دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

به لب من بوسه بینم لب نبینم


به لب من بوسه بینم لب نبینم
هوا سرد است و
هنگام زمستان
بباریدم بر او
در حال مستان
رخم دید و دلش
باور نمی کرد
زمستان
بارش باران
ز مستان
دلم مستانه
باریدن گرفته ست
زمستانم بهار
از سر گرفته ست
ز نورت ماه من
انور نشان است
رخت ساقی ،
دلم ، ساغر کشان است
خزانم را زمستان
مرمرین کرد
مرا گرمای مهرت
انگبین کرد
مرا &#۰۳۹; باران می بارد
بهار است
دلم هر دم به یادت
میگسار است
رخ و چشم مرا
می لاله گون کرد
دل و قلب مرا ،
می ساربون کرد
مرا ساقی، ز می
آلاله ام کرد
رخ اش شمعی شد و
پروانه ام کرد
چو مجنون روز و
شب آواره گشتم
دلم لیلی شد و
مستانه گشتم
کنون من ساقی ام
من می فروش ام
شراب عشق
در مجمرفروشم
دل من چشمه
آب حیات است
چو مهرآبت نباشد
دل ممات است
بیا مهر تو
هم تاج و سر من
ردای عشق
گشته رهبر من
می و ساقی و ساغر
دلبر من
سواد و جوهر و هم
دفتر من
به شب ماه تو بینم
شب نبینم
به مه مهر تو بینم
مه نبینم
می عشق تو نوشم
من خموشم
تو دانی من جه نوشم
پرده پوشم
دل و دلبر یکی بینم
نبینم
به لب من بوسه بینم
لب نبینم

rroshanaa.mihanblog.com
rroshanaa.persianblog.ir
nasertaheriboshrouyeh.com

ناصر طاهری بشرویه
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید