سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

فضیلت ترس


فضیلت ترس
ذهنیت جمعی ما طی سه دهه پس از انقلاب، دست‌کم سه مکتب فلسفه سیاسی را پشت سرگذاشته است. انقلاب، با هدف «افزایش خشنودی» مردم صورت گرفت. مردم به پاخاستند، چون دل در گرو عدالت و آزادی بسته بودند و می‌خواستند چنان نظمی برپا کنند که حداکثر عدالت را با حداکثر آزادی جمع کند. از عرصه اجتماعی و فرهنگی، کینه و حسد را برچینند، دل‌ها را در هم گره زنند، و رفاه مادی در این جهان را با حداکثر معنویت گردهم آورند.
میل به افزایش خشنودی، منجر به ظهور دولتی مداخله‌جو در همه عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی شد. چنین شد که به تدریج ذهنیت جمعی مردم، به مکتبی دیگر نزدیک شد: مکتب لیبرال که هدف از سیاست را نه افزایش خشنودی، بلکه «کاستن از آلام بشری» می‌داند. مردم می‌خواستند تنها در جایی سروکله دولت پیدا شود که معضل و مشکلی وجود دارد. تنها در صورتی حاضر شود که فراخوانده شود. در غیر این صورت، دولت کاری به کار مردم در عرصه‌های گوناگون اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی نداشته باشد.
اینک به نظر می‌رسد ذهنیت جمعی ما، تنها تحت تاثیر الگوی هابزی از فلسفه سیاسی گرد هم خواهد آمد. مطابق با الگوی هابزی، دولت ناشی از همبستگی به جهت ترس همگانی است.
این ترس، قبل از اینکه منشاء خارجی پیدا کند، از داخل آغاز شده است؛ زوال تدریجی عوامل همبسته‌ساز ملی، تضعیف ارزش‌های دینی، ذره‌ای شدن عرصه اجتماعی، گسترش گرایشات منفعت‌طلبانه، کاسته شدن از بار اعتماد اجتماعی و خلاصه کاستی گرفتن شدید سرمایه‌های اجتماعی و فرهنگی. این حاصل سیاست‌ورزی معطوف به افزایش خشنودی بود.
مردم با هم زندگی می‌کنند، اما به محض کاستی گرفتن نظم سیاسی، معلوم نیست چه بلایی بر سر هم خواهند آورد. واکنش شگفت‌انگیز مردم در حوادثی نظیر زلزله رودبار و زلزله بم، بسیار پندآموز است. تمایل فوری مردم به غارت اموال دیگران و حتی غارت کمک‌هایی که مردم دیگر شهرها ارسال کرده‌اند، یک نمونه آزمایشگاهی از شرایط بحرانی است. مردم در همین زندگی متعارف نیز با اقل اعتماد نسبت به یکدیگر زندگی می‌کنند.
کاستی گرفتن سرمایه‌های فرهنگی و اجتماعی، به معنای فرآیند گسترش یابنده انحطاط در عرصه‌های گوناگون است. مردم با یکدیگر چنان رفتار می‌کنند که گویی تنها یک‌بار با هم رو در رو می‌شوند. حتی گاه دو برادر. خشونت‌های خانوادگی و اجتماعی گسترش پیدا می‌کند. انزوا، احساس بی پناهی و پناه آوردن به اعتیاد از جمله مظاهر قابل رویت این فرآیند در شرایط کنونی است.
در چنین شرایطی الگوی لیبرال سیاست حداقلی به معنی مرگ سیاست و وانهادن جامعه در بحران‌های عمیق اجتماعی و فرهنگی است.
گسیختگی‌های ملی، اجتماعی و فرهنگی در عرصه سیاست، به ماجراجویی ختم می‌شود. هم نظام سیاسی و هم مخالفین‌اش، سیاست را به ماجراجویی تنزل می‌دهند. در فضای گسیخته، صدا به صدا نمی‌رسد، کسی شنوای سخن دیگری نیست. عرصه عمومی به مرگ خود نزدیک می‌شود و تنازع میان باندهای سیاسی فضیلت سیاسی را نابود می‌کند. در چنین شرایطی است که دن کیشوت‌های سیاسی جلوه‌گری می‌کنند. نمونه‌های سیاست دن‌کیشوت‌وار را طی این چهار، پنج سال گذشته از نواحی گوناگون مشاهده می‌کنیم.
مخاطرات خارجی اینک زمینه‌ای است برای بروز و ظهور گسیختگی‌های درونی.
شایسته است که از اینهمه بترسیم. اما قدرت رسانه، و پول نفت، دو بلای بزرگ‌اند که مانع از ترس ما از این همه عوامل ترس‌آفرین شده‌اند. اگر مجالی برای گفت‌وگوی آزاد به روال هابرماسی کلمه نیست، ترس همگانی نیز خود می‌تواند مولد فضیلت باشد. در فضای ترس همگانی، تمایلات نوع‌دوستانه امکانی برای رشد پیدا می‌کنند. در فضای ترس از دیگری است که وادار می‌شویم دیگری را ببینیم و با دیدن دیگری، برای لحظه‌ای خود را فراموش کنیم و پروای دیگری یابیم.
ترس می‌تواند زمینه‌ای برای همبستگی جمعی، در گروه‌های مختلف اجتماعی ایجاد کند. ترس می‌تواند زمینه‌ای مشترک برای فراخوانی خاطرات امیدبخش بیافریند. به این ترتیب، ترس هابزی می‌تواند به جای قرارداد منتهی به لویاتان، به دولت هگلی ختم شود.
اگر آرمان‌های مشترک، عرصه سیاسی را به عرصه هلاکت سرمایه‌های اجتماعی بدل کرد، و فراخوان به کاستن از آلام ما را به پایان بخشی به سیاست رسانید، باشد تا ترس همگانی از دیگران و خودمان، بتواند زمینه‌ای برای آغاز سیاست‌ورزی همگانی بیافریند.
محمدجواد کاشی
منبع : شهروند امروز