دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


مهمان مامان


مهمان مامان
● مقایسه‌ی تطبیقی داستان “مهمان مامان” نوشته ‏هوشنگ مرادی کرمانی با فیلم “مهمان مامان” به ‏کارگردانی داریوش مهرجویی‏
فیلم مهمان مامان ساخته‌ی داریوش مهرجویی بر اساس فیلمنامه‌ای که ‏توسط مهرجویی و مرادی کرمانی و وحیده محمدی‌فر از روی داستانی به ‏همین نام ساخته شده است. فیلم برای اولین بار در بیست و دومین ‏جشنواره ی فیلم فجر در سال ۱۳۸۲ به نمایش در آمد و با استقبال زیاد ‏تماشاچیان روبه‌رو گردید. این استقبال به حدی بود که در پایان جشنواره ‏این فیلم به عنوان بهترین فیلم از سوی هئیت داوران انتخاب گردید.( ‏مجله فیلم ،اسفند ۸۲ ، شماره ۳۱۳ ص ۳۹ ) این استقبال در اکران ‏عمومی نیز ادامه پیدا کرد به نحوی که هم‌اکنون در اواخر سال ۸۳ این ‏فیلم هنوز جزء سه فیلم پرفروش سال در جدول اکران شهر تهران و دیگر ‏شهرهای کشور می‌باشد و تنها فیلم‌های مانند “مارمولک” ساخته‌ی ‏‏”کمال تبریزی” و “کما” به کارگردانی “آرش معیریان” توانسته‌اند از این ‏فیلم ، گوی سبقت را بربایند و از آن پیشی بگیرند. ( مجله فیلم ، بهمن ‏‏۸۳ ،شماره ۳۲۷ ص ۱۰۲) ‏
اما کتابی که فیلم بر اساس آن ساخته شده است سرنوشتی متفاوت ‏نسبت با فیلم داشته است. این کتاب با عنوان “مهمان مامان” اولین بار ‏در سال ۱۳۸۰ و از سوی نشر نی به بازار کتاب ارائه گردید و هم‌اکنون بعد ‏از گذشت سه سال و با وجود تبلیغاتی که درباره فیلم و به تبع آن ‏درباره‌ی کتاب صورت گرفته است تاکنون فقط به چاپ پنجم رسیده است و ‏البته آن هم با تیراژهای بین ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ نسخه !!!!! در کنار این، تازه ‏باید به این نکته توجه داشت که هوشنگ مرادی کرمانی به خصوص بعد از ‏ساخته شدن قصه‌های مجید بر اساس داستان‌هایی از او جزء شناخته ‏شده‌ترین و محبوب‌ترین نویسندگان ایرانی می‌باشد که حتا برخلاف ‏بسیاری از نویسندگان معروف کشور که از سوی دولت و حکومت مورد ‏حمایت قرار نمی‌گیرند و حتا طرد می‌شوند، درباره‌ی او در رسانه‌های ‏عمومی بسیار گفته شده است و حتا پای او به کتاب‌های درسی نیز ‏کشیده شده است.
اما باز هم مجموع تیراژ کتابی از او بعد از چند سال ‏فقط به چیزی نزدیک به ۱۰۰۰۰ نسخه رسیده است و با فرض فروش و ‏خوانده شدن همه‌ی نسخه‌ها همه‌ی مخاطبین اثر او به چند هزار نفر ‏می‌رسد اما فیلم تنها در یک سال و حتا بدون در نظر گرفتن نسخه‌های ‏تکثیری غیر مجاز (که این مقاله نیز از وجود یکی از این کپی‌ها بهره ‏گرفته!!) که در زمان اکران فیلم و بعد از آن به وفور در سراسر کشور یافت ‏می‌شد، چندین برابر کتاب مخاطب داشته است. البته بخش اعظمی از ‏این تفاوت مخاطب از سرنوشت غم‌بار ادبیات در کشوری که داعیه ‏سروری و برتری بر ادبیات جهان را دارد! می باشد و همچنین قدرت ‏رسانه‌ای به نام سینما .‏
در این مقاله سعی شده است از اظهار نظر شخصی پرهیز شود و تنها به ‏نکاتی پرداخته شود که در داستان یا فیلم به صورت عینی وجود دارد. ‏برای این کار مقاله به دو قسمت تقسیم شده است، ابتدا داستان یا ‏روایت در دو اثر مورد بررسی قرار گرفته و در قسمت دوم به شخصیت‌ها و ‏شخصیت‌پردازی‌ها پرداخته شده است. که البته در کنار این دو موضوع و ‏در لابه‌لای آن‌ها به موضوعات کوچک‌تری اشاره گردیده است. ‏
همه ارجاعات این مقاله از روی چاپ پنجم کتاب که به زبان فارسی، ‏توسط نشر نی در سال ۱۳۸۲ ارایه گردیده منتشر گردیده، می‌باشد و ‏ارجاعات سینمایی آن بر اساس نسخه‌ای که در تهران اکران گردیده ‏است، می‌باشد.‏
● داستان ‏
کتاب مهمان مامان در ۹۴ صفحه و در پانزده فصل با عناوین زیر به نگارش ‏در آمده است :‏
‏۱) خانه‌ای مثل دسته‌ی گل. ‏
‏۲) چشم مادر روشن. ‏
‏۳)‏ فرار امیر. ‏
‏۴) دلواپسی مادر. ‏
‏۵) آدم خوب. ‏
‏۶) خرابکاری بابا. ‏
۷) حالا مادر چکار کند؟
۸) خدا کریم است. ‏
۹) جوجه مش مریم .‏
۱۰) قهر بهاره. ‏
۱۱) مهمان تازه. ‏
۱۲) گریه مش مریم. ‏
۱۳) دکتر حاجی. ‏
۱۴) خانه احترام خانم. ‏
۱۵) بستنی. ‏
داستان از آنجا آغاز می‌شود که مامان و بهاره مشغول جمع کردن وسایل ‏و تمیز کردن خانه می‌باشند ساعت حدود۳ بعدازظهر است(این زمان را ما ‏بعدا از زبان شوکت یا همان عروس می‌فهمیم جایی که اشاره می‌کند که ‏حدودن از ساعت ۳ در آنجا حضور دارند) زنگ خانه به صدا در می‌آید. آن‌ها ‏فکر می‌کنند مهمان‌هایشان هستند اما خانم اخوان همسایه‌ی آن‌ها ‏است که برای گرفتن گلاب به در خانه آمده است. اما در فیلم ماجرا از ‏آنجا شروع می‌شود که مامان با تلفن صحبت می‌کند و تماشاگران در ‏اینجا متوجه می‌شوند که قرار است برای آن‌ها مهمان بیاید.
در ادامه این ‏سکانس با خانم اخوان آشنا می‌شویم و هم‌چنین در ادامه از زبان مامان ‏اطلاعات بسیاری دریافت می‌کنیم از جمله این‌که مهمان‌ها چه کسانی ‏هستند درباره‌ی مریضی او چیزهایی می‌شنویم و این که وضع مالی آن‌ها ‏اصلن خوب نیست. هم‌چنین متوجه می‌شویم که آن‌ها همیشه برای ‏تلفن کردن به خانه‌ی خانم اخوان می‌روند اما این موضوع را در صفحه‌ی ‏‏۴۴ می‌خوانیم. در ادامه‌ی فصل اول کتاب پدر با خریدهای‌ش از را می‌رسد ‏و در انتهای این فصل صدای ژیان(که در فیلم به فولکس تبدیل شده ‏است) خبر از ورود مهمان‌ها می‌دهد اما در فیلم بعد از سکانس‌های اولیه ‏که در خانه‌ی خانم اخوان و کوچه می‌گذرد که زمان آن‌ها نیز قبل‌ازظهر ‏می‌باشد(زیرا مامان به خانم اخوان می‌گوید که قرار است بعدازظهر ‏برای‌مان مهمان بیاید) مامان به خانه می‌آید و شروع می‌کند به تمیز کردن ‏خانه که در این جابه‌جای‌ها میان جاهای مختلف خانه با شخصیت‌های ‏مختلف ساکن در آنجا و هم‌چنین درباره‌ی پدر و شغل او و علایق او ‏‏(پوسترهای سینمایی چسبیده به دیوار اتاق) آشنا می‌شویم قبل از ‏رسیدن پدر ما با آقایوسف و زن‌ش صدیقه، مش مریم، آقای دکتر یا همان ‏دانشجوی داروسازی و هم‌چنین بهاره و امیر (فرزندان مامان) آشنا ‏می‌شویم و درباره‌ی هر کدام از آن‌ها اطلاعاتی به دست می‌آوریم که ‏البته هیچ‌کدام از این شخصیت‌ها و اطلاعات بدین صورت در داستان وجود ‏ندارد تنها آمدن خانم اخوان برای گرفتن گلاب و حامله بودن صدیقه در ‏داستان آمده است. از لحظه‌ی ورود مهمانان به خانه تا گرفتن کلید ‏ماشین از سوی امیر از پسرخاله اتفاقات فیلم با داستان منطبق است.
‏اما در داستان وقتی امیر کلید ژیان را از جناب سرهنگ می‌گیرد داستان ‏همراه او می‌شود که به کوچه می‌رود و ماشین را به خیابان می‌برد ‏داستان در اینجا از خانه خارج می‌شود و اتفاقاتی را که بر امیر می‌گذرد ‏برای ما نقل می‌کند اما در فیلم، روایت بگونه‌ای است که بعد از این‌که ‏کلید را می گیرد ما دیگر آن‌چه بر او و دوستان‌ش می‌گذرد را نمی بینیم و ‏با چند کات به لحظه‌ای می‌رسیم که مادر دلواپس امیر شده و به دنبال او ‏به کوچه می‌رود و بعد از مدتی پدر و داماد(پسر خاله)به دنبال او می‌روند ‏که در اینجا نیز باز هم دوربین آن‌ها را همراهی نمی‌کند و در خانه می‌ماند ‏و با برشی دیگر به لحظه‌ای می‌رسیم که آن‌ها به خانه بر می‌گردند و به ‏بهاره و عروس خبر پیدا شده امیر را می‌دهند‌. اما در داستان ما ابتدا به ‏همراه امیر و دوستان‌ش به کوچه و خیابان می‌رویم و چگونگی رانندگی ‏امیر را می‌بینیم و در اینجا است که دوباره به خانه بر می‌گردیم و شاهد ‏دلواپسی مادر می‌باشیم.
مادر در جستجو امیر به کوچه می‌رود بعد به ‏خانه بر می‌گردد و خبر رفتن امیر و دوستان‌ش را می‌دهد و همگی در پی ‏امیر به کوچه می‌روند. فصل ۵ با عنوان آدم خوب به طور کامل از فیلم ‏حذف شده است. در این فصل می‌خوانیم که مردی به امیر کمک کرده و ‏ماشین را سالم برگردانده است. و امیر از ترس‌ا‌ش پیاده شده است. ‏فصل بعد داستان نیز در خانه می‌گذرد مهمان‌ها قصد رفتن دارند که پدر از ‏آن‌ها می‌خواهد که شام بمانند و با هم شام کارگری بخورند این فصل هم ‏در فیلم عینن تکرار شده است و به جز چند دیالوگ داستان و فیلم با هم ‏منطبق است.
البته در فیلم قبل از این خرابکاری پدر می‌بینیم که خانم ‏اخوان برای آن‌ها حلوا می‌آورد و وساطت امیر را می‌کند امیر به خانه ‏برمی‌گردد پدر برای کتک‌زدن او دنبال او می‌کند که با پا درمیانی ‏همسایگان امیر از کتک خوردن نجات پیدا می‌کند اما در داستان بازگشت ‏امیر به خانه و خانم اخوان بعد از دعوت پدر از مهمان‌ها اتفاق می‌افتد ‏وقتی مهمان‌ها به اصرار پدر می‌مانند مادر به آشپزخانه می‌رود و در پیش ‏بهاره شروع به گریه کردن می‌کند چون آن‌ها چیزی برای پذیرایی از ‏مهمان‌ها در خانه ندارند و با آمدن پدر به آنجا به او سرکوفت می‌زند که ‏چرا مهمان‌ها را نگه داشته است بعد می‌خوانیم که امیر برای خروج از ‏خانه برای خرید کباب با خانم اخوان روبه‌رو می‌شود که برای آن‌ها حلوا ‏آورده است و وقتی او از موضوع باخبر می‌شود جلوی امیر را می‌گیرد و ‏نمی‌گذارد امیر برای خرید کباب برود و طی صحبت‌هایی که با مامان انجام ‏می‌دهد از وضعیت آشپزخانه آن‌ها باخبر می‌شود (ص ۵۱ ـ ۵۲) در فصل ‏بعد از داستان با عنوان “خدا کریم است.
ابتدا عروس قصد کمک به ‏مامان برای آماده کردن شام را دارد که مامان با این کار مخالفت می‌کند ‏سپس خانم اخوان مقداری برنج می‌آورد تا آن‌ را برای شام به پزند و بعد ‏صدیقه مقداری لپه و گوشت می‌آورد برای درست کردن خورش قیمه (ص ‏‏۵۳ الی ۵۶) اما در فیلم تا قبل از رسیدن این فصل ما ابتدا دعوای یوسف ‏و صدیقه را بر سر تریاک‌هایی که صدیقه آن‌ها را دور انداخته است ‏می‌بینیم. یوسف او را کتک می‌زند و سر و صدای آن‌ها موجب می‌شود ‏که همه اهالی خانه و از جمله جناب سرهنگ به حیاط بیایند و او در دفاع ‏از صدیقه با یوسف در گیر می‌شود. بعد از پایان درگیری صدیقه برای ‏مامان درد دل می‌کند و از چگونگی آشنا شدن خودش با یوسف می‌گوید. ‏
سپس مامان شروع می‌کند به درد دل کردن و از این‌که چیزی در خانه ‏ندارند می‌نالد صدیقه او را دلداری می‌دهد و به او می‌گوید چیزهایی در ‏خانه دارد که آن‌ها را برای مامان می‌آورد در ادامه فیلم به سراغ دکتر و ‏یوسف می‌رود. یوسف از دکتر می‌خواهد برای آرام شدن به او قرصی ‏بدهد در این هنگام خانم اخوان با مقداری برنج به خانه می‌آید صدیقه نیز ‏گوشت و لپه می‌آورد و آن‌ها شروع می‌کنند به آماده کردن غذا هم‌زمان ‏پدر و مهمان‌ها مشغول رقص و شادی هستند در اینجا مادر آرزو می‌کند ‏که آن منتهی می شود به ادامه داستان و شکل‌گیری فصل بعد به عنوان ‏‏”جوجه مش مریم .”‏
ـ دلم می‌خواست سفره‌ای رنگینی بندازم از این سر تا آن سر. این‌ها ‏اولین‌ باری است که خانه ما آمده‌اند. امشب با این سفره‌ی خالی از ‏خجالت می‌میرم. کاش لااقل مرغی، جوجه‌ای چیزی داشتیم، ‏می‌گذاشتیم میان سفره، رونقی می‌گرفت(ص ۵۷) ‏
در این فصل می‌خوانیم صدیقه برای گرفتن یکی از مرغ‌ها به سراغ مش ‏مریم می‌رود . او ابتدا مخالفت می‌کند اما بالاخره با این موضوع موافقت ‏می‌کند و با ناراحتا بسیار یکی از مرغ‌ها ـ بچه‌های‌ش ـ را انتخاب می‌کند و ‏به صدیقه می‌دهد اما خیلی زود پشیمان می‌شود و آن‌ را پس می‌گیرد. ‏این فصل نیز تمامن در فیلم آورده شده است با این تفاوت که وقتی مش ‏مریم خروس را به صدیقه می‌دهد یوسف برای کشتن آن می‌آید و درست ‏لحظه آخر قبل از سر بریده شدن مرغ، مش مریم آن را پس می‌گیرد. ‏
در ادامه فیلم سکانس‌هایی وجود دارد که هیچ‌کدام از آن‌ها در کتاب ‏نیامده است از جمله رفتن امیر به پیش دوست‌ش که پدرش مغازه ‏مرغ‌فروشی دارد و گرفتن چند مرغ و ماهی و سر رسیدن پدر دوست‌ش و ‏پس گرفتن آن‌ها و بازگشت امیر به خانه و هم‌چنین خاطرات سینمایی پدر ‏که برای عروس و داماد تعریف می‌کند اما در ادامه فیلم بر داستان منطبق ‏می‌شود و بعد از خاطرات سینمایی پدر او درباره فقرشان برای مهمان‌ها ‏حرف می‌زند بهاره به سراغ مامان می‌آید و او را از این موضوع باخبر ‏می‌کند. مامان به سراغ پدر می‌آید و او را از این کار منع می‌کند تنها ‏تفاوت این قسمت در فیلم و کتاب به این‌گونه است که در فیلم وقتی ‏مامان به سراغ پدر می‌آید این پدر است که مشغول گریه است اما در ‏داستان این مامان است که گریه می کند.‏در ادامه باز هم شاهد سکانس‌هایی در فیلم هستیم که در کتاب وجود ‏ندارد. امیر قصد گرفتن پول از یوسف را دارد اما یوسف پول کافی ندارد بعد ‏امیر و یوسف موتور پدر را بر می‌دارند و به خانه پدر یوسف می‌روند و در ‏آنجا از بخشی از زندگی یوسف آگاه می‌شویم. یوسف مقداری مرغ و ‏ماهی از آنجا بر می‌دارد و به خانه خودش بر می‌گردد. البته در بین این ‏صحنه‌ها شاهد هستیم که یکی از همسایگان چند بسته ماکارونی برای ‏مامان می‌آورد.
بعد از بازگشت یوسف همه از این مقدار زیاد مواد غذایی ‏خوشحال می‌شوند و شروع می‌کنند به آماده کردن غذا که از جمله این ‏افراد دکتر و یوسف می‌باشند که بخش عمده طنز این صحنه‌ها به خاطر ‏وجود آن‌ها است. همزمان دوست امیر به همراه پدرش مرغ و ماهی‌ها را ‏دوباره برای آنها می‌آورند. اما در داستان در این فصل کمتر به اتفاقات ‏بیرون از اتاق و مراحل آماده‌سازی غذا پرداخته می‌شود و تاکید داستان ‏بیشتر بر اتفاقات درون اتاق به خصوص قهر بهاره همزمان با آماده شدن ‏غذا می‌باشد. تنها بخشی از این فصل که عین آن در فیلم وجود دارد ‏ماجرای پارگی جوراب‌های پدر می‌باشد. که البته در فیلم این صحنه در ‏زمان دیدن فیلم “رضا موتوری” اتفاق می‌افتاد که پدر برای مهمان‌ها ‏گذاشته است.
در ادامه باز هم شاهد مشارکت عمومی اهالی خانه برای ‏آماده کردن غذا می‌باشیم و هم‌چنین از رابطه‌ی دوستانه کارگران ‏ساختمانی که بر فراز خانه‌ها در حال حرکت هستند با اهالی خانه به ‏خصوص یوسف آگاه می‌شویم. بعد کمی به رابطه دکتر و بهاره پرداخته ‏می‌شود و در اینجا از زبان دکتر مانیفیست فیلم را می‌شنویم “که آدم‌ها ‏هم باید در اوج بدبختی شاد باشند” در ادامه تا قبل از آماده شدن غذا ‏سکانس‌هایی وجود دارد که در داستان وجود ندارد از جمله از حال رفتن ‏صدیقه به علت خستگی، آمدن همکاران آقا یدا… (پدر) و جلسه آن‌ها ‏درباره وضعیت شغلی‌شان که این جلسه همراه با نوستالژی نسبت به ‏سینما و مرور خاطرات گذشته سینمای‌شان می‌باشد و در پایان پدر با ‏خواندن اشعار “علی بی‌غم” در فیلم “گنج قارون” بیانیه فیلم را بار دیگر ‏به صورت موزیکال برای ما اجرا می‌کند.
در ادامه در فیلم با حمله گربه به ‏ماهی و جراحی آن توسط دکتر روبه‌رو می‌شویم که باز هم این ماجرا در ‏کتاب وجود ندارد سپس شاهد انداختن سفره و چیده شدن غذاها در آن ‏با جزییات کامل هستیم که این بخش نیز در داستان بسیار سریع از آن ‏گذشته می‌شود تا به موضوع اصلی که همان قهر بهاره و رابطه او و ‏مامان است پرداخته شود. در فصل بعد از کتاب نیز اشاره شده است که ‏تنها مهمان تازه آن‌ها مش مریم است اما در فیلم ابتدا شاهد آماده شدن ‏تک تک مهمان‌ها و بعد هم ورود همگی آن‌ها به اتاق مامان است که ‏البته قضیه آوردن ترشی مش مریم و شامی‌های او و ناراحتا او از نخوردن ‏غذاهای او در هر دو اثر، کم و بیش به‌ صورت مشابهی می‌باشد اما ‏هدیه‌ی مش مریم در هر کدام متفاوت است. در داستان مش مریم ‏کیسه‌ی حمامی به عروس هدیه می‌دهد و مامان تعریف می‌کند که او ‏برای گذراندن زندگی‌ش کیسه حمام می‌دوزد و می‌فروشد اما در فیلم ‏مش مریم پارچه‌ای شبیه گلیم به عروس هدیه می‌دهد و آن را یادگاری از ‏شهر ایلام و دوران بمباران می‌داند. پس از جمع کردن ظروف باز هم ‏شاهد رقص پدر هستیم.
اما بیماری مادر در هر دو اثر یکسان است. ‏عروس و داماد می‌خواهند آنجا را ترک کنند که پدر بازهم از آن‌ها ‏می‌خواهد که بمانند که مادر از این فشار حال‌ش به هم می‌خورد و او را ‏به بیمارستان می‌برند که البته در داستان او را به درمانگاهی می‌برند(ص ‏‏۸۷) در درمانگاه بعد از معاینه مامان توسط دکتر حاجی او با پسرخاله ‏روبه‌رو می‌شود و با او صحبت می‌کند اما در فیلم تا قبل از آمدن دکتر ‏حاجی ما شاهد رهسپار شدن آن‌ها به وسیله فولکس و موتور به ‏بیمارستان هستیم. در بیمارستان نیز مش مریم با گریه و زاری همه‌چیز را ‏به هم می‌ریزد. پایان این دو اثر چیزی متفاوت است که هیچ ربطی به هم ‏ندارد.
در داستان بعد از مرخص شدن مامان آن‌ها در مسیر بازگشت از ‏مقابل خانه احترام خانم می‌گذرند و در رابطه با او صحبت می‌کنند. در ‏فصل آخر مامان به خانه آمده و بستنی را که پسرخاله در مسیر بازگشت ‏برای آن‌ها خریده است برای بهاره می‌آورد که در این مدت در خانه تنها ‏مانده است. اما در فیلم به محض این‌که آن‌ها از بیمارستان بر می‌گردند ‏صدیقه و بهاره برای عروس و داماد رختخوابی آماده می‌کنند. پدر به سراغ ‏مامان می‌آید مامان به او می‌گوید بالاخره “کار خودت را کردی”. پلان آخر ‏فیلم تصویری از پنجره‌های است که تک به تک چراغ‌شان خاموش ‏می‌شود.‏
علاوه بر قسمتهای متفاوتی که داستان و فیلم نسبت به هم دارند ‏بزرگ‌ترین اختلاف این دو در راوی آن‌ها می‌باشد در کتاب به خوبی ‏مشخص است که اتفاقات از ذهن راوی گذشته و به ما می‌رسد و این ‏راوی کسی نیست جز امیر. که البته در بعضی قسمت‌های داستان به ‏خصوص جاهایی که امیر دارای کنش است نگاه راوی به راوی دانای کل ‏نزدیک می‌شود. برای نمونه صفحات ابتدایی کتاب به خوبی نشان‌دهنده ‏راوی بودن امیر می‌‌باشد. یا فصل هفتم با عنوان حالا مادر چکار کند؟ ‏نشان‌دهنده‌ی راوی بودن امیر است. خط اول این فصل درست عین عبارت ‏فصل می‌باشد(ص ۴۸) و به خوبی مشخص است که راوی این سوال را از ‏خود می‌پرسد که مامان قرار است که چگونه مهمانی را برگذار نماید. و یا ‏این‌که عنوان فصل پنجم آدم خوب از ذهن امیر بیرون آمده است چون آن ‏فرد او را نجات داده است. البته همان‌گونه که اشاره گردید فصل‌هایی ‏مانند فصل ۳ روایت به دانای کل نزدیک می‌شود. ‏
● شخصیت ‏
در این بخش سعی می‌شود که به طور مجزا نگاهی هر چند کوتاه و ‏مختصر بر شخصیت‌های فیلم انداخته شود و به تفاوت‌های آن‌ها با ‏شخصیت‌های کتاب توجه شود. ‏
▪ مامان:
شاید شخصیتی که کمترین تفاوت را در داستان و فیلم با هم ‏دارند، مامان باشد، که تقریـبن دارای همان ویژگی‌هایی است که در ‏داستان دارای آن است. شاید تنها تفاوت جزیی داستان و فیلم از آنجا ‏ناشی می‌شود که در داستان همیشه او را با عنوان مامان می‌شناسیم ‏و آن هم بخاطر راوی بودن امیر می‌باشد و اینکه او از نظر امیر همیشه ‏مامان است اما در فیلم در چند جا از زبان همسایگان نام اصلی او ـ عفت ‏خانم ـ را می‌شنویم. ‏
▪ پدر :
اسم او در کتاب عباس آقا است و کارگر کارخانه موزاییک سازی ‏است اما در فیلم اسم آن به آقا یدا… تغیر یافته است و شغل او ‏آپارات‌چی سینما است . در داستان از زبان خود او می‌شنویم که در ‏ابتدایی جوانی چوپان بوده است و در روستا زندگی می‌کرده است و بعد ‏به شهر می‌آید و به عنوان کارگر ساختمانی شروع به کار می‌کند و در ‏همین حین عاشق زن‌ش می‌شود(ص ۳۰) اما در فیلم به هیچ‌چیز این ‏ماجرا اشاره نمی‌شود فقط در جایی اشاره‌ای به آمدن از پشت کوه ‏می‌کند. او در طول فیلم خود را به عنوان یک “عشقِ فیلم” تمام عیار، که ‏زندگی خود را وقف سینما کرده و البته به هیچ جا نرسیده است نشان ‏می‌دهد. ‏
▪ امیر :
تفاوت امیر داستان و فیلم در سن آن‌ها است امیر در داستان ۱۵ ‏ساله است (ص ۲۱) اما ظاهر او در فیلم کمتر از این نشان می‌دهد هر ‏چند صحنه‌ای در کتاب و هم فیلم وجود دارد که امیر مشغول ور رفتن با ‏جوش کنار دماغش می باشد که این می تواند نشانی از رسیدن امیر به ‏بلوغ باشد از دیگر تفاوت‌های امیر داستان و فیلم در نوع رفتار او می‌باشد ‏امیر در داستان به جز فصل فرار که سوار ماشین می‌شود، بچه‌ا‌ی ‏حرف‌شنو نشان می‌دهد. که البته در همان فصل نیز ابتدا از سر کنجکاوی ‏و سپس به اجبار رانندگی می‌کند اما امیر فیلم بیشتر سر به هوا و ‏شیطان است و هرگاه این خصوصیات را از خود نشان نمی‌دهد سعی دارد ‏خود را بزرگ‌تر از سن‌ش نشان دهد و دست به کارهایی می‌زند که از ‏سن او بزرگ‌تر است از جمله تلاش برای تهیه مرغ و ماهی. ‏
▪ بهاره :
بهاره‌ی داستان دختر بچه‌ای‌ست ۱۲ ـ ۱۳ ساله. اما بهاره‌ی فیلم ‏حدود ۱۶ ـ ۱۷ سال سن دارد. او در نیمه‌ی اول داستان بیشتر به عنوان ‏یک شخصیت همراه مامان خود را نشان می‌دهد. اما در بخش دوم ‏داستان دارای نقش بیشتری است و دست به اقداماتی می‌زند. ‏خودسرانه از مهمانان پذیرایی می‌کند (ص ۵۳) و حتا در مقابل مامان می ‏ایستد و با او قهر می کند ( ص۷۳ ) و حتا نگران آبروی خانواده است (ص ‏‏۶۸ و ۷۰) اما بهاره‌ی فیلم تقریبن چیزی متفاوت است. او دختری ‏دبیرستانی در آستانه‌ی تجربه اولین عشق زندگی‌ش نسبت به دکتر و از ‏هر فرصتی که به دست می‌آورد برای رفتن پیش او استفاده می‌نماید. ‏البته به مانند داستان او در بسیاری از جاها نقش مکمل و همراه مادر را ‏ایفا می‌نماید. ‏
▪ مش مریم :
تفاوت مش مریم در داستان و فیلم به واسطه‌ی داستان ‏گذشته‌ی اوست که ما در فیلم از آن آگاه می‌شویم‌. جنگ‌زده‌ای ایلامی ‏که پس از کشته شدن تمام بستگان‌ش در بمباران به تهران عزیمت کرده ‏است. ‏
▪ صدیقه :
صدیقه هم در فیلم صاحب گذشته‌ای شده است او که قبلن ‏کارمند اداره ثبت بوده است روزی که یوسف برای گرفتن شناسنامه ‏المثنی به اداره آن‌ها مراجعه کرده بوده است، عاشق او می‌شود و این ‏عشق منجر به ازدواج آن‌ها می‌شود. درباره‌ی او از زبان مادر یوسف ‏می‌شنویم که او یوسف را جادو کرده است. ‏
▪ خانم اخوان :
در فیلم تصویری سراسر خوبی از او ارایه شده است. ‏زنی در آستانه‌ی پیری که زندگی خود را وقف کمک به دیگران می‌‌کند. ‏خانم اخوان کتاب نیز دارای همین خصوصیات است. حلوای نذری درست ‏می‌کند و آن را بین همسایگان تقسیم می‌کند (ص ۴۹) وساطت امیر را ‏می‌کند (ص ۴۳) برای مامان برنج می‌آورد و… البته در کتاب خانم اخوان ‏دارای تصویری تک بعدی نیست و در جایی از کتاب بخش دیگر از خود را ‏نشان می‌دهد و در قالب زنی خاله‌زنک فرو می‌رود و درباره‌ی چشمان ریز ‏عروس اظهار نظر می‌کند (ص ۵۰) در جایی از کتاب درباره‌ی اصل و نسب ‏خانم اخوان صحبت می‌شود و مادر اشاره می‌کند که او در شمال دارای ‏آب و ملکی است ( ص ۶۷ ) ‏
▪ پسر خاله :
یا داماد یا همان جناب سرهنگ شخصیت کنونی او در هر ‏دو اثر تقریبن یکسان است فقط در جایی از فیلم بر سر دفاع از صدیقه با ‏یوسف درگیر می‌شود. در داستان درباره‌ی گذشته او بسیار می‌شنویم و ‏آن این که بعد از مردن پدرش در ۱۲ سالگی او به همراه برادرش مغازه ‏سبزی‌فروشی پدر را خود می چرخاندند (ص ۳۲) و او با سختی بسیار ‏درس خوانده و ترقی کرده است.( ص۴۴ ـ۴۵ ) ‏
▪ عروس :
با نام اصلی شوکت از خانواده‌ای با چهار فرزند۳ پسر و او (ص ‏‏۴۴) او در فیلم حتا از نظر چهره هم شبیه آن چیزی است که در کتاب ‏آمده است ” ریزه میزه و کم سن و سال “.( ص ۱۳ ) ‏
▪ آقای دکتر :
یا دانشجو داروسازی او در طول داستان فقط در چند جا از ‏ماجرا شرکت دارد از جمله جایی که پدر می‌خواهد امیر را بزند که او با نام ‏حسین آقای دانشجو در ماجرا شرکت می‌کند(ص ۴۲) اما در فیلم او به ‏عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی است.
در پخت غذا مشارکت می‌کند. ‏ماهی بهاره را جراحی می‌کند. اتاق‌ش محل جلسه پدر می‌شود. او در ‏فیلم در بیمارستان وقتی می‌خواهد وارد اتاق مامان شود خودش را دکتر ‏عادلی معرفی می‌کند در حالی که همیشه از بهاره می‌خواهد او را دکتر ‏خطاب نکند زیرا او دانشجو سال دوم داروسازی است. به گذشته او تنها ‏یک بار اشاره می‌شود و آن هم هنگامی است که او برای رفتن به ‏مهمانی کت و شلوار پدرش را پوشیده است.‏
▪ یوسف :
شوهر صدیقه در کتاب فقط یک بار صدای او را می‌شنویم که ‏زن‌ش را صدا می‌زند اما در فیلم از ابتدا با او آشنا می‌شویم جوانی که با ‏فروش فال گردو زندگی‌ش را می‌گذراند با این‌که همیشه می‌گوید معتاد ‏نیست اما اعتیاد از سر و روی‌ش می‌بارد و وقتی باخبر می‌شود که ‏سرهنگ می‌خواهد به خانه آن‌ها بیاید بساط‌ش را جمع می‌کند. پدر و ‏مادر او از خانواده‌ مرفه‌ای می‌باشند اما او حاضر نیست با آن‌ها زندگی ‏کند. او دارای شخصیت دوگانه‌ای است در جایی زن حامله‌اش را کتک ‏می‌زند اما برای کمک به همسایه غرورش را زیر پا می‌گذارد و به خانه پدر ‏رفته و برای آن‌ها مواد غذایی می‌آورد. ‏
در کتاب شخصیت‌هایی مانند دکتر حاجی و سحر دختر افسر خانم(ص ‏‏۲۱) وجود دارد که در فیلم هم عینن وجود دارند از طرفی چند شخصیت ‏کتاب در حین ساخت فیلم حذف شده‌اند از جمله راننده کامیون(ص ۲۲) و ‏آدم خوبی که به امیر کمک می‌کند(ص ۳۴ الی ۳۶) که البته چند ‏شخصیت نیز به فیلم اضافه شده‌اند مانند دوست امیر(البته شاید او یکی ‏از بچه‌هایی باشد که در ماشین همراه امیر است) و پدرش، همسایه‌ای ‏که در فیلم چند بار او را می‌بینیم که حیاط خانه را نظارت می‌کند و برای ‏مامان گاز و قابلمه و ماکارونی می‌آورد و خودش به همراه زن‌ش در ‏مهمانی شرکت می‌کنند. هم‌چنین پدر و مادر یوسف از این جمله ‏می‌باشند.
هم‌چنین در کتاب فقط یک بار آن هم بدونه اشاره به فرد ‏خاصی به کارگرانی اشاره می‌شود که مصالح ساختمانی را از فراز کوچه ‏جابه‌جا می‌کنند (ص ۱۵) اما در فیلم آن‌ها دارای نقشی پر رنگ‌تری ‏می‌باشند. در حین کار آواز می‌خوانند حتا یکی از آن‌ها به نام ممد آقا با ‏یوسف آشنا است و بالاخره این که از سفره رنگینی که پهن می‌شود ‏سهمی می‌برند و قسمتی از غذا به آن‌ها می‌رسد.
منبع : پنجره


همچنین مشاهده کنید