جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

آیزایا برلین


آیزایا برلین
آیزایا برلین فیلسوف سیاسی و مورخ تاریخ اندیشه ها در ۵ نوامبر ۱۹۹۷ در سن ۸۸ سالگی در شهر آکسفورد انگلستان درگذشت. وی در زمره برجسته ترین نظریه پردازان سیاسی معاصر در باب مفهوم «آزادی» به شمار می آمد.
والدین برلین که در شهر ریکا در لاتویا می زیستند یهودیانی سکولار بودند، اما پدربزرگ و مادربزرگش بر اجرای آداب سنتی مذهب اصرار می ورزیدند. پدر آیزایا تاجر الوار بود و واگن های چوبی تخت خوابدار به راه آهن تزاری می فروخت. در جریان نخستین جنگ جهانی و به دنبال پیشروی آلمان ها به سمت ریکا در ۱۹۱۵، خانواده برلین ابتدا به آندرناپل و سپس در ۱۹۱۷ به پتروگراد رفتند و سپس از بروز انقلاب بلشویکی در روسیه، چون اوضاع را نامساعد تشخیص دادند، به انگلستان کوچ کردند.
آیزایای ۱۲ ساله پس از طی دوران مقدماتی تحصیل، به سال ۱۹۲۸ به دانشگاه آکسفورد رفت و لیسانس خود را در رشته ادبیات کلاسیک، فلسفه و علوم سیاسی اخذ کرد و آن گاه به قصد روزنامه نگار شدن درخواستی به روزنامه «گاردین» نوشت، اما در مصاحبه ورودی توفیق نیافت و به صرافت ادامه تحصیل در رشته حقوق افتاد.
در ایـن هنـگام یـکـی از اسـاتیــد نیــوکـالـج (New College) آکسفورد که با وی دوست بود او را به عنوان مدرس فلسفه به این کالج دعوت کرد. مقارن با همین زمان کالج آل سولز (All Souls) نیز یک بورس تحقیقاتی به او اعطا کرد. به این ترتیب برلین تا سال ۱۹۲۸ که رسما به عضویت کادر علمی نیوکالج درآمد، از مزایای هر دو مسئولیت خود بهره می برد. کتاب کوچک «زندگی و محیط اجتماعی کارل مارکس» که به سال ۱۹۲۹ انتشار یافت، محصول پژوهش او برای کالج آل سولز بود.
آیزایا برلین در دوران دومین جنگ جهانی و به سال ۱۹۴۱ از طرف وزارت اطلاعات انگلستان به آمریکا اعزام شد تا گزارش های مرتبی در خصوص روحیات آمریکاییان و عکس العمل های آنان در قبال جنگ به لندن ارسال کند. گزارش های پر محتوای برلین به زودی توجه وزارت امور خارجه و شخص چرچیل را به خود جلب کرد و سبب شد تا سال بعد او را به عضویت وزارت امور خارجه درآورند و مسئولیت ارسال تحلیل های سیاسی در سفارت انگلیس در واشنگتن را به او بسپارند. مجموعه گزارش های برلین از آمریکا به سال ۱۹۸۱ تحت عنوان «گزارش های واشنگتن ۱۹۴۵-۱۹۴۱» انتشار یافت.
برلین مدتی کوتاه نیز در سفارت انگلستان در مسکو خدمت کرد و در این مدت ملاقات هایی با روشنفکران سرشناس شوروی مانند «بوریس پاسترناک » و «آنا آخماتوا» انجام داد که تاثیر تعیین کننده ای بر جهت گیری فکری او در آینده باقی گذارد و او را بیش از پیش به بررسی اندیشه های متفکران روس و ترجمه آثار آنان به زبان انگلیسی علاقه مند کرد. در پایان جنگ برلین تصمیم گرفت فلسفه را رها کند و به پژوهش در تاریخ اندیشه ها مشغول شود. او در سال ۱۹۵۷ به استادی کرسی نظریه اجتماعی و سیاسی در کالج آل سولز منصوب شد و رساله مشهور خود با نام «دو مفهوم آزادی» را در هنگام تصدی این کرسی قرائت کرد.
در این رساله که از زمان انتشار تاکنون تاثیر بسیار زیادی بر بحث های نظری در باب آزادی باقی گذارده، برلین از یک سو بر این نکته تاکید کرد که آزادی یک مفهوم اساسی و غیرقابل تحویل به دیگر مفاهیم است و آن را نمی توان با تکیه به مفاهیم دیگر مانند عدالت، مساوات، سعادت، آسودگی وجدان و نظایر آن تبیین کرد و از سوی دیگر میان دو نوع آزادی «منفی» و «مثبت» تمایز قائل شد. آزادی منفی به معنای آزاد بودن از قیودی است که توسط دیگران بر شخص تحمیل می شود. آزادی مثبت به معنای آزادی برای دستیابی به خواست ها و علایقی است که شخص بدان ها تمایل دارد. برلین استدلال می کند در حالی که آزادی منفی ارزشمند و ضروری است، آزادی مثبت می تواند به استبداد و اعمال محدودیت بر آزادی افراد از سوی کسانی منجر شود که می پندارند حقیقت مطلق و ارزش های متعالی تنها در اختیار آنان است و تنها آنان شایستگی داوری در خصوص این امور را دارند.
دیدگاه های برلین درباره آزادی به عنوان تفسیر تاز ه ای از لیبرالیسم مورد استقبال قرار گرفت، اما نکته مهمی که می باید از باب رهیافت لیبرالیستی او در نظر داشت این است که برلین به عوض آنکه از لیبرالیسم خوش بینانه «جان استوارت میل» متاثر باشد، کاملا تحت تاثیر لیبرالیسم بدبینانه متفکران روس است. برلین در جبین بشریت نور رستگاری نمی بیند و به آینده خوش بین نیست و بر این باور است که ابنای بشر به دست خود موجبات نابودی خویش را فراهم می کنند. او موافق با این رهیافت برای یکی از آخرین آثار خود نام «الوار خمیده انسانیت» را برگزید که آن را از عبارتی از کانت وام گرفته بود: «از الوار خمیده انسانیت هیچ چیز راستی تاکنون ساخته نشده.»برلین که به زبان های روسی، آلمانی، انگلیسی و فرانسه تسلط داشت، سخنوری توانا و مدرسی خوش محضر بود.
اما در کار نویسندگی بیشتر به مقاله نویسی گرایش داشت تا تحریر کتاب های جامع و تقریبا همگی آثارش در قالب مقالات متنوعی است که در مجموعه های مختلف جمع آوری شده است و احیانا در آنها موارد تکراری نیز به چشم می خورد. او در یکی از مقالات مشهورش با نام «خارپشت و روباه» که در آن به بررسی دیدگاه تولستوی درباره تاریخ پرداخته، متفکران را به دو گروه خارپشت ها و روباه ها تقسیم می کند.خارپشت ها آنانی هستند که در طول زندگی یک ایده عمیق و بزرگ عرضه می کنند و همه آثار قلمی شان در بسط و تکمیل همان ایده اصلی است.روباه ها به عکس کسانی هستند که به حوزه های گوناگون سر می کشند و از هر یک از گشت و گذارهای خود ارمغان کوچکی به همراه می آورند.
برلین روباهی بود که دو ایده اصلی را همچون خارپشت ها مطرح ساخته بود: آزادی و کثرت گرایی (پلورالیسم). برلین در عین اعتقاد به پلورالیسم و تاکید بلیغ بر این نکته که در جوامع بشری احیانا ارزش ها، اصول و آرمان هایی یافت می شوند که به یکدیگر قابل تحویل نیستند و افراد باید بیاموزند که در کنار هم و با رعایت احترام متقابل برای آرا و اندیشه های یکدیگر زندگی کنند به نسبی گرایی قائل نبود و بر عام بودن برخی ارزش ها نظیر آزادی و معرفت علمی تاکید می ورزید.
مسعودخیرخواه
منبع : مجله فلسفی زیزفون