پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نگرانی های فلسفی ـ سیاسی جلال الدین دوانی


نگرانی های فلسفی ـ سیاسی جلال الدین دوانی
جلال الدین محمدبن اسعد دوانی را باید فیلسوف دوره زوال اندیشه فلسفی نامید. وی به همراه حکیم سید صدرالدین دشتکی شیرازی معروف به «سید سند» مکتب شیراز را با رقابت های علمی و مناظرات فکری پایه گذاری نمودند. دوران حیات دوانی مربوط به عصر حکمرانی ترکمانان سنی و شیعه در ایران سده های هشتم و نهم می باشد. حوزه فلسفی شیراز همواره متفکران بزرگی در فلسفه و کلام داشته است: قاضی بیضاوی(۶۸۵)، قطب الدین شیرازی (۷۱۰)، قاضی عضدالدین ایجی (۷۵۶)، میرسید شریف جرجانی (۸۲۴)، صدرالدین دشتکی (۹۰۳)، قاضی کمال الدین (۹۰۹) و فاضل باغوی شیرازی(۹۹۴)‎/
در باب اهمیت اندیشه فلسفی دوانی در حوزه فلسفی شیراز باید گفت که برخی ابن رشد را پایان حیات فلسفی در تمدن اسلامی برمی شمارند. این افراد از مکتب فلسفی مراغه یا خواجه نصیر، مکتب فلسفی شیراز، اصفهان و تهران آگاهی نداشته یا غفلت ورزیدند. اقدام خواجه نصیر کوششی بود در احیای فلسفه مشاء پس از ستیز غزالی و نابسنده بودن پاسخ های ابن رشد که بیشتر درصدد دفاع از ارسطو برآمد تا ابن سینا؛ کوشش خواجه در تبیین روشمند فلسفه ابن سینا و اهتمام خواجه به حکمت عملی از چنان اهمیتی برخوردار است که بسیاری فلسفه خواجه را تجدید حیات فلسفه اسلامی تلقی می کنند. خواجه در جایگاه دفاع از فلسفه توانست به بهترین وجه و نیکوترین شکل، به شکوک غزالی و فخر رازی پاسخ دهد. از دوره خواجه تا برآمدن مکتب اصفهان و مکتب متعالیه دوره ۴۰۰ساله ای را تشکیل می دهد که دوره طولانی کوشش فیلسوفان شیعی در حفظ میراث عقلی است. این دوره اساساً به زمان طولانی خواجه نصیر تا جلال الدین دوانی و دوره دوانی تا ملاصدرا شهرت یافته است. در این فاصله زمانی، تنها تأملات فلسفی خواجه نصیر و جلال الدین دوانی (و پس از آن مکتب اصفهان) است که توانسته چراغ فلسفه را از گزند ویرانی های مغولان، تیمور و غیرایرانیان مصون و همچنان روشن نگه دارد.
در خصوص نسبت دوانی و سهروردی باید گفته شود که بسیاری از متفکران که به پژوهش در فلسفه و تمدن اسلامی علاقه مند بودند، واکنش ابن رشد به غزالی را نخستین و تنها پاسخ تلقی کرده اند اما حقیقت آن است که نخستین پاسخ نه از غرب اسلامی بلکه از جانب شیخ اشراق و شرق عالم اسلامی رخ داد. سهروردی در آثار متعدد به احیای سنت عقلی و حکمت ایرانی- اسلامی اقدام می ورزد اما پاسخ اصلی او به غزالی در «هیاکل النور» اتفاق می افتد. دوانی از معدود فیلسوفانی است که در دوره زوال به سهروردی می اندیشید و با مطالعه در آرای او بخصوص اثر هیاکل النور، خود را به نوعی مجدد سهروردی معرفی می کند. آشنایی دوانی با سهروردی منحصر به آثار باطنی گری سهروردی نبوده بلکه بر اندیشه اشراقی او در حکمه الاشراق و سایر رساله های رمزی- فلسفی اش وقوف دارد.
این پیوند سبب شد که اندیشه فلسفی دوانی از فلسفه مشایی به رغم علاقه مندی او به خواجه نصیر دور گردد و علاوه بر سهروردی، به ابن عربی نیز علاقه مندی نشان دهد. دیدگاه دوانی درباره علیت و رابطه علت و معلول، حکایت از گرایش بسیار نیرومند دوانی به اندیشه سهروردی و حکمت اشراقی دارد. سهروردی در هیاکل النور به تبیین و استحکام بخشیدن اندیشه ای دست می زند که غزالی در الفضایح الباطنیه و تهافت الفلاسفه به آن سخت هجوم آورده و باور به آن را سبب کفر و گمراهی برشمرد.
در مکتب شیراز، هم دوانی و هم خاندان دشتکی به تفسیر و شرح هیاکل می پردازد. اگرچه تفسیر این دو متفاوت است اما نوع اقبال به سهروردی درمکتب شیراز حائز اهمیت بیشتری است. دوانی در شواکل الحور ضمن تبیین آرای اشراقی شیخ، به تحلیل مفهوم هیکل پرداخته و با بهره مندی از حکمت خسروانیین، آن را به معنی صورت و انوار مجرد تأویل کرد. غیاث الدین منصور دشتکی فرزند سید صدرالدین دشتکی که آراءشان مقابل دوانی بود، هیکل در اندیشه سهروردی را نه بر رویکرد معرفت شناسی او که با استناد بر آراء هستی شناسی سهروردی به معنای «جای رفیع» و «بتخانه» تحلیل می برد. مفسران در مکتب اصفهان و حکمای شیعه، رأی دوانی را مورد تأیید قرار دادند.
سهروردی درصدد تجدید هویت ایرانی- اسلامی است، کوششی که در زمان دوانی نیز می تواند معنادار و بلکه ضروری به نظر برسد. سهروردی در دوران سستی خلافت بغداد و ترکتازی ایوبیان و سرکوب فاطمیون و نزاریان عقل گرا نیازمند بازآفرینی عناصر ایرانی و اسلامی ناب است که پیوند نیرومندی با حکمت شیعی دارد و دوانی نیز دردوران حکومت ترکمانان و سقوط عقل و اخلاق این ضرورت را احساس می کند. هیچ اندیشه دیگری غیر از تجدید حیات ملی- دینی نمی تواند توجه دوانی و حتی مکتب شیراز را به آثار سهروردی و بخصوص هیاکل النور و الواح عمادی برانگیزاند.
میان نگره های اسماعیلیه، سهروردی و دوانی درباره سه بنیاد هیاکل هفتگانه، امامت و هفت دور و ارواح نورانی پیوند نیرومندی وجود دارد. در واقع فلسفه سهروردی به مثابه زمینه یا حتی مقدمه برای طرح سیاسی اوست. مراد سهروردی از اشراق، نور، هیاکل، ارواح نورانی، ظلمت، طلسم، حواس ظاهر و باطن و نظایر آن، بهره گیری در آئین سیاسی است. یعنی سهروردی آگاهانه از این مفاهیم سود می برد و دوانی نیز کمابیش در این زمینه همچون سهروردی عمل می کند. هدف اساسی سهروردی و نیز دوانی تلفیق اندیشه های ایرانی و اسلامی است. وضعیت سیاسی- اجتماعی زمان این دو سبب اصلی توجه این دو متفکر به این آموزه گردید. در دوره سهروردی نه اندیشه اسلامی حاکم بود و نه رهیافت صحیح که به باور سهروردی خردمندی و حکمت باشد لذا سهروردی معتقد بود که با گسترش اندیشه ایرانی می تواند هم دوره نورانی و عصر حکمت را شکل دهد و هم ضعف و سستی را از تمدن اسلامی دور کرده و عصر شکوهمندی را تجدید نماید. این وضعیت در دوران دوانی هم در عصر دولت قراقویونلوها وهم آق قویونلوها به چشم می خورد. نه عنصر اسلامی به معنای صحیح در این دو طایفه بازمانده از عصر مغولان دیده می شود و نه عنصر حکمت و خردورزی؛ لذا دوانی درصدد گسترش اندیشه سهروردی یعنی تفکر اشراقی ایرانی و اسلامی شیعی با شرح آراء او برمی آید.
به هر روی رهیافت مسلط در سهروردی و دوانی، اندیشه و آئین سیاسی است و غرض دوانی از شرح هیاکل النور هم پاسخ به رویکرد شافعی و اشعری مسلک غزالی است که از سده ششم جریان غالب در کشورهای اسلامی گردید و دوانی همچون سهروردی و خواجه نصیر کوشید تا با آن به مقابله برخیزد و هم تدوین اندیشه مستقل بر پایه های اسلامی، ایران و باطنی گری است.
اعتقاد نویسنده این است که نخستین واکنش در برابر حملات غزالی، کتاب هیاکل النور است یعنی پیش از آنکه غرب اسلامی به دفع و مقابله با غزالی و تهافت الفلاسفه او برخیزد و تهافت التهافت را بنویسد، فیلسوفانی در شرق اسلامی همچون سهروردی به پاسخگویی برآمدند. دوانی با وقوف بر اهمیت هیاکل النور در مقابله با غزالی به بازخوانی و شرح متن برآمده و می کوشد تا ضمن مخالفت با اشکالات غزالی به تحکیم اندیشه های فلسفی (آمیزه ای از ابن سینا و سهروردی) اقدام ورزد. در حقیقت، سهروردی با کمک عناصری چند همچون اندیشه ایرانی، اصالت نور و تشکیک آن، تفکر باطنی گری و گنوسیستی و اندیشه اسماعیلی می کوشد تا هم گرایش باطنی را استحکام بخشد، هم زمینه های حکمت اشراقی را فراهم سازد و هم اشکالات کلامی غزالی را پاسخ دهد و مهمترین دغدغه او در پاسخ به غزالی مناقشه میان تفکر اشعری و حکومت غیرایرانی سلجوقی با تفکر عقلی- اشراقی و احیای نظریه ایرانشهری و طرد عناصر غیرایرانی است. دوانی به تمام این عناصر در دوره حکومت غیرایرانی ترکمانان توجه داشته و امیدوار بوده تا در پرتو احیای اندیشه اشراقی هم به تجدید حیات عقلی و فلسفی در مقابل نضج کلام اشعری، دست یابد و هم بتواند دیدگاه ایرانی را در سده نهم و دهم گسترش دهد. اگر این فرضیه درست باشد، دوانی را باید پایه گذار فکری و نظریه عرفان اشراقی- ایرانی در دولت صفویه دانست. بالاخص آنکه بسیاری از متفکران دوره صفویه همچون ملاصدرا خود را وامدار دوانی می دانند. نکته پایانی اینکه دوانی در اصول بنیادین معرفت نیز پیرو سهروردی است گرچه نوع بیانش متفاوت و براساس نظریاتی در باب علیت شکل گرفته است. دوانی معتقد است که ویژگی و شأن اصلی علم و معرفت، تکثیر واحد و توحید کثیر است:«أن شأن العلم تکثیرالواحد و توحید اکثیر». دوانی در این عبارت به صراحت نشان می دهد که تحت تأثیر حکمت اشراقی و ابن عربی است.
«مکتوب حاضر گزیده ای از متن سخنرانی دکتر قاسم پورحسن با عنوان «جلال الدین دوانی و احیای اندیشه فلسفی سهروردی» است که در تاریخ ۱۷آذر سال جاری در همایش مکتب شیراز، در شیراز ارائه شد.»
دکتر قاسم پورحسن
منبع : روزنامه ایران