جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نامش را محمد بگذار!


نامش را محمد بگذار!
روزگاری بود كه شهر مكه را خشك‏سالی فرا گرفته بود و قریش و ساكنان این شهر، در تنگی به سر می‏بردند. هر چند مكیان از راه تجارت و بازرگانی به ثروت رسیده بودند؛ پول داشتند؛ زر و زیور داشتند؛ ولی آب و نان نداشتند؛ گرسنگی و تشنگی، آنها را می‏آزرد.
ناگهان اوضاع دگرگون گردید. آسمان باریدن گرفت. حوض‏های چرمین كه یادگار هاشم بود، از آب پر شد. سبزی و خرمی، سرزمین مكه و كوهستان خشك پیرامون آن را فرا گرفت. زردی چهره‏ها و رخسارها، به گلگونی تبدیل گردید؛ به طوری كه قریش، آن سال را سال خرمی نام نهاد.
دگرگونی اوضاع، ناگهانی بود؛ چون به طور سریع انجام شد. دانشوران پی بردند كه نشانه‏ای است از رحمتی عظیم بر این شهر؛ چون خشك‏سالی، دورانی دارد و سال‏ها طول می‏كشد تا ترسالی پدید آید. تغییر ناگهانی، خشك‏سالی را بر هم زد و ترسالی را ارمغان آورد و این، بر خلاف سنت طبیعت بود و مژده‏ای بود كه مهر ازلی را اعلام می‏داشت و چنین خبر می‏داد: عروس عبدالمطلب، آمنه دختر وهب، به رحمهٔ للعالمین باردار گردیده است؛ رحمتی كه میلیاردها بشر از آن برخوردار خواهند شد.
● رؤیای پیر قریش‏
وقتی عبدالمطلب در حِجْر اسماعیل خوابیده بود، خوابی دید كه مضطرب و پریشان گردید و برای تعبیر خوابش، نزد كاهنی رفت. كاهن از چهره پیر قریش به اضطراب درونی و پریشانی وی پی برده، پرسید: «سید عرب را چه شده كه رنگش پریده است»؟
عبدالمطلب گفت: «خوابی دیدم كه مرا پریشان ساخته است. درختی تناور دیدم كه از پشت من روییده، سر به آسمان كشیده، شاخه‏هایش به شرق و غرب رسیده، نوری از آن می‏تابید؛ چندین برابر نور خورشید. عرب و عجب را دیدم كه در پیشگاه او، سر به سجده فرود آوده‏اند و دمادم، عظمتش گسترده‏تر می‏گردید. گروهی از قریش را دیدم كه می‏خواستند این درخت را قطع كنند؛ وقتی بدان نزدیك می‏شدند، جوانی زیبا را دیدم كه جامه‏ای پاكیزه بر تن داشت و از درخت دفاع می‏كرد و قریشیان را كیفر می‏داد».
كاهن عرب از شنیدن این رؤیا، در فكر فرو رفت و سپس گفت: «اگر چنین خوابی دیده باشی، پسری از نسل تو خواهد آمد كه پیغمبر خواهد شد و جهانی پیروش خواهند بود».
● سروش درِ گوشی‏
بانوی بانوان، آمنه دخت وهب، چنین حكایت می‏كند:
وقتی كه به فرزندم باردار شدم، سروشی به گوشم رسید كه می‏گفت: تو به پیشوای بشر، باردار شده‏ای؛ وقتی كه بدین جهان قدم گذارد، بگو: «بارالها! این نوزاد یگانه را در پناه خودت قرار می‏دهم تا از شرّ دشمنانش محفوظش بداری». سپس گفت: «نامش را محمد بگذار».
● میلاد
هنوز یك سال از هجوم سپاه فیل نگذشته بود. قحطی، سپری شده، خرّمی، سراسر كوهستان مكه را فرا گرفته بود؛ به طوری كه در تاریخ مكه، چنین خرمی‏ای دیده نشده بود و ساكنانش در بهترین خوشی و سعادت می‏زیستند. در چنین زمانی، در هفدمین روز ماه ربیع‏الاول و در سپیده‏دم این روز، نوزادی بی‏نظیر، بدین جهان قدم گذارد. این هفدهم، با هفدهمین روز دی ماه پارسی، برابر بود و ۴۲ سال از شهریاری انوشیروان، شاهنشاه ایران، می‏گذشت.۱
مادر این نوزاد، بانوی بانوان، آمنه، دخت وهب بود و پدرش، عبدالله، پورِ عبدالمطلب كه از دنیا رفته بود و فرزند خود را ندید.
هنگامی كه آمنه را درد زاییدن گرفت، بانوی بزرگوار، فاطمه دختر اسد را آگاه كرد. فاطمه، همسر ابوطالب، برادر عبدالله، پدر نوزاد بود. فاطمه حاضر شد و به پرستاری آمنه پرداخت.
آمنه چنین می‏گوید: «هنگامی كه پسرم دیده بدین جهان گذارد، نوری درخشیدن گرفت كه من استخر فارس و كاخ‏های بُصرای شام را دیدم». این مكاشفه‏ای برای آمنه بود؛ در ساعت میلاد فرزندش.
آمدن نورسیده را به نیای بزرگوارش خبر دادند. پیر قریش، به یاد جوان ناكامش، عبدالله افتاد و اشك در دیدگانش حلقه زد؛ به سرعت به دیدار نوزاد شتافت و در آغوشش گرفت و بوسیدن آغاز كرد. آمنه سروشی را كه هنگام باردار شدن به گوشش رسیده بود، برای پدر شوهر بیان كرد. پیر قریش، نوزاد را بغل كرده، به درون كعبه برد و به نیایش پرداخت و برای نوزاد، دعا كرد و خدا را از این عطیه گرانبها، سپاس گفت و شكر الهی را به جا آورد و سپس نوزاد را آورد و به مادرش سپرد.
عبدالمطلب در هفتمین روز ولادت نوزاد، گوسفندی كشت و بستگانش را دعوت كرد. از او پرسیدند: «این میهمانی، برای چیست»؟ گفت: «برای احمد است». پرسیدند: «چرا احمدش می‏خوانی»؟ گفت: «چون آسمانیان و اهل زمین او را می‏ستایند».
فاطمه دخت اسد، پس از آن كه آمنه فارغ شد، نزد شوهرش رفت و به ابوطالب مژده داد كه برای برادر ناكامت، پسری متولد شده است. رادمرد عرب به وی گفت: «سی سال دیگر، تو نیز پسری خواهی آورد همانند این نوزاد؛ جز این كه او پیغمبر نیست».۲ ابوطالب، پیغمبر نبود؛ ولی مانند پدر، راهی به جهان دگر و عالم بالا داشت و دریچه‏ای از غیب، بر او باز بود. ابوطالب، نوزاد را می‏شناخت و وحی او را هم.
● پرسشِ دانشمند یهود
روز میلاد نوزاد مقدس، دانشمندی از یهود، نزد سران قریش آمد و از آنها پرسید: «برای شما در این شب، نوزادی متولد شده است»؟ گفتند: «مگر چه شده است»؟ گفت: «دیشب در این شهر یا در فلسطین، نوزادی آمده كه نامش احمد است». قریشیان به تكاپو پرداختند و از نوزاد آمنه آگاه شدند و گفتند: «آری، دیشب در میان ما، پسری متولد شده است». دانشمند یهود گفت: «به من نشانش دهید» و نشانش دادند. وقتی چشمش به نوزاد افتاد و مُهر نبوت را میان دو شانه‏اش نگریست، حالش دگرگون شده، گفت: «پیامبری، از میان اسرائیلیان رفت».
● حوادث شگرف‏
هنگامی كه نوزاد مقدس، قدم بدین جهان گذارد، حوادثی بزرگ و ناگهانی در جهان رخ داد كه تاریخ‏نگاران، همگی بر آنها نظر دارند و عبارتند از:
۱) كاخ شهریاران ایران لرزید و چهارده كنگره آن فرو ریخت.
۲) آتشكده پارس، خاموش شد. این آتشكده، هزاران سال بود كه می‏سوخت و دمی خاموش نشده بود و یك باره خاموش گردید. موبدانی كه در خدمت آتشكده كار می‏كردند، سالیان دراز، هیزمش را فراهم می‏ساختند و نمی‏گذاشتند كه خاموش گردد.
۳) دریاچه ساوه فرو نشست.
۴) بت‏هایی كه در جهان بود، همگی به رو بر زمین افتادند.
۵) شاهان جهان، در آن روز، لال گردیدند و از سخن گفتن ناتوان شدند.
۶) تخت‏های سلاطین، خود به خود واژگون گردید.
۷) رود سماوه،۳ پس از سال‏ها خشكی، جوشید و پرآب گردید.
۸) بت‏هایی كه درخانه كعبه گذارده شده بود، سرنگون شدند.
این حوادث ناگهانی، هشداری از سوی فرستنده پیغمبر خاتم بود تا بشر پی برد كه در آستانه تحول بزرگی است و در عین حال، معجزاتی برای این مولود مقدس بود. این حوادث، خبر می‏داد كه جاهلیت و نادانی، باید سپری شود و دانش و بینش، باید آغاز گردد.
ترقیات علمی مهمی كه پس از ظهور پیغمبر خاتم، در این هزار و اندی سال در زندگانی بشر پدید آمده، با گذشته چندین هزار ساله پیش از آن حضرت، قابل مقایسه نیست. كتاب‏هایی كه در اخلاق، فلسفه و علوم و فنون گوناگون در این زمان نوشته شده، صدها میلیون برابر كتاب‏هایی است كه بشر پیش از ظهور پیغمبر خاتم، نوشته بود. پس از این عصر بود كه علوم انسانی و تجربی، تكاملی بی‏سابقه یافتند. عالمان و دانشورانی كه در این هزار و اندی سال پیدا شده‏اند، هزارها برابر دانشورانی هستند كه در آن چند هزار سال بوده‏اند و شاعران و نویسندگانی كه در این چهارده قرن آمده‏اند، در طول قرن‏های گذشته، نظیرشان دیده نشده است.
در حوادثی كه هنگام ولادت پیغمبر خاتم رخ داده، رازهایی نهفته است كه شاید ناگشوده بمانند.
سرسبزی و خرمی مكه پس از خشك‏سالی، هنگام باردار شدن آمنه، مژده‏دهنده نزدیكی ظهور پیغمبر خاتم بود؛ باشد كه بشر، هوشیار گردد و این دعوت را بپذیرد و بداند كه ارمغان سعادت و خوشبختی در راه است.
لرزیدن كاخ پادشاه ایران، لال شدن شهریاران و واژگون گردیدن تخت سلاطین، آژیری برای ستمكاران و مژده‏ای برای ستمكشان بود. اینها خبر از ظهور پیامبری می‏دادند كه برای ایجاد حكومت عدل و داد در جهان، قیام می‏كند و به وسیله دعوت و ایجاد رشد و تكامل بشر، اهداف خود را عملی می‏سازد؛ نه به وسیله زور و فشار.
اینها هشدارهایی بود تا خسرو انوشیروان بداند كه حكومت ساسانی، رفتنی است و روزهای واپسین خود را می‏گذراند و دانشوران جهان پی برند كه حكومت‏های عنصری و نژادی، نابود خواهند شد و توحید و یگانگی بشر آغاز خواهد شد.
سرنگونی بت‏ها، از دعوت این پیامبر خبر می‏دهد؛ زیرا این دعوت، دعوتی است بت‏شكن. باید بت‏پرستی از میان بشر برود؛ خواه بت‏های سنگی و خواه بت‏های گوشتی. فرعون صفتانی كه به نام حزب یا مذهب، بر مردم مسلط شده‏اند، باید محو گردند و خداپرستان، به جای آنها، سرتاسر جهان را، حاكم شوند.
آتشكده فارس خاموش شد؛ آتشكده‏ای كه هزار سال می‏سوخت؛ تا بشر بداند قدرتی وجود دارد كه بالاتر و برتر از قدرت آتش هزار ساله‏ای است كه هزاران بشر نگذاشتند خاموش شود. فرستنده پیغمبر خاتم، قدرتش بالاتر از قدرت قوای طبیعی است. خاموش شدن ناگهانی چنان آتشی كه از نظر عادی محال است، نشان‏دهنده قدرت خدایی است كه می‏تواند خاموشش كند؛ همان گونه كه برای ابراهیم خلیل علیه‏السلام كرد.
پرآب شدن رود سماوه، پس از سالیان درازی خشكی، خبر می‏دهد كه تشنه‏كامان زلال حقیقت، ناامید نشوند و همیشه امیدوار باشند؛ یأس و نومیدی را كنار گذارند و بدانند كه رحمت حق، فراموششان نخواهد كرد.
فرو رفتن دریاچه ساوه می‏رساند كه آب، آفریده‏ای است از آفریدگان؛ پدید می‏آید و ناپدید می‏شود و قدرت بر حفظ حیات خود ندارد؛ با آن كه حیات‏بخش گیاه، حیوان و انسان است. موجودی كه تنواند خود را از گزند حوادث محفوظ نگه دارد، چگونه می‏تواند دیگری را از گزند، محفوظ بدارد؟ قدرت نامتناهی از آن پدیدآورنده آب است كه در یك لحظه، دریاچه ساوه را خشك می‏كند و رود سماوه را پرآب می‏سازد؛ در حالی كه همه آب‏های جهان، آتش‏های جهان و پادشاهان جهان، چنین قدرتی ندارند.
مجموع این حوادث شگرف، برای هوشیار شدن و بیدار شدن بشر است تا موحد و یكتاپرست شود و خدایان وبت‏های مصنوع خود را به دور اندازد.
۱. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵؛ باید تولد آن حضرت، سال ۵۷۳ میلادی باشد؛ چون جلوس انوشیروان بر تخت شاهی، در سال ۵۳۱ میلادی بوده است.
۲. اصول كافی، ج ۱، كتاب الحجه، ص ۴۵۲؛ اثبات الهداهٔ، ج ۱، ص ۱۵۳.
۳. شهری در عراق.
آیهٔالله سید رضا صدر
منبع : نشریه الکترونیکی پرسمان