سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


فناوری و خوشبختی


فناوری و خوشبختی
در قرن بیستم، آمریكایی ها، اروپایی ها و ساكنان شرق آسیا از چنان پیشرفتهای مادی و فناوری برخوردار بودند كه تا دوره های گذشته تصورناپذیر بود. مثلاً در آمریكا تولید سرانه ناخالص داخلی از سال ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۰ سه برابر شد. میانگین عمر بیشتر شد. منافع سرمایه داری بیشتر در میان مردم توزیع شد. رونق بهره وری پس از جنگ جهانی دوم سبب شد كالاها بهتر و در عین حال ارزانتر شود. چیزهایی كه زمانی تجملی بودند، مانند مسافرت با هواپیما و مكالمه تلفنی راه دور به ضرورت تبدیل شدند.
با داوری از روی بیشتر معیارها می توان گفت مثلاً وضع آمریكایی ها بهتر از نیمه قرن گذشته است. اما اگر از آمریكایی ها بپرسید چقدر احساس خوشبختی می كنند، درمی یابید كه خوشبخت تر از آن زمان نیستند. درواقع، درصد كسانی كه می گویند بسیار خوشبخت هستند، اندكی از اوایل دهه ۱۹۷۰ كمتر شده است، هرچند كه درآمد كسانی كه در سال ۱۹۴۶به دنیا آمده اند، به طور متوسط در طول حیات كاری آنان ۱۱۶ درصد افزایش یافته است. این امر یك پدیده صرفاً آمریكایی نیست. چنین اطلاعاتی را می توان در مورد سایر كشورهای توسعه یافته نیز دید. شاید روشن ترین نمونه تأثیر اندك پیشرفت بر آنچه اقتصاددانان حس «رفاه ذهنی» می خوانند، ژاپن است. بین سالهای ۱۹۶۰ تا اواخر دهه ،۱۹۸۰ اقتصاد ژاپن به طور كلی متحول و این كشور از عرضه كننده كم هزینه كالاهای ارزان به پیشرفته ترین جامعه جهان تبدیل شد. در این مدت تولید ناخالص كشور هشت برابر شد و در اواخر دهه ،۱۹۸۰ ژاپنی ها گفتند خوشبخت تر از سال ۱۹۶۰ نیستند.
عجیب تر اینكه به نظر می رسد زندگی برای اقلیت قابل توجهی از شهروندان در كشورهای ثروتمند بدتر شده است. از سالهای دهه ،۱۹۵۰ گزارش افسردگی عمده ده برابر شده و با وجودی كه بخش عمده ای از این افزایش بی تردید نشان دهنده تمایل تازه به تشخیص بیماریهای ذهنی است، در میان كارشناسان بهداشت روانی این اتفاق نظر وجود دارد كه این امر موید یك تحول واقعی است. مردم مضطرب تر هستند، اعتماد كمتری به دولت و شركتها دارند و بیشتر طلاق می گیرند. آیا وضع انسان بدون پیشرفت فناوری بهتر است؟
رابطه بین خوشبختی و فناوری همواره از درون انقلاب صنعتی موضوعی دیرینه برای منتقدان اجتماعی و فلاسفه بوده است. اما اقتصاددانان و جامعه شناسان تا حد زیادی نسبت به آن بی توجه بوده اند. توجهی كه آنان به موضوع خوشبختی كرده اند، شامل رابطه گسترده تر بین رفاه مادی و بهزیستی بوده است. در این زمینه چند تحقیق صورت گرفته است، اما بهترین كار در این زمینه توسط ریچارد ایسترلین اقتصاددان انجام شد كه در سال ۱۹۷۴ مقاله ای با عنوان «آیا رشد اقتصادی سرنوشت انسان را بهبود می دهد؟ » نوشت .ایسترلین نشان داد در كشورهای توسعه یافته، همبستگی واقعی بین سطح درآمد كشور و خوشبختی شهروندان آن وجود ندارد. ایسترلین استدلال كرد پول نمی تواند خوشبختی بخرد. دست كم نه پس از نقطه ای مشخص. ایسترلین نشان داد با وجودی كه فقر همبستگی نیرومندی با فلاكت دارد، وقتی كشوری دارای طبقه متوسط استواری باشد، به نظر نمی رسد ثروتمند تر شدن شهروندان آن را خوشبخت تر كند.
مطالعه ایسترلین وقتی منتشر شد، توجه زیادی را جلب نكرد، اما پیامدهای آن عمیق نبود. ایسترلین با گفتن اینكه بین ثروت و رفاه هیچ رابطه مستقیمی وجود ندارد، برخی انگاره های بنیادی اقتصاد را به چالش كشید. بیشتر اقتصاددانان خاطرنشان می كنند آدمها بیشتر وقت ها برای منافع شخصی خود عمل می كنند و اینكه معمولاً منافع شخصی خود را خوب تشخیص می دهند. از این رو، انتخابهای آدمها بهتر از سایر گزینه هاست. این استدلال می گوید ثروت چیز خوبی است چون دایره گزینه ها را افزایش می دهد و به آدمها آزادی بیشتری می دهد تا در پی چیزی باشند كه می خواهند. از این رو، اقتصاددانان كلاسیك معتقدند هرچقدر آدمها ثروتمند تر باشند، خوشبخت ترند.
مطالعه نسبتاً ساده ایسترلین حاكی از آن بود كه اگر حرف آدمها را قبول كنیم، داشتن گزینه ها و ثروت بیشتر تأثیر چندانی بر احساس رفاه آنان ندارد. آلن كروگر استاد اقتصاد دانشگاه پرینستون گفت: «رفاه درواقع اندیشه محوری اقتصاد است. اما هرگز نكوشیده ایم آن را اندازه بگیریم، بلكه از واسطه استفاده كرده و گفته ایم اگر ثروتمند تر باشیم و گزینه های بیشتری داشته باشیم، قاعدتاً وضع بهتری داریم. اما نخواسته ایم ببینیم این امر درست است یا نیست.»
یك پاسخ این است كه آنچه در نظرسنجی ها مردم درباره خودشان می گویند، خیلی قابل اعتماد نیست. اگر به آنچه افراد می كنند، نگاه كنید، درك بهتری از آنچه می خواهند، به دست خواهید آورد. از این نظر، حرف هایی كه مردم درباره رضایت از گزینه های خود می زنند، بی معناست و اگر آدمها وقت و پول زیادی را صرف خرید و فروش كامپیوتر، تلفن همراه و سایر دستگاههای پیشرفته می كنند، یعنی اینكه خوشبخت تر هستند. این استدلال یك منطق ذاتی دارد و خوبی آن این است كه از اقتصاد دانان نمی خواهد كه انگیزه های مردم را تحلیل كنند. اما در خلال دهه گذشته، تحلیل انگیزه های مردم (یا دست كم رفتارشان) مورد علاقه اقتصاد دانان قرار گرفته است. اقتصاد دانان رفتاری از انگاره های مربوط به خردمندی كامل افراد فاصله گرفته اند تا الگوی واقع بینانه تری از رفتار اقتصادی را تدوین كنند. آنان به بررسی این نكته پرداخته اند كه آدمها گاه ممكن است اشتباه كنند و تصمیم هایشان ممكن است آنان را ناخرسند كند. مثلاً اقتصاد دانان رفتاری، نشان داده اند ترجیح های افراد اغلب به اصطلاح از نظر زمانی فاقد انسجام است، یعنی مثلاً دوست داریم در بلند مدت پس انداز كنیم اما در كوتاه مدت مایل هستیم خرج كنیم. به علاوه اقتصاد دانان رفتاری، نشان داده اند انسانها نمی توانند به خوبی تمایلات خود را پیش بینی كنند. دانیل كانمن برنده جایزه نوبل اقتصاد از دانشگاه پرینستون نشان داد وقتی دانش آموزان هشت روز پی در پی از بستنی مورد علاقه خود بخورند، به سختی می توانند تشخیص دهند از این كار لذت می برند یا نمی برند.
به نظر می رسد آدمها گاه به فناوریهایی عادت می كنند كه باعث خوشبختی آنان نمی شود اما در عین حال خلاص شدن از دست آن راحت نیست. این امر ممكن است، اما قطعی نیست. در رابطه پیچیده فناوری و خوشبختی، قطعیت به راحتی محقق نمی شود.
در تلاش برای تحلیل اثر فناوری بر رفاه، باید به چند نكته توجه كرد. اول، مطالعات زیادی در مورد رابطه بین تغییر فناوری و چگونگی احساس مردم درباره خودشان انجام نشده است. دوم، روایت آدمها از وضعیت ذهنی خود اساساً بی ثبات است. بنابراین، ابهام آدمها در مورد آنچه در آینده آنان را شاد می كنند، پیشكش به نظر می رسد. ما اصلاً نمی توانیم درباره آنچه آدمها را خوشحال می كند، به حرفشان اطمینان كنیم.
مهمتر آنكه اندیشیدن درباره فناوری سخت است چون آدمها خیلی سریع خود را با فناوریهای در دسترس تطبیق می دهند. اگر در سال ۱۸۷۰ از كسی می پرسیدند آیا دوست داشت وسیله ای شخصی داشته باشد كه بتوان در روز صدها كیلومتر با آن حركت كرد یا به راحتی ظرف چند ساعت از فراز اقیانوسها پرواز كند یا بتواند با افرادی كه هزاران كیلومتر دورتر زندگی می كنند، با بهای اندكی صحبت كند، حتماً می گفت بله و این مواهب او را بسیار خوشحال می كرد. اما امروزه دیگر این وسایل كسی را هیجان زده نمی كند. كاربرد آنها را تشخیص می دهیم اما می دانیم كه این وسایل مایه سرخوردگی و فشار روحی نیز است. روی هم رفته، بیشتر مردم ترجیح می دهند ماشین و تلفن داشته باشند اما روشن نیست چه چیز آنان را خوشبخت تر می كند. به نظر می رسد این امر فرایندی جهان شمول است. كارشناسان به این نتیجه رسیده اند آدمها خیلی زود به اخبار خوب عادت می كنند. در مورد فناوری نیز همین طور است. صرف نظر از اینكه یك نوآوری چقدر مهم است و چقدر زندگی ما را آسان می كند، خیلی آسان آن را بدیهی می پنداریم. در دنیای پیشرفت فناوری، چیزهایی كه زمانی معجزه آسا بودند، زود كهنه و پیش پاافتاده می شوند و وقتی درست كار نمی كنند، باعث عصبانیت می شوند. نمی توان به خاطر داشت وقتی این دستگاهها نبودند، وضع چطور بود.آیا به كارگیری سریع پیشرفت فناوری به آن معنا است كه فناوری هیچ سودی ندارد؟ خیر. این امر فقط موضوع تأثیر فناوری را پیچیده تر می كند. فناوری از برخی جهات زندگی ما را سخت تر كرده است، مانند تراكم خودروها و غیره. اینها باعث ناراحتی همه می شود. اما منتقدان جدید فناوری بیشتر به آنچه هایدگر «مسئله فناوری» خواند، توجه كرده اند تا فناوریهای بد. این منتقدان از قبیل ژاك الول فرانسوی یا فیلیپ دیك معتقدند پیشرفت فناوری به ایجاد جامعه بی روح، كنترل شده و سختگیرانه تر می انجامد كه در آن تغییر عادات مردم راحت تر است. دومین موضع را در آرا نیل پستمن و رابرت پوتنام دید كه می گویند فناوری نقش اساسی را در خصوصی شدن فزاینده تجربه دارد كه به نوبه خود شكل گیری جامعه ای متفرق و آشوبناك می شود جامعه ای كه در آن حفظ روابط سنتی دشوارتر است، حس- اجتماع حالتی وهم آسا دارد و روابط بین انسانها متزلزل تر می شود.
قطعاً هر دو استدلال نقاط قوتی دارند. در جهان پایگاههای اطلاعاتی به هم پیوسته، خلوت انسانها كمتر شده است.
این مفهوم كه فناوری روابط را مختل و اجتماع را تخریب می كند، درواقع به عنوان انتقاد از تلویزیون مطرح شد اما در سال های اخیر نقش اصلی را در انتقاد از اینترنت داشته است. پوتنام معتقد است تلویزیون مجرم اصلی در انزوای تدریجی آمریكایی ها از هم و تحلیل سرمایه اجتماعی است كه باعث جریان اجتماع می شود. چنین انتقادی اكنون در ارتباط با اینترنت مطرح می شود. نشریه امریكن سایكولوجیست در سال ۱۹۹۸ نوشت این گونه نیست كه اینترنت به انسان اجازه دهد با تعداد زیادتری از افراد آشنا شود و به اطلاعاتی دست یابد كه در غیر این صورت پیدا نمی كرد، بلكه اینترنت انسانها را افسرده تر و تنهاتر از گذشته می كند.
این انتقاد كلی از تأثیر كلی فناوری بر روابط جالب است چون یكی از معدود چیزهایی كه می توانیم با قطعیت بگوییم، این است كه هر چقدر كه آدم دوستان و آشنایان بیشتری داشته باشد، معمولاً خوشحالتر است. اما شواهد مربوط به اینكه اینترنت یا تلویزیون روابط را تغییر نمی دهد بلكه اساساً تحلیل می برد، متقاعد كننده نیست. مثلاً نگارندگان پژوهش نشریه یاد شده وقتی چند سال بعد مطالعه خود را تكرار كردند، متوجه شدند اینترنت تأثیر مثبت اندكی بر جامعه پذیری انسان، روابط با سایرین و احساس رفاه دارد. قطعاً پدیده ای مانند اینترنت آثار بی اندازه متنوعی دارد. اما این فناوری اساساً یك فناوری ارتباطی است كه مانند تلفن این امكان را به مردم می دهد كه دایره اطلاعاتی خود را گسترش دهند.
بنابراین، انتقادات موجود از فناوری تا حدی گزافه است. اما فناوری ازیك نظر قطعاً باعث خوشبختی آدمها نمی شود و آن تازگی بی پایان است. یكی از یافته های مطالعات در این زمینه آن است كه آدمها به سختی به آنچه دارند، قانع هستند، دست كم وقتی بدانند بقیه بیشتر دارند. امروزه وقتی چیزی می خرید، می دانید چند ماه بعد چیز جدید تری به بازار می آید. به عبارت دیگر، كسی چیز بهتری خواهد داشت. گویی از همان ابتدا ناامیدی در كالای خریداری شده نهفته است (مگر آنكه مثلاً یك تلویزیون پلاسمای ۷۰ اینچ بخرید كه مطمئن باشید تا چند سال دیگر كمتر كسی بهتر از آن خواهد داشت.) این امر باعث نارضایتی در قلب مصرف كننده جدید می شود.
با این حال، شكی نیست كه فناوریهای جدید وضعیت مردم را بهتر و آنان را خوشحالتر كرده است. مثلاً در بازار اینترنت باعث شادی مصرف كنندگان شده است، البته نه با كاهش قیمت بلكه با گسترش دایره انتخاب ها به روشی منظم. این امر تیغی دو لبه است.
مصرف كنندگان تنوع و تازگی را ترجیح می دهند و هر چه دایره انتخاب وسیع تر باشد، احتمال آنكه شخص به كالای مورد نظر خود دست یابد، بیشتر است. اما امكان انتخاب بیش از اندازه باعث فلج شدن آدم می شود و وضع را بدتر می كند. فناوری همواره ماهیت كار را شدیداً عوض كرده است. این امر از آن جهت مهم است كه شغل در احساس رفاه انسان نقش محوری دارد و بیش از هر چیز برای وی حتی خانواده اهمیت دارد. مطالعات نشان می دهد هیچ چیز به اندازه بیكاری- حتی طلاق- باعث ناخرسندی انسان نمی شود. در خلال بخش عمده قرن نوزدهم و بیستم، تأثیر فناوری بر شغل مبهم بود. درحالی كه مكانیزاسیون باعث شد انسان از كشتزارها خلاص شود، این امر انسان را روانه كارخانجات كرد.
فناوری بهره وری كارگران را افزایش داد، اما خود مختاری آنان را كم كرد. اما اخیرا با گسترش جامعه شبكه ای و آغاز اقتصاد دانش مدار، محیط های كاری رسمیت كمتری دارند و در عین حال مولدتر و مؤثرتر هستند. اما مهمترین تأثیر فناوری بر احساس رفاه انسان در عرصه بهداشت است. تا پیش از انقلاب صنعتی، از هر سه اروپایی، دو نفر پیش از ۳۰ سالگی می مردند. امروزه میانگین عمر زنان در غرب اروپا ۸۰ سال و در حال افزایش است. نكته اصلی روشن است: اكثریت بزرگ مردم از زنده بودن خوشحال هستند و احساس می كنند هر چقدر مدت زمان بیشتری در این كره باشند، بهتر است. البته شاید چند سال بیشتر در مقام یك سالخورده زیستن مطلوب نباشد. اما تا همین اواخر، زندگی به قول هابز برای مردم بی رحمانه، كوتاه و نامطبوع بود. فناوری این امر را دست كم برای مردم در كشورهای ثروتمند تغییر داده است.
یك معمای دیگر آن است كه با وجودی كه شاید آدمها شادتر نباشند، می خواهند بیشتر زنده بمانند. این مانند آن جوك قدیمی وودی آلن است. ممكن است غذا عالی نباشد، اما می خواهیم حجم آن تا حد امكان زیاد باشد. فناوری شاید فقط اندكی مزه غذا را بهبود دهد، اما آن را بسیار بزرگتر می كند و این امر برای بسیاری از ما مانند وعده خوشبختی است.
به نقل از سایت لینکستان
منبع : شبکه خبری ورلد نیوز