پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

از روزگار «شعار» تا فضاهای «شعور»


از روزگار «شعار» تا فضاهای «شعور»
دنیای سیال و لغزنده شعر، همواره مثل اوراق در هم پیچیده دفتری است که سطرهای آن میاان واقعیت و رویا میل به رها شدن دارند. چراکه هر برگ این مجموعه انسانی، حکایت دریاها و فصل‌هایی است برای رسیدن به حسی مشترک از دغدغه‌های دور. بی‌شک شاعر امروز، در چنین فاصله‌هایی است که به «آغاز‌های بشری» سد می‌زند و در سایه‌روشن یک «هستی» نرم و شکننده، همه‌چیز را واژگون‌تر از دیگران می‌بیند! شمس لنگرودی، شاعری که در طی سه دهه، در پیوندی شاعرانه، اندوه و شادی‌های سرزمین مادری را به فضاهای شاعرانگی کشانده، اینک در فضایی پخته‌تر از گذشته، کودکان شعرش را به مقصدی تازه‌تر، فرا می‌خواند و در دل طبیعت و باورهای آدمی این روزگار، از دنیای محسوسات به سمت حسی دورنی و عاشقانه‌تر پیش می‌راند.
شمس لنگرودی از گذشته‌ای می‌آید که چشم‌اندازش از میان پریشانی از یک‌سو و دگرگونی اعلام‌نشده از سوی دیگر، دستمایه شاعرانگی‌اش را بر شانه خود دارد. از روزگار «شعار» تا فضاهای «شعور» که میدان‌های اندیشه و خیال، وسوسه‌ها و رویاهای شاعر را به عزیمت‌های انسانی فراوانی نزدیک و نزدیک‌تر کرده ‌است. شاعر حکایت‌های آسیب‌پذیری را به خیزاب‌های شعرش پیوند زده تا آوازهایش فرصت تجربه‌های دیگری را در پی داشته ‌باشند:
می‌خواستم ترانه داوود را بشنوم/ و ببینم/ آوازهای جاودانه را به چه نت‌هایی می‌نویسند/... و مداد من/ بوی خون تاج مسیح می‌دهد/ و نمی‌دانم دیگر/ آفتاب و پرندگان چه هنگامی زیبایند!(۱)
شمس لنگرودی آرمان نسلی را با خود دارد که از «تغییر جهان» تا «تغییر خویشتن خویش» در برزخی دشوار، همواره میان نبودن و بودن حفره‌های مهیبی را تجربه کرده است. چراکه دستمایه ذهن و زبانش در فرصت‌های شعر امروز، خود راستای روایت پرآشوبی است که حس زیبایی‌شناسانه پنهان و آشکاری را نیز در پی دارد.
اینک هراسی دیگر/ با راهی که پایانش آشکار است/ و زندگی/ در مرزهای بیهودگی/ تکه‌تکه خواهد شد.(۲)
باری، این هراس از روزگاری است که شاعر عشق و مرگ را با نوعی «آرمان‌خواهی» پیوند زده بود که به تدریج رنگ‌های دیگری هم در گذر زمان، دغدغه‌هایش را دگرگون کرده است.
شمس لنگرودی به‌گونه‌ بالنده‌ای از تجربه‌های سیاسی و اجتماعی، به آهستگی به سمت نگاه‌های درونی‌تر و عاشقانه‌تر پیچید و با طنزی آشکار و نهان، به خود زندگی پرداخت. بی‌شک اندیشه شاعرانگی‌ مدرن از یک‌جهت و تجربه‌های زبانی ساده، نرم و گاه رمانتیک از جهت دیگر، وی را به شاعری کنشگر و صاحب رفتاری شاعرانه رسانده است.
پس آنچه که می‌ماند نامش زندگی‌ است/ توفان جنگ می‌گذرد/ با خانه‌ها و خیابان‌ها و آدمیان/ و مغازه‌های عظیمی به وسعت شهرها باقی ماند.(۳)
شمس لنگرودی با پشتوانه‌ای از ادبیات کلاسیک، به‌ویژه بهره‌گیری از سبک هندی در شعر، این همه را به سود اندیشه‌های شعری‌اش به‌کار می‌گیرد و جریان تصویر‌گرایی و بهره‌برداری از نوعی استعاره و رسیدن به فضاهایی پرسش‌گرانه در کارنامه وی، از چشم‌انداز برجسته‌ای بهره دارد، تا تلقی شاعر از عشق و مرگ، همانند شاملو، چه به لحاظ شکلی و چه به جهت معنایی، در فضاهایی «سهل» و «ممتنع» به یک جریان دائمی و همه‌گیر بدل می‌شود. همانند نوعی «اومانیسم» که پیوسته خراب می‌شود و گاه دوباره بر‌پا می‌گردد:
آنگاه/ حضور تو را هم/ چون دیگر چیزها تلقی کردیم/ ساقه‌گلی، بارانی، زنجیره‌ای، انسانی.../ تا نیم‌شبی که همهمه‌‌ای شنیدیم/ به سویت برگشتیم/ رویایی دیدیم/ تباه شده بر تخت تو...(۴)
بی‌گمان، نگاه عمیق شاعر و طرح بسیاری از مفاهیم ادبی و هنری از منظر سازه‌بندی تصویری و چند‌صدایی کردن شعر، مخاطب به فرصت همدلی و هم‌آوایی می‌رسد که در روزگار امروز شاعران کمتری به این پاسخ دسترسی دارند.
گفتنی است که در هر یک از آثار شمس لنگرودی فضای زمانه‌ای جاری است که شاعر در بهره‌گیری از حادثه‌ها، با شروع‌های دلنشینی این اتفاق‌های شعری را به تجربه‌های زبانی نزدیک‌تر می‌کند. شمس لنگرودی در این گذرگاه شیطان به رستگاری انسان نمی‌اندیشد، وی به عظمت وظیفه و زخم عمیق انسان معاصر توجه دارد:
دشمن شیرینم/ درد مرا زیاد کردی و شادمانی خاک را/ دست‌های تو که زمین را روزی شخم می‌زدند/اکنون کجای زمین شخم می‌خورند.(۵)
و از این فرصت فراهم، سود می‌جوییم که قلمرو شعری شمس لنگرودی وفاداری فرصت و نگاه نسلی است که در توفان‌های روزگارش به هویت شعر فارسی نگاهی انسانی و هنری دارد!

پا‌نوشت:
۱-از مجموعه رفتار تشنگی ۱۳۵۵
۲- از مجموعه جشن ناپیدا ۱۳۶۷
۳- از مجموعه قصیده لبخند چاک‌چاک ۱۳۶۹
۴- از مجموعه نت‌هایی برای بلبل چوبی- ۱۳۷۹
۵- همان.
محمود معتقدی
منبع : روزنامه کارگزاران