شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مروری بر علل مخالفت شیخ فضل الله نوری با حکومت مشروطه


مروری بر علل مخالفت شیخ فضل الله نوری با حکومت مشروطه
تاكنون در باب نهضت مشروطه و علل مخالفت شیخ شهید با حكومت مشروطه سخنان بسیاری گفته شده و تحلیلهای متفاوتی ارائه شده است. آنچه می خوانید مروری دوباره این موضوع است.
تاریخ معاصر ایران با حركتها و نهضت‌های متعدد مردمی در ابعاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و آثار متفاوتی كه به همراه داشته، رقم خورده است. یكی از جنبشهای بارز در این مقطع تاریخی، نهضت و جنبش مشروطیت است كه با حضور و دخالت علماء اسلامی و مبدأیت و نقش آفرینی آنان در صحنه اجتماعی ـ سیاسی و نقش بارز و آشكار مردم به پیروی از علما آغاز گردید.
چنانكه در منابع تاریخی مشروطه آمده است، آیت الله سیدعبدالله بهبهانی با دعوت از آیت الله سیدمحمد طباطبایی و مرحوم شیخ فضل الله نوری برای اتحاد و قیام هماهنگ علیه اقدامات توهین آمیز برخی اتباع بیگانه مستخدَم دولت و اعمال ظالمانه و رفتار و برخوردهای تبعیض آمیز و تجاوزات مستمر دولتیان به جان و مال مردم كه عامّه را به ستوه آورده بود، دعوت نمود.[۱] مرحوم شیخ فضل الله این دعوت را رد كرد و آقا سیدمحمد طباطبایی با بیان این شرط كه «اگر جناب آقای سیدعبدالله مقصود را تبدیل كنند و غرض شخصی در كار نباشد، من همراه خواهم بود»،[۲] اجابت نمود. اما پس از آنكه كار نهضت بالا گرفت و صفوف مبارزین اعم از علما و مردم به طور مشخص در برابر دولتیان و طرفدارانشان قرار گرفت و كار به درگیری و جدال كشید و پس از مهاجرت صغرا به حرم حضرت عبدالعظیم و بازگشت آنها، و كشته شدن یكی از طلاب و جریانات مسجد جامع، مرحوم شیخ فضل الله نیز با آقایان همراه گردیده و در قضایای مسجد در كنار مبارزین از علما و مردم قرار گرفت و در قضیه مهاجرت كبرا به قم، با آنكه هنوز عین الدوله و نصرالسلطنه نسبت به وی موضعی مثبت داشتند ولی هرچه به
وی اصرار نمودند كه از مهاجرت به قم صرف نظر نماید، نپذیرفت و به مهاجرین پیوست. مؤلف «تاریخ بیداری ایرانیان» می نویسد:
«علی الظاهر حركت حاج شیخ فضل الله خیلی امر آقایان را قوّت داد.»[۳]
شیخ فضل الله در طول توقف در قم تا زمان صدور دستخط و فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه و بازگشت مهاجرین از قم، با آنان همداستان بود. اما پس از بازگشت از قم و انعقاد مجلس شورا و مطرح شدن نگارش قانون اساسی و مسأله بررسی آن توسط علما، تدریجاً از صف رهبران نهضت جدا گردید و بنای مخالفت با حكومت مشروطه را نهاد و این موضع خود را در سخنرانیها و اطلاعیه ها اظهار و اعلام نمود و عاقبت در مخالفت با حكومت مشروطه به همراه جمعی از علما و هواداران خویش به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت نمود و از آنجا نیز به وسیله سخنرانی و چاپ نشریه، همگان را به مخالفت با آن دعوت می نمود.
اكنون برای بسیاری از كسانی كه تاریخ نهضت مشروطیت را مطالعه می كنند این سؤال مطرح است كه در حالی كه مرحوم شیخ فضل الله نوری در مقطع جدّی شدن نهضت و مبارزه با حكومت استبدادی قاجار، با علما و رهبران نهضت همراهی نمود، چرا و به چه علت در مرحله استقرار حكومت مشروطه و سرآغاز شكل گیری آن كه نیاز به وحدت و یگانگی بیشتر و ضروری تر بود از صف رهبران جدا گردید و علناً با عزم جزم، بنای مخالفت با آن نهاد و تا آنجا بر مخالفت خویش پافشاری نمود كه عاقبت جان خویش را نیز در این راه فدا نمود.
این مسأله، همان پرسش اصلی مقاله حاضر است كه با مراجعه به تاریخ و سخنان مرحوم شیخ فضل الله نوری می توان پاسخ آن را دریافت.
فرضیه هایی كه در پاسخ به این سؤال مطرح گردیده عبارت است از:
الف ـ علت مخالفت شیخ فضل الله با حكومت مشروطه، دلتنگی، نارضایتی و دشمنی[۴] و حسادت وی[۵] نسبت به آقایان بهبهانی و طباطبایی بوده است و چون با آنان دشمنی داشت، بنای مخالفت با مشروطه را گذارد.
ب ـ فرضیه دیگر آن است كه علت مخالفت وی با حكومت مشروطه آن بود كه درباریان به وی رشوه داده[۶] و فریب اطرافیان را خورد كه به او وعده كمك داده بودند.[۷]
ج ـ فرضیه سوم آن است كه علت مخالفت شیخ فضل الله با حكومت مشروطه آن بود كه وی ملاحظه نمود برخی از اصول مشروطیت و مواد قانون اساسی در تعارض با اصول و مبانی اسلام و احكام شریعت است.
در تحلیل و بررسی فرضیه (الف) كه از سوی آقای مهدی ملك زاده و آقای ادوارد براون مطرح شده است، باید گفت: اولاً، این دو نویسنده دلیلی كه فرضیه ایشان را مدلّل سازد ارائه ننموده و صرفاً به نحو ادّعا و یك برداشت ذهنی و اظهار رأی شخصی، علت مخالفت مرحوم شیخ فضل الله با حكومت مشروطه را دلتنگی، نارضایتی و عداوت و حسادت وی با آقایان بهبهانی و طباطبایی دانسته اند و معلوم است كه ادعا و اظهار نظر غیر مبتنی بر دلیل و شاهد، فاقد ارزش علمی و ناپذیرفتنی خواهد بود.
ثانیاً، خود آقای ملك زاده در بیانی كه در نقل تاریخ مشروطه آورده است مطلبی را متذكر شده كه ناقض ادعای ایشان است. زیرا ایشان در حالی كه مدعی هست مرحوم شیخ با آقایان بهبهانی و طباطبایی دشمنی داشته اند، آورده است: «در اول مشروطیت حاجی شیخ فضل الله با سایر روحانیون مشروطه همفكر و همقدم بوده و با اینكه با عین الدوله صدراعظم وقت دوست بود، در مهاجرت ... شركت كرد ...».[۸] در حالی كه اگر حقیقتاً ادعای ایشان صحیح بود، چرا مرحوم شیخ با آنان همراهی نمود. علاوه بر آنكه ناظم الاسلام نیز در «تاریخ بیداری ایرانیان» پس از اشاره به قضیه مهاجرت آقایان به قم، راجع به شیخ فضل الله می نویسد:
«... چندین مرتبه نصرالسلطنه او را ملاقات نمود و آنچه كرد كه او از قصد برگردد، قبول ننمود.»[۹]
با این وصف اگر شیخ فضل الله با آقایان طباطبایی و بهبهانی عداوتی داشت، چگونه با مخالفت آشكار با عین الدوله و نصرالسلطنه، با آقایان همراه می شود در حالی كه اگر ادعای یاد شده حقیقت داشت و مسایلی از آن نوع كه به شیخ نسبت داده اند برای وی مطرح بود، آن موقعیت، فرصتی مناسب برای اظهار و اِعمال حسادت و عداوت علیه آنان و احیاناً تحریك عین الدوله و دیگران علیه آقایان بود. حال آنكه ملاحظه می شود شیخ فضل الله نه تنها علیه آنان سعایتی از روی حسادت یا اظهار عداوتی ننموده، بلكه تقاضا و خواست عین الدوله و نصرالسلطنه را نیز رد می نماید و با آقایان بهبهانی و طباطبایی همراه می شود بلكه به گفته خود آقای ملك زاده تا صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی نیز با آنان همراهی می نماید.
دلیل واضح تر در رد این فرضیه آن است كه مشاهده می كنیم مرحوم شیخ فضل الله نوری حتی پس از آنكه در جبهه مخالف مشروطه قرار می گیرد و به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت می نماید، در هیچ یك از سخنرانیها یا اعلامیه های خویش به آقایان بهبهانی و طباطبایی، نه در گفته و نه در عمل، هیچ گونه تعرضی نمی نماید بلكه در بعضی موارد كه عنان كلام به اموری می رسد كه احتمال می دهد نقل آنها موجب لطمه و خدشه ای به شخصیت و حیثیت آقایان گردد، از ادامه سخن پرهیز می كند و حریم احترام آقایان را با بزرگ منشی و درایتی كه در شأن یك عالم بیدار و متقی است، مراعات می نماید. چنان كه در یكی از لوایحی كه به هنگام مهاجرت به حرم حضرت عبدالعظیم از سوی مهاجرین منتشر می گردید، پس از بیان شواهدی از تخلفات و تجاوزات مطبوعات به حریم اسلام و احكام اسلامی می گوید:
«... و دیگرهای دیگر هم هست بلكه بسیار است ... ولی از تذكار و تعداد آنها، می ترسم برخی از صنادید سلسله و عظماء علماء عصر وفقهم الله لما یُحبُّ و یرضی آزرده شوند ورنه سخن بسیار است...».[۱۰]
و اینچنین با دعا و احترام نسبت به آقایان، بدون آنكه نام آنان را مطرح نماید، از آن جهت كه ممكن است سخنش موجب آزردگی خاطر آنان گردد، از ادامه كلام پرهیز می نماید.
اما در باره فرضیه (ب) كه از جمله از سوی آقای ادوارد براون و برخی دیگر طرح شده است باید گفت كه البته اینان فرضیه خویش در این مسأله را از ابتدا با لفظ «ظاهراً»[۱۱] و «احتمالاً»[۱۲] بیان نموده اند[۱۳] و این تعبیر می رساند كه خود آنان نیز این فرضیه را به نحو تحقیقی قایل نبوده اند و به همین جهت آن را به صورت تردیدآمیز و غیر قطعی بیان داشته اند. علاوه اینكه در این دو مورد نیز از سوی این دو نویسنده، هیچ دلیل و شاهدی بر ادعا اقامه نشده است.[۱۴]
اما در رد این فرضیه باید گفت: اولاً، هیچ اثری از موضوع ارتشاء یا وعده كمك، چه از طرف درباریان و چه از طرف غیر آنان، به شیخ فضل الله در تواریخ معتبر مشروطه منعكس نگردیده است.
ثانیاً، شخصیتی همچون شیخ فضل الله كه مرجع مراجعات مردم در امور گوناگون بوده است به طوری كه اگر وی طالب مال و منال و مظاهر دنیوی بود، به آسانی می توانست به آن دست یابد، نیازی بدان نداشت كه طبق مدعای آقای براون كاری انجام دهد.
ثالثاً، فردی چون او كه هنگامی كه اعدام وی قطعی می شود، با كمال متانت و وقار و بدون اندكی اظهار ضعف پای چوبه دار می رود و به آسانی از زندگانی دست می شوید، چگونه ممكن است برای آسایش و رفاه همین زندگانی دست نزد ناكسان دراز كند و چیزی از آنان اخذ نماید.
رابعاً، ویژگیهای شخصیتی كه از مرحوم شیخ فضل الله نقل گردیده و از وی سراغ داریم و قوه درك وی از اوضاع اجتماعی[۱۵] و فطانت وی در شناختن افراد و جریانات[۱۶] و كیاست و تیزهوشی وی در پیش بینی آینده[۱۷] این امكان را برای ما فراهم می سازد كه بگوییم حتی در صورتی كه اطرافیان شیخ به وی وعده كمك و یاری داده باشند، شخصیتی همچون شیخ فضل الله كسی نبوده است كه از چنین وعده هایی فریفته شود.
پس نهایت آنكه فرضیه (الف و ب) از تبیین علت مخالفت شیخ فضل الله با حكومت مشروطه ناتوان بوده و به همین جهت نامقبولند.
اما در بررسی فرضیه (ج) بایستی به ملاحظه تاریخ و مرور و بررسی قضایا و روند استقرار حكومت مشروطه و دست اندركاران آن بپردازیم و از بیانات و سخنان شیخ فضل الله به علت یا علل مخالفت وی آگاه شویم.
كسروی در «تاریخ مشروطه ایران» پس از نقل جریان افتتاح مجلس شورای ملی می نویسد:
«... چون می بایست «نظامنامه داخلی» نوشته می شد، كسانی از نمایندگان را برای نوشتن آن نامزد گردانیدند. در این میان «قانون اساسی» نیز نوشته می شد.»[۱۸]
سپس راجع به نویسندگان قانون اساسی و چگونگی آن می نویسد:
«گویا مشیرالملك و مؤتمن الملك پسران صدراعظم آن را می نوشتند، یا بهتر بگویم ترجمه می كردند.»[۱۹]
و این مسأله همان سرآغاز اختلاف و اعتراض و جدایی شیخ فضل الله از جریان نهضت مشروطیت و مخالفت با حكومت مشروطه است. مرحوم شیخ در نامه ای به یكی از علمای شهرستانها می نویسد:
«... آیا چه افتاده است كه امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید ...»[۲۰]
اختلاف با مشروطه خواهان آنگاه جدی می شود كه مسأله بررسی قانون اساسی و تطبیق آن با شرع، توسط علما آغاز می گردد. شیخ فضل الله در این باره با اشاره به قانون اساسی می نویسد:
«...، وقتی را صرف این كار با جمعی از علما كردم و بقدر میسور تطبیق به شرع، یك درجه شد ... لیكن فرقه كه زمام امور حلّ و عقد مطالب و قبض و بسط مهامّ كلیه بدست آنها بود مساعدت نمی كردند بلكه صریحاً و علناً گفته كه ممكن نیست مشروطه منطبق شود با قواعد الهیه و اسلامیه و با این تصحیحات و تطبیقات دول خارجه ما را به عنوان مشروطه نخواهند شناخت.»[۲۱]
با توجه به این مقدمات و قضایاست كه شیخ فضل الله مفهوم و مقصود و مراد از مشروطیت عینی و مشهود را چنین تحریر می كند:
«... بدان كه حقیقت مشروطه عبارت از آن است كه منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مركز مملكت جمع شوند و اینها هیأت مقنّنه مملكت باشند و نظر به مقتضیات عصر بكنند و قانونی مستقلاً مطابق با اكثر آراء بنویسند موافق مقتضی عصر به عقول ناقصه خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر بلكه هر چه به نظر اكثر آنها نیكو و مستحسن آمد او را قانون مملكتی قرار بدهند مشروط به اینكه اساس تمام مواد آن قانون به دو اصل مشؤوم كه مساوات و حریّت افراد سكنه مملكت است، باشد و سوای این، آنچه به تو گفته اند كذب محض است.»[۲۲]
شیخ فضل الله در این تعریف از مشروطیت كه با ملاحظه آنچه عملاً مشاهده نموده بیان داشته، آنچه را كه قولاً به صورتی غیر از آن به مردم وانموده اند، كذب محض دانسته است. وی قانونگذاری بر اساس رأی اكثریت بدون ملاحظه موافقت و مخالفت با شرع و دو اصل «مساوات» و «حریّت» را به مثابه اركان مشروطیت در نظر مشروطه خواهان مطرح نموده است و همین سه امر را در سخنرانیها و اعلامیه های خود مورد انتقاد و اعتراض قرار داده است.شیخ فضل الله این امر را كه مجلس بتواند صرفاً به استناد رأی اكثریت حتی بر خلاف قوانین و احكام شرعی، قانون وضع نماید، مردود می داند[۲۳] و متقابلاً موافقت خود را با مجلسی كه با رعایت احكام اسلام، قانون وضع نماید، اعلام داشته و در یكی از بیانات خویش، موضع و مقصود خود را چنین اعلام می دارد:
«... ایّها الناس من به هیچ وجه منكر مجلس شورای ملی نیستم ... صریحاً می گویم ... كه من آن مجلس شورای ملی را می خواهم كه عموم مسلمانان آن را می خواهند. به این معنی كه البته عموم مسلمانان مجلسی می خواهند كه اساسش بر اسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی(ص) و بر خلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. من همچنین مجلسی می خواهم.»[۲۴]
اما مرحوم شیخ از آنجا كه در مذاكرات با جماعتی از دست اندركاران مشروطه و «فرقه كه زمام امور حلّ و عقد مطالب و قبض و بسط مهامّ كلیه بدست آنها بود»، عدم متابعت آنان از شرع را مشاهده می كند، تلاش می نماید تا برای عموم مردم مسلمان نیز كه از چند و چون قضایا بی خبر مانده اند، مسأله را آشكار نماید:
«ای عزیز اگر مقصود حفظ شرع بود نمی گفتند كه مشروطه محبوب ماست، نخواهیم راضی شد كه كلمه مشروعه نزد او نوشته شود ...»[۲۵]
«اگر این جماعت مقصودی جز اجراء قانون الهی نداشتند، چرا قانون مجازاتشان، تمام بر خلاف قانون الهی بود.»[۲۶]
و به دلیل همین وضعیت است كه به عنوان اعتراض به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت می نماید و با سخنرانیها و انتشار لوایح در صدد برملا ساختن مقاصد آن گروه از دست اندركاران مشروطه كه رشته امور را در دست گرفته و بدون تعهد به اسلام جریانات را به جانبی كه خویش می خواستند هدایت می كردند، اقدام می نماید. چنانچه در یكی از لوایح منتشر شده از سوی مهاجرین آمده است:
«ای مسلمانان كدام عالم است كه می گوید مجلسی كه تخفیف ظلم نماید و اجراء احكام اسلام كند، بد است و نباید باشد. تمام كلمات راجع است به چند نفر لامذهب بی دین آزادی طلب كه احكام شریعت قیدی است برای آنها. می خواهند نگذارند كه رسماً این مجلس مقید شود به احكام اسلام و اجراء آن.»[۲۷]
یكی از دو اصلی كه دست اندركاران حكومت مشروطه بر آن تأكید داشتند اصل «آزادی و حریّت» بود. این اصل گرچه با تفسیری اصولی و معقول و با رعایت حرمت احكام اسلامی، اصلی مترقی و مایه رشد و كمال فرد و جامعه است و به همین جهت «اسلام» نیز با تأكید بر آزاد آفریده شدن بشر، انسانها را از رقیّت و عبودیت غیر خدای متعال نهی كرده است، اما همین اصل ارزشمند با تفسیری دیگر، ممكن است به میدانی رانده شود كه در آن، نه احكام الهی و نه اخلاق پسندیده انسانی واجد حرمت و لازم الرعایه دانسته نشود و «اخلاق» در پرتو خصایل و گرایشهای انسان، بدون كنترل و رها، در فراز و نشیب افراط و تفریطهای خارج از مقیاس كمال و سعادت بشر با دیدگاه جاودانگی و حیات ابدی او، از جایگاه شایسته آن ساقط گردد و با چنین دیدگاه و تفسیری از آزادی در حكومت مشروطه است كه شیخ فضل الله به شدت مخالفت می نماید و آزادی قلم و مطبوعات را با چنین تفسیری از آزادی، وسیله تعرّض و تجاوز به حریم دین می داند[۲۸] و در بیان این امر، راجع اصل مربوط به آزادی قلم و مطبوعات در قانون اساسی مشروطه می گوید:
«... عین عبارت این است:
عامّه مطبوعات غیر از كتب ضلال و موادّ مضرّه به دین مبین، آزاد و ممیّزی در آنها ممنوع است، به موجب این ماده بسیاری از محرّمات ضروری الحرمهٔ تحلیل شد زیرا كه مستثنی فقط دو امر شد و حال آنكه یكی از محرّمات ضروریه، افتراست و یكی از محرّمات مسلّمه غیبت از مُسلم است و همچنین قذف مُسلم و ایذاء و سبّ و فحش و توهین و تخویف و تهدید و آن من الممنوعات الشرعیهٔ و المحرّمات الالهیهٔ، ...»[۲۹]
مرحوم شیخ نارضایتی خویش را آنجا بیشتر آشكار می سازد كه ملاحظه می كند در مطبوعات، حتی مسایلی كه در قانون به عنوان «موادّ مضرّه به دین مبین» ممنوع گردیده بود، علناً مطرح شده و انتشار می یابد و باز هم از جانب حكومتیان با آن برخورد نمی شود و از این نمونه، موارد بسیاری را شاهد می آورد كه ما با اخذ عنوان از آن موارد، فهرست وار آنها را ذكر می كنیم:
ـ بیان مخالف اصول اعتقادات اسلامی از اصل توحید
ـ بیان مخالف اصول اعتقادات اسلامی از اصل نبوّت
ـ بیان وهن آمیز از اصل معاد
ـ بیان نارسا و سوء استفاده از اصل عدل
ـ بیان خلاف اصول و اسناد شرعی از اصل زكات
ـ بیان خلاف اصول و مبانی دینی از مفهوم توسل و مفهوم شرك
ـ بیان غیر اصولی و وهن آمیز راجع به كعبه و مكه معظمه.[۳۰]
و در یكی از لوایح منتشر شده از سوی مهاجرین در باب تعرضات و تجاوزات مطبوعات به حریم اعتقادات اسلامی، موارد ذیل را با ذكر نام روزنامه مربوطه آورده است:
ـ توهین به اسلام
ـ بیان غیر اصولی و توهین به نبی اكرم صلی الله علیه و آله
ـ بیان مخالف با اعتقادات اسلامی در باب نبوّت و توهین به نبی اكرم صلی الله علیه و آله
ـ اعلان جواز برخی از محرّمات شرعی با ادله ساختگی
ـ بیان دیگری خلاف اصول اعتقادات اسلامی در باب نبوّت
ـ توهین وقیحانه نسبت به علمای مذهب شیعه.[۳۱]
و در همین اوضاع و شرایط است كه شیخ فضل الله فریاد برمی دارد:
«... چرا اینهمه جرائد پر از كفر را كه سبب تضعیف عقاید مسلمین بود، منع نمی كردند ...»[۳۲]
اصل دوم كه از اركان حكومت مشروطه دانسته شده بود اصل مساوات و برابری است. از این اصل نیز ممكن است چنین تفسیر شود كه همگی افراد از فقیر و غنی، و صاحبان قدرت و افراد عادی در برابر قانون مساوی بوده و صاحبان ثروت و قدرت و ... از امتیاز و مصونیتی در برابر قانون برخوردار نیستند و این وجهی موجه و بیانی مقبول از این اصل است. اما همچنین ممكن است این گونه تفسیر شود كه همگی افراد از زن و مرد و مسلمان و غیر مسلمان و ... در جرایم مشابه كه مرتكب گردند یا نسبت به آنان انجام شود، از نظر قانون دارای كیفر و حكم مشابه اند و این تفسیری است كه در برخی موارد با احكام قضایی اسلام ناسازگار است و شیخ فضل الله ملاحظه می كند كه برخی یا بسیاری از مواد قانون اساسی بر مبنای این تفسیر نگارش یافته است.[۳۳] چنانكه كسروی نیز آنجا كه در مورد بررسی قانون اساسی از سوی علما سخن می گوید، چنین می آورد:
«نخست در باره اصل هشتم كه می گوید: «اهالی مملكت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی خواهند بود» ایراد گرفته گفتند: «مسلم و كافر در دیه و حدود متساوی نتواند بود. اگر مسلمانی یك یهودی یا یك زردشتی یا یك كافر دیگری را كشت او را به كیفر نتوان كشتن و باید «دیه» گرفت.»[۳۴]
در حالی كه كسروی نیز این نظر را كه مراد از تساوی در قانون اساسی، تساوی «غنی و فقیر» و «قوی و ضعیف» بوده، مطرح نمی كند، یعنی معلوم می شود كه كسروی نیز از تساوی افراد در برابر قانون، همان تساوی به معنای دوم را كه ذكر گردید (و مورد اعتراض شیخ فضل الله قرار گرفته بود) می فهمیده است و به همین دلیل (یعنی به دلیل تفسیرِ دوم از مساوات افراد در برابر قانون) بود كه شیخ فضل الله اصل مساوات را مخالف با احكام اسلام دانسته و چنین بیان می داشت كه:
«... به حكم اسلام باید ملاحظه نمود كه در قانون الهی هر كه را با هر كس مساوی داشته، ما هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده ما هم به اختلاف به آنها رفتار كنیم تا آنكه در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم.»[۳۵]
به جهت همین تقابل میان اصول «حریّت» و «مساوات» در حكومت مشروطه، با اصول و احكام اسلام و قرآن بود كه مهاجرین در اعتراض بدان، با اشاره به جریان مراسم جشن سالگرد صدور فرمان مشروطیت، فریاد برداشتند:
«... آن همه كتیبه های زنده باد، زنده باد و (زنده باد مساوات) و (برادری و برابری). می خواستید یكی را هم بنویسید (زنده باد شریعت)، (زنده باد قرآن)، (زنده باد اسلام) ...»[۳۶]
با این مرور و مطالعه و بررسی جریان نهضت و حكومت مشروطه و روند همراهی و جدایی شیخ فضل الله نوری با مشروطیت، و سخنان و بیانیه های وی و پیروانش كه مورد توجه و ملاحظه قرار گرفت، باید گفت سومین فرضیه این تحقیق، تأیید و اثبات گردید.
نویسنده:حسن حجابی
پی نوشت ها:
۱ ـ كسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیركبیر، ۱۳۵۹، ج۱، صص۴۸ و ۴۹.
۲ ـ ناظم الاسلام كرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، نوین و آگاه، ۱۳۶۳، ج۱، صص۱۹۱ و ۱۹۲.
۳ ـ كرمانی، همان، ج۳ (مجلّد سه جلدی)، ص۴۲۸.
۴ ـ ر.ك: ملك زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، ۱۳۶۳، ج۶، صص۱۲۵۸ و ۱۲۵۹.
۵ ـ ر.ك: براون، ادوارد، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه: مهری قزوینی، تهران، كویر، ۱۳۶۷، ص۱۵۱.
۶ ـ ر.ك: همان.
۷ ـ ر.ك: باستانی پاریزی، محمدابراهیم، تلاش آزادی، نوین، تهران، ۱۳۵۶، ص۱۷۰.
۸ ـ ملك زاده، همان، ص۱۲۵۸.
۹ ـ ناظم الاسلام كرمانی، همان، ص۴۲۸.
۱۰ ـ تركمان، محمد، مجموعه ای از رسائل، اعلامیه ها و مكتوبات شیخ فضل الله نوری، بی جا، مؤسسه خدمات فرهنگی، ۱۳۶۲، ج۱، صص۲۴۶ و ۲۶۵ و كسروی، همان، ص۴۱۹.
۱۱ ـ ر.ك: باستانی پاریزی، همان.
۱۲ ـ ر.ك: براون، همان.
۱۳ ـ البته چنین گفته هایی، گرچه از جهت رتبه، در جایگاهی نیست كه در یك تحقیق تاریخی مورد بررسی قرار گیرد، اما نگارنده با هدف رفع ابهام از چهره شخصیتی كه از سوی این نویسندگان مورد اظهار نظر قرار گرفته است، این اقوال را نیز در قالب یك فرضیه مطرح نمود.
۱۴ ـ البته این نكته قابل ذكر است كه چگونه فردی كه به عنوان محقق در تاریخ، قلم به دست می گیرد، در مواردی از تحلیل تاریخ، چنین غیر محققانه و دور از شیوه اصولی تحقیق، بدون دلیل و شاهد به اظهار نظر می پردازد و در مورد مهمی چون موضوع مقاله یعنی علت مخالفت یك شخصیت تاریخی در یك مسأله بسیار قابل توجه سیاسی ـ اجتماعی صرفاً با ذكر لفظ «ظاهراً» و «احتمالاً» به خویش اجازه اظهار نظر را می دهد.
۱۵ ـ ناظم الاسلام كرمانی در «تاریخ بیداری ایرانیان» راجع به شیخ فضل الله می نویسد:
«... نگارنده روزی ... در ضمن مذاكره گفت ملای سیصد سال قبل به كار امروز مردم نمی خورد. شیخ در جواب گفت خیلی دور رفتی بلكه ملای سی سال قبل به درد امروز نمی خورد. ملای امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دول را نیز عالم باشد.» (كرمانی، همان، ص۲۵۶).
۱۶ ـ مرحوم شیخ فضل الله در نامه ای خطاب به علمای شهرستانها می نویسد:
«... امروز دشمنان شما در این مملكت به دستیاری منافقین وضعی فراهم آورده اند كه دین شما و دولت شما هر دو را ضعیف كرده اند و در خطر عظیم جماعت آزادی طلب به توسط دو لفظ دلربای عدالت و شورای برادران ما را فریفته و به جانب لامذهبی می رانند ... آیا چه افتاده است كه امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید. اگر این سرّ سیاسی را از دارالخلافه و غیرها استكشاف فرمودید، خواهید دید كه در این فتنه عظمی برز الاسلام كلّه الی الكفر كلّه ...» (تركمان، همان، صص۱۴۹ و ۱۵۰).
۱۷ ـ مرحوم شیخ فضل الله در یك پیش بینی نسبت به آینده می نویسد:
«... چیزی نگذرد كه حرّیت مطلقه، رواج و منكرات، مجاز و مسكرات، مباح و مخدّرات، مكشوف و شریعت، منسوخ و قرآن، مهجور بشود ...» (تركمان، همان، ص۱۵۰).
۱۸ ـ كسروی، همان، ص۱۷۰.
۱۹ ـ همان.
۲۰ ـ تركمان، همان، ص۱۵۰، همچنین رجوع شود: ص۲۴۲.
۲۱ ـ تركمان، همان، ص۱۰۴.
۲۲ ـ همان، ص۶۴.
۲۳ ـ ر.ك: تركمان، همان، ص۱۰۴.
۲۴ ـ همان، صص۲۴۵ و ۲۴۶.
۲۵ ـ همان، ص۶۳.
۲۶ ـ همان، ص۶۲.
۲۷ ـ تركمان، همان، ص۳۴۱.
۲۸ ـ ر.ك: همان، ص۶۰.
۲۹ ـ تركمان، همان، ص۱۰۹.
۳۰ ـ جهت ملاحظه جمیع موارد یاد شده رجوع كنید: تركمان، همان: (رساله تذكرهٔ الغافل و ارشاد الجاهل)، ص۶۱.
۳۱ ـ برای ملاحظه این موارد رجوع كنید: تركمان، همان، صص۲۳۲ و ۲۳۳.
۳۲ ـ همان، ص۶۴.
۳۳ ـ ر.ك: همان، ص۶۲.
۳۴ ـ كسروی، همان، ص۳۱۵.
۳۵ ـ تركمان، همان، ص۵۹.
۳۶ ـ همان، ص۲۶۴، و كسروی همان، ص۴۱۹.
منبع:فصلنامه حكومت اسلامی، شماره ۱۶
منبع : خبرگزاری فارس