شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

روزگاری که نبودی


روزگاری که نبودی
چه روزها که نبودی
کنار من
به وقت حمله‌ بی‌امان لشکر شب

چه روزها که ندیدی
مرا کنار پنجره‌ی بسته در حوالی صبح ...

نشنیدی صدای خسته‌ی من را
که چون همیشه نام تو را
بریده بریده و خش دار
به سوی خود می‌خواند.

چه روزها که عبور کردی از کوچه
و سهم من تنها
صدای قدم‌های پر شتابت بود ...

چه روزها که مرا
میان آن همه تکرار پر ملال و سمج
میان دویدن
و دویدن
و دویدن
و هیچ‌گاه نرسیدن
ز یاد بردی و نقشم
میان لوح خاطره‌ات
فرسود ...

چه روزها که دلم می‌پرید برایت
ولی میان قفس تنگ سینه‌ام
گم بود ...

چه روزها که نبودی
که بباری
که بخندی
به وقت غم و اندوهم
به وقت خنده و شادی ...

...

چه روزها که گذشته ‌است
به آرزوی آمدنت
به شوق لحظه‌ی دیدار

و تو ...
هیچ‌گاه نمی‌پرسم
چرا مرا ز یاد بردی ...

یاد تو، در دل من
همواره به لوح خاطر من نقش است.

همواره تو را ...
آری،
همواره تو را
دوست خواهم داشت.
منبع : دو هفته نامه الکتریکی شرقیان