایدئولوژی اسلامی، نوعی شناخت از انسان دارد كه از آن به فطرت تعبیر می شود. از نظر اسلام; انسان در جریان خلقت، مقدم بر تأثیر عوامل تاریخی و عوامل اجتماعی، دارای بعد وجودی خاص شده و استعدادهای والا كه او را از حیوان متمایز می كند و به او هویت می بخشد، به او داده شده است. طبق این نظر انسان در متن خلقت از نوعی "شعور و وجدان نوعی" كه در همه انسانها وجود دارد بهره مند شده و همان "وجدان فطری" به او تعین نوعی و صلاحیت دعوت، مخاطب واقع شدن، حركت و جنبش داده است. این ایدئولوژی ها با تكیه به وجدان فطری مشخص نوع انسان، دعوت خود را آغاز می كنند و حركت می آفرینند.۴
انسان در مرتبه ای از وجود، دارای "من طبیعی" و "مُلكی" است و در مرتبه ای دیگر دارای "من ملكوتی"; یعنی همان كه در قرآن از آن به «نفخت فیه من روحـی(حجر:۲۹)» تعبیر شده است. وجدان عمومی همین "خود" است كه از آن به خود ملكوتی تعبیر می شود و درست در مقابل آن، خودِ شخصی (فردی، نفسانی) قرار دارد. اسلام در مبانی و اصول تربیتی و اخلاقی خود "وجدان عمومی" را اصل شمرده و با "خود نفسانی" مبارزه می كند. منظور از وجدان عمومی فقط دوست داشتن همه انسانها نیست بلكه بالاتر از آن، دوست داشتن همه اشیاء و در عین حال، برداشتن موانع در عمل و در مسیر تكامل است.۵
قرآن "ضمیر" انسانی را به عنوان یك منبع معرفت ویژه نام می برد. از نظر قرآن، سراسر خلقت، آیات الهی و علائم و نشانه هایی برای كشف حقیقت است. قرآن از جهان خارج انسان، به "آفاق" و از جهان درون انسان، به "انفس" تعبیر می كند(فصلت:۵۳) و از این راه اهمیت ویژه ضمیر انسانی را گوشزد می نماید. اصطلاح آفاق و انفس در ادبیات اسلامی از همین جا پدید آمده است.
● جاذبه های معنوی
از نظر اسلام، انسان موجودی است كه میل دارد آزاد و رها باشد و هر كاری كه می خواهد انجام دهد;(قیامت:۵) ولی از سوی دیگر، جاذبه های معنوی به انسان این امكان را می دهد كه دایره فعالیتش را از حدود مادیات توسعه دهد و تا افق عالی معنویات بكشاند. اصول انگیزه های معنوی عبارت است از: علم طلبی، خیر اخلاقی، زیبایی دوستی و خداجویی (خداپرستی).۶
ازنظرقرآن،انسان از آن جهت كه انسان است، جز یك كشش درونی ویژه برای حركت در مسیر فطری خویش ندارد و آن انگیزه خداجویی و حركت دائمی بسوی اوست: «انا لله و اناالیه راجعون» (بقره:۱۵۶) و همین جاذبه است كه آدمی را به مقام لقاء الهی می رساند: «یاایها الانسان انك كادح الی ربك كدحاً فملاقیه.»۷ براساس این نگرش گونه های مختلف انگیزه های والای بشری از قبیل عدالت، حق، صدق، كرامت،زیبایی وجاودانگی و نفرت داشتن از ظلم، باطل، كذب، پستی، زشتی و نیستی، همه در راستای انگیزه "خدا دوستی" دیده می شود.۸
● ارزشها و ضد ارزشها
از نظر قرآن، انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند;(طه: ۱۲۲) خلیفه و جانشین او در زمین;(بقره: ۳۰) نیمه ملكوتی و نیمه مادی; (انعام:۱۶۵) دارای فطرتی خدا آشنا;(سجده:۹)آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خویشتن و جهان;(اعراف:۱۷۲) مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان;(احزاب:۷۳)ملهم به خیر و شر;(شمس:۷)وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز می شود و به سوی قوت و كمال سیر می كند و بالا می رود، امّا جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمی گیرد;(رعد:۲۸) ظرفیت علمی و عملیش نامحدود است;(بقره:۳۱) از شرافت و كرامت ذاتی برخوردار است;(اسراء:۷)احیاناً انگیزه هایش هیچگونه رنگ مادی و طبیعی ندارد;(فجر:۲۸)حق بهره گیری مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است، ولی در برابر خدای خودش وظیفه دار است. او برای عبادت آفریده شده،(ذاریات:۵۶)فقط با یاد و پرستش او خود را می یابد و اگر خدای خویش را فراموش كند، خود را فراموش می كند و نمی داند كه كیست، برای چیست و چه باید بكند و كجا باید برود.(حشر:۱۸) او همینكه از این جهان برود و پرده تن كه حجاب چهره جان است دور افكنده شود، بسی حقایق پوشیده بر وی آشكار می گردد.(ق: ۲۲)
در عین حال، همین موجود، در قرآن، مورد بزرگترین نكوهشها و ملامتها قرار گرفته است: «او بسیار ستمگر و بسیار نادان است.»،«او نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است»، «او آنگاه كه خود را مستغنی می بیند طغیان می كند.»،«او عجول و شتابگر است.»،«او تنگ چشم و ممسك است.» ، «او مجادله گرترین مخلوق است.»،«او حریص آفریده شده است.» ، «اگر بدی به او رسد، جزع كننده است و اگر نعمت به او رسد، بخل كننده است.»(احزاب:۷۲)
از نظر قرآن، انسان ممدوح، انسان با ایمان و انسان مذموم، انسان فاقد ایمان است.۹(اعراف:۱۷۹)
● وجدان اخلاقی
وجدان اخلاقی همان وجدان عقلائی است ولی در مرتبه ای بالاتر; یعنی علاوه بر تمییز خیر و شر و نظارت بر اعمال، دارای ویژگی "گرایش به خوبی" و "نفرت از بدی" است. ]به عبارت دیگر، وجدان (حس) اخلاقی، استعداد آدمی است نسبت به تمییز خیر و شر و گرایش طبیعی او به سوی خیر و گریز از شر[ این صفت فطری در مرحله معینی از رشد و تحول بروز می كند و در واقع از عقل و سایر قوای نفسانی متمایز و مستقل نیست و احكام آن همان ادراكات و احكام عملی عقل است كه آن نیز مستقل از ادراكات و احكام نظری عقل نیست.۱۰
استاد شهید مرتضی مطهری، [پس از نقد نظر دوركیم ـ مبنی بر اینكه انسان دو "من" مستقل و جدا از هم به نامهای "وجدان جمعی" و "وجدان فردی" دارد ـ ]مراتب وجدان را اینگونه توضیح می دهد: قرآن می گوید: "نفس اماره" ، "نفس لوامه" ، "نفس مطمئنه". فلاسفه این مورد را می گویند: "وحدت در كثرت، كثرت در وحدت"; یعنی اینگونه نیست كه انسان چند "خود" داشته باشد و هر كدام كاری خاص كند، بلكه نفس انسان اگر در حد پایین پایین كار كند، آنجا كه تحت فرمان عقل نیست، "نفس اماره" نامیده می شود. همین نفس در درجه بالاتر و با هوشیاری بیشتر، "نفس لوامه" كه خودش خودش را ملامت می كند. در آن واحد، خودش هم قاضی می شود، هم مدعی و هم مدعی علیه و علیه خودش حكم صادر می كند. محاسبهٔ النفس معنایش همین است: «لااقسم بیوم القیامهٔ و لا اقسم بالنفس اللوامهٔ»(قیامت:۱ و ۲) و در درجه بالاتر، "نفس مطمئنه" نام می گیرد: «یا ایتها النفس المطمئنهٔ ارجعی الی ربك راضیهٔ مرضیهٔ فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»(فجر: ۲۷). اینكه نفس در كدام مرتبه باشد، مربوط به این است كه در چه درجه ای از توجه و آگاهی و تذكر و صفا و نبودن حجابها و داشتن ایمان و یقین بیشتر باشد.۱۱ وجدان، هرچه در مرتبه نیرومندتری باشد به همان نسبت صاحب خود را از شخصیت والاتر و نفوذ عمیقتر و پایدارتر برخوردار می سازد.
كنت بلانكارد می گوید: «در اندرون هر یك از ما، دنیای ساكت و آرامی هست كه خودِ واقعی ما در آن زندگی می كند و صلاح ما را بخوبی تشخصی می دهد. در سكوت و آرامش این دنیاست كه می توانیم شاهد رفتار خود باشیم; خود را ارزیابی كنیم و به طرح برنامه های آتی خود بنشینیم. اگر چنین فرصتهایی را از كف بدهیم، در جهتی گام برداشته ایم كه ما را از اهداف، ارزشها و رسالتمان در زندگی دور می كند.۱۲از اینجا نقش شگرف "وجدان اخلاقی" در شكل گیری و تحول شخصیت آدمی به خوبی روشن می گردد; به گونه ای كه گفته شده: «شخصیت بدون وجدان بههیچ پایه و اساس منطقی متكی نمی باشد.»۱۳ و از اینروست كه بزرگان دین گفته اند: «آن كس كه در قلب خود واعظی برای خود ندارد، موعظه موعظه كنندگان، فایده ای به حالش نمی بخشد.»۱۴
آلبرسوئر نیز می گوید: «اگر در نهاد انسان میل به كمال وجود نداشت و گرایش نسبت به حیاتی سرشارتر و والاتر در كار نبود; به عبارت موجزتر، اگر ما دارای غریزه اخلاقی نبودیم، این احساسات اخلاقی (اجزاء و عوامل عاطفی) و این تصورات اخلاقی (اجزاء و عوامل عقلانی) توجیه ناشدنی بود. پس ریشه و اساس اخلاقیت را در همین میل به "كمال" و نیاز عمیق و شگرف انسان به سوی "تعالی" باید جستجو كرد.»۱۵
● خودشناسی ریشه الهامات اخلاقی۱۶
وقتی می خواهند انسان را به اخلاق حسنه (ارزشهای عالی انسانی) سوق دهند، او را به یك نوع درون نگری متوجه می كنند كه خودت را، آن خود عقلانی را، آن حقیقت وجودی خودت را با درون نگری كشف كن، آنگاه احساس می كنی كه شرافت خودت را دریافته ای ... یعنی احساس می كند كه پستی و دنائت، دروغگویی، نفاق و فحشاء با این جوهر عالی سازگار نیست. این است كه انسان با توجه به نفس، الهامات اخلاقی را دریافت می كند و همان درك "خود" كافی است برای این دستور كه انسان این كار را باید بكند و آن كار را نباید بكند. و این است معنی «و نفس و ماسویها، فالهمها فجورها و تقویها، قد افلح من زكیها و قدخاب من دسیها.»۱۷
بنابراین خودشناسی یعنی اینكه انسان به مقام واقعی خویش در عالم وجود پی برده، نیروها و ارزشهای فراوان خود را ـ كه به آنها اشاره شد ـ بهخوبی درك كند. در همین راستا، قرآن كوشا است كه انسان خود را كشف كند. این «خود»، همان چیزی است كه "روح الهی"(سجده:۹) نامیده می شود. با شناختن خود است كه احساس تعالی می كند و خویشتن را از تن دادن به پستیها برتر می شمارد; به قداست خویش پی می برد; مقدسات اخلاقی و اجتماعی برایش معنی و ارزش پیدا می كند. انسان با شناختن خود و نیروها و انگیزه های درونی خویش است كه درك می كند هر اندازه تسلیم امیال پست خود شود، به حالت زبونی در آمده، سرنوشتش در دست نیروهای خارجی قرار می گیرد و اگر از دو نیروی درونی (عقل و اراده)، استفاده كند، می تواند بر همه میلها حكومت كند و با تسلط بر خود مالك خویشتن می شود و شخصیتش استحكام یافته و به ارزشمندترین نوع آزادی یعنی "آزادی معنوی" كه هدف اصلی تربیت اسلامی است، دست می یابد. در اینجا، نقش "اراده" به عنوان اساسی ترین عامل تأثیرگذار در شخصیت انسان این است كه با در اختیار گرفتن همه میلها، ضد میلها و خوف و ترسها، به عقل می گوید: محاسبه كن، ببین در مجموع، سعادت و مصلحت چه اقتضا می كند، هر چه را كه مصلحت اقتضا می كند بگو، اجرایش با من. "تكلیف" و "انتخاب" نیز از همینجا ناشی می شود; به علاوه كه انسان به حكم برگزیده شدن از سوی ذی صلاحیت ترین مقام هستی، مانند هر برگزیده دیگر از طرف او رسالت دارد و در پیشگاه او مسئولیت.(احزاب:۷۲)
اینكه اسلام عنایت خاصی دارد كه انسان خود را بشناسد، برای این است كه به مقام والایی كه شایسته اوست برسد. "علم" و "ایمان" دو نیرویی هستند كه در این راه، انسان را یاری می كنند; ولی از دو جهت، متفاوت عمل می كنند: نخست آنكه علم، انسان را توانمند می كند كه هر گونه "بخواهد" آینده را همانگونه بسازد; ولی ایمان انسان را به سوی اینكه خود و آینده را "چگونه" بسازد كه برای خویش و جامعه بهتر باشد، می كشاند; به عبارت دیگر، به خواست انسان جهت داده، معنویات را نیز جزء خواستها قرار می دهد. و دوم آنكه: گرچه علم سعی دارد مانند ایمان، انسان را به خودآگاهی برساند، اما خودآگاهی هایی كه علم می دهد، مرده و بی جان است و شور در دلها نمی افكند و نیروهای خفته انسان را بیدار نمی كند; در حالیكه خودآگاهی ایمانی، "خودواقعی" انسان را به یادش می آورد; غفلت را از او می زداید; آتش به جانش می افكند و سراسر وجودش را مشتعل ساخته، او را دردمند و دردآشنا می سازد. دعوت به خودآگاهی و اینكه: «خود را بشناس تا خدای خویش را بشناسی»۱۸ و «خدای خویش را فراموش مكن كه خودت را فراموش می كنی»،(حشر:۱۹)سرلوحه تعلیمات مذهب است و اصولاً تمام تأسیسات تربیتی، مكتبهای اخلاقی و تعلیمات دینی و مذهبی، برای راهنمایی انسان است كه آینده خودش را "چگونه" شكل بدهد: «انا هدیناه السبیل اما شاكراً و اما كفورا.»(دهر:۳)
● ضمانت اجرای احكام وجدان اخلاقی
چنانچه اشاره شد، آگاهی، تذكر، صفای باطن، ایمان و یقین; ضامن اجرای احكام و قوانین وجدان اخلاقی است و هر چه شخص درجه بالاتری از این صفات متعالی را دارا باشد، تعهد بالاتری در انجام احكام وجدان اخلاقی از خود نشان می دهد. مجازات و مكافاتهای خود وجدان نیز، نقش مهمی ایفا می كند; یعنی با مجازات و مكافاتهای درونی، پشتیبان محكمی برای رعایت احكامش می باشد و چون خود مرتبه ای از روح است و روح، بُعدِ اصلی انسان محسوب می شود، مجازات و مكافاتهای آن نیز نسبت به پاداش و تنبیه های بدنی و اجتماعی، از امتیاز ویژه ای برخوردار است; و آن ویژگی، درونی و واقعی بودن، در مقابل خارجی و غیر واقعی بودن است.
جلوه های مهم مجازاتها و مكافاتهای درونی وجدان اخلاقی عبارت است از: ندامت و سرزنش،(قیامت:۱و۲) سرور باطنی و رضای خاطر(فجر:۲۷)و آرامش ضمیر.(قیامت:۱و۲)
● كار از نظر اسلام
در اسلام بیكاری و تنبلی مذموم است و كار امری مقدس۱۹ و وظیفه ای اجتماعی۲۰ شمرده می شود; وظیفه اجتماعی است از این نظر كه فرد با انجام كار در واقع بخشی از حقی كه اجتماع بر گردن او دارد ادا می نماید; و امر مقدس است از این جهت كه خداوند آن را دوست داشته، در تربیت انسان تأثیر بسزایی دارد، به گونه ای كه نقش آن در سازندگی از هر عامل دیگری اگر بیشتر نباشد كمتر نیست. كار مثبت علاوه بر اینكه مانع انفجار عملی انسان توسط گناه می شود، مانع افكار و وساوس و خیالات شیطانی نیز می گردد. انسان با كاركردن رابطه علت و معلولی بین پدیده ها و قوانین هستی را لمس كرده، فكری منظم و منطقی می یابد; همچنین با كار تجربه كسب كرده، به دانش خود نیز می افزاید. كار به روح، صفا و به دل نرمی و خشوع می دهد و جلوی قساوت قلب را می گیرد. انسان در اثر كار، بویژه اگر مقرون به ابتكار و برآوردن نیاز دیگران باشد، احساس شخصیت می كند. انسان به موجب كار اعتماد به نفس و آزاد زندگی كردن و زیربار منّت كسی نرفتن را می آموزد. در مجموع، كار در عین اینكه معلول فكر و روح و خیال و دل و جسم آدمی است; سازنده خیال، سازنده عقل و فكر، سازنده دل و قلب و بطور كلی سازنده و تربیت كننده انسان است.۲۱ حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «العمل العمل، ثم النهایهٔ النهایهٔ والاستقامهٔ الاستقامهٔ ثم الصبر الصبر والورع الورع»: «كار كنید كار كنید، پس آنرا بپایان برسانید بپایان برسانید و ثابت قدم و استوار باشید، استوار باشید، پس شكیبایی گزینید شكیبایی گزینید، بپرهیزید بپرهیزید».
از جهت دیگر، از نظر اسلام هر كسی در گرو كارهای خویش است و با هر عملی كه انجام می دهد اندوخته ای برای خود تهیه كرده، حال و آینده خود را می سازد. قرآن كریم می فرماید: «من عمل صالحاً فلا نفسهم یمهدون». «كل امریء بما كسب رهین»، «كل نفس بما كسبت رهینهٔ»، «و ان لیس للانسان الا ما سعی»، «فمن یعمل مثقال ذرهٔ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرهٔ شراً یره»، «الذی خلق الموت والحیاهٔ لیبلوكم ایكم احسن عملاً» (روم:۴۴). نیز پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)می فرماید:
«والعمل كنز والدنیا معدن»،(بحار: ج۷۷، ص ۱۸۵) «لاینال ما عندالله الا بالعمل»،(همان، ج۲، ص۲۹)، و امام حسن مجتبی(علیه السلام)می فرماید: «اعمل لدنیـاك كانك تعیش ابداً و اعمـل لاخـرتك كانك تموت غدا». (همان، ج۴۴، ص ۱۳۹)
از نظر اسلام، كار آنگاه ارزش می یابد كه با "نیت" انجام پذیرد و در نیت كه اساس عبادت شمرده می شود، دو ركن وجود دارد: اول اینكه عمل با قصد و آگاهی و حالت توجه به هدف انجام پذیرد و دوم داشتن انگیزه الهی.
پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید: «لا قول ولا عمل الابنیهٔ»، «نیهٔ المؤمن خیر من عمله و نیهٔ الكافر شر من عمله و كل یعمل علی نیته»،نیز قرآن كریم می فرماید: «قل كل یعمل علی شاكلته»۲۲.
● انضباط كاری
انضباط در فرهنگ لغت، مترادف با مفهومهایی نظیر: نظم، انتظام، ترتیب، درستی، كنترل، عدم هرج و مرج، خوب نگه داشته شدن، سامان پذیری، آراستگی، پیروی از دستورات نظامی و پیروی از مقررات مدرسه، آورده شده است.
واضح است كه منظور از انضباط در اینجا، نوع منفی آن، كه از طریق اعمال شدید كنترل و تنبیه بوجود می آید و آن را حكومت كردن از راه ایجاد ترس نیز نامیده اند، نیست، بلكه از بیانات مقام معظم رهبری پیرامون شاخصهای انضباط اجتماعی۲۳ و از آنچه در علوم رفتاری برای ایجاد حس انضباط در كاركنان به كمك خودشان ارائه گردیده و نیز مفاهیمی كه نخست ذكر شد، می توان نیتجه گرفت كه انضباط كاری عبارت است از ویژگی رفتاری كه باعث بوجود آمدن و استمرار نظم و انجام درست نقش و وظیفه سازمانی افراد طبق معیارهای از پیش تعیین شده گردد; بگونه ای كه افراد از تخلف پرهیز كرده، به آداب و عادتهای صحیح خو گرفته و به رعایت قوانین و مقررات و حدود الهی عشق بورزند. در پاسخ به این پرسش كه چگونه می توان به این هدف دست یافت، گفته شده است باید «با تربیت صحیح و ایجاد ارزشهای خاص اخلاقی، وجدان كار و حس انجام وظیفه را در كاركنان بوجود آورد. طبعاً زمانی كه این حس در وجود انسان پیدا شود، قوانین و مقررات، به دلخواه دنبال می شود.»۲۴
بنابراین، گرچه تدوین مقررات و آیین نامه های انضباطی توسط بخش پرسنلی ونظارت وبرقراری آن توسط مدیران و سرپرستان اجرایی و امور پرسنلی، انجام می گیرد، ولی راه اصلی ایجاد انضباط كاری و ضمانت اجرای آیین نامه های مذكور، عبور از مرز حاكمیت وجدان كاری است. از اینجا ارتباط بین انضباط كاری و وجدان كاری و علت اینكه در این مقاله بطور گسترده فقط به وجدان كاری پرداخته شده، نیز روشن می گردد. بنابراین، در راستای تحقق وجدان كاری، برقراری یك سیستم انضباطی مثبت با ویژگیهای زیر نیز لازم به نظر می رسد:
۱ـ مدیران و سرپرستان خود در درك و رعایت ضوابط و مقررات الگو و نمونه باشند.
۲ـ در سالم سازی و بهسازی محیط كاری و فراهم كردن زمینه رعایت مقررات و ایجاد عوامل بازدارنده از تخلف، نهایت سعی خود را بنمایند.
۳ـ با ایجاد شبكه های ارتباطی مناسب از طریق برقراری سیستم صحیح ارتباطات، حیطه وظایف، استانداردها، انتظارات مدیریت و مفهوم مقررات مربوطه را به كاركنان آموزش داده، آنها را توجیه نمایند.
۴ـ واحد پرسنلی سازمان برای تهیه و تنظیم آیین نامه های انضباطی سازمان، از متخصصین امور پرسنلی، جامعه شناسی و روانشناسی كمك بگیرد.
۵ـ در انجام این امر، ویژگیهای كاركنان، محیط و كار را در نظر گرفته، از استفاده نابجا و عجولانه از مدلهای خارجی پرهیز نمایند.
۶ـ سرپرستان برای برقراری انضباط مؤثر از موضوعات زیر غفلت نكنند:
روشن ساختن خط مشی كلی خود; صادركردن دستورات صحیح و منطقی; اعلام خواسته ها از طریق ارتباط; اجرای قدرتمندانه مقررات انضباطی و تداوم آن; برداشت مثبت از كاركنان; مد نظر قراردادن شرایط خطا و خطاكار; هدف قراردادن اصلاح و تربیت نه تنبیه; عدم دخالت در زندگی خصوصی دیگران و... .۲۵● وجدان كاری
بر اساس آنچه گذشت، می توان گفت: وجدان كاری عبارت است از حس اخلاقی كه كار خوب و تمام را از كار ناپسند و ناقص تمییز داده، به انجام آن گرایش داشته و از انجام این پرهیز می كند. به بیان دیگر: وجدان كاری آن مربی درونی است كه نقش خود را از لحظه شروع كار تا پایان آن با انجام نه وظیفه به صورت زیر ایفا می كند:
۱ـ آگاهانه كار خوب را تشخیص داده، آن را معرفی می كند. ۲ـ قصد از انجام آن را پاكیزه می سازد، ۳ـ فرد را به انجام آن بر می انگیزد. ۴ـ برای انجام درست آن با خود پیمان می بندد. ۵ـ بر كار نظارت داشته، با مراقبت، آن را كنترل می نماید(قیامت:۱۴). ۶ـ با بازرسی كار انجام شده، نقش حسابرس خبره را ایفا می كند۲۶. ۷ـ در این صحنه، قدرتمندانه به قضاوت و داوری نشسته، قاطعانه حكم نهایی را صادر می كند. ۸ـ در صورت مشاهده اشتباه خود را ملامت و در صورت تخلف شدید خود را تنبیه كرده و در صورت درستی كار به خودش پاداش می دهد. ۹ـ در تمامی مراحل، خود را از گزند دشمن داخلی (خودنفسانی) در امان نگه می دارد.
اگر بخواهیم این مفهوم را در حیطه وظایف سازمانی معنا كنیم، می گوئیم: "وجدان كاری" در سازمان عبارت است از حس اخلاقی درست و تمام انجام دادن وظیفه سازمانی. از اینجا تفاوت مفهوم "وجدان كاری" با مفاهیم متداولی از قبیل "اخلاق كار" و "اخلاق حرفه ای" روشن می شود; یعنی نمی توان گفت: رعایت اصول و ضوابط و قوانین كار، سخت كوشی و تلاش مداوم۲۷ و حتی تعهد داشتن نسبت به انجام وظیفه سازمانی، چنانچه به قیمت نادیده گرفتن برخی حقایق و پایمال كردن ارزشهای واقعی باشد، نشان دهنده وجود وجدان كاری در سازمان است. بلكه اگر فرد، حقوق كار و افراد ذی ربط را به طور طبیعی و به حكم وجدانی ـ و نه به خاطر الزامات قانونی و نظارت اجتماعی و پاداش و تنبیه های خارجی ـ رعایت كرد گفته می شود: شخص دارای وجدان كاری است. بنابراین، "انضباط و وجدان كاری" در ارتباط با مفاهیم ارزشی، جهان بینی و فرهنگ اسلامی ملاحظه می شود و تنها در این صورت است كه هم "كار" ارزش می یابد و هم انجام دهنده آن از رشد و تعالی برخوردار می گردد.
● ایجاد انگیزه
اگر در جستجوی راهی برتر برای بالابردن سطح موفقیت و پیشرفت و نیل به اهداف سازمانی هستیم و بررسی روشهای ایجاد انضباط و وجدان كاری را به عنوان راهی برای نیل به آن هدف انتخاب كرده ایم، نخست باید بدانیم كه كشف روشهای بهینه، مؤثر و بادوام، در گرو پی بردن به ریشه ها و سررشته های اساسی مسأله است.
در مقدمه، عوامل عمده ای كه ممكن است بطور مستقیم یا غیر مستقیم در عملكرد ضعیف كاركنان نقش داشته باشد، یادآور شدیم. در اینجا، با مروری بر آن عوامل فراخوانده، تمهیداتی برای پاسخ به پرسشهای مطرح شده، فراهم می كنیم.
به طور كلی، به حسب شرائط و موارد، ممكن است یك یا مجموعه ای از عوامل مذكور، در عملكرد نامناسب فرد نقش داشته باشد; اما مشاهده می شود كه در بیشترین و شاید در تمامی موارد، سطح نسبتاً مطلوبی از عوامل برای انجام خوب كار، وجود دارد و فقط شخص انگیزه لازم برای انجام كار را ندارد.
در این مرحله برای به حركت درآورد فرد "بی انگیزه"، دو راه وجود دارد:
۱) علل فقدان انگیزه (موانع) شناسایی شود تا با رفع آنها شخص حركت كند.
۲) انگیزه لازم برای حركت در فرد ایجاد گردد.
در روش اول گفته می شود: انگیزه نداشتن برای انجام وظیفه، ریشه در ضعف بنیانهای ارزشی، نگرشی، تربیتی، سطح آگاهی، رشد شخصیتی و عوامل محیطی دارد و راه مقابله با این موانع، ارتقاء سطح علمی، اخلاقی، عقیدتی و فرهنگی فرد و ایجاد محیط مناسب است. ولی هزینه ها و موانع هر طرح و مكانیسمی كه بخواهد از این راه مشكل را حل كند، به مراتب بیش از مكانیسمهایی است كه بوسیله روش دوم ارائه می شود. از اینرو، در اینجا بطور مستقیم به این روش نمی پردازیم و فقط برای تقویت و تجهیز نتایج روش دوم، از آن سود می جوییم و لذا مباحث خود را پیرامون روش دوم متمركز می كنیم.
● روش‌ها
در علوم رفتاری نظریات متعددی پیرامون انگیزه ها و علل رفتار و روشهای مختلفی برای ایجاد انگیزه ارائه شده، كه بعداً به تعدادی از آنها اشاره خواهیم كرد.بطور كلی، روشهای نوع دوم به سه دسته تقسیم می شوند:
۱) روشهایی كه در آنها سعی می شود با افزایش دانش مدیران و كاركنان و تأثیر در سیستم شناختی آنها نسبت به كار انگیزه خوب كاركردن را در آنان بوجود آورد.
۲) روشهایی كه در آنها سعی می شود با تحت تأثیر قراردادن مستقیم رفتار و عملكرد شخص، انگیزه برای كار در او ایجاد گردد.
۳) روشهایی كه مستقیماً به انگیزش مدیران و كاركنان برای انجام مطلوب كار می پردازد.
روشهای دسته سوم خود به دو نوع تقسیم می شوند:
۱) راههایی كه صرفاً با تكیه بر دانش بشری ارائه شده است; گرچه برخی از این روشها توسط اندیشمندان بزرگی ارائه گردیده كه به سهم خود به دانش بشری كمك شایانی كرده اند; ولی از آنجا كه در آنها، به مسائل ارزشی واقعی و ویژگیهای روانی منحصر به فرد انسان توجه نشده، راههایی ناپایدار، گاهی متناقض، نامشروع و یا ناسازگار با فطرت آدمی بنظر می رسند.
۲)راههایی كه می توان با توجه به مبانی ارزشی اسلام و دیدگاه آن نسبت به انسان، ارائه داد.
گرچه هر یك از راههای مذكور می تواند برای ایجاد انضباط و وجدان كاری بگونه ای تأثیر داشته باشند اما بزرگترین و بنیادی ترین روشهای مؤثر در ایجاد وجدان كاری به مفهوم واقعی آن، فقط قسم اخیر است; به عبارت دیگر واقعیتهای ملموس و روزمره سازمانی نشان می دهد كه سهم دخالت عامل "عدم انگیزه" در عملكرد نامطلوب كاركنان و مدیران، بمراتب بیشتر از سهم دیگر عوامل فردی و عوامل مدیریتی، سازمانی، شغلی و محیطی است; و از اینرو شرط تأثیر و ضمانت اجرای روشهایی كه در دو دسته اول و دوم به آنها پرداخته می شود، وجود انگیزه در مدیران و كاركنان برای رعایت و پذیرش آنهاست.
بنابراین سررشته روشهای مؤثر در حل مشكلات انسان سازمانی، "ایجاد انگیزه" لازم و مناسب جهت انجام درست كارها است; یعنی منبع مشكل آفرین در سازمان، درون خود افراد است نه خارج از آن.
● شبهه
موضوعی كه در دهه های اخیر رایج گردیده و در برخی نظریات به آن تكیه می شود و در وهله اول به ذهن القاء می كند كه فرهنگ غرب راه حل مشكلات اجتماعی و سازمانی و ایجاد انگیزش درونی را پیدا كرده، بگونه ای كه هم به ارزشها اعتبار می بخشد و هم حس نوعدوستی انسانها را تقویت می كند. این است كه گفته می شود در اجتماعات سازمان یافته كنونی به شناخت ارزشهای حاكم بر جامعه و رفتار مطلوب اجتماعی تكیه شده و سعی می شود رضایت فردی با ارزشهای اجتماعی منطبق گردد بگونه ای كه افراد داوطلبانه بخش اعظم تلاش خود را در راههایی صرف می كنند كه برای خود آنها و نیز دیگران مفید است.
ولی، با دقت در این موضوع روشن می شود كه اولاً: ملاك و معیار حل واقعی مشكلات بشری اعتبار بخشیدن و ملاك قراردادن ارزشهای حاكم بر جوامع نیست بلكه راه نجات در گرو ملاك و معیار قراردادن ارزشهای واقعی انسانی و الهی است و ثانیاً: این تلاش بظاهر نوعدوستانه در جوامع پیشرفته، در نتیجه آراسته شدن به صفات انسانی و اخلاقی نیست بلكه به این علت است كه احساسات و تمایلات آنان تحت تأثیر اجتماعی كه در آن زندگی می كنند، آنها را به اتخاذ این روش بظاهر بشردوستانه وادار می سازد.
از این روست، كه ما می گوئیم تا زمانی كه سیستمهای خود كنترلی، خود تنظیمی و خودكار سازی و خویشتن كاری در راستای اعتبار بخشیدن به ارزشهای واقعی انسانی و مكتبی نباشند، نمی توانند مشكلات پیچیده اجتماعی و سازمانی را به گونه مطلوب حل كنند و در واقع از ضمانت اجرا و انجام بی بهره اند.
از مطالب بالا روشن می گردد كه همواره در مطالعات مربوط به وجدان كاری و بلكه هر طرح و تجویزی پیرامون انسان باید با موشكافی برخورد كرد و از فروافتادن در دام الگوها و نظریات و روشهایی كه با مبانی اصیل اسلامی سازگار نیست در امان ماند.
اینكه مقام معظم رهبری با اشاره به امكان وجود نظریات و تحلیلهای گوناگون نسبت به علل مسائل و معضلات جامعه، تصریح كردند كه راه حل مشكلات را باید در وجدان كار و انضباط اجتماعی جستجو كرد، دقیقاً این پیام را با خود دارد كه نباید ما نیز نهایت تلاش علمی خود را صرف مطالعه، بررسی و یا اجرای شیوه ها و قالبهای تكراری، غیر اصیل و وارداتی كنیم بلكه باید تدابیری اندیشید كه جامعه را بگونه ای متحول می سازد كه در آن «افراد كار را عملی صالح، وظیفه ای حقیقی و مسئولیتی اجتماعی و سیاسی و یك عبادت می دانند.»۲۸
● دیدگاه‌ها
چنانچه اشاره شد، از قرنها پیش تاكنون، دانشمندان بسیاری به مطالعه پیرامون علل رفتار آدمی; شیوه های كنترل رفتار و تغییر آن; نیازها و انگیزه های انسان و چگونگی ارضای آنها; عوامل موفقیت، كامیابی، سعادت، كمال و پیشرفت، پرداخته اند و در این زمینه ها نظریه های گوناگونی ابراز كرده و تألیفات بسیاری به جامعه بشری عرضه كرده اند. مرور این نظریات به بررسی جامع مسأله مورد نظر، كمك كرده، نیز ضرورت و اهمیت مطالعات بنیادی را روشن می سازد. از این رو، بطور فهرستوار و هر چند پراكنده، به برخی دیدگاههای نظریه پردازان و اندیشمندان و گزیده هایی از افكار آنان می پردازیم:
ـ صدها سال پیش عقیده بر این بود كه انسان، آزاد، صاحب اختیار، هوشمند و خردگراست و رفتار او را، انتخاب و تصمیم خودش شكل می دهد. (خردگرایی)
ـ در قرن هفدهم، "هابز"، نظریه لذت گرایی را مطرح كرد و گفت: علت اصلی رفتار، تمایل به كسب لذت و اجتناب از درد است.
ـ در قرن هفدهم و هجدهم، دیدگاه ماشین گرا پدید آمد، مبنی بر اینكه اعمال انسان از نیروهای درونی و بیرونی ناشی می شود كه آدمی كنترلی بر آنها ندارد.
ـ دیدگاه ماشین گرا در بعد افراطی خود، بصورت نظریه غریزه و درست در مقابل نظریه خردگرایی درآمد. بر طبق این نظریه، انسان زیر فرمان نیروهای فطری است كه رفتارش را تعیین می كنند.
ـ در دهه ۱۹۲۰، این اندیشه شكل گرفت كه نیازهای زیستی منشأ رفتار آدمی اند و انسان با رفتار خود سائق را كاهش داده، نیاز خود را ارضا می نماید و به تعادل زیستی دست می یابد. (نظریه سائقها)ـ در دهه ۱۹۵۰، با روشن شدن عدم توانایی نظریه سائقها در تبیین انگیزه تمام رفتارها، به محركها و شرائط، بعنوان منبع خارجی توجه شد، از آن جمله اند نظریه پردازان یادگیری اجتماعی كه به نقش سرمشقها در انتقال رفتارهای خاص تأكید می كنند (نظریه مشوقها). در یادگیری اجتماعی گفته می شود رفتارها از طریق كنش متقابل با محیط و مشاهده محیط، آموخته می شوند. مسأله خود تنظیمی و نظارت بر رفتار خود، از راه تقویت یا تنبیه خود، نیز مورد تأكید نظریه یادگیری اجتماعی است.۲۹
ـ در نظریه روانكاوی فروید گفت: انسان در رفتارش مجبور نیروهای فطری است. او همه عواطفی را كه از نظر وجدان اخلاقی و اجتماع، پسندیده شمرده می شوند نیز به عاطفه جنسی برمی گرداند و می گفت: وجدان ضوابط اخلاقی را به فرد تحمیل می كند.
ـ روانشناسانی كه به نقش انگیزش در رفتار تأكید كردند، نظریات متعددی ارائه دادند: برخی به ایجاد انگیزه از راه دخالت در شناخت فرد تأكید كردند و برخی از راه دخالت در رفتار فرد بدین ترتیب كه رفتار پاداش داده شده تكرار می شود. در نظریه نیازهای فردی به برانگیختگی از درون تأكید می شود و اینكه در شرائط عادی سازمان، بیشتر كاركنان، از طریق نیازهایی نظیر تعلق، احترام به خویشتن، و تحقق توانایی های بالقوه خود برانگیخته می شوند.۳۰
ـ در نظریه برابری گفته می شود: باید نظام پاداش عادلانه باشد تا موجب برانگیختن افراد به كار شود. چون افراد غالباً طی مقایسه با همكارانشان برای ایفای نقش خود برانگیخته می شوند.
ـ گفته شده است كه بالاترین حرف در مباحث انگیزش این است كه اولاً: باید آن انگیزش سطح بالایی از شدت را داشته باشد و ثانیاً: در راستای اهداف سازمان باشد نه شخصی.
ـ برخی برای فراهم كردن اسباب خود كنترلی سعی كرده اند عامل انگیزشی را از بیرون به درون بكشند.
ـ برخی انگیزه های درونی را حاصل یادگیری دانسته اند و گفته اند در دوره های بعدی رشد ظاهر می شود.
ـ راجرز در نظریه پدیدار شناختی معتقد است: اساسی ترین عامل انگیزش عبارت از گرایش فطری به خود شكوفایی است. وی، علت نفی كوشش پیگیر در كار را، خرده فرهنگهایی می داند كه به مفهوم "خیر محدود" اعتقاد داشتند و باور كرده بودند كه تلاش بیشتر موجب برداشتن سهم دیگران می شود و این طلب حریصانه روزی محسوب شده، امری ناپسند است.
ماكس وبر، با نفی وجود "وجدان جمعی"، ریشه های حاكمیت اخلاق كار را در اخلاق پروتستان مبنی بر سخت كوشی مداوم و پرهیز از انباشت سرمایه می بیند.
ـ امیل دوركیم، اخلاق كار مورد نظر وبر را، اموری كلی و قواعدی صرفاً دستوری، نابهنگام، ضعیف و بدون ضمانت اجرا و تأثیر مشخص می شمرد و با تلاش برای اثبات "وجدان جمعی" جدای از "وجدان فردی"، بدنبال راهی جامعه شناسانه برای ایجاد و تقویت اخلاق حرفه ای بادوام می گردد.
ـ مك كله لند، برای خوب كاركردن، روش مبتلا كردن افراد به ویروس ذهنی"انگیزش به پیشرفت(NACH)راپیشنهادمیكند. وی با تأكیدبرانسان توسعه یافته،آن راازطریق جامعه پذیری افراد جستجو میكند.
ـ مزلو بر این عقیده بود كه افراد سازمان، دنیا را از دریچه نیازهای تأمین نشده خود می بینند و بنابراین، مدیر باید ببیند افراد در كدام طبقه از سلسله مراتب نیازها قرار دارند، همان را برای آنها انگیزه قرار دهد.
ـ نظریه های انتظار، بر اساس رفع اشكالات نظریه های قبل، از جمله مزلو ـ كه با مشكل اثر موقت شیوه انگیزشی خود روبرو بودند ـ مطرح شد. از آن جمله است تئوری لالر و پرتر. آنها در مدل مسیر ـ هدف كه ارائه داده اند، حركت را به عهده فرد گذاشته اند و از حق انتخاب او برای تلاش یا عدم تلاش، به خود انگیزشی یاد كرده اند.
ـ برخی بر این تأكید كرده اند كه بزرگترین مانع موفقیت سازمانهای امروزی، عدم سازگاری بین رفتار مطلوب و رفتاری است كه به آن پاداش داده می شود. برای اینكه افراد خوب كار كنند باید سعی نمود رابطه مناسب بین عملكرد و پاداش برقرار كرد و برای این منظور مواردی را كه مدیران باید (یا نباید) پاداش دهند و روشهای اعطای پاداش را مشخص نموده، از مجموع آنها به عنوان برنامه مدیر ۱۰/ ۱۰ یاد كرده اند.۳۱
ـ برخی به عوامل مؤثر در بالارفتن رضایت شغلی تأكید كرده اند: چالشی بودن كار، پاداش عادلانه، شرایط كاری حمایت كننده، همكاران حامی و مشوق و متناسب بودن نوع شغل با شخصیت فرد.
ـ برخی به تغییر نگرشها، با تبلیغات و اسوه قراردادن شخصیتها، اشاره كرده اند و گفته اند چون صرف نگرش به رفتار منجر نمی شود، باید با استفاده از عناصر ارزشی، جوی ایجاد كرد كه نوعی رابطه علّی برای انجام كار بوجود آید.
ـ برخی تلاش كاری را تابعی از فرهنگ و روابط اجتماعی و برخی دیگر تابعی از فرهنگ و نظام تربیتی آموزشی جامعه دانسته اند.
ـ برخی گفته اند با شكستن و كوچكتر كردن سازمان است كه می توان فضای سالمتر روحی و در نتیجه، بهتر كاركردن افراد را فراهم آورد.
ـ برخی به نقش انعطاف سازمانی، اخلاقیات سازمانی، انسان مداری به جای سازمان مداری تأكید كرده اند.
ـ كارل گوستا ویونگ، بی اعتنایی به حكمت و فرزانگی (ضمیر ناخودآگاه جمعی) و غرق شدن در عملگرایی سوداگرایانه را علت شكست تمدن غرب می داند و صحبت از مقابله با "از خود بیگانگی" و بازگشت به فردیت و هویت خویش، از راه پیوستن به ریشه های فرهنگی، و به تعبیر روانكاوانه اش "روان نژندی همگانی عصر ما" می كند.۳۲
ـ ویلیام جیمز می گوید: «هر قدر انگیزه و محرك میلهای ما از این عالم سرچشمه گرفته باشد، غالب میلها و آرزوهای ما از عالم ماوراء طبیعت سرچشمه گرفته; چرا كه غالب آنها با حسابهای مادی جور در نمی آید.» وی نیز می گوید: «دنیایی كه یك فكر مذهبی به ما عرضه می كند نه تنها همان دنیای مادی است كه قیافه آن عوض شده بلكه در ساختمان آن عالم چیزهای بیشتری است از آنچه یك نفر مادی می تواند داشته باشد.»۳۳
ـ آنتونی رابینز، در زمینه كسب موفقیت افراد در كار خود، "فرمول موفقیت نهایی" را ارائه می دهد. او در اندیشه كشف اعماق روان فرد و تغییر شرائط جسمی و روانی او با فن N.L.P. یعنی برنامه ریزی عصبی كلامی و علم تأثیر زبان شفاهی و غیر شفاهی از قبیل حركات بدن، حالت چهره، چگونگی نفس كشیدن و آهنگ كلام، بر دستگاه عصبی و در پی آن است كه افراد را قادر بسازد تا از توانایی های جسمی و روانی خود برای دستیابی به كمال استفاده كنند. وی می گوید: «تنها كسی كه ما را از پیوند با خود واقعی باز می دارد، خودمان هستیم در حقیقت مسائل و مشكلاتی كه در طول روز با آنها روبروییم، به اصطلاح آشی است كه خود برای خود پخته ایم و سرچشمه اش در ارزشها و اعتقادات خود ما است.»۳۴
ـ "كنت بلانكارد" با الهام از افكار دانشمندان برجسته ای چون: "وین دایر"، "نورمن وینست پیل"، "اسپنسر جانسون"، "رابی كوشنز"، "استیوكاوی"، "ریچاردبال" و ... بویژه "آنتونی رابینز"، به این باور رسیده اند كه انسانهای متمدن در غرب، گرچه از مظاهر حیات مادی كاملاً بهره مندند، ولی بخاطر عدم رضایت از زندگی خانوادگی و اجتماعی و از همه مهمتر از رابطه با خویش، پیوسته در فشار جانكاه روانی و احساس كمبودی بزرگ بسر برده و هرگز به موفقیت و خوشبختی دست نمی یابند. او چاره را در این یافته كه همگان باید برای كنترل اوضاع و احوال زندگی خود، نظام باورهایشان را اصلاح كنند و به ژرفای وجود خویش سفر كرده، در آنجا به كندوكاو در احوال خود بپردازند و با شناسایی رسالت، ارزشها و اهداف خود، راه دسترسی به "كمال فردی" را هموار سازند. وی همه تلاش خود را متمركز می كند تا راه رسیدن به خوشبختی و خشنودی درونی را كشف كند. وی برای ساختن یك زندگی كامیاب می گوید: «باید به بازسازی كامل شخصیت و افزایش توان روحی پرداخت و آن را بر پایه ای محكم و استوار بنا كرد.» و شرط دستیابی به این هدف را، ایجاد پیوندی محكم بین عرصه پیشرفت ظاهری و رابطه با خود، خانواده، مردم و پروردگار می شمرد و شعارش را درس "خودسازی" قرار می دهد.۳۵
ـ لوری هاكینز می گوید: «ما در پنجاه سال گذشته به ارزیابی روند زندگی افراد مختلف جامعه پرداخته ایم و آنچه نصیبمان شده یافتن این حقیقت است كه كاركردن بدون رعایت اصول اخلاقی به فساد و تباهی منجر می شود، هدف بدون رسالت، ما را به جایگاه رفیعی در زندگی نمی رساند و زیستن بدون رفتاری كه بر پایه ارزشها باشد، بی ارزش است. بسیاری از نابسامانیهای اجتماع این واقعیت را می نمایاند كه صرفاً موفقیت در تحصیل، كار و كسب و غیره، ما را به كامیابی نمی رساند. بلكه برای كسب رضای باطنی باید بین پیشرفت در كار و روابط خود با خانواده، جامعه و پروردگار، توازنی ایجاد كنیم تا به معنای رسیدن به كمال دست یابیم."۳۶
ـ بیل های بیلز در كتاب "صداقت در برابر خدا" می كوشد تا بین آنچه هستیم و آنچه می توانیم باشیم مقایسه ای به عمل آورد. وی می گوید: «ما نه تنها با خدا صادق نیستیم بلكه در رابطه با دیگران و حتی خود نیز صادق و بی ریا نبوده ایم. برای اینكه ظاهر و باطن خود را یك دست كنیم، باید كلاهمان را قاضی كنیم و به تمام زمینه های زندگی خود بنگریم و دو رنگیها و نابرابری ها را بشناسیم، تا بین رفتار خود و آنچه ادعایش را داریم، صادقانه داوری كنیم.»۳۷ دانشمندان علوم رفتاری سعی كرده اند، در سازمان، بین شغل و شاغل آشتی برقرار كنند و برای این منظور از ترفندهای روانشناسانه برای هماهنگ كردن فرد با شغل سود جسته اند ولی تلاش آنها بهدلیل عدم توجه به اصالت شخصیت انسانی افراد در سازمان عقیم مانده است.۳۸
ـ گروهی از نظریه پردازان سازمانی برای ایجاد این هماهنگی و انگیزش افراد، گفته اند: باید در كنار "شخصیت فردی" كاركنان، یك "شخصیت سازمانی" نیز ایجاد كرد و عده ای دیگر این نظریه را رد كرده و گفته اند این با ماهیت روح آدمی منافات دارد.۳۹
ـ نظریه پردازان مدیریت ارزشی و فرهنگی، استراتژی اصلی را، بالا بودن سطح فرهنگ ودارابودن ارزشهای سازنده وسالم، قرار داده اند.
ـ نظریه جدید "خویشتن كاری"، با شالوده فكری جدید و شعار "زندگی در حد كفایت و تعادل" سعی كرده است، "خودكنترلی" را هر چند به قیمت تجدید نظر در معنای كار (برای دیگران) و ایجاد تغییرات عمده در نظرگاههای اقتصادی و جامعه شناسی و مدیریتی، برای سازمانها به ارمغان آورد.
ـ در ظرف پنجاه سال ]قبل از ۱۹۶۰،[ روانشناسی دوباره به نقطه آغاز خود بازگشته است. روانشناسانی كه تجربه هوشیار رابه عنوان موضوع نامناسبی برای پژوهش علمی، طرد كرده و به مطالعه رفتار روی آورده بودند، اینك بار دیگر درباره "ذهن" نظریه پردازی می كنند.۴۰
ـ نظریه های بسیاری برای تبیین انگیزش آدمی پیشنهاد شده اند، اما تاكنون توافق در این باره، اندك بوده است.۴۱
●● نكته
ملاحظه می شود هر چه از مدیریت مقرراتی، هدفمداری و كیفی می گذرد، اهمیت منابع انسانی روز بروز بیشتر درك می گردد و در برخی نظریات به صراحت از نقش ارزشها، دین، عقیده و ایمان و اخلاق، در انگیزه ها، سخن به میان می آید. هر ذهن كنجكاوی در بررسی این پدیده نوظهور اجتماعی، كه مربوط به جامعه جهانی است، پس از تحسین بر این همه تلاش و مطالعه، از خود می پرسد كه چه شده است. بشریت بهاصطلاح متمدن غرب، پس از سالیان دراز بررسی، پژوهش، تجربه و آزمون و گردآوری انبوه بی شماری از حاصل مطالعات خود، پیرامون زوایای مختلف زندگی این جهانی، اینك اندكی از لاك جمود سربرآورده و اشعه ای از آفتاب دانش راستین را بر قامت خمیده و رنجورش خریدار گردیده است! چرا پس از این همه، تازه به نكاتی دست می یابد كه اسلام چهارده قرن پیش به گونه ای كامل، واقعی و نظام مند به بشریت عرضه داشته است. شما نیز با دقت در نظرات آنها كه شمه ای از آن در صفحات پیشین بازگو شد، به این مطلب گواهی خواهید داد. در اینجا به دو نمونه اشاره می شود:
آنتونی رابینز، برای دورشدن از مشكلات و مسائل زندگی، به عنوان یك راه بدیع می گوید: «كافی است آن را از ذهن خود دور كنید.» در جای دیگر می گوید: «تنها راه بوجود آوردن تغییرات مستمر در زندگی، داشتن یك هدف درازمدت است.»۴۲
نسبت به موضوع اول، خداوند متعال، در آیات فراوانی از قرآن كریم به این مطلب تصریح می كند و انسانها را برای نیل به خوشبختی و رهایی از مشكلات، به ذكر، امید، صبر، توكل، استعاذه و ... دعوت می كند و خطر بزرگ و لزوم دوری از وسوسه های نفسانی را گوشزد می كند. از آن جمله است: سوره ناس۴۳ و آیه «قل رب اعوذبك من همزات الشیاطین.»(مؤمنون:۹۷) و در رابطه با موضوع دوم در جهان بینی اسلام، انسان مسلمان، با داشتن نه تنها هدف درازمدت بلكه هدف بی نهایت و بازگشت به سوی او، پرشكوهترین و بادوام ترین تغییر را به نمایش می گذارد و آن توبه است. «توبوا الی الله توبهٔ نصوحا»(تحریم:۸)این همه حكایت از آن دارد كه انسان متمدن كنونی، پس از قرنها، سرگردانی، سرخوردگی و شكست واقعی، با تكانه ای كه اینك به لطف پروردگار، بر وجدان خفته اش وارد گردیده، اندكی به حقیقت نزدیكتر شده است. او با اعتراف به برخی نیروها و استعدادهای انسانی، اندكی از غرور "خویشتن گریزی" خود را كنار نهاده و به این واقعیت، هر چند بطور كلی و گنگ رسیده است كه برای حل مشكلات بشری باید به انسانیت انسان و شناخت "خود" بپردازد، ولی با غفلت از تعالیم وحی، از روشهای اصیل و والای خودشناسی بی بهره مانده، در همان آغاز راه به نقضی حقیقی دچار شده كه خود می داند اما باور نداشته، پیرامون آن نمی اندیشد. به عبارت دیگر راز شكست تمدن غرب در این جمله خودشان نهفته است: «برداشتن نقاب و نگریستن دقیق به چهره واقعی، شجاعت و تهور عظیم می خواهد، اما معقول جلوه دادن نادرستیها و دو رنگیها و ریاكاریها امری بسیار ساده است.»۴۴
از دیدگاه اسلام، چنین انسانی تا زمانی كه آن شجاعت را به دست نیاورد و اندیشه "خودیابی" را در قالب "خود انفسی" نه "خودآفاقی"۴۵ به همراه "ایمان" به حقایق انفكاك ناپذیر "خدامحوری" و "آخرت گرایی" به گـونه ای نـظام مند و كامل، بـاور نكند و متـعهدانه به آن عمل ننـماید، همچنان در سرگشتگی و انحرافی از نوع نوین آن بسر خواهد برد.
● فراانگیزه
در اینجا به پاسخ یكی دیگر از پرسشهای مهم مقاله نزدیك شده ایم و آن اینكه راه حل نهایی و برای حل عمومی مسأله و تحریك فرد به سوی كار، شكوفا ساختن عظیم ترین، والاترین و پرشورترین انگیزه اوست; انگیزه ای كه از نظر اشباع نشدن، منحصر به فرد است و برخلاف امیال پست انسانی، نه تنها در مرحله ارضای آن مشكلی وجود ندارد، بلكه خود به خود سرشار از موفقیت، پیشرفت، كمال و سعادت است و راز و رمز تحلیل صحیح مسأله نیز در همین نكته نهفته است.
به عبارت دیگر ما معتقدیم: اگر سیر نظریات مربوط به انگیزه ها و رفتار انسان در روندی رو به واقعیت نمایی از نگرش مادی صرف، به دقت در زوایایی از روان آدمی كشیده شده است.
ـ و اگر قبول داریم كه سازمان، مدیر، سرپرست، افراد و محیط هر كدام بطور محدود و فقط در جهات مشخص و مشروط می توانند به انگیزش افراد كمك كنند، ولی هیچكدام خلاهای ذهنی و عاطفی آنان، كه سرمنشأ همه رفتارهای آنهاست، را نمی توانند اشباع كنند.
ـ و اگر با استفاده از انگیزه "توفیق طلبی" در كارها (تلاش برای پیشرفت) و انگیزه "خودیابی" می توان افراد را بكار وادار كرد (مفاد برخی نظریات انگیزشی);
ـ و اگر انگیزه موفقیت و پیشرفت برای رسیدن به كمال بالاتر است و بالاترین كمال انسان در گرو شكوفایی انگیزه خداجویی اوست;
ـ و اگر ایده اساسی یك مسلمان حركت دائمی بسوی كمال مطلق است و انگیزه خداجویی او والاترین و قوی ترین انگیزه معنوی او و تنها انگیزه اشباع نشدنی و تغییر ناپذیر است;
ـ و اگر از نظریات انگیزشی این نتیجه بدست می آید كه ارضای نیازهای مراتب بالاتر باعث ایجاد نتایج ذهنی مطلوبتر می شود و در نتیجه، احساس خوشبختی فرد و آرامش او بیشتر می گردد و احساس فرد نسبت به حیات درونی غنی تر شده و سرانجام روند عمومی جسم و روح او بسوی سلامت و رضایت و اطمینان افزونتر است;
ـ و اگر بدون بهادادن به نقش اساسی سلامت ذهنی و روحی، از حاكمیت وجدان نمی توان سخن گفت.
در مجموع، به این نتیجه می رسیم كه باید برای حل بنیادی مسائل انگیزشی در رفتار انسان، كلیه توصیه ها، روشها و تكنیكهای پیشنهادی علوم رفتاری، در زمینه ایجاد انگیزه، را با استراتژی اصلی خود و شاخص و الگوی ذكر شده ارزیابی كنیم. یعنی اگر جرأت آن را به خود نمی دهیم كه در جستجوی كشف روشهای عملی و ملموس برای شكوفا كردن این فراانگیزه مقدس و حل یكباره مسائل انگیزشی و رفتاری باشیم، حداقل این را باید بپذیریم كه برای رهایی از سرگردانی در حل ریشه ای و بادوام این معضل اجتماعی، باید سوگیری و هدف غایی هر نظریه ای در این زمینه، رشد و شكوفایی بالاترین انگیزه درونی انسان یعنی كمال مطلق طلبی او باشد.
● شاخص
بر این اساس، تمام روشهای ایجاد انگیزه در افراد را باید در راستا و بر اساس مقتضیات این "فراانگیزه" بنا نهاد و كاخ شخصیت انسان را پی ریزی نمود. فرانگیزه ای كه در صورت شكوفا شدن، در درون افراد شعله افكنده، تمام انگیزه های فرد را تحت اختیار و تسلط او قرارداده، آنها را در فضای ملكوتی خویش هدایت می كند و فرد را آگاهانه و عاشقانه به خوب كاركردن بلكه بهترین كارها را انجام دادن سوق می دهد. در این صورت است كه روشهایی كه به كار خواهیم برد با قوانین خلقت و فطرت منطقبق بوده، از اثر مثبت و شدید و بادوام برخوردار خواهد بود و چون اسلوب برنامه ها و شیوه ها از منبع وحی اخذ می شود، از انحراف و اشتباه نیز مصون می باشد.
بنابراین، هر نظریه ای بر حسب اینكه چقدر از این دیدگاه فاصله گرفته باشد، از نتایج مطلوب، مؤثر و مستمر بی بهره خواهد بود و پس از چندی نظریه ای جدید جای آن را خواهد گرفت و این گردونه همچنان سرگردان خواهد چرخید.
البته، اگر ما شتاب رشد و پیشرفت روزافزون دانش و تكنولوژی را در این بررسی خود دخالت دهیم، تأیید دیگری بر ایده مذكور خواهیم یافت. زیرا در دورانی كه جوامع از این رشد و توسعه برخوردار نبودند، این مشكلات پدید آمد و همچنان لاینحل باقی ماند; چه رسد به زمان حاضر كه از نظر پیچیدگی های چندجانبه و انبوه اطلاعات سرسام آور و عدم امكان پردازش جامع آن، با دورانهای پیشین و حتی دهه های قبل قابل مقایسه نیست. از این رو، باید بدنبال مقیاسی همسنگ با این شتاب و وسعت باشیم و آن جز مقیاس مذكور نمی تواند باشد.
این همه نشانگر این است كه ما باید الگوی منحصر به فردی را كه خالق متعال در درون ما به ودیعه نهاده و با سرشتی از روح خود و جوهری ناگسستنی آن را آراسته، در تمامی شؤون زندگی این جهانی آدمی، پیش روی خود نهیم و به عنوان راهنمای هدایت و معیار سنجش صحت نظریات و راه حلهای مسائل فردی و اجتماعی از آن پیروی كنیم. به نوبه خود در سازمانها نیز باید بر طبق همین الگو و ملاك، در هدف گذاری، برنامه ریزی، ارائه روش و راه حل مسائل سازمانی در همه مكانها، زمانها، شرائط، سازمانها، سطوح و نسبت به همه مسائل شناختی، انگیزش و رفتاری عمل نمائیم. براساس این اندیشه نیز باید به اصلاح سیستمهای آموزشی، تربیتی و ... كه در ایفای نقش هدایت، محافظت، مراقبت و درمان عاجز مانده اند، بپردازیم. باید بدنبال تهیه مكانیزمهایی برای بكارگیری قوای عقلانی و عاطفی افراد از سنین كودكی تا بزرگسالی به شیوه صحیح، باشیم تا بتوانند بطور طبیعی در تمامی دوران زندگی، از نیروهای درونی و انگیزه های متعالی خود بگونه ای منظم و مؤثر بهره مند گردند. و در این راستا بدنبال تكنیكهای عملی و روشهای قابل انتقال تقویت ایمان،اراده، صفات پسندیده و ارزشهای والای انسانی باشیم و برای مسائلی از قبیل، محاسبه نفس، ذكر، حسن ظن، و... حتی در سازمانهای خود مدلها و برنامه های عملی، ابداع و تدوین كرده، به اجرا گذاریم.
اینكه هر وقت بحث از راه حل برای مشكلات جامعه می شود، برخی می گویند «از این مطالب و توصیه های تكراری بسیار شنیده ایم و از آن خسته شده ایم» حقیقتی انكارناپذیر است چراكه از گنجینه گرانبهای وحی و معارف بی بدیل قرآنی كه در سایه لطف خداوندی نصیبمان شده، تنها به گوهری بسنده كرده ایم و نیز از انبوه امكانات، شگردها و تكنیكهایی كه پیشرفت دانش بشری برای ما به ارمغان آورده، در این جهت سود نجسته ایم. از اینروست كه در درون دادهای اندیشه پاكمان غوطهور گشته، از انبوه آن خسته و در اعماق آن وامانده ایم و در همین حال انتظار برون داد داریم; غافل از آنكه تا فرایند و پردازش را طی نكنیم، به ستاده های واقعی ـ كه وجدان بیدارمان با تماشای شورانگیزآنها،امكان تحققشان را اثبات می كند ـ دست نخواهیم یافت و شجره طیبه حیات اسلامی ثمراتش را به ما ارزانی نخواهد كرد.
این مطلب شاید بتواند تبیین این فراز از كلام مقام معظم رهبری باشد كه فرمودند:«بر زبدگان ملت است كه در همه برنامه ریزی ها، به نقش بنیانی ارزش های اسلام و انقلاب تكیه ای حقیقی ـ و نه زبانی و ظاهری ـ نشان دهند.»
●● نتیجه گیری
سزاوار است در آغاز رستاخیز بزرگ سازندگی ایران اسلامی، قدری به خود بیندیشیم و توانایی هایمان را برای نیل به هدف بزرگی كه داریم، ارزیابی و سازماندهی نماییم و این دستور خداوند كه می فرماید: «در وجود خود شما (نیز نشانه هایی است) پس آیا به چشم بصیرت نمی نگرید» را فرا روی خود نهیم و بین آنچه هستیم و آنچه باید باشیم مقایسه كنیم; خود را دست كم نگیریم و به روشهای غیر اصیل رو نیاوریم و ایمان راسخ داشته باشیم كه هم امكانات و هم توانایی پی ریزی طراحی جدید سازمانی را داریم. باور كنیم كه اگر قصد داریم از الگوهای سازمانی فرهنگهای بیگانه تقلید نكنیم و می خواهیم پا را از كنترلهای رسمی سازمانی و یا برنامه های شعاری غیرمؤثّر، فراتر نهیم و به سیستمهای كنترلی تضمین شده و با اثری پایدار و گسترده، دست یابیم; باید فلسفه ای سازمانی برای خود تبیین كرده، استوانه های آن را بر پایه ارزشها، اعتقادات و تعالیمِ وحی و متناسب با سازمان فطری انسان بنا نهیم. آنگاه بر اساس آن، به طراحی اداره نیروی انسانی، تحول و تكامل سیستمهای عملیاتی، شیوه های عملكرد سازمانی، مناسبات رفتاری و رویه های ارتباطی بپردازیم.
از پیام مقاله روشن شد كه در این مسیر، نخستین گام آن است كه، اندیشمندان، پژوهشگران و كارشناسان، در پرتو اصول ثابت و جهان شمول قرآنی و درون دادهای مكتب اصیل اسلام، با چشمهای مسلح به ابزارهای فوق الكترونیك و از زاویه دیدی دیگر، و نگاهی برتر و دقیقتر،تمامی تأسیسات و تجهیزات موجود در پناهگاههای بیكران وجود آدمی را زیر نظر گرفته، حركت آرام امواج درونی وی را به دقت پیگیری نمایند. آنگاه به طراحی فرایندهای جامع و بدیع از چگونگی انگیزش، رفتار و عملكرد فردی و اجتماعی (واقعی و ایده آل) افراد (مسلمان و غیر مسلمان)، با در نظرگرفتن همه عناصر و عوامل زمان، مكان، شرایط، ویژگیهای جسمی و روحی، محیط انسانی و... بپردازند و در این راستا در عصر تكامل سریع سخت افزارها و نرم افزارهای توانمند، با استفاده صحیح و كارآمد از تكنیكهای پیشرفته، برای بازیابی زیربنای انگیزشی افراد طرحی جامع تهیه نموده و بر اساس آن نظریه پردازی كنند.
در این صورت است كه می توانیم از پیشرفتهای دانش بشری، در عین حفظ ارزشهای مكتبی، به گونه ای معقول و مؤثر استفاده كرده، گره های كور دانش بشری و مسائل و مشكلات سازمانی را، كه حل نشدنی پنداشته می شود، را بگشاییم و سرانجام این همه فراز و نشیب، گریز و جمود، و خروش و سكوت در نظریه پردازیهای متداول را به تعادلی پویا، در مسیری مطمئن و تضمین شده، تبدیل نماییم.
مسلماً تا زمانی كه فقط به دست آوردهای دانش بشری چشم بدوزیم و خود را به ابزار جولان در تعالیم آسمانی مجهز نسازیم و از آن رو بگردانیم، نمی توانیم چنین حركت پرشكوهی را آغاز كنیم.
پی‌نوشت‌ها
۱ـ رهبر معظم انقلاب اسلامی، پیام نوروزی سال ۱۳۷۴.
۲ـ ضمیر، نفس، من، خود، خودآگاه، شعور و... Conscience
۳ـ از جمله اصطلاحات تركبیی این واژه در فرهنگ اسلامی عبارت است از: وجدان حیوانی، طبیعی، ملكی; وجدان شخصی، فردی، نفسانی; وجدان خانوادگی، زوجی، قبیله ای،قومی، نژادی، ملی، انسانی، مذهبی; وجدان روانشناسی، عقلایی، فطری، ملكوتی، نوعی، عمومی; وجدان اخلاقی و وجدان كاری.
۴ـ مرتضی مطهری،انسان و ایمان،(قم:انتشارات صدرا، چاپ امیر،۱۳۵۷)،ص ۷۴.
۵ـ ر.ك: مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت دراسلام، (قم: صدرا،۱۳۷۰)، چاپ هجدهم، ص۲۴۴ ـ ۲۶۰ (اقتباس).
۶ـ ر ك: مرتضی مطهری، انسان در قرآن،(تهران: صدرا، چاپ سپهر)، ص ۲۴ـ۳۰.
۷ـ «ای انسان تو تلاشگر بسوی خدا هستی و او را ملاقات خواهی كرد.»
۸ـ ر.ك: علی اصغراحمدی، فطرت، بنیان روانشانسی اسلامی،(تهران:امیركبیر،۱۳۶۲)چاپ اول،ص ۸۱.
۹ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۶۸ـ۲۷۴.
۱۰ـ ر.ك: محمدتقی مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن،(تهران: سازمان تبلیغات اسلامی،۱۳۶۸)، ص۱۸۱ـ ۱۸۵.
۱۱ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۳، ص ۵۹۵ (تلخیص).
۱۲ـ كنت بلانكارد، سیری در كمال فردی، ترجمه محمد رضا آل یاسین، چاپ اول، منفرد ۱۳۷۴، ص ۱۵۷
۱۳ـ محمدتقی جعفری، وجدان، ص ۶
۱۴ـ «من لم یجعل الله له من نفسه واعظاً فانّ مواعظ الناس لن تغنی عنه شیئاً.» روضه بحار ج ۲ ص ۱۰۶
۱۵ـ ژكس. فلسفه اخلاق (حكمت عملی)، ترجمه ابوالقاسم پورحسینی،(تهران: امیركبیر،۱۳۶۲)، ص ۲۴ به نقل از: Albert-sueur: ص ۲۴۲ رساله نوینی در فلسفه ۱۷۷۸ـ۱۷۱۲
۱۶ـ تلخیص و اقتباس از تعلیم و تربیت، ص ۲۳۷ و انسان در قرآن ص ۳۰ـ۷۰ (مجموعه آثار ج ۳، ۲۸۰ـ۳۰۵)
۱۷ـ «سوگند به نفس و اعتدال آن كه پاكی ها و ناپاكی ها را به او الهام كرد; پس هر كه آن را پاكیزه داشت، رستگاروهركه آن رابفریفت زیانكارشد.»(شمس:۷ـ۱۰)
۱۸ـ رسول اكرم(ص) فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». حضرت علی(ع) فرمود: «معرفهٔ النفس انفع المعارف».نیزفرمود:«عجبت لمن ینشد ضالته كیف لاینشد نفسه.»
۱۹ـ «ان الله یحب المحترف الامین»;وسائل الشیعه ج ۱۲، ص ۱۳; «الكاد علی عیاله كالمجاهد فی سبیل الله»
۲۰ـ «ملعون من القی كله علی الناس»; كافی، ج ۵، ص ۷۲، حدیث ۷.
۲۱ـ ر ك: تعلیم و تربیت، همان كتاب ص ۴۱۰ـ ۴۲۴.
۲۲ـ به ترتیب: كافی ج ۱، ص ۷۰; ج ۲ ص۸۴; اسراء: ۸۴ (امام صادق(ع)"شاكله" را "نیت " تفسیر می كند، كافی ج ۵، ص ۸۸.
۲۳ـ خوگرفتن حقیقی مردم با عادات و آداب صحیح اجتماعی، كاهش تخلفات اجتماعی، جرم و جنایت و قانون شكنی وافزایش غشق و اعتقاد به قانون و رعایت دقیق حد صحیح اجتماعی بر اساس آنچه كه قانون، مقررات و حدد الهی معین كرده است.(پیام نوروزی سال ۷۴، مقام معظم رهبری)
۲۴ و۲۵ـ ناصر میرسپاسی، مدیریت منابع انسانی و روابط كار (نگرشی نظام گرا)، چ دوازدهم،۱۳۷۲، ص۴۳۷ـ۴۴۱ به نقل از: كتاب مدیریت پرسنلی شرمن و شرادن، ص ۴۳۰.
۲۶ـ «خودتان از خودتان حساب بكشید پیش از آنكه حساب كشیده شوید; خودتان خود را بسنجید و به سود و زیان خود برسید قبل از آنكه شما را وزن كنند و بسنجند.»(نهج البلاغه:خطبه ۸۹).
۲۷ـ اگر چه الگوی سخت كوشی و تلاش مداوم در فرهنگ ژاپنی زبانزد شده است اما باید توجه داشت كه این روش در صورتی كه باعث خستگی و رنجش بیش از حد شده و انسان را از انجام وظایف خود باز دارد، پسندیده نیست; چنانكه هم اكنون در ژاپن این پدیده مورد دقت قرار گرفته و در اندیشه تخصیص اوقات معینی برای استراحت و تفریح نسل جدید ژاپنی هستند.
۲۸ـ ر.ك: پیام نورزی مقام معظم رهبری سال ۷۳ و۱۳۷۴.
۲۹ـ محمود ساعتچی، روانشناسی در كار، سازمان و مدیریت، ناشر مركز آموزش مدیریت دولتی، چاپ اول، پیك ایران ۱۳۶۹،صفحه ۴۳۱.
۳۰ـ ر.ك: لوبوف، مایكل، بزرگترین اصل مدیریت در دنیا، ترجمه مهدی ایران نژاد پاریزی ،۱۳۷۲، ص۲۷ و...
۳۱ـ كارل گوستاویونگ، روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، ترجمه محمد علی امیری، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ اول.
۳۲ـ انسان و ایمان،پیشین، ص ۴۴ و ۴۵.
۳۳ـ آنتونی رابینز، توان بی پایان رمز و راز موفقیت در زندگی، مترجم محمد رضا آل یاسین، انتشارات یگانه، چاپ اول، ۱۳۷۲، مقدمه ص ۱۴ و ۱۰.
۳۴ـ كنت بلانكارد، پیشین، مقدمه و ص ۱۳۱ و ۱۷.
۳۵ و۳۶ـ همان، ص ۱۵۸،و ۱۰۹.
۳۷ و۳۸ـ ساعتچی، پیشین، ص ۱۹۷.
۳۹ـ ریتا ل. اتكینسون و ریچارد سن. اتكینسون و ارنست ر. هیلگارد، زمینه روانشناسی، ج ۲، ترجمه جمعی از مترجمان،(تهران:انتشارات رشد،۱۳۷۱)، چاپ چهارم،ص ۴۳۸.
۴۰ـ همان، ج۱، چاپ ششم،۱۳۷۱، ص ۵۶۷
۴۱ـ آنتونی رابینز،پیشین، ص۶۰ـ۶۹
۴۲ـ كنت بلانكارد،پیشین، ص ۱۰۹.
۴۳ـ «قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس من شر الوسواس الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس من الجنهٔ والناس.»
۴۴ـ ر. ك: ص ۴.
۴۵ـ پیام مقام معظم رهبری، به پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی، كیهان ۱۲ خرداد ۷۵.
منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۱۷
منبع : خبرگزاری فارس