شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


اقتصاد ،هنر و بسترهای آفرینش خلاقانه


اقتصاد ،هنر و بسترهای آفرینش خلاقانه
از دیرباز نوعی تفكر در جامعه ریشه دوانیده است كه هنر را در نگرشی عرفانی بازمی شناسد تا در مقوله ای اقتصادی.
با چنین رویكردی، افكار عمومی از سطح كلان تا درك عوام، هنرمند را فردی بی نیاز و بی توجه به دلبستگی های مادی پنداشته و تصور می كنند هنرمند موجودی است در فضایی دور از سایر انسان ها و او را درویش مسلكی می پندارند كه تنگدستی موجب غنای اندیشه و روح او می شود.
ریشه این تفكر را با نگاهی به تاریخ هزارساله ادبیات فارسی بیشتر می توان دریافت. این تاریخ با سرزنش ها و شماتت هایش به تحقیر همه هنرمندانی گواهی می دهد كه برای گریز از عسرت و گشودن تنگنای معیشت، صله ای یا سكه ای از صاحب منصبی پذیرفته اند.
شماتت هنرمند صله گیر و هدیه پذیر، شامل حال رودكی و سعدی و فردوسی نیز بوده است؛ منوچهری و عنصری كه جای خود دارند. هر چند كه ستایش صاحبان قدرت به صرف قدرت آنها و نه فضیلت آنان بسیار نكوهیده و مذموم است. اما ریشه های تاریخی چنین امری را می باید در نبود بازار عرضه و تقاضای مادی برای كالایی به حساب آورد كه «هنرمند» تولید می كند اما برای درك صحیح تر این مشكل، باید به پیكربندی و خاستگاه فكری و ذهنی جامعه نیز توجه جدی داشت. ریشه تاریخی این تفكر در جامعه ایرانی یعنی در جامعه ای كه قرن ها در ساختار نوعی اقتصاد كشاورزی و شبانی روزگار گذرانیده نهفته است. به رسمیت شناختن «هنر» به مثابه «پیشه» در اقتصاد كشاورزی و شبانی، هیچ سابقه شناخته شده ای ندارد؛ چرا كه در چنین اقتصادی «هنر» به عنوان یك «كالا» یا «حرفه» مثل زراعت یا دامداری تلقی نمی شده است. اگر در این میان افراد خوش ذوقی هم به ساختن اشیای زیبا و هنرمندانه می پرداختند، چنین كارهایی را بخشی از اوقات فراغت خود تلقی می كردند .
كار برروی زمین همه وقت یك مرد كشاورز را می بلعید و زن كشاورز نیز در متن چنین شیوه ای از معیشت به سختی كار می كرد، به نحوی كه كار هنری به مثابه امری بی فایده كه صرفاً در «وقت مرده» و «اوقات بیكاری» قابل انجام است، مورد ارزیابی قرار می گرفت. در اقتصاد كشاورزی و شبانی، فعالیت هنری تنها در اوقاتی از سال شدنی بود كه كار كشاورزی امكانپذیر نبود. با این همه هنوز هم هنر را فعالیتی غیرضروری، بی فایده و سرگرمی ناشی از بیكاری می پندارند.
روند تحول اقتصادی مبتنی بر كشاورزی به اقتصاد مبتنی بر صنعت در جوامع غیراروپایی و به ویژه در جوامع آسیایی براساس یك فرآیند موزون و به فراخور نیاز زمانه و رشد فكری و علمی صورت نپذیرفته است. به گونه ای كه می توان گفت این جوامع هرگز فرصت نیافته اند كه در یك توسعه متوازن، زیرساخت های فرهنگی و اقتصادی خود را برای همگامی با جهانی كه به طور پیوسته در حال تغییر و تحول است مدیریت كنند.
«تغییرات» به خاطر آنهایی كه دچار ناهماهنگی و عدم رشد موزون هستند، متوقف نمی شوند.
از این رو با ظهور نشانه های مدرنیسم در جهان توسعه یافته و ارسال علایمی از این پدیده به جوامع آسیایی؛ تقابل ناهمزمان و ناهمگن فرهنگ سنتی را با فرهنگی كه از خارج بر اركان جامعه فرود آمده است ناظر بوده ایم.
واقعیت آن است كه در قرن گذشته، شعر كه از اركان اصلی و مهم فرهنگ ایرانی است از پس هزارسال قدمت و با طی فراز و نشیب های بسیار، بالاخره با تفكر مدرن در شعر همسو شد و با ظهور شاعری چون «نیما یوشیج» شعر فارسی به صور زبانی و بیانی مدرنیسم موسوم به «شعر نو» روی خوش نشان داد، یعنی به شعری فاقد قافیه و چارچوب های مألوف. یعنی نفی شیوه شعرسرایی كه قرن ها توسط مولوی و حافظ و فردوسی و سعدی ... اعمال می شده است. با این همه، با تأیید و پذیرش اشكال نو و مدرن در شعر، قصه نویسی، ترانه سرایی، نقاشی، سینما و تئاتر توسط هنرمندان و متفكران ایرانی، اما تاكنون قادر به «بازارسازی» و ورود به عرصه های اقتصادی و دستاوردهای مالی درخور توجه نبوده ایم.
واقعیت آن است كه با ورود به مكانیزم هایی كه رابطه میان اقتصاد و هنر را به رابطه ای سودآور و پربار تبدیل كند، شرایطی فراهم خواهد شد كه هنر از سطوح بسته و محدود روشنفكری به عرصه های گسترده و پرشور عمومی كشانده شود كه بی تردید، رونق اقتصادی و غنای فرهنگی غیرقابل پیش بینی را در پی خواهد داشت.
ذكر نمونه ای بسیار معروف و آشنا برای نشان دادن یك تجربه در تأیید آنچه ذكر شد، الزامی است:
خانم جی.كی. رولینگ در سال ۱۹۹۴ نوشتن كتاب «هری پاتر» را در كافه های ادینبورگ شروع كرد. تا دوسال هیچ ناشری حاضر به چاپ كتاب هری پاتر نبود، اما در سال ۱۹۹۶ مؤسسه انتشاراتی «بلومز» آن را منتشر می كند. در پی نشر كتاب، یك انجمن هنری اسكاتلندی به خانم رولینگ كمك هزینه ای برای كار بر روی كتاب هایش می دهد، او با این پول برای شروع كتاب دومش یك كامپیوتر می خرد. در سال ۱۹۹۷ كتاب «هری پاتر و سنگ جادو» منتشر می شود، در همین سال این كتاب جایزه طلای «نستل مارتی» را برای سنین ۹ تا ۱۱ سال می برد. در سال ۱۹۹۸ كتاب «هری پاتر و حفره اسرار» در فهرست كتاب های پرفروش جای اول قرار می گیرد. در سال ۱۹۹۹ كتاب «هری پاتر و زندانی آزكابان» در ساعت ۴‎/۵ عصر توسط انتشارات «بلومز بری» منتشر می شود و عنوان سریع ترین فروش را با ۶۴ هزار نسخه در سه روز اول از آن خود می كند. در همین سال كمپانی برادران وارنر امتیاز ساخت فیلم كتاب های اول و دوم را خریداری می كند. در سال ۲۰۰۰ میلادی، خانم جی. كی. رولینگ با ثروتی حدود چهل میلیون دلار، در فهرست صدنفر اول ثروتمندان دنیا و سومین زن ثروتمند در انگلیس جای می گیرد.
در سال ،۲۰۰۰ كتاب «هری پاتر و جام آتش» با فروش ۳۷ هزار نسخه در روز اول ركورد سریع ترین فروش را می شكند. «سایت آمازون» به تنهایی ۲۵۰ هزار سفارش خرید این كتاب را دریافت می كند. در همین سال، پس از دو روز، تعداد نسخه های فروخته شده جلد چهارم به ۵۰۲ هزار جلد می رسد. فروش كتاب فروشی «بارتز و نوبل» در نخستین ساعت روز (۱۰ جولای سال ۲۰۰۰) به ۱۱۴ هزار نسخه یعنی ۱۹۰۰ نسخه در دقیقه می رسد. چهار روز بعد با افزودن دومیلیون نسخه دیگر، تیراژ كتاب به ۸‎/۵ میلیون جلد می رسد.
چنانچه هنر را به عنوان بخشی از چارچوب صنایع فرهنگی و خلاقه بدانیم، خواهیم دید كه هنر به راستی می تواند در امر بهبود اقتصاد مفید و مؤثر باشد.
زمانی كه هنر را بخشی از اقتصاد بدانیم، چنانچه به هنر از این جنبه نگاه كنیم، آینده می تواند متكی بر امور خلاقه باشد، از چنین منظری می توان درصدی از تولید ناخالص داخلی كشور را از طریق صنایع خلاقه تأمین كرد.
در بخش صنایع خلاقه مدرن می توان به انیمیشن، برنامه های كامپیوتری مفید مانند تولید CDهای آموزش زبان، ریاضی، موسیقی، رنگ و همچنین تولیدات آموزشی و تحقیقی موسیقی ملی متكی بر نرم افزار اشاره كرد.
كافی است نگاهی به تولیدات انیمیشن در سطح جهان بیندازیم، به استناد آمارهای منتشر شده از سوی بانك جهانی در سال ۱۹۸۷ میلادی، كمپانی «دیسنی لند» ۲۰ میلیارددلار سوددهی داشته است. توجه كنید، شركت دیسنی لند با صدهزار كارمند، شامل صدها نقاش، اعم از Animator، Artist، Background Artist، Artdirector و همچنین فیلمبرداران، كارگردانان، آهنگسازان، صدابرداران، نوازندگان و عوامل متعدد دیگر. در سال ۱۹۸۷ بیش از درآمد نفتی ایران با ۵۰ میلیون جمعیت در همان زمان، ایجاد درآمد می كند.
دیسنی لند در جوار كارخانه رؤیاسازی آمریكایی یعنی «هالیوود» بخش قابل توجهی از فرهنگ آمریكایی را درجهان مستقر كرده و همچنان ادامه می دهد كنترل بسیاری از امور اعم از نحوه لباس پوشیدن، شیوه و مقدار خرید كردن، طرزایستادن، راه رفتن، آداب معاشرت، نوشیدن، خوردن، سفررفتن، انتخاب كردن، دوست داشتن یا نداشتن، طرزنگاه و تلقی به انسان و جهان ازطریق تولیدات «دیسنی لند» و «هالیوود» اداره می شود!!!
واردات انیمیشن های چینی و ژاپنی با شخصیت پردازی های سطحی و تك بعدی؛ طراحی های مبتذل و داستانهای سطحی... محصولاتی كه درطی بیش از دو دهه بارها و بارها به طور تكراری پخش شده و به حافظه مشترك بسیاری از پدران جوان و فرزندان آنان تبدیل شده است.
ابعاد ماجرا آن گاه نگران كننده تر می شود كه بدانیم كتاب مثنوی مولوی در آمریكا میلیون ها نسخه تیراژ پیداكرده است.
در كشوری مانند آمریكا، مولانا تیراژ میلیونی پیدامی كند، اما فرزندان آن پیربلخ، مصرف كننده میكی ماوس و كارتون های زننده چینی و ژاپنی اند.
ما حتی نتوانسته ایم در دو دهه گذشته داستان های پندآموز و پرمحتوای مولانا را در Storyboardهای متناسب تنظیم نوشتاری و تصویری كنیم، تك تك فضاسازی ها و عناصر تشكیل دهنده آن را طراحی كنیم وبرایش موسیقی مناسب بنویسیم و در ساختاری درخور به مثابه یك «كالای فرهنگی» تهیه و تولیدكنیم و به ذهن و زبان و هوش و گوش هموطنان مان در درجه نخست، ممالك مسلمان در درجه دوم، كشورهای آسیایی و آفریقایی و سایر كشورها در درجه های بعدی ارسال كنیم، با تكیه بر چنین خرد و تدبیری، هم به «اقتصادهنر» پروبال داده ایم و هم به فرهنگ سازی عمیق و سازنده پرداخته ایم. اهمیت این موضوع از آنجا بیشتر می شود كه بدانیم ما هزارسال نثر پارسی و چندین قرن نگارگری و مینیاتور در پشت سر داریم.
چنانچه درگام نخست به قصص قرآن مجید، داستانهای كهن اقوام و ملل ایرانی، عرب، آشوری، مسیحی و... داستانهای كلیله و دمنه، شاهنامه فردوسی، داستانها و حكایات سعدی، نظامی، حافظ و... بپردازیم.
آن قدر دستمایه داریم كه بتوانیم اركان اندیشه، فرهنگ، تخیل و آگاهی های قومی، مذهبی و تاریخی خود را درمعرض تماشای مردمان جهان قرار دهیم. بلافاصله باید افزود كه انجام چنین پروژه ای آنگونه كه موردنظر نگارنده است هیچ شباهت و نسبتی با آنچه كه تاكنون به طور جسته گریخته در برخی مؤسسات ساخت و تولید انیمیشن در ایران صورت گرفته است، ندارد. چرا كه برخی از این برنامه ها بسیار سست تر و نادلچسب تر از نوع چینی و ژاپنی است.مراد از طرح چنین مسأله ای در انداختن طرحی نو است كه حاصلی سترگ و كالایی درخشان از دل آن به دست آید. محصولی كه در هر كشوری قادر به كسب توفیق و اخذ درآمدهای مادی قابل توجه است. در آستانه هزاره سوم، نمی توان از رابطه اقتصاد و هنر سخن گفت و با تفكری منسوخ كه حاصلی جز كاهلی و نوعی تكدی گری فرهنگی درپی ندارد به آن پرداخت. درباره این مسأله كه دستگاههای ذیربط دولتی از بودجه خود درصدی را به خرید آثار هنری اختصاص دهند، ازجمله مقولاتی است كه متأسفانه به پیش و پس آن به درستی پرداخته نشده است.
برای روشن تر شدن قضیه كمی به عقب باز می گردیم: تاریخ درخشان هنر اسلامی - ایرانی نشان می دهد كه هرگز یك اثر هنری برای قاب شدن یا در موزه جا خوش كردن خلق نمی شده است. اصلاً چیزی به نام «گالری» در جامعه ما یك پدیده وارداتی و جدید است كه عمر آن كمتر از هفتاد سال است. تا مدت ها در تهران، چنانچه نمایشگاهی برگزار می شد، به ناچار یا در محل یك سفارتخانه خارجی بود یا در محلی به نام «باشگاه مهرگان» واقع در لاله زار. نمایشگاه هایی نیز به طور پراكنده در باشگاه افسران یا انجمن های فرهنگی از قبیل انجمن فرهنگی ایران و آمریكا، ایران و شوروی، ایران و آلمان (گوته) و... نیز برگزار می شد، تا این كه در اواخر دهه۱۳۳۰ محمود جوادی پور به اتفاق حسین كاظمی (نقاش) به فكر نمایش آثارشان می افتند. اما تهران هنوز دارای مكان هایی مثل «گالری» به معنای امروزی نبود. بدین ترتیب جوادی پور و كاظمی به اتفاق هوشنگ آجودانی در مهرماه سال۱۳۳۸ محلی با عنوان «كاشانه هنرهای زیبا» را با نام «آپادانا» تأسیس كردند و این نخستین گالری واقعی در تاریخ هنر ایران است. گالری آپادانا به مركز تجمع هنرمندان وقت مبدل شد. تهران به مرور صاحب گالری های بیشتری شد.
اما پس از انقلاب، با عبور از یك دوره ده ساله ركود، به تدریج بر تعداد گالری ها، مجموعه های فرهنگی و فرهنگسراها افزوده شد.
اما در ده سال اخیر توجه بسیاری به مقولات هنری شده است، این توجه به صورت صدور مجوز خود را نشان داده است. تعداد گالری های شهر تهران از عدد ۱۵۰ گذشته، اما فرهنگ دیدار از گالری ها حتی مراحل جنینی خود را شروع نكرده است. آمارها در حیطه «كمیت» بسیار جالب توجه و مشعشع هستند، اما حاصل، چندان قابل دفاع نیست. بدون پرده پوشی شاید بتوان گفت از میان حدود ۱۵۰گالری موجود در تهران، حدود ۱۰گالری شرایطی حدوداً مناسب دارند. در اینجا، منظور از «شرایط»، صرفاً مساحت و زیربنا و سخت افزار نیست، بلكه صلاحیت فرهنگی و برخورداری از یك مدیریت فرهیخته، هنرشناس و باسواد است و به عبارتی حداقل هایی كه یك گالری دار باید واجد آن باشد.
غرب در چند قرن گذشته تجربه ای را از سر گذرانده و به یك فرآیند منطقی دست یافته است، فرایندی كه به یك چرخه شامل: هنرمند، منتقد، گالری دار و رسانه خلاصه می شود. زمینه شكل گیری، تربیت و ارتقای هر بخش از این چرخه ساز و كار خودش را دارد. برای مثال، تربیت هنرمند بسیار پیچیده تر و دشوارتر از تربیت گالری دار است... سازماندهی كمی و كیفی « رسانه» با«گالری» تفاوت های آشكاری دارد.
توازن در اركان این چرخه به گونه ای كه «قدرت رسانه»، «بینش منتقد» و «مدیریت گالری دار» و «خلاقیت هنرمند» دست به دست هم داده به طوری كه هم افكار عمومی را جلب كنند و هم بسترسازی مناسبی برای ورود بخش های اقتصادی به عرصه های هنری را فراهم سازند؛ سالهاست كه در غرب برقرار شده است.
این چرخه هنوز در فرآیند فعالیت های فرهنگی ما معیوب است. در این چرخه معیوب، بسیار دیده می شود كه گالری دار یكشبه خود را كارگزار و كارشناس امور هنری می پندارد، نشریات به دلیل سیاست زدگی فاقد اعتبار و وجاهت فرهنگی اند وچنین چشم اندازی یا منتقد را به انزوا می كشاند یا به سطحی نگری و دمدمی مزاجی سوق می دهد. با چنین پس زمینه ای نه شهروندان فرهیخته و نه مراكز اقتصادی، جذب و جلب پدیده های خلاق و هنرمندانه نمی شوند.
مشكل اینجاست كه به «كمیت» بهای زیاده از حد داده ایم و اكنون برای پرداختن به «كیفیت» دچار بی برنامگی هستیم. می خواهم بگویم كه شامه و عقل اقتصادی زمانی به عرصه های هنری وارد می شودكه به این عرصه ها وجاهت واقعی داده شود. مثلاً كدام شركت یا مؤسسه یا سازمانی اعم از دولتی یا خصوصی حاضر می شود برای طراحی «حروف فارسی» یا Font سرمایه گذاری كند؟ با توجه به این كه تعداد «حروف فارسی تایپی» یافونت هایی كه كل پدیده نشر ما، اعم از نشر كتاب و مطبوعات به آن وابسته است ۴ تا ۶ فونت بیشتر نیست. البته فونت های بسیاری هم اكنون در نرم افزارهای فارسی نویس وجود دارد، اما جز حداكثر ۶ فونت، بقیه آن قدر زشت، ناصحیح و نامطلوب طراحی شده اند كه بیشتر توهین به خط فارسی و شعور مخاطبان فارسی زبان است. این فونت ها توسط افرادی كه هیچ تخصصی در طراحی گرافیك و بویژه طراحی خط ندارند، تهیه شده است. در حالی كه در همه جای دنیا یك تیم متخصص شامل مهندسان نرم افزار و طراحان گرافیك (متخصص در تایپوگرافی) دست به چنین اقدامی می زنند و از حمایت شركت های خصوصی یا دولتی نیز برخوردارند.
طراحی «فونت» با توجه به انواع و اقسام اتصالات حروف، مثلاً حرف (هـ) در حالت های اول، وسط و آخر... امر بسیار ظریف و پیچیده ای است كه علاوه بر ارزش گذاری های هنری، یك پروژه اقتصادی نیز محسوب می شود.
با پرداختن به چنین پروژه هایی می توان به سودهای قابل توجهی دست پیدا كرد كه دامنه بازار آن از مرزهای ایران گذر كرده و بازار اعراب و برخی كشورهای آسیایی مثل افغانستان و... را نیز شامل می شود. تولید «فونت» به تخصصی نیاز دارد كه به طور كامل در ایران از آن بهره مند هستیم، اما هیچ كاری نمی كنیم. در عوض بی ینال گرافیك راه می اندازیم، در حالی كه قبل از اقدام به برگزاری بی ینال بهتر است در مقاطع كوچكتر و تخصصی تر هنر گرافیك، به ارزیابی توان خود بپردازیم. نمی توان از اقتصاد و رابطه آن با هنر سخن گفت و به این واقعیات نگران كننده اشاره نكرد.
در بررسی مقوله «اقتصاد» و «هنر» باید هر دو مقوله هم اقتصاد و هم هنر را در چنین سطحی به فراخور نیاز مورد كنكاش قرار داد. با چنین رویكردی می توان گفت تنها بخش محدودی از مقوله هنر در چارچوب هنر ناب و سطح بالا و متعالی و به قول معروف «هنر موزه ای» قابل ارزیابی است و درست در چنین سطحی از هنر، دولت باید اقدام به حمایت و خرید مستقیم اثرهنری بكند. نگاه دستگاه های ذیربط دولتی در خرید آثار هنری باید نگاهی مبتنی بر «مجموعه داری هوشمندانه» باشد، نگاهی كه امروز پولی را می پردازد و مطمئن است كه فردا گنجینه ای ارزشمند را به مثابه یك پشتوانه ارزی در ذخیره ملی در اختیار دارد. ذخیره ای كه نه فقط با ریال، بلكه با هر ارزی در هر جایی از جهان قابل فروش باشد.
یك پله پایین تر و در سطح تخصصی و حرفه ای، گستره قابل توجهی از تولیدات هنری می توانند مورد نظر قرار گیرند ودر برنامه های كاری بسیار سودآور، فرهنگ ساز و مفیدی موردمصرف قرار بگیرند، اما به طور مستقیم توسط دولت خریداری نشوند، بلكه دولت بسترسازی های لازم را برای شكوفایی معنوی و مادی فعالیت های هنری فراهم كند.
می خواهم بگویم عمده مفاهیمی كه از موضوع اقتصاد هنر استنباط می شود، به هنر كاربردی Functional مربوط می شود.
در بحث هنر كاربردی (فونكسیونال) دایره بررسی بسیار فراخ است. ورود پول و مكانیزم های اقتصادی در همین بخش شدنی است. موضوع این است كه در یك طراحی خلاق كه مصرف كننده و مخاطب آن انسان معاصر است، چگونه باید از گنج پنهان آبا و اجدادی بهره جست و چگونه از ابزارها و پردازش های نوین بهره گرفت و چگونه «استیل ایرانی» را در امور خلاقه نفوذ داد و چگونه دست به خلاقیتی بزنیم كه قابل عرضه به همه جای دنیا باشد.
خلاصه آن كه، در میان جمع همه كسانی كه هنرمند نامیده می شوند، عده انگشت شماری هستند كه باید آثارشان را كه در حكم سند ملی، روح زمانه و اثر والا طبقه بندی می شوند به طور مستقیم خریداری نمود، بقیه می توانند در چرخه عظیم اقتصاد فرهنگی یا صنایع خلاقه به كار مشغول شوند به طوری كه حاصل كارشان را بشود به آن سوی مرزهانیز صادر كرد.
احمدرضا دالوند
منبع : روزنامه ایران