شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا
مرگ ناگهانی یک ایده
۱) ساختن مجموعهای تلویزیونی به کارگردانی فریدون جیرانی که عمده فعالیتش در سینما است خبر مسرتبخشی بود. اخیرا البته کارگردانهای بسیاری به رسانه تلویزیون روی آوردهاند و خود را در این عرصه به محک آزمون گذاشتهاند. از کنار مخاطب میلیونی تلویزیون نمیتوان به راحتی گذشت و این نکتهای است که اکثر کارگردانهای مطرح سینما که تصمیم به ساخت مجموعههای مختلف برای تلویزیون گرفتهاند به آن اشاره کردهاند، اما با دیدن کارهای همین کارگردانهای مطرح در قاب تلویزیون میتوان چنین قضاوت کرد که فیلم ساختن برای تلویزیون مختصات خاص خود را دارد و نمیتوان صرفا با یک ذهنیت سینمایی وارد این حیطه شد. نگاهی به برخی از این آثار، گزاره فوق را ملموستر میکند.
<حلقه سبز> حاتمیکیا، تله فیلم <مرد> و <ستارههای سوخته> سیروس الوند و یکی، دو فیلم ۹۰ دقیقهای که فرزاد موتمن ساخت همه اینها آثاری بودند که نتوانستند به خوبی وجهه هنری صاحبانشان را حفظ کنند. فریدون جیرانی اما کارگردانی است که فیلمهایش همیشه مخاطبان خودش را داشته است و جذابیت، مهمترین عنصر فیلمهایش است. از روزنامهنگاری به سینما روی آورده، خوب مطالعه میکند و اخیرا هم که در برنامه محترم <دو قدم مانده به صبح> قدمهای خوبی در حوزه سینما برداشته و پای بسیاری از هنرمندان سینما را که تاکنون به تلویزیون نیامده بودند به این رسانه باز کرده است.
۲) نگاهی به چند قسمت اولیه مجموعه مرگ تدریجی یک رویا کافی بود تا متوجه شویم که با اثری نسبتا متفاوت روبهروایم و میتوان ردپای ایدههایی از جنس جیرانی را در طول مجموعه دید. به عنوان مثال به تیتراژ برنامه دقت کنید که خلاصه قسمت قبل را به خوبی در خود گنجانده و تلخیص آن سرسری و از سوی شتاب نیست و مشخص است که برای همین کار جزئی هم به اندازه کافی تلاش شده است و یا اینکه در برخی فصول مجموعه، از زوایای گوناگون فیلمبرداری شده است و صفحه به چند قسمت تقسیم میشود و ما چهره همه بازیگران آن فصل و واکنشهای آنها را میبینیم. این تمهید جالبی است و تاکنون در مجموعههای تلویزیونی سابقه نداشته و اگر هم بوده به این خوبی نشان داده نشده است؛ هرچند ممکن است برخی انتقاداتی هم داشته باشند و آن را تقلیدی بیمایه تلقی کنند اما به هر رو با همه ایرادهایی هم که دارد ایده نویی است و همین ایده میتواند در آینده موجد ایدههای جدیدتر و جذابتر شود.
۳) چند قسمت ابتدایی سریال که در حقیقت به معرفی کاراکترهای مختلف گذشت و ما با مسیر داستان آشنا شدیم اما زمانی که آرامش نسبی در جریان فیلم رخ داد، مخاطب با مجموعهای مواجه شد که به لحاظ محتوایی سرشار از کلیشههای قدیمی است و فیلمنامه همتاکنون گرهی در خود نداشته است تا بتواند مخاطب عام تلویزیون را با خود همراه کند. ضمن اینکه به نظر میآید فیلمنامه دارای نواقص جدی است و پردازش درخوری نشده است. نگاه کنید به <کاراکتر> مارال با بازی سامیه لک که اولین تجربه بازیگری اوست و بسیار خام و غیرقابل باور است. چهرهای که از او برای ما به نمایش گذاشته شده، چهرهای منطقی، عاقل و جاهطلب است در مقابل خواهرش ساناز، با بازی ستاره اسکندری که معتاد به الکل، مریض و پرخاشگر است. مارال بارها سعی میکند که با رفتارهای عقلانیاش کارهای غیرعادی و پریشان خواهرش را کنترل کند. اما در قسمتهای بعدی ناگهان این چهره مارال فرو میریزد و او تبدیل به آدمی بیاراده میشود که دوستانش به راحتی میتوانند روی او تاثیر مخرب بگذارند. از این نمونه تناقضها به وفور در فیلم مشاهده میشود.
نمونه دیگر آن زمانی بود که مارال خود را فوقالعاده علاقهمند به بچهدار شدن نشان میداد اما زمانی که فرزند خود را به دنیا آورد تحت تاثیر رفقای ناباب، پایش به مطب پزشک برای سقط کودک خود باز میشود! یعنی آیا واقعا انگیزه مادری مسالهای است که بشود به راحتی به سبب استدلالهای فوقالعاده غیرمنطقی دوستان، از بین برود؟!
همه این سوالها در طول مجموعه برای مخاطب به وجود میآید اما پاسخی یافت نمیشود. همین مساله باعث میشود تا انگیزه بیننده برای پیگیری سریال به تدریج از بین برود و لذتی هم از تماشای آن نبرد.
۴) کلیشههای موجود در سریال ما را با درون مایه و سوژههای تکراری مواجه میکند. حامد همسر مارال روشنفکری است با خانوادهای مذهبی در مقابل خانواده مارال که مذهب جایی در آن ندارد. با وجود اینکه چنین تقابلی را بارها در تلویزیون دیدهایم؛ اما باز هم شاهد آن هستیم. خانواده حامد، خانوادهای خوب، آرام و پر از صمیمیت است و برعکس، این ویژگیها اصلا در خانواده مارال دیده نمیشود و به جای آن سردی، دعوا، قهر و پرخاشگری به چشم میخورد و جالب آنکه با هیچکدام از این خانوادهها نمیتوان همذاتپنداری کرد، گویی به ما تعلق ندارند و تاکنون مشابه آنها را ندیدهایم. در هر دو اغراق وجود دارد.
۵) تصنعی بودن آدمها و روابط شاید مهمترین ویژگی مرگ تدریجی یک رویا باشد. نه حامد مثل ناشران و اساتید ما است و نه مارال مثل نویسندهها؛ نویسندهای تازهکار که با چاپ یک کتاب ناگهان مشهور میشود و کتابش به چاپهای متعدد میرسد.
۶) به تصویر کشیدن نویسندگان و روابط فرهنگی در سیما را باید مغتنم دانست، اما وقتی این امر در تلویزیون بسیار کمرنگ است چرا باید اینچنین به نمایش گذاشته شود؟ یکی اینقدر خوب است که غیرقابل باور است و دیگری آنقدر ساده و به شدت تاثیرپذیر که مخاطب به سختی میتواند به او نزدیک شود. مخاطبان و منتقدان انتظار بیشتری از فریدون جیرانی داشتند که خود زمانی روزنامهنگار بوده است.
در مرگ تدریجی یک رویا، حلقههای ادبی یا فاسدند یا دشمن، روشنفکرها اهل فسق و فجورند، زنانی هم که در این مجموعه نقشهای اساسی دارند خود نگاهی تکبعدی به زن دارند. به نظر میآید مرگ تدریجی یک رویا در بهترین حالت بیانیهای علیه روشنفکری ایرانی باشد، والا نمیتوان به این مجموعه صرفا نگاه سرگرمکننده و پر کردن اوقات فراغت داشت، چون جیرانی کارگردان هدفداری است و خودش نشان داده که در این مجموعه حرفهایی برای گفتن دارد، حالا اینکه به مذاق ما خوش نیاید مساله دیگری است. شاید خودش روزی درباره این سریال توضیح داد.
سهامالدین بورقانی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دولت امیرعبداللهیان حسین امیرعبداللهیان سیستان و بلوچستان مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان انتخابات دولت سیزدهم حسن روحانی حجاب مجلس افغانستان
سیل ایران هواشناسی تهران شهرداری تهران سازمان هواشناسی باران آتش سوزی یسنا فضای مجازی هلال احمر قوه قضاییه
خودرو قیمت خودرو قیمت دلار مسکن بانک مرکزی دلار قیمت طلا تورم ارز بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
صدا و سیما دفاع مقدس مسعود اسکویی مهران غفوریان بی بی سی موسیقی تلویزیون صداوسیما ساواک سریال سینمای ایران تبلیغات
رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین اسرائیل حماس روسیه آمریکا ترکیه اوکراین نوار غزه انگلیس ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان لیگ برتر جواد نکونام باشگاه استقلال علی خطیر رئال مادرید بازی باشگاه پرسپولیس تراکتور
هوش مصنوعی اینستاگرام آیفون دیابت اپل عکاسی ناسا موبایل گوگل تلفن همراه
استرس کبد چرب فشار خون گرما