پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سناریوهایی‌ برای‌ عراق‌ پس‌ از صدام‌


سناریوهایی‌ برای‌ عراق‌ پس‌ از صدام‌
‌همه‌ چیز طراحی‌ می‌شود تا در «دوره‌ اشغال» به‌ مورد اجرا درآید؛ اما آیا عراق‌ پس‌ از صدام‌ مدل‌های‌ تاریخی‌ مشابهی‌ دارد یا یك‌ مورد منحصر به‌ فرد است؟ آیا همچنان‌ كه‌ مك‌ آرتور، مفاهیم‌ اساسی‌ جدید را بعد از اشغال‌ ژاپن، به‌ ساختار جامعه‌ نوین‌ ژاپن‌ دیكته‌ می‌كرد، یك‌ فرماندار نظامی‌ امریكایی‌ این‌ مفاهیم‌ را برای‌ عراق‌ هم‌ دیكته‌ خواهد كرد؟ به‌ نظر می‌رسد امریكایی‌ها در طراحی‌ سناریو برای‌ عراق‌ بعد از صدام‌ دچار ابهامات‌ و تردیدهای‌ مهمتری‌ باشند. البته‌ دوران‌ قیمومیت‌ انگلستان‌ بر عراق‌ طی‌ سال‌های‌ ۱۹۱۴ تا ۱۹۳۲ می‌تواند الهام‌بخش(!) تلقی‌ شود اما كار عراق‌ با توجه‌ به‌ شرایط‌ داخلی‌ و خارجی‌ امروز آن، به‌ این‌ سادگی‌ یكسره‌ نخواهد شد و هاله‌ای‌ از احتیاط‌های‌ بزرگ‌ ذهن‌ رهبران‌ كاخ‌ سفید را فراگرفته‌ است. به‌ تحلیلی‌ در این‌ باره‌ توجه‌ كنید.
گزارش‌هایی‌ كه‌ از كاخ‌ سفید به‌ بیرون‌ درز كرده، حاكی‌ از برنامه‌هایی‌ است‌ كه‌ برای‌ كشور عراق‌ پس‌ از سقوط‌ رژیم‌ بعثی‌ در نظر گرفته‌ شده‌ است. در این‌ میان، سه‌ سناریوی‌ اصلی، اجازه‌ توسعه‌ دمكراسی‌ را در عراق‌ نمی‌دهند. هر یك‌ از این‌ سناریوها براساس‌ این‌ فرض‌ نژادگرایانه‌ بنا نهاده‌ شده‌اند كه‌ عراقی‌ها به‌ یك‌ دیكتاتور نظامی‌ یا پادشاه‌ نیاز دارند كه‌ در هر حال‌ هیچ‌ نوعی‌ از دمكراسی‌ متصور نخواهد بود.دست‌ كم‌ پنج‌ سناریو مطرح‌ است‌ كه‌ یكی‌ از آنها مورد نظر امپراتوری‌ امریكا نیست.
۱. عراق‌ تحت‌ حاكمیت‌ نظامی‌
هر از چند گاه، كاخ‌ سفید نسبت‌ به‌ سرنگونی‌ باند نظامی‌ حزب‌ بعث‌ حاكم‌ بر عراق‌ به‌ رهبری‌ صدام‌ حسین، جار و جنجال، به‌ پا می‌كند. در مورد افسران‌ سابق‌ نظامی‌ عراق‌ كه‌ در حال‌ حاضر در تبعید به‌ سر می‌برند، اطلاعات‌ متفاوتی‌ وجود دارد. در ماه‌ ژوئیه‌ ۲۰۰۲، به‌ ابتكار كنگره‌ ملی‌ عراق‌ كه‌ مدعی‌ ارتباط‌ با شماری‌ از رهبران‌ مهم‌ نظامی‌ در داخل‌ عراق‌ است، هفتاد تن‌ از این‌ افسران‌ در جلسه‌ای‌ در شمال‌ غربی‌ لندن‌ با یكدیگر ملاقات‌ كردند. در این‌ جلسه، سرتیپ‌ نجیب‌ الصالحی، یكی‌ از فرماندهان‌ سابق‌ گارد ریاست‌ جمهوری‌ عراق‌ كه‌ فرماندهی‌ جنبش‌ افسران‌ آزاد عراق‌ --- مستقر در امریكا --- را بر عهده‌ دارد، حضور داشت. این‌ سازمان‌ كه‌ در سال‌ ۲۰۰۱ به‌ وجود آمده، میهمان‌ وزارت‌ امور خارجه‌ امریكا و كنگره‌ ملی‌ عراق‌ مستقر در لندن‌ بود كه‌ از سوی‌ امریكا حمایت‌ می‌شود.
ریچارد بوچر --- سخنگوی‌ وزارتخانه‌ امریكا --- از اجلاس‌ ۲۰۰۲ به‌ عنوان‌ «ابزاری‌ مناسب» یاد كرد. این‌ نظامیان‌ تبعیدی‌ طی‌ دهه‌ ۱۹۹۰ مكررا فرا خوانده‌ شده‌اند كه‌ آخرین‌ آنها تلاشی‌ نافرجام‌ برای‌ كودتا در سال‌ ۱۹۹۶ بود. به‌ نظر نمی‌رسد آنها نفوذ چندانی‌ بر افسران‌ ارشد عراقی‌ و یا حتی‌ ارتباطاتی‌ با افسران‌ رده‌ پایین‌ داشته‌ باشند. قابل‌ اعتماد و معتبربودن‌ از جمله‌ دیگر مشكلات‌ در میان‌ این‌ جمع‌ است.
ژنرال‌ نظار الخزرجی‌ رئیس‌ سابق‌ ستاد ارتش‌ است‌ كه‌ در حال‌ حاضر در دانمارك‌ زندگی‌ می‌كند. الخزرجی‌ كه‌ یكی‌ از فرماندهان‌ جنگ‌ ایران‌ و عراق‌ بود، در سال‌ ۱۹۹۵ از این‌ كشور گریخت‌ و در حال‌ حاضر در محل‌ اقامت‌ جدیدش‌ به‌ خاطر جنایاتی‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۸۸ علیه‌ كردها مرتكب‌ شد، تحت‌ بازجویی‌ قرار دارد. حتی‌ با وجود این‌كه‌ او مشتاق‌ است‌ به‌ جنبش‌ نظامیان‌ در تبعید ملحق‌ شود، آنها نسبت‌ به‌ ورود او به‌ جمعشان‌ محتاطند؛ چرا كه‌ خود آنها در معرض‌ افشای‌ نقششان‌ در حملات‌ شیمیایی‌ به‌ ایران‌ و مردم‌ قرار دارند.
عراق‌ در برابر حكومت‌ نظامیان، ازسنت‌ ضعیفی‌ برخوردار است. در سال‌ ۱۹۵۸، تیمسار عبدالكریم‌ قاسم‌ و سرهنگ‌ عبدالسلام‌ عارف، پادشاه‌ دست‌ نشانده‌ انگلیس‌ را سرنگون‌ كرده‌ و اعلام‌ جمهوری‌ كردند و به‌ تبعیت‌ از كودتای‌ افسران‌ آزاد به‌ رهبری‌ جمال‌ عبدالناصر در سال‌ ۱۹۵۲، دست‌ به‌ تلاش‌ برای‌ تشكیل‌ دولت‌ زدند. حزب‌ كمونیست‌ عراق‌ به‌ خیال‌ آنكه‌ این‌ اقدامات‌ می‌تواند دریچه‌ای‌ برای‌ پایان‌ بخشیدن‌ به‌ حاكمیت‌ نخبگان‌ سركوبگر باشد، دست‌ به‌ تشكیل‌ مراكز مقاومت‌ مردمی‌ (المقاومهٔ‌ الشعبیهٔ) زد اما قاسم‌ از آنها به‌ عنوان‌ شركای‌ نظام‌ دیكتاتوری‌اش‌ بهره‌ گرفت‌ و اتحادیه‌های‌ كارگری‌ و دهقانی‌ را در هم‌ كوبید. صدام‌ حسین‌ كه‌ در آن‌ هنگام‌ یك‌ عضو بیست‌ و دوساله‌ حزب‌ بعث‌ بود، در اكتبر ۱۹۵۹ در تروری‌ نافرجام‌ علیه‌ قاسم‌ شركت‌ كرد.
هنگامی‌ كه‌ قاسم‌ با نیروهای‌ سازمان‌ یافته‌ جامعه‌ احساس‌ بیگانگی‌ كرد، در سال‌ ۱۹۶۳ شاخه‌ای‌ از ارتش‌ (تحت‌ فرماندهی‌ عبدالسلام‌ عارف‌ و حزب‌ بعث) حكومت‌ او را سرنگون‌ كرد و اولین‌ دولت‌ بعثی‌ را تشكیل‌ داد. (این‌ حكومت‌ به‌ نام‌ عارف‌ تشكیل‌ شد و پس‌ از مرگش‌ در سانحه‌ هلی‌كوپتر در سال‌ ۱۹۶۶، برادرش‌ به‌ حكومت‌ رسید.) دیكتاتوری‌ نظامی‌ در شكل‌ سنتی‌اش‌ تنها از سال‌ ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۳ دوام‌ آورد. در ادامه‌ آنچه‌ رخ‌ داد حكومت‌ حزب‌ بعث‌ از طریق‌ شاخه‌ غیرنظامی‌ و دفتر نظامی‌ این‌ حزب‌ بود كه‌ در سال‌ ۱۹۶۲ تاسیس‌ شده‌ بود.
سال‌ ۱۹۶۳ شاهد تغییر موضع‌ یك‌ جناح‌ از اعضای‌ نظامی‌ حزب، بر ضد یكی‌ از افراد خود بود و این‌ زمانی‌ بود كه‌ حزب‌ شبه‌فاشیست‌ بعث‌ --- كه‌ نطفه‌اش‌ در سوریه‌ بسته‌ شده‌ بود --- عملا دولت‌ را تصاحب‌ كرد. در سال‌ ۱۹۶۸، حزب‌ بعث‌ كه‌ از سال‌ ۱۹۵۹ تا به‌ این‌ لحظه‌ در پشت‌ صحنه‌ حكومت‌ را در دست‌ داشت، قدرت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ و احمد حسن‌ البكر (یك‌ افسر نظامی‌ اما نفر اول‌ و سرشناس‌ترین‌ فرد حزب‌ بعث) به‌ عنوان‌ اولین‌ رئیس‌ جمهور عراق‌ معرفی‌ شد.
در ژولای‌ سال‌ ۱۹۷۹ صدام‌ حسین‌ (پس‌ از آن‌كه‌ دشمنان‌ معروفش‌ را در یكی‌ از كنگره‌های‌ حزب‌ بعث‌ اعدام‌ كرد) با اقتدار كامل‌ قدرت‌ را از دست‌ او خارج‌ كرد.گر چه‌ صدام‌ سازمان‌ نیرومند و عظیمی‌ را برای‌ آسیب‌رساندن‌ به‌ دگراندیشان، به‌ قتل‌ رساندن‌ مخالفان‌ و به‌ راه‌ انداختن‌ جنگ‌ دارد، اما یك‌ دیكتاتور نظامی‌ به‌ حساب‌ نمی‌آید.
اكنون‌ اضطراب‌ و پریشانی‌ بر رابطه‌ نظامیان‌ عراقی‌ و قدرت‌ دولتی‌ حاكم‌ است. چه‌ انگیزه‌ای‌ ممكن‌ است‌ افسران‌ رده‌ دوم‌ را ترغیب‌ به‌ كودتای‌ نظامی‌ بر ضد حزب‌ بعث‌ كند. بسیاری‌ از آنها كاملا به‌ یاد دارند كه‌ چطور واحد بیست‌ و چهارم‌ پیاده‌ نظام‌ امریكا، در مارس‌ ۱۹۹۱ ارتش‌ در حال‌ عقب‌نشینی‌ عراق‌ را قتل‌عام‌ كرد.
روزنامه‌نگار سیمور هرش‌(Seymour Hersh) كه‌ برای‌ نگارش‌ مقاله‌اش‌ با دویست‌ نفر از پرسنل‌ نظامی‌ امریكا صحبت‌ كرده‌ است، متذكر می‌شود كه‌ «تهاجم‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ پاتكی‌ نبود و پاسخی‌ بود به‌ آتش‌ حمله‌ دشمن‌ و برای‌ نابود كردن‌ سیستماتیك‌ نیروهای‌ عراقی‌ كه‌ عموما واجد شرایط‌ عقب‌نشینی‌ بودند.» با این‌ فرض، چرا نظامیان‌ عراقی‌ با انجام‌ كودتایی‌ كه‌ ممكن‌ است‌ به‌ هر حال‌ پای‌ امریكا را به‌ معركه‌ باز كند، خود را به‌ خطر بیندازند؟ برای‌ اعتمادكردن‌ به‌ دولت‌ امریكا، چه‌ مستندات‌ تاریخی‌ وجود دارد؟
۲. عراق‌ تحت‌ اشغال‌ امریكا
پس‌ از این‌كه‌ مطبوعات‌ در اوایل‌ اكتبر ۲۰۰۲ داستانی‌ را شایع‌ كردند مبنی‌ بر این‌ موضوع‌ كه‌ كاخ‌ سفید در فكر اشغال‌ عراق‌ توسط‌ نیروهای‌ امریكایی‌ و ایجاد یك‌ رژیم‌ اشغالگر همچون‌ ژاپن‌ در دوره‌ پس‌ از سال‌ ۱۹۴۵ است‌ ،به‌ سرعت‌ تكذیبیه‌هایی‌ در رد این‌ اخبار ارسال‌ شد. داستان‌ از این‌ قرار است‌ كه‌ نزدیك‌ به‌ یكصد هزار نیروی‌ نظامی‌ امریكا وارد عراق‌ خواهند شد و ژنرال‌ تامی‌ فرانكس‌ عهده‌دار مقام‌ فرماندهی‌ عالی‌ سرزمین‌های‌ اشغالی‌ خواهد شد. رژیم‌ جدید، جنایتكاران‌ جنگی‌ را دستگیر و محاكمه‌ خواهد كرد و كشور عراق‌ را از وجود حزب‌ بعث‌ پاكسازی‌ خواهد كرد. زلمی‌ خلیل‌ زاد، فرستاده‌ ویژه‌ امریكا به‌ افغانستان‌ و كارشناس‌ شورای‌ امنیت‌ ملی‌ در امور غرب‌ آسیا و فرد منصوب‌ برای‌ سناریوهای‌ بعدی، اذعان‌ كرد: «هزینه‌های‌ جنگ‌ هنگفت‌ خواهد بود. (دست‌ كم‌ شش‌ میلیارد دلار در سال)، اما باید دانست‌ كه‌ امریكا هزینه‌ منابع‌ لازم‌ را خواهد پذیرفت‌ و ما برای‌ به‌ پایان‌ رساندن‌ این‌ مهم‌ تا زمانی‌ كه‌ لازم‌ باشد در آنجا خواهیم‌ ماند.»
كالین‌ پاول‌ ---- وزیر امور خارجه‌ ---- در پاسخ‌ به‌ برنامه‌های‌ احتمالی‌ برای‌ دوره‌ اشغال‌ عراق‌ گفت: «این‌ مهم‌ اتفاق‌ خواهد افتاد، گر چه‌ رئیس‌ جمهور امیدوار است‌ این‌ گونه‌ نشود، اما اگر این‌طور شد، ناگزیریم‌ كه‌ رژیم‌ مناسب‌تری‌ را در این‌ كشور روی‌ كار بیاوریم. و ارتش، مسوولیت‌ چنین‌ كاری‌ را به‌ عهده‌ خواهد گرفت. ما به‌ طور مشخص‌ برنامه‌های‌ غیرمترقبه‌ را در نظر خواهیم‌ داشت، الگوهای‌ متفاوت‌ بسیاری‌ در طول‌ تاریخ‌ وجود دارند كه‌ می‌توان‌ آنها را مورد توجه‌ قرار داد مثل‌ ژاپن‌ و آلمان.»
ژاپن‌ الگویی‌ است‌ كه‌ اغلب‌ مورد توجه‌ آگاهان‌ به‌ امور محرمانه‌ قرار دارد. در ژاپن، رژیم‌ اشغالگر تحت‌ حاكمیت‌ مك‌ آرتور نه‌ تنها بخش‌هایی‌ از مقامات‌ فاشیست‌ اداری‌ را بر كنار كرد، بلكه‌ با تغییر فضا برای‌ سوسیالیست‌ها، اجازه‌ بازسازی‌ پایگاه‌های‌ سیاسی‌ را هم‌ برایشان‌ فراهم‌ كرد. هنگامی‌ كه‌ مك‌ آرتور به‌ زایباتسو مصونیت‌ و امتیازات‌ ویژه‌ اعطا كرد، اتحادیه‌های‌ تجاری‌ تحت‌ كنترل‌ نظامی‌ درآمدند و باندهای‌ صنعتی‌ حاكمیت‌ خود را بر جامعه‌ ژاپن‌ ادامه‌ دادند. در سال‌ ۱۹۵۱، مك‌ آرتور اصول‌ نظریه‌ نژادپرستانه‌اش‌ را در مورد این‌ كشور اشغالی‌ این‌گونه‌ بیان‌ كرد: «مطابق‌ با استانداردهای‌ تمدن‌ نوین، [ژاپنی‌ها] در مقیاس‌ با توسعه‌ ۴۵ ساله‌ ما، همچون‌ یك‌ پسربچه‌ دوازده‌ ساله‌ هستند.» استدلال‌ مك‌ آرتور این‌ بود كه‌ به‌ خاطر توسعه‌ كند ژاپنی‌ها، ارتش‌ امریكا می‌توانست‌ «دست‌ به‌ جایگزینی‌ و ترویج‌ مفاهیم‌ اساسی‌ جدید در این‌ كشور بزند» مفاهیمی‌ همچون‌ احترام‌ به‌ اقتدار و قدرت‌ سازمانی.۱ (برای‌ آشنایی‌ با مبانی‌ پایه‌ در مورد مبحث‌ اشغالگری‌ رجوع‌ كنید به‌ فصل‌های‌ اولیه‌ كتاب‌ پذیرش‌ شكست: ژاپن‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ اثر جان‌ داور، ۱۹۹۹)
شاید مقایسه‌ موارد مشابه‌ با ژاپن، افتخارات‌ پنتاگون‌ را ضایع‌ كند، اما این‌ موارد كاملا عاری‌ از اشتباه‌ نیستند. نمونه‌ واقعی‌ برای‌ مقایسه‌ در این‌ منطقه، دوران‌ حاكمیت‌ بر عراق‌ به‌ هنگام‌ قیمومیت‌ انگلستان‌ بر این‌ كشور (۱۹۳۲ ----- ۱۹۱۴) است. در نوامبر ۱۹۱۴، نیروهای‌ انگلیسی‌ وارد بصره‌ شدند، بغداد و موصل‌ را به‌ اشغال‌ خود درآوردند و كشور جدید عراق‌ را با این‌ سه‌ استان‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ تشكیل‌ دادند. انگلستان‌ با ترس‌ از مجتهدین‌ شیعه، راهزنان‌ و یاغیان‌ كُرد و همچنین‌ اقلیت‌های‌ بزرگ‌ بازرگانان‌ منطقه‌ (آشوری‌ها، یهودی‌ها، اهالی‌ سرزمین‌ صبا و دیگران) به‌ نخبگان‌ قدیمی‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ --- به‌ خاطر هم‌پیمانانی‌ كه‌ داشتند ----- رو آورد. خاندان‌ شریف‌ عمدتا از اشراف‌ و نجیب‌زادگان‌ سُنی‌ ساكن‌ در اطراف‌ استان‌های‌ بغداد بودند. در سال‌ ۱۹۲۰، توده‌های‌ مردم‌ عراق‌ كه‌ به‌ خاطر ظلم‌ و ستم‌ طغیان‌ كرده‌ بودند، توسط‌ نیروهای‌ انگلیسی‌ سركوب‌ شدند (بیش‌ از شش‌ هزار عراقی‌ و تنها پانصد سرباز انگلیسی‌ و هندی‌ در این‌ نزاع‌ كشته‌ شدند.)انگلستان‌ كه‌ خواهان‌ حكومت‌ بر این‌ كشور با انتصاب‌ یك‌ نماینده‌ بود، از فیصل‌ دعوت‌ كرد تا پادشاه‌ عراق‌ شود. فیصل‌ كه‌ پسر امیرحسین‌ هاشمی، متولی‌ اماكن‌ مقدسه‌ در عربستان‌ سعودی‌ و برادر عبدالله‌ پادشاه‌ تازه‌ به‌ تخت‌ نشسته‌ اردن‌ بود، از سال‌ ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۲ تحت‌ قیمومیت‌ انگلستان‌ و پیش‌ از آغاز خودمختاری‌ خاندان‌ هاشمی، طی‌ سال‌های‌ ۱۹۳۲ تا ۱۹۵۸، بر عراق‌ حكومت‌ كرد.
در زمان‌ پادشاهی‌ فیصل‌ (كه‌ البته‌ انگلستان‌ صاحب‌ اصلی‌ تاج‌ و تخت‌ محسوب‌ می‌شد)، نیروی‌ هوایی‌ سلطنتی‌ بریتانیا (در اولین‌ بمباران‌ هوایی‌ مهم) به‌ شدت‌ و بیرحمانه‌ شورشیان‌ كرد را سركوب‌ كرد و انگلستان‌ با كمك‌ امریكا نفت‌ عراق‌ را میان‌ شركت‌های‌ نفتی‌ انگلیسی‌ --- ایرانی‌ (۷۵/۲۳ درصد) شركت‌ رویال‌ داچ‌ شِل‌ (۷۵/۲۳ درصد)، شركت‌ نفتی‌ فرانسه‌ (۷۵/۲۳ درصد)، استاندارد اُیل‌ و موبیل‌ (۷۵/۲۳ درصد) و سیروس‌ گلبانكیان‌ دلال‌ معروف‌ (۵ درصد) تقسیم‌ كرد. نظام‌ قیمومیت‌ هم‌ برای‌ سركوب‌ شیعیان‌ و اكراد و هم‌ برای‌ امتیازات‌ نفتی، چارچوب‌ خاصی‌ تنظیم‌ كرد.
میل‌ بازگشت‌ به‌ نظام‌ پادشاهی‌ با مطرح‌ شدن‌ ظاهر شاه‌ در افغانستان، پس‌ از چند ماه‌ فروكش‌ كرد و با حمایت‌ از كرزای، رد شد. در ژاپن‌ طرح‌ پرسش‌هایی‌ درباره‌ ابقای‌ نظام‌ پادشاهی‌ كه‌ متاثر از نظام‌ فاشیستی‌ بود، مك‌ آرتور با مشاورت‌ روث‌ بندیكت‌Ruth ) Benedict) ترجیح‌ داد كه‌ سلسله‌ امپراتوری‌ هیرو هیتو را حفظ‌ كند. روشن‌ است‌ كه‌ امریكا قصد ندارد برای‌ مدتی‌ نامعلوم‌ در عراق‌ باقی‌ بماند؛ اما علاقه‌مند است‌ یك‌ یا دو پایگاه‌ نظامی، دسترسی‌ همیشگی‌ به‌ نفت‌ و دوستی‌ برای‌ شراكت‌ در قدرت‌ در این‌ كشور را برای‌ همیشه‌ داشته‌ باشد. این‌ دوست‌ می‌تواند یك‌ جناح‌ دست‌ نشانده‌ مثل‌ كنگره‌ ملی‌ ( یا حامد كرزایِ‌ عراقی) و یا یك‌ پادشاه‌ آلت‌ دست‌ دیگر باشد.
۳. عراق‌ تحت‌ حاكمیت‌ خاندان‌ هاشمی‌
در اجلاس‌ ژوئیه‌ ۲۰۰۲، افسران‌ سابق‌ ارتش‌ از شاهزاده‌ حسن‌ عموی‌ عبدالله‌ دوم‌ پادشاه‌ فعلی‌ این‌ كشور برای‌ حضور در اجلاس‌ دعوت‌ كردند. شاید به‌ همین‌ دلیل، او پادشاه‌ آینده‌ عراق‌ شود.
همچنین‌ در جناح‌های‌ مورد نظر، نام‌ علی‌ بن‌ الحسین‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. هنگامی‌ كه‌ تنها دو سال‌ بیشتر نداشت، خانواده‌اش‌ از عراق‌ گریختند؛ در لبنان‌ بزرگ‌ شد، در انگلستان‌ تحصیل‌ كرد و در رشته‌ اقتصاد فارغ‌ التحصیل‌ شد؛ در نهایت‌ هم‌ به‌ سرمایه‌گذاری‌ بانكی‌ در محله‌ تجاری‌ لندن‌ مشغول‌ شد. برخلاف‌ اردنی‌ها كه‌ نسبت‌ به‌ جنگ‌ و پیامدهای‌ آن‌ محتاط‌ و دوراندیش‌ هستند، الحسین‌ با امید به‌ بازپس‌گیری‌ و احیای‌ خاندان‌ هاشمی، خواهان‌ تاج‌ و تخت‌ است.
اما خاندان‌ هاشمی‌ به‌ طور طبیعی‌ نه‌ تنها حقی‌ نسبت‌ به‌ عراق‌ ندارند، بلكه‌ فاقد تاریخچه‌ و سابقه‌ای‌ طولانی‌ در آنجا هستند و قطعا حق‌ هیچ‌گونه‌ دخل‌ و تصرفی‌ در آنجا نخواهند داشت. آنها با حمایت‌ انگلستان‌ به‌ پادشاهی‌ رسیدند و به‌ عنوان‌ دست‌نشاندگان‌ امپراتوری‌ نفت‌خوار به‌ این‌ مقام‌ها منصوب‌ شدند. هنگامی‌ كه‌ طبقات‌ نخبه‌ عراق‌ موفق‌ به‌ سرنگونی‌ نظام‌ تحت‌الحمایگی‌ شدند، خاندان‌ هاشمی‌ (فیصل‌ سال‌ ۱۹۳۳، سپس‌ غازی‌ سال‌های‌ ۳۹ --- ۱۹۳۳ و نهایتا فیصل‌ دوم‌ طی‌ سال‌های‌ ۱۹۵۸ ----- ۱۹۳۹) بابسط‌ و گسترش‌ ارتشی‌ وفادار به‌ آنها (افزایش‌ تعداد نظامیان‌ از ۱۲ هزار نفر در سال‌ ۱۹۳۲ به‌ ۴۳ هزار نفر در سال‌ ۱۹۴۱)، مصرف‌ گزینشی‌ درآمدهای‌ نفتی‌ (حدود یك‌ سوم‌ از بودجه‌ در پایان‌ سلطنتشان)، تحریك‌ یك‌ جناح‌ از باند حاكم‌ علیه‌ جناح‌ دیگر و بالاخره‌ سركوب‌ شدید هر نوع‌ دگراندیشی‌ و قیام، نقش‌ و حضور خود را تثبیت‌ كردند.
سرنگونی‌ رژیم‌ سلطنتی‌ توسط‌ قاسم، كودتایی‌ پنهانی‌ از طرف‌ او بود كه‌ بدون‌ حمایت‌ مردمی‌ صورت‌ گرفت. با این‌ حال، هنگامی‌ كه‌ از مردم‌ خواست‌ به‌ حمایت‌ از افسران‌ آزاد به‌ خیابان‌ها بریزند، احزاب‌ عمده‌ و تعداد بیشماری‌ از مردم‌ به‌ صورت‌ سازمان‌ نیافته‌ به‌ این‌ درخواست‌ پاسخ‌ گفتند. حزب‌ دمكراتیك‌ ملی‌ (حزب‌ الوطنی‌ الدموكراتی)، حزب‌ بعث‌ (رنسانس) و حزب‌ كمونیست‌ عراق‌ با بیش‌ از بیست‌ هزار عضو، در جشن‌ سقوط‌ نظام‌ سلطنتی‌ به‌ خیابان‌ها ریختند. این‌ نمایش‌ قدرت‌ هر اراده‌ای‌ را كه‌ خواهان‌ اعاده‌ سلطنت‌ خاندان‌ هاشمی‌ بود، ناكام‌ كرد. یاد آن‌ خاطره‌ زنده‌ است. تصور این‌كه‌ مردم‌ عراق‌ پس‌ از صدام‌ حسین‌ پذیرای‌ پادشاه‌ دیگری‌ خواهند بود، به‌ نوعی‌ دلخوش‌ كردن‌ قدرت‌ تخیل‌ و رویاهای‌ نژادگرایانه‌ كسانی‌ است‌ كه‌ اروپایی‌ --- امریكایی‌ نیستند.
۴. تجزیه‌ عراق‌ همچون‌ بالكان‌
تقسیم‌ عراق‌ همچون‌ بالكان، در حكم‌ سناریویی‌ هولناك‌ برای‌ كاخ‌ سفید است. در دهه‌ گذشته، هر گاه‌ دیپلمات‌های‌ امریكایی‌ وارد بخش‌های‌ تاریكتر جهان‌ می‌شدند و هرگاه‌ دم‌ از «دمكراسی» می‌زدند، غالبا منظورشان‌ تقسیم‌ آن‌ مناطق‌ همچون‌ شبه‌ جزیره‌ بالكان‌ بود. اگر واژه‌ بالكانی‌ كردن‌ تا دهه‌ ۱۹۹۰ معنای‌ بدی‌ را به‌ ذهن‌ متبادر می‌كرد، در آن‌ دهه‌ مادلین‌ آلبرایت‌ و سایر عقلای‌ وزارت‌ امور خارجه‌ بر این‌ تصور بودند كه‌ این‌ اصطلاح‌ می‌تواند راهبردی‌ ارزشمند در خود منطقه‌ بالكان‌ باشد. از كوزوو تا كشمیر، بار دیگر واژه‌ هراس‌انگیز «تجزیه» را شنیدیم؛ اما این‌ موضوع‌ در مورد عراق‌ صادق‌ نبود.
خلیل‌ زاد، كارشناس‌ شورای‌ امنیت‌ ملی‌ در مسائل‌ عراق، می‌گوید: «در كوتاه‌ مدت، مجددا عراق‌ را متحد و یكپارچه‌ و تمامیت‌ ارضی‌اش‌ را حفظ‌ خواهیم‌ كرد چرا كه‌ در حال‌ حاضر عراق‌ یكپارچه‌ نیست.» بدین‌ معنا كه‌ مناطق‌ خودمختار كرد در شمال‌ و مناطق‌ شیعه‌نشین‌ در جنوب‌ (منطقه‌ پرواز ممنوع) حالا در قالب‌ دولتی‌ كه‌ پیشتر شكاف‌ برداشته، با یكدیگر ادغام‌ و یكپارچه‌ خواهند شد. چرا باید چنین‌ چیزی‌ اتفاق‌ بیفتد؟
كردها در شمال‌ عراق‌ مجاز به‌ اعلام‌ استقلال‌ نیستند، چرا كه‌ باعث‌ عصبانیت‌ دولت‌ تركیه‌ می‌شود، چرا كه‌ تنها حق‌ زندگی‌ را برای‌ كردهای‌ تركیه‌ به‌ عنوان‌ انسان‌ به‌ رسمیت‌ نمی‌شناسند. با توجه‌ به‌ نقش‌ تركیه‌ به‌ عنوان‌ متحدی‌ مهم‌ در برنامه‌های‌ راهبردی‌ كه‌ امریكا برای‌ آسیای‌ مركزی‌ و منطقه‌ قفقاز ترسیم‌ كرده، پیش‌بینی‌ كردستانی‌ مستقل‌ با حمایت‌ امریكا در نزدیكی‌ مرزهای‌ تركیه‌ غیرممكن‌ است. دو حزب‌ كُرد عراقی‌ از این‌ موضوع‌ آگاهند و آن‌ را به‌ رسمیت‌ می‌شناسند.آنها به‌ منظور كارآمد كردن‌ تلاش‌های‌ محدودشان‌ در جهت‌ حفظ‌ قدرت‌ در پایگاه‌هایی‌ كه‌ در اختیار دارند، با حزب‌ بعث، ایرانی‌ها، امریكایی‌ها و حتی‌ ترك‌ها توافقنامه‌های‌ مختلفی‌ را امضا كرده‌اند. اتحادیه‌ میهنی‌ و حزب‌ دمكراتیك‌ كردستان‌ بر سر جلب‌ آرای‌ مردم‌ كردستان‌ عراق‌ در حال‌ رقابت‌ با یكدیگرند؛ اما در عین‌ حال‌ از دستیابی‌ به‌ میراث‌ شیخ‌ محمد بارزانی‌ بسیار دور هستند، كسی‌ كه‌ در ماه‌ دسامبر ۱۹۱۸، با اعتماد به‌ نفس‌ كامل، توانست‌ به‌ مقام‌ فرمانداری‌ كردستان‌ سفلی‌ از سوی‌ انگلستان‌ نائل‌ شود. گرچه‌ هر دو حزب‌ قادرند برای‌ مقاصد راهبردی‌ تا حدود هجده‌ هزار نیروی‌ رزمنده‌ آماده‌ كنند، اما نمی‌توان‌ آنها را متحد شمالی‌ عراق‌ به‌ حساب‌ آورد.احتمال‌ این‌كه‌ شیعیان‌ جنوب‌ متحدی‌ برای‌ دولت‌ آینده‌ این‌ كشور باشند، امری‌ بعید است. این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ اكثر شیعیان‌ عضو سازمان‌ سیاسی‌ خاصی‌ نیستند. مهمترین‌ تشكیلات‌ آنها عبارتند از: الدعوهٔ‌ و مجلس‌ اعلای‌ انقلاب‌ اسلامی‌ عراق‌(SCIRI) .الدعوهٔ‌ در دهه‌ ۱۹۵۰ شكل‌ گرفت. این‌ سازمان‌ تا دهه‌ ۱۹۷۰ كه‌ از دولت‌ خواست‌ خود را با موازین‌ اسلامی‌ هماهنگ‌ كند، از شهرت‌ چندانی‌ برخوردار نبود. در سال‌ ۱۹۷۰، آیت‌الله‌ [امام] خمینی‌ كه‌ به‌ عراق‌ تبعید شده‌ بود، طی‌ چند سخنرانی‌ در نجف، به‌ سرعت‌ محبوب‌ جوانان‌ شیعی‌ كه‌ خواهان‌ اقدامات‌ سیاسی‌ و تحرك‌ بیشتر از سوی‌ الدعوهٔ‌ بودند، واقع‌ شد. انقلاب‌ ۱۹۷۹ در ایران، افق‌های‌ جدیدی‌ به‌ روی‌ این‌ سازمان‌ گشود. در مارس‌ ۱۹۸۰، از سوی‌ رژیم‌ بعث‌ برای‌ عضویت‌ در الدعوهٔ‌ مجازات‌ مرگ‌ تعیین‌ شد.
فعالان‌ الدعوهٔ‌ پس‌ از فرار به‌ ایران‌ در سال‌ ۱۹۸۲، مجلس‌ اعلای‌ انقلاب‌ اسلامی‌ عراق‌ را در تهران‌ تاسیس‌ كردند و سپس‌ تیپ‌ بدر را به‌ عنوان‌ شاخه‌ نظامی‌ آن‌ تشكیل‌ دادند. مجلس‌ اعلای‌ انقلاب‌ اسلامی‌ عراق‌ به‌ رهبری‌ محمدباقر الحكیم، خواهان‌ آن‌ است‌ كه‌ نظام‌ سیاسی‌ عراق‌ در آینده، بازتابی‌ از نظام‌ ولایت‌ فقیه‌ ایران‌ باشد. مسلما آنها مخالف‌ حمله‌ امریكا به‌ عراق‌ هستند، زیرا هنگامی‌ كه‌ شیعیان‌ جنوب، بدون‌ دریافت‌ قول‌ پشتیبانی‌ از سوی‌ امریكا در سال‌ ۱۹۹۱، با خیانت‌ فرماندهان‌ امریكایی‌ مواجه‌ شدندو هزاران‌ نفر از رزمندگان‌ تیپ‌ بدر با عبور از مرز ایران‌ و عراق، گرفتار ارتش‌ آماده‌ عراق‌ شدند را خوب‌ به‌ خاطر دارند.امریكا نه‌ تنها اجازه‌ تجزیه‌ عراق‌ به‌ شیوه‌ بالكان‌ را نمی‌دهد، بلكه‌ به‌ شیعیان‌ نیز اجازه‌ نخواهد داد كنترل‌ كامل‌ دولتی‌ را در دست‌ بگیرند كه‌ به‌ لحاظ‌ جمعیتی‌ در آن‌ از اكثریت‌ برخوردارند. از این‌ رو بعید است‌ اكراد و شیعیان‌ به‌ خود اجازه‌ دهند از آنها برای‌ آینده‌ای‌ استفاده‌ شود كه‌ به‌ نظر می‌رسد همچون‌ زمان‌ حاضر، هیچ‌ كور سوی‌ امیدی‌ در آن‌ به‌ چشم‌ نمی‌خورد.
۵. كرزای‌ عرب‌
صدام‌ حسین‌ هیچ‌گاه‌ به‌ عنوان‌ یك‌ كرزای‌ عرب‌ مطرح‌ نبوده، اما هنگامی‌ كه‌ در راستای‌ منافع‌ راهبردی‌ شركت‌های‌ جهانی‌ و پنتاگون‌ عمل‌ می‌كرد متحدی‌ نزدیك‌ برای‌ كاخ‌ سفید محسوب‌ می‌شد. از زمان‌ آغاز به‌ كار «هفت‌ خواهران» (مجموعه‌ شركت‌های‌ عمده‌ نفتی‌ در عرصه‌ جهانی) در منطقه‌ غرب‌ آسیا، این‌ منطقه‌ شاهد پیاده‌ شدن‌ طرح‌های‌ راهبردی‌ امریكاست. در سال‌ ۱۹۵۸، امریكا تا آنجا پیش‌ رفت‌ كه‌ با انعقاد پیمانی‌ با عربستان‌ سعودی، از این‌ كشور به‌ عنوان‌ رابط‌ امریكا در منطقه‌ استفاده‌ می‌كرد. هدف‌ از انجام‌ كودتا با پشتیبانی‌ و طراحی‌ امریكا در سال‌ ۱۹۵۳ بر ضد مصدق‌ در ایران، حفظ‌ نقش‌ ایران‌ به‌ عنوان‌ ژاندارم‌ امریكا در منطقه‌ بود. پس‌ از كودتای‌ حزب‌ بعث‌ در سال‌ ۱۹۶۳، دبیر كل‌ این‌ حزب‌ متذكر شد: «ما سوار بر قطاری‌ امریكایی‌ به‌ قدرت‌ رسیدیم.» به‌ این‌ معنی‌ كه‌ حزب‌ بعث‌ با برخورداری‌ از كمك‌های‌ مالی‌ دولت‌ امریكا (همراه‌ با پول‌های‌ كویتی) و پشتیبانی‌ ایستگاه‌های‌ رادیویی‌ مستقر در كویت‌ كه‌ از سوی‌ سازمان‌ سیا اداره‌ می‌شد، به‌ قدرت‌ رسید. با پیروزی‌ چشمگیر اسرائیل‌ در جنگ‌ با ارتش‌های‌ عربی‌ در سال‌ ۱۹۶۷، این‌ كشور عهده‌دار نقش‌ مكمل‌ برای‌ امریكا در غرب‌ آسیا شد. هنگامی‌ كه‌ شیوخ‌ كشورهای‌ نفت‌خیز عربی‌ متوسل‌ به‌ ترفندهای‌ دیپلماتیك‌ بر ضد سایر دولت‌های‌ عربی‌ شده‌ بودند، اسرائیل‌ در نقش‌ آتش‌بیار معركه‌ ظاهر می‌شد. با جنگ‌ ۱۹۶۷، رسما رابطه‌ عراق‌ با امریكا ---- در اعتراض‌ به‌ سیاست‌های‌ جدیدی‌ كه‌ امریكا نسبت‌ به‌ این‌ كشور در پیش‌ گرفته‌ بود ---- به‌ پایان‌ رسید. با وقوع‌ انقلاب‌ ایران‌ در سال‌ ۱۹۷۹ و حضور صدام‌ حسین‌ كه‌ به‌ تازگی‌ وارد عرصه‌ قدرت‌ شده‌ بود، امریكا برای‌ هم‌پیمانی‌ با عراق، مشتاقانه‌ به‌ این‌ كشور روی‌ آورد. در سال‌ ۱۹۸۳، دولتمردان‌ ریگان‌ به‌ منظور ایجاد ارتباط‌ با عراق‌ طی‌ اجلاسی‌ در ماه‌ دسامبر، كانال‌هایی‌ میان‌ صدام‌ حسین‌ و رامسفلد ایجاد كردند.
در ۲۴ ماه‌ مارس‌ ۱۹۸۴، رامسفلد با طارق‌ عزیز --- وزیر امور خارجه‌ عراق‌ (كه‌ در حال‌ حاضر معاون‌ نخست‌وزیر است) --- ملاقات‌ كرد و در همان‌ روز سازمان‌ ملل‌ متحد طی‌ گزارشی‌ اعلام‌ كرد كه‌ عراق‌ در جنگ‌ با ایران‌ از سلاح‌های‌ شیمیایی‌ استفاده‌ كرده‌ است. هنگامی‌ كه‌ صدام‌ از گازهای‌ شیمیایی‌ استفاده‌ می‌كرد، پنتاگون، در صحنه‌ حاضر بود و از بیرون‌ گود صدام‌ را تشویق‌ می‌كرد (با این‌ پیش‌ زمینه‌ بود كه‌ صدام‌ حسین‌ احساس‌ كرد آوریل‌ گلاس‌ پای‌(April Glaspie) سفیر امریكا در عراق، برای‌ حمله‌ به‌ كویت‌ چراغ‌ سبز نشان‌ داده‌ تا به‌ بهانه‌ حفاری‌های‌ این‌ كشور در حوزه‌ نفتی‌ رُمیلی‌ در سال‌ ۱۹۹۰، به‌ این‌ كشور حمله‌ كند.)
امریكا با در اختیار گذاشتن‌ سلاح‌ و كارشناس، متحد جدیدش‌ را پشتیبانی‌ می‌كرد. بنا به‌ اظهارات‌ سعید ابوریش، در سال‌ ۱۹۷۵ شركت‌ فاولدرراچستر واقع‌ در نیویورك‌ اطلاعاتی‌ را در اختیار عراقی‌ها قرار داد كه‌ بر اساس‌ آن، عراقی‌ها می‌توانستند اولین‌ كارخانه‌ تولید كننده‌ تسلیحات‌ شیمیایی‌ را بسازند. ابوریش‌ می‌گوید در سال‌ ۱۹۸۳، تجار امریكایی‌ بر سر خرید موشك‌های‌ هارپون‌ [زوبین(Har Poon) ] و سایر موارد اینچنینی‌ برای‌ استفاده‌ در جنگ‌ علیه‌ ایران، سركوب‌ كردها و حمله‌ به‌ كویت، معاملاتی‌ انجام‌ دادند. به‌ تعبیر ویلیام‌ ریورزپیت‌:(William Rivers Pitt) صدام‌ حسین‌ همچون‌ «شركت‌های‌ كوكاكولا و الدرفوبیل، محصولی‌ امریكایی‌ است. تا پیش‌ از سال‌ ۱۹۹۰ یعنی‌ هنگامی‌ كه‌ پایش‌ را بیش‌ از گلیمش‌ دراز كرد، صدام، عامل‌ ثبات‌ در منطقه‌ محسوب‌ می‌شد.
آیا در میان‌ جناح‌های‌ موجود جایگزین‌ مشابهی‌ برای‌ صدام‌ وجود دارد؟ آیا یك‌ كرزای‌ عرب‌ واقعی‌ وجود دارد؟ مناسبترین‌ نامزد، احمد چلبی، یك‌ تحصیلكرده‌ دانشگاهی‌ و از خانواده‌ای‌ ثروتمند است. در سال‌ ۱۹۹۲، گروهی‌ از تبعیدی‌های‌ عراقی، در شهر وین‌ گرد هم‌ آمدند تا كنگره‌ ملی‌ عراق‌(INC) را تشكیل‌ دهند. چندی‌ بعد در همان‌ سال، كنگره‌ ملی‌ عراق‌ با تشكیل‌ جلسه‌ در منطقه‌ صلاح‌الدین، چلبی‌ را به‌ عنوان‌ رهبر این‌ كنگره‌ برگزیدند. در عین‌ حال‌ عناصر اصلی‌ كنگره‌ ملی‌ عراق‌ كه‌ از اتحادیه‌ میهنی‌ كردستان‌ و حزب‌ دمكراتیك‌ كردستان‌ و نیروهای‌ كنگره‌ بودند، با پشتیبانی‌ امریكا در سال‌ ۱۹۹۵ با ارتش‌ عراق‌ درگیر شدند، اما سال‌ بعد، حزب‌ دمكراتیك‌ كردستان‌ در تقسیم‌ كاری‌ با صدام‌ حسین، به‌ ارتش‌ عراق‌ اجازه‌ ورود به‌ مناطق‌ خود را داد و خود را كنار كشید تا آنها به‌ سركوب‌ نیروهای‌ كنگره‌ ملی‌ عراق‌ در منطقه‌ بپردازند.
در سال‌ ۱۹۹۸، كنگره‌ امریكا با تصویب‌ قانون‌ آزادسازی‌ عراق‌ سعی‌ كرد تا این‌ سازمان‌ رو به‌ زوال‌ را از نظر مالی‌ تامین‌ كند. استدلال‌ سعید ابوریش‌ در سال‌ ۱۹۹۷ این‌ است‌ كه‌ برنامه‌ كنگره‌ ملی‌ عراق‌ «كاملا غیر واقع‌بینانه‌ است» اما «همچنان‌ به‌ كار خود ادامه‌ می‌دهد و با صدور بیانیه‌های‌ مطبوعاتی‌ سعی‌ دارد تا گرایشات‌ ضدصدامی‌ دولت‌ها و مطبوعات‌ غربی‌ را تقویت‌ كند.» او تصریح‌ می‌كند كه‌ كنگره‌ ملی‌ عراق‌ دربرگیرنده‌ بسیاری‌ از همكاران‌ سابق‌ صدام‌ حسین‌ و اعضای‌ حزب‌ بعث‌ است‌ كه‌ جنایات‌ خشونت‌آمیزی‌ در جنگ‌ بر ضد ایران‌ و اكراد مرتكب‌ شده‌اند. ابوریش‌ خاطرنشان‌ می‌كند: «چون‌ آنها عضو یك‌ سازمان‌ طرفدار غرب‌ هستند، از جنایت‌هایشان‌ چشم‌پوشی‌ می‌شود.» (این‌ مطالب‌ بخشی‌ از كتاب‌ دوستی‌ ددمنشانه: غرب‌ و نخبه‌ عرب‌ (۱۹۹۷) است.)
با این‌ كه‌ كنگره‌ ملی‌ عراق‌ هنوز اعتبار و مقبولیت‌ زیادی‌ پیدا نكرده، با تجار فرانسوی‌ و روسی‌ برای‌ فروش‌ نفت‌ عراق‌ وارد مذاكره‌ شده‌ است. در سپتامبر ۲۰۰۲، چلبی‌ در مصاحبه‌ای‌ با واشنگتن‌ پست‌ گفت: «شركت‌های‌ امریكایی‌ سهم‌ زیادی‌ در نفت‌ عراق‌ خواهند داشت.» در اواسط‌ اكتبر سال‌ ۲۰۰۲، این‌ گروه‌ اعلام‌ كرد كه‌ «بخش‌ نفت‌ را به‌ روی‌ تمام‌ شركت‌های‌ نفتی‌ از جمله‌ شركت‌های‌ مهم‌ امریكایی‌ خواهد گشود و توجه‌ خاصی‌ به‌ قراردادهای‌ امضا شده‌ با طرف‌های‌ روسی‌ و فرانسوی‌ خواهد داشت.» این‌ شیوه‌ آشكاری‌ برای‌ جلب‌ حمایت‌ شورای‌ امنیت‌ بود كه‌ نه‌ تنها وارد جنگ‌ با عراق‌ شوند، بلكه‌ بتوانند در آینده‌ عراق‌ پس‌ از رژیم‌ بعثی، از جایگاه‌ و محبوبیت‌ ویژه‌ای‌ برخوردار شوند.
تمامی‌ شواهد حاكی‌ از تشكیل‌ رژیم‌ اشغالگر ارتش‌ امریكا در كوتاه‌ مدت، یا اعاده‌ سلطنت‌ یا شكل‌گیری‌ دیكتاتوری‌ نظامی‌ و یا تشكیل‌ رژیمی‌ دمكراتیك‌ تحت‌ حاكمیت‌ فردی‌ همچون‌ چلبی‌ است. هر كس‌ دیگری‌ كه‌ به‌ حكومت‌ برسد، باید تحت‌ حاكمیت‌ امریكا كار كند و حافظ‌ دومین‌ منبع‌ مسلم‌ نفتی‌ در جهان‌ (با ۱۱۵ میلیارد بشكه‌ نفت) باشد؛ همچنان‌كه‌ مهمترین‌ نیروی‌ سیاسی‌ ---- نظامی‌ برای‌ مواجهه‌ با ایران‌ و بنیادگرایی‌ عربستان‌ سعودی‌ نیز محسوب‌ می‌شود.
هدف‌ از جنگ، ایجاد یك‌ عراق‌ دمكراتیك‌ نیست، بلكه‌ تضمین‌ حاكمیت‌ نظامی‌ امریكا بر منطقه‌ و به‌ تبع‌ آن‌ فراهم‌ كردن‌ زمینه‌ تجارت‌ آزاد برای‌ شركت‌ها در عرصه‌ جهانی‌ است. قرار بر آزادی‌ عراقی‌ها در آینده‌ای‌ نامعلوم‌ نیست، بلكه‌ برای‌ فراهم‌ كردن‌ حمل‌ و نقل‌ آزاد شركت‌ها و افراد سرشناس‌ و بانفوذ است.
۱- برای‌ آشنایی‌ با مبانی‌ پایه‌ در مورد مبحث‌ اشغالگری‌ رجوع‌ كنید به‌ فصل‌های‌ اولیه‌ كتاب‌ پذیرش‌ شكست: ژاپن‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ اثر جان‌ داور، ۱۹۹۹
‌ترجمه: علی‌ گل‌محمدی‌
منبع : ماهنامه زمانه