یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

انقلاب نارنجی در فوتبال


انقلاب نارنجی در فوتبال
حالا همه رقبا می توانند خاطرات این فصل را مرور کنند و به خاطر امتیازات از دست رفته حسرت بخورند. به خاطر همه گل های مفتی که خوردند، تساوی های ناباورانه و فرصت های گلزنی که از دست رفته است. اما این حسرت ها جز آنکه داغ از دست دادن قهرمانی را زنده کند چه حاصلی دارد؟
خب معلوم است که پرسپولیسی ها اگر تنها یکی دوتا از آن پنالتی های لعنتی را گل می کردند حالا به جای سایپا به قهرمانی چنگ انداخته بودند و می توانستند در روزنامه های هوادار و غیر هوادار تا روزها به جشن و پایکوبی ادامه بدهند. شاید دنیزلی خودش بهتر از همه بداند که تیمش چطور قدر موقعیت ها را ندانسته است.
برتری هایی که در سرانجام مسابقه با تساوی یا شکست عوض شده بود و موقعیت هایی که یکی پس از دیگری به اوت می رفت. البته امروز سرمربی ترک می تواند به خود ببالد که گلزن ترین و هجومی ترین تیم لیگ را ساخته است. می تواند این برگ برنده را که بالاتر از رقیب همشهری، استقلال، قرار گرفته در دست داشته باشد و هرجا که لازم شد، آن را در دفاع از خود به زمین بزند. اما این برتری ها برای پرسپولیس جام نمی شود. برای تیمی که با بازی های توفانی میانه فصل دل های بسیاری را گرم کرد و با از دست دادن فرصت های چند باره ای که برای فرار از میان دیگر مدعیان داشت، آه از نهاد بسیاری برآورد.
امروز شاید پرسپولیسی ها با آخرین امیدواری هایی که به جام حذفی دارند بتوانند همچنان به لذت بردن از هیجان فوتبال ادامه دهند. اما هواداران استقلال دیگر امیدی ندارند که بخواهند به خاطرش چشم از گذشته بردارند. برای آنها فصل تمام شده است، آن هم به بدترین شکلی که می شد. هفته ها صدرنشینی و اطمینان به قهرمانی پایان فصل در نهایت به جایی رسید که کمتر کسی تصورش را می کرد.
مقام چهارم استقلال در جدول بیش از آن که نشان دهنده وضعیت این تیم در مسابقات لیگ برتر باشد از اوضاع اسفناکی حکایت می کند که این باشگاه را در فصل گذشته احاطه کرده است. تیمی که با از دست دادن همه آنچه که در انتظارش بود، پس از قهرمانی در فصل گذشته حالا به نقطه صفر بازگشته است، نیازمند بازسازی مدیریتی، نیازمند بازیکنان تازه و بیش از همه چشم انتظار افتخاری است که بتواند این همه زخم بر پیکر تیم را مرهمی باشد. شاید در این میان تنها استقلال اهواز را بتوان از جمع ناکامان کنار گذاشت. تیم فیروز کریمی که اگرچه تا آخرین ثانیه ها امیدواری هایش برای رسیدن به جام را از دست نداده بود، اما تا همین جا هم چنان غیرمنتظره پیش آمده است که بتواند خود را با نایب قهرمانی تسلا دهد.
تیمی که به واقع در ابتدای فصل کمتر کسی برایش بختی متصور بود اما در عمل و ناگهان از نیم فصل دوم لیگ چنان ظاهر شد که اگر قهرمان هم می شد همه آن را برازنده قامت اش می دانستند. این شاید از بخت بد آبی های اهواز بود که در آخرین بازی به مصاف همشهری در شرایط سقوط خود می رفتند که هر امتیاز بازی برایش به معنای مرگ و زندگی بود. چه بسا اگر تیمی دیگر در این بزنگاه به پست فیروز کریمی و شاگردانش خورده بود، او خوب می دانست که چگونه همان پیش از مسابقه شرایط را برای گرفتن تمام سه امتیاز بازی با گل های زده مناسب فراهم کند و راه را بر سایپا ببندد. اما امروز این داستان ها به پایان رسیده است.
از صبح سه شنبه که جلد تمام مطبوعات ورزشی به رنگ نارنجی مزین شد همه در پی این اند که برای قهرمانی سایپا دلیلی بیابند و در ناکامی رقبا توجیهات و توضیحات را پیدا کنند. تحلیل هایی که می گویند اگر لیگ بازی هایی بیشتر از این می داشت، قهرمان نام دیگری می گرفت و اگر زودتر از این تمام می شد شاید سایپا را بر سکوی اول نمی دیدیم.
از این اما و اگرها، اما همیشه در قهرمانی هست. مهم این است که لیگ درست همان جا که وعده داده شده بود به نقطه پایان رسیده و سایپا توانسته است در آن نقطه در جایی برتر از دیگران بایستد. مهم جام قهرمانی است که در دستان نارنجی های کرج ورزشگاه را دور زده و حالا آرام گرفته است.
● روزی که فوتبال برنده شد
درباره قهرمانی سایپا آنچه می توان گفت این است؛ این قهرمانی بیش از آن که شایسته این تیم بوده باشد، شانسی است برای فوتبال ایران تا از وضعیت به وجود آمده بیشترین بهره را ببرد. از یاد نباید برد که سایپا در میان همگنانش بیشترین آرامش را در طول فصل گذشته تجربه کرده است. مدیریتی که چندسال است به امید قهرمانی پیش می آید و حالا با تاخیری یکساله نسبت به وعده ای که مدیر باشگاه داده بود، طعم قهرمانی در لیگ برتر را می چشد. اما این قهرمانی مرهون امتیازاتی است که سایپا داشت و دیگران از آن بی بهره بودند.
امتیازاتی که در وانفسای فوتبال ایران برجسته شدن، به چشم آمدن و نتیجه گرفتن اش را باید به فال نیک گرفت. سایپا اگر چه در فصل های گذشته فرازونشیب بسیاری را تجربه کرد، اما برخلاف بسیاری از دیگر تیم های حاضر در لیگ ایران همیشه نشان داده که با روحیه برتری جویی اش تنها برای رسیدن به عناوین وارد میدان می شود.
تیم سایپا چه زمانی که با محمد مایلی کهن و سرمربی ایتالیایی اش روزهای ناخوشی را سپری می کرد و چه در زمان حضور تقوی که مدت ها صدر جدول لیگ را در دست داشت و استمرارش همه را شگفت زده کرده بود، با خواب قهرمانی زندگی کرده است.
تصورش را بکنید که چنین تفکری تا چه اندازه از شرایط باشگاه هایی چون برق شیراز، پیکان و تیم هایی از این دست فاصله دارد که گویی سال هاست دچار مرگ مغزی شده اند و به زندگی نباتی خود ادامه می دهند. تیم هایی که ماندن در میانه های جدول بالاترین رویایشان است و با حضور کسالت بار هرساله تنها وقت لیگ برتر را می گیرند. تیم هایی که سال می آید و می رود بی آن که در آنها تغییری روی دهد و هیجانی برانگیزند. سایپا اما چه در وضعیت سقوط و چه در بالای جدول همیشه به دنبال چیزی فراتر از یک حضور بوده است.
کافی است به دوراندیشی این فصل مدیران سایپا نگاه کنید که در فوتبال ایران امری بی سابقه است. استفاده از یک سرمربی آلمانی که با وجود سابقه انکار ناپذیرش می تواند برای رسانه های داخلی سیبلی مناسب تلقی شود و با هر شکست نسخه اش پیچیده شود چرا که در میان چند مربی اسمی دنیا و در فایل ذهنی محدود کارشناسان و روزنامه نویسان ورزشی ایرانی جایی ندارد.
اما ورنر لورانت به زعم همه آنهایی که فوتبال اروپا را با دقت بیشتری دنبال می کنند مربی لایقی است که در سطوح مختلف بوندس لیگا شایستگی های خود را ثابت کرده است. توانایی های فنی او را می توان در همان اولین هفته های لیگ برتر به وضوح دید، اگر چه کم نیستند کسانی که معتقدند، تمرینات و بدنسازی اصولی او و شناختی که از ترکیب اصلی سایپا به دست داد، حتی تا پایان لیگ هم موثر ماند.
اما اگر مدیران باشگاه صنعتی آنقدر درایت نداشتند که بتوانند سرمربی آلمانی خود را با شرایط سازگار کنند و خواسته هایش را برآورند تا او از فوتبال ایران نرود، آنقدر فراست داشتند که دریابند مهره سوخته ای چون علی دایی که بعد از جام جهانی کمترین محبوبیتی نداشت برای تیمشان چه نقشی را می تواند ایفا کند. کافی است یک بار دیگر هفته های پس از جام جهانی را مرور کنیم و به یاد بیاوریم که استخدام بازیکن تمام شده ای مثل علی دایی از طرف سایپا چگونه با تعجب و به سخره گرفتن از سوی همگان مواجه شد. اما در آن زمان سایپایی ها می دانستند که دارند چه سرمایه گذاری بزرگی انجام می دهند.
قماری که در پایان فصل برایشان بزرگترین آرزوها را برآورده کرد؛ قهرمانی و راهیابی به جام باشگاه های آسیا. اما پیروزی سایپا و قهرمانی اش در لیگ تنها به دلیل معرفی یک باشگاه با ثبات و با برنامه به جام باشگاه های آسیا نیست که می تواند برای فوتبال ملی ارزش داشته باشد.
در آستانه حرفه ای شدن لیگ و واگذاری باشگاه های دولتی به بخش خصوصی معرفی سایپا به عنوان نمونه ای از یک باشگاه موفق نیمه دولتی می تواند برای ما گامی به جلو باشد. همانطور که قهرمانی استقلال یا پرسپولیس با مدیریت مردودشان می توانست ضربه ای به پروسه خصوصی سازی و حرفه ای شدن فوتبال باشد و همانطور که قهرمانی تیم متزلزل و بدون آینده ای مثل استقلال اهواز که سالی چندبار صحبت از انحلال و واگذاری اش به ارگان های دیگر به میان می آید می توانست هویت فوتبال باشگاهی ایران را نزد مجامع آسیایی و بین المللی با تردید مواجه کند.
قهرمانی سایپا می تواند فرآیندی تازه را در فوتبال ما ایجاد کند. سایپا که توانسته برای رسیدن به قهرمانی لیگ برنامه ای مدون داشته باشد و با استفاده از یک مربی آلمانی و با تجربه ترین ملی پوش ایران و همچنین بهره گیری از تاسیسات و امکانات خود به هدف هایش برسد، حالا در مسیر آسیایی اش می تواند قدم هایی باز هم بلندتر بردارد.● بزرگتر و بزرگتر
جدا از آنچه قهرمانی سایپا برای فوتبال ایران خواهد داشت، سهمی که این قهرمانی در آینده علی دایی خواهد داشت و تغییری که در موقعیت او به وجود خواهد آورد، به خودی خود ارزش آن را دارد تا این اتفاق و قهرمانی را موجب خوشحالی بدانیم. علی دایی که بی شک جزء داشته های فوتبال ما محسوب می شود برای آنکه بتواند دوران بازیگری خود را به پایان ببرد به یک جشن بزرگ نیاز داشت که روز دوشنبه در ورزشگاه انقلاب کرج برپا شد.
جشنی که دایی انتظار داشت آن را در جام جهانی در آلمان برپا کند، اما آنچه سال گذشته بر تیم ملی گذشت و بار سنگینی که بر دوش دایی گذاشت چنان بود که او یک سال دیگر را هم در زمین های فوتبال به بازی بگذراند و در آخر کار بازی را بر دوش همباز یانش تمام کند. او حالا دیگر نه به بازی خداحافظی نیاز دارد و نه به مراسم بزرگداشت.
اتفاقی که باید برای علی دایی چند سالی زودتر می افتاد، افتاده است و حالا او می تواند پله های ترقی را در جایی بیرون از چمن سبز به سرعت طی کند. سرمربی باشگاه، سرمربی تیم ملی و سپس رفتن به فدراسیون فوتبال. راهی که برای دایی همیشه قابل پیش بینی بوده و او امروز در آغاز آن ایستاده است.
SMSهایی که دوشنبه شب بین گوشی هواداران فوتبال می گشت و از آرزوی سرمربیگری دایی در تیم ملی حکایت می کرد در واقع فازی دیگر از توجه عمومی به چهره بزرگ فوتبال ایران بود. چهره ای که در فاز پیش از این SMSهایی آکنده از لطیفه و خشم او را به منفورترین کاپیتان تاریخ تیم ملی ایران بدل کرده بودند. اوضاع برای علی دایی برگشته است و او امروز می تواند با اعتماد به نفسی بیش از همیشه به رویاهایی فکر کند که برای او و اراده بی همتایش چیزهایی کمتر از رویا هستند. فوتبال ایران که سال گذشته او را از دست داده بود حالا دوباره او را به دست آورده است. «علی دایی» این نام برای فوتبال ایران چه معنایی دارد؟
● او سرنوشت را می نویسد
«ایشان حتی دو تا روپایی هم نمی توانند بزنند. اصلاً در اندازه ای نیستند که بخواهیم درباره شان حرف بزنیم.» جملات تند و آتشین علی پروین که در فصل ۸۴-۸۳ فوتبال و در اوج درگیری های او با علی دایی بر زبان آورد هرگز از خاطره ها محو نخواهد شد.
دعوایی که به هنگام حضور علی دایی در پرسپولیس در گرفت. در آن روزها پروین بیرون از باشگاه نقش پررنگ اپوزیسیونی برانداز را بر عهده گرفته بود و برای آنکه نشان دهد پرسپولیس بدون او چیزی ندارد از هیچ کاری روگردان نبود. هواداران او روی سکوها علیه دایی که در میدان فوتبال حضور داشت شعار می دادند و دایی را به عنوان مظهر پروین زدایی در پرسپولیس به شماتت می گرفتند. آنچه دایی در آن روزها ضد این دسته از تماشاگران و پیشوایشان بر زبان آورد آتشی را بر افروخت که جز با دخالت حراست سازمان تربیت بدنی، تهدیدها و تطمیع های فراوان، کشاندن دایی و پروین به تلویزیون و تکذیب کردن همه چیز از بیخ و بن به پایان نرسید.
دعوایی که میان پروین و دایی بلند شد اما، جدا از دلایلش در آن روزها و فارغ از حاشیه های بی پایانش از شکافی می گفت که میان پروین و دایی، اسطوره سنتی پرسپولیس و بازیکن بزرگ نسل جدیدش جدایی انداخته بود. پروین همان موقع و بسیار پیش از آن به غریزه دریافته بود که اگر پرسپولیس بخواهد در آینده نمادی برای خود برگزیند و این نماد شانه به شانه پروین بساید، کسی جز دایی نخواهد بود.
علی دایی که نه سابقه بین المللی و گلزنی های فراوانش و نه تحصیلات و ابعاد شخصیتی اش کمترین شباهتی با پروین نداشت. اگر پروین می توانست به انبوه حامیانش ببالد که او را همچون قدیسی در بر می گرفتند، دایی در دنیای فوتبال نامی داشت که در فوتبال ایران سابقه نداشته است و تا سال ها نیز نخواهد داشت. رکوردهای حضور او در تیم ملی و گل های فراوانی که به ثمر رسانده و همین طور سابقه بازی اش در باشگاه های اروپایی از علی دایی چهره ای می ساخت که می توانست شاخک های هر اسطوره ای را حساس کند.
بزرگی دایی ولی تنها به پرسپولیس نبود که مربوط می شد. او از چنان جایگاهی در فوتبال بهره می برد که تا سال ها، مربیان تیم ملی نازک تر از گل به او نگفتند و همواره متهم بود که همه تصمیمات در تیم را تحت تاثیر اراده خود دارد. اتهامی که هیچ عجیب نبود. حمایت دایی همواره می توانست به تثبیت موقعیت مربیان بینجامد و هر مخالفتی از سوی او کافی بود تا صندلی در زیر پایشان به لرزش بیفتد.
همه این عوامل هم بود که باعث شد او تا آخرین بازی اش در تیم ملی، در جام جهانی، جایگاه دست نیافتنی اش را حفظ کند. اگر از دیدار مقابل ژاپن در فروردین ۸۴ بگذریم که او به لطایف الحیل تعویض شد تا تیم بتواند به آسودگی مراحل پیروزی و صعود را طی کند، دایی در طول سالیان سال جای مشخص و غیرقابل تغییری در تیم ملی داشته.
چنان محکم که یک بار روزنامه نگاری درباره اش نوشت «ممکن است سرمربی تیم ملی در اواسط بازی عوض شود اما مطمئن باشید که دایی تعویض نمی شود.» و این حضور دائمی و خدشه ناپذیر نه فقط به توانایی های فنی که به کاریزمایی هم بر می گشت که او را در میان همگامانش متفاوت و برتر می کرد. کاریزمایی که در هر لحظه با او بود. چه در زمان تمرین، چه در زمین بازی و حتی چه در ساعت های استراحت.
آنقدر جدی که بکن باوئر گفته بود «حتی در زمان تمرین در بایرن و در تکل هایی که روی پای همبازیانش می رفت باید به او تذکر می دادیم که ماجرا را آنقدر جدی نگیرد.» کاریزمایی که فقط یک بار زیر سوال رفت و آن هم دقایقی بود که او در آلمان روی نیمکت تیم ملی نشست و شاهد بازی هم تیمی هایش شد.
این کاریزما اگر نبود دایی به فوتبال برنمی گشت و در همان پایان جام جهانی فوتبال را کنار می گذاشت. ولی غرور او نامحدودتر از آن بود که اجازه بدهد او با یک شکست به کار پایان بدهد. دایی ماند و برای انتقام گرفتن از تمام کسانی که او را پایان یافته می دانستند، تیم کوچک سایپا را تبدیل به غول فوتبال ایران کرد.
در طول فصل کافی بود تا نگاهی به فهرست تیم های مدعی قهرمانی داشته باشیم. سپاهان، استقلال اهواز، استقلال و پرسپولیس. هیچ کدام در ترکیب خود نامی هم وزن دایی نداشتند. سنگینی نام او به تنهایی کافی بود تا سایپا بسیاری از لحظات سخت را جان به سلامت به در برد. اقتداری که حتی وقتی به زمین می رفت مقایسه آن با مثلاً کسی همچون صمد مرفاوی که روی نیمکت استقلال می نشست از اختلاف سطحی آشکار روایت می کرد.
بیراه نیست اگر بگوییم که سایپا قهرمانی این فصل خود را به طور تمام و کمال مدیون دایی و انگیزه حیرت انگیز او است که می خواست حرف هایش را ثابت کند. مردی که هرچه می گذرد، متناسب با موهایی که روی شقیقه هایش به سپیدی می زند در گفتار و رفتار هم از خود پختگی و صلابت بیشتری نشان می دهد.
این حرف دایی پس از پیروزی مقابل مس کرمان که افت سایپا را در هفته های آغازین نیم فصل دوم ناشی از ضعف خودش دانست و گفت سایپا به این دلیل نتیجه نمی گرفته که او تمرکزش را از دست داده است، از آن جملاتی بود که تنها می شد از یک دایی ۳۸ ساله شنید. از رهبر مقتدر تیم قهرمان لیگ که حالا می توانست با اطمینان بیشتری از آینده حرف بزند و آنقدر از پیروزی به دست آمده شاد بود که تا پایان شب دوشنبه هیچ تماس تلفنی را بی جواب نگذاشت. بدیهی است که اگر دایی شکست می خورد برخوردش و کلامش به گونه ای دیگر بود و شاید همچنان هیجانی را بروز می داد که به گلاویز شدنش با گزارشگر سیما در آخرین روزهای لیگ منجر شد.
او را از این پس می توان با کت و شلوار مجسم کرد و باید منتظر ماند و دید که در صعود یک نفس اش به کدام قله ها خواهد رسید. ماندن دایی در سایپا یعنی یک جاه طلبی دیگر و تلاشی برای عرض اندام آسیایی. ساختن باشگاهی که این بار باید به مصافی بین المللی برود و دایی تجربه هایش را بر ترازویی بگذارد که پیش از این او را نسنجیده است. و شاید دایی به عرصه های دیگری بیندیشد.
مربیگری در یک تیم تازه که می تواند نامی وسوسه انگیز چون پرسپولیس را بر خود داشته باشد. اگر در فصل آینده دایی را بر نیمکت هر تیمی ببینیم متعجب نخواهیم شد، به ویژه اگر این تیم رنگ قرمز داشته باشد که گرایش دایی به این رنگ و باشگاه بر هیچ کس پوشیده نیست. آینده او کجا رقم خواهد خورد. مدیر باشگاه پرسپولیس، سرمربی تیم ملی یا فدراسیون فوتبال.
و علی دایی آنقدر بزرگ هست که هیچ کدام از این لباس ها برایش گشاد نباشد. اراده او که تاکنون هیچ مانعی را به رسمیت نشناخته، حالا لابد به فکر فتح دیگری است که هیچ کس تصورش را هم نکند. او مثل تمام نوابغ است. برآوردن رویاها را وظیفه خطیر خود می داند.
سیاوش باقی
منبع : روزنامه اعتماد