پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

حرمت غیبت در منابع فقه


حرمت غیبت در منابع فقه
«غیبت» به علت آثار سوء فردی و اجتماعی بسیاری که برآن مترتب است موردتوجه قرآن کریم، ائمه اطهار(ع) و فقهای شیعه قرار گرفته است. در این مقاله نویسنده کوشش کرده است تا به تبیین دلایل حرمت غیبت در منابع چهارگانه فقه که عبارتند از: قرآن کریم، احادیث و روایات (سنت)، عقل و اجماع بپردازد.
اینک با هم مطلب را ازنظر می گذرانیم:
حرمت غیبت از منظر منابع چهارگانه فقه
همانگونه که می دانیم ومنابع استخراج احکام شرعی چهار منبع می باشد، به قرار زیر صحیح و معتبر است:
۱)کتاب (قرآن)
۲)سنت
۳)عقل
۴)اجماع
حال می خواهیم در اینجا ثابت کنیم که مسئله «غیبت» از دیدگاه هر چهار منبع فوق حرام است. در رساله حاضر چون بحث از «آثار سوء غیبت از منظر قرآن و حدیث» می باشد. دلایل حرمت غیبت را ازنظر قرآن و سنت می گسترانیم و راجع به دیدگاه عقل و اجماع درمورد غیبت به اجمال سخن می گوئیم.
۱)حرمت غیبت از نظر قرآن کریم
قرآن، که کتاب روشنگر و راهنما و انسان سازی است ازجانب ایزد متعال بر قلب نورانی پیامبر اکرم(ص) نازل گردیده تا ایشان راه پیشرفت و ترقی و سعادت رابه، احسن وجه برای انسان تبیین کند.
قرآن عقل و وجدان انسان را مورد خطاب قرار می دهد و از رهگذر عبادات، روح و روان او را تزکیه می کند و هرچیز که تکامل فردی و اجتماعی را تباه سازد حرام می شمارد. از جمله محرمات «غیبت» است حال به نکاتی چند درمورد «غیبت» ازنظر قرآن کریم می پردازیم:
آیاتی را که دلالت بر حرمت غیبت دارد، به دو دسته می توان تقسیم کرد:
الف) آیاتی که مستقیماً لفظ «غیبت» در آن بکار رفته و علماء، حرمت غیبت را از آن استفاده کرده اند.
مانند آیه ذیل:
«یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتاً فکر هتموه و اتقوالله ان الله تواب رحیم»۱
«ای اهل ایمان از بسیاری پندارها در حق یکدیگر اجتناب کنید که برخی ظن و پندارها معصیت است و نیز هرگز از حال درونی هم تجسس نکنید وغیبت یکدیگر روا مدارید. آیا شما دوست می دارید که گوشت برادر مرده خود را بخورید. البته کراهت دارید و از خدا بترسید که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است.»
● شأن نزول آیه
«این آیه درباره دونفر از یاران رسول خدا(ص) نازل شده است که دوست خود، سلمان را غیبت کرده بودند، این دونفر، سلمان را فرستاده بودند که برود و از خدمت حضرت رسول(ص) برای آنان غذا بیاورد.
حضرت نیز سلمان را نزد اسامه بن زید که انباردار قافله بود فرستاده بود. اسامه به آنان می گوید: غذا تمام شده است و چیزی پیش من نیست، سلمان نیز دست خالی برمی گردد، آن دونفر می گویند: اسامه بخل ورزیده است، و به سلمان هم می گویند: اگر او را بر سر چاه پرآبی بفرستیم خشک خواهد شد، آنگاه خودشان راه می افتند که نزد اسامه جستجو کنند، با اینکه پیامبر(ص) به آنان این دستور را نداده بود. حضرت به آنان فرمود: چه شده است که می بینم دهانتان آلوده به گوشت است؟ گفتند یا رسول الله ما امروز گوشتی دریافت نکردیم، فرمود: گمراه شده اید، داشتید گوشت سلمان و اسامه را می خوردید و به دنبال آن، این آیه نازل شد و مسلمانان را از غیبت نهی کرد۲.
نکاتی که از این آیه استفاده می شود:
۱)حرمت غیبت
۲) خداوند غیبت را با خوردن گوشت مردار برادر دینی تعبیر نموده است و این تعبیر به خاطر آن است که غیبت ترور شخصیت دیگران است، و با این عمل شخصیت غیبت شونده را له کرده و از صفحه خارج می کند۳. و از این کار لذت می برد.
۳) غیبت شونده باید مسلمان باشد تا غیبت درباره او صدق کند زیرا دو عبارت «بعضکم بعضاً» و «انما المؤمنون اخوه» اشاره به مؤمنان است و شامل غیرمؤمنان نمی شود.
۴) غیبت در صورتی محقق می شود که طرف مقابل حضور نداشته باشد، زیرا علاوه بر آنکه لغت غیبت خود نشان دهنده عدم حضور است کلمه «میتاً» نیز به این معنی اشاره دارد، چون در آیه شخص غیبت شونده مانند مرده فرض شده است، پس همانگونه که شخص مرده غایب است و نمی تواند از خود دفاع کند او نیز در اثر عدم حضور، قادر به دفاع از آبرو و حیثیت خود نیست۴.
۵) مثال بصورت استفهام انکاری طرح شده، یعنی آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ پاسخ هر فطرت پاک و وجدان بیداری منفی است.
۶) همانگونه که مرده دیگر زنده نمی شود آبروی از دست رفته نیز قابل برگشت نیست. والله اعلم، چه بسیار افرادی غیبت شده که آزرده خاطر از دنیا رفتند و دیدارها به قیامت افتاد و آنگاه در پیشگاه خداوند متعال به محاکمه و دادخواهی برخواهند خواست۵.
۷) جمله «فکرهتموه» برای تأکید این نفی است یعنی هیچ گاه، هیچ انسانی خوردن گوشت برادر مرده اش را دوست ندارد بلکه به شدت از آن متنفر است.
۸) فعل «کرهتموه» بصورت ماضی ذکر شده تا دلالت کند که کراهت و تنفر آن امری دائمی و ثابت است در صورتی که اگر می فرمود، «فتکرهونه» ثبوت و دوام تنفر را نمی فهماند.
▪ تفسیر آیه فوق:
مراد از ظنی که در این آیه مسلمین مأمور به اجتناب از آن شده اند، ظن سوء است، وگرنه ظن خیر که بسیار خوب است، و به آن سفارش هم شده، و مراد از «اجتناب از ظن» اجتناب از خود ظن نیست، چون ظن، خود نوعی ادراک نفسانی است، و در دل باز است، ناگهان ظنی در آن وارد می شود و آدمی نمی تواند برای نفس و دل خود دری بسازد، تا از ورود ظن بد جلوگیری کند، پس نهی کردن از خود ظن صحیح نیست. بله، مگر آنکه از پاره ای مقدمات اختیاری آن نهی کند. پس منظور آیه مورد بحث نهی از پذیرفتن ظن بد است، می خواهد بفرماید: اگر درباره کسی ظن بدی به دلت وارد شد آن را نپذیر و به آن ترتیب اثر مده.
«ولا تجسسوا- کلمه «تجسس»- باجیم- به معنای پیگیری و تفحص از امور مردم است، اموری که مردم عنایت دارند پنهان بماند و تو آنها را پیگیری کنی تا خبردار شوی. کلمه «تحسس»- باحاء بی نقطه- نیز همین معنا را می دهد، با این تفاوت که تجسس- باجیم- در سر استعمال می شود، و تحسس- با حاء- در خیر بکار می رود، و به همین جهت بعضی گفته اند: معنای آیه این است که: دنبال عیوب مسلمانان را نگیرید و در این مقام برنیائید که اموری را که صاحبانش می خواهند پوشیده بماند تو آنها را فاش سازی.
پس غیبت در حقیقت ابطال هویت و شخصیت اجتماعی افرادی است که خودشان از جریان اطلاعی ندارند و خبر ندارند که دنبال سرشان چه چیزهایی می گویند، و اگر خبر داشته باشند و از خطری که این کار برایشان دارد اطلاع داشته باشند از آن اهتراز می جویند.
این را نیز بدان که همین تعلیلی که در جمله (ایحب احدکم ان یأکل...) برای حرمت غیبت آمده، تعلیل برای حرمت تجسس نیز هست، چون فرق غیبت با تجسس تنها در این است که غیبت اظهار عیب مسلمانی است برای دیگران- چه اینکه عیبش را خود ما دیده باشیم و چه اینکه از کسی شنیده باشیم- و تجسس عبارت است از اینکه بوسیله ای علم و آگاهی به عیب او پیدا کنیم. ولی در اینکه هر دو عیب جویی است مشترکند، در هر دو می خواهیم عیبی پوشیده برملا شود. در تجسس برای خود ما برملا شود، و در غیبت برای دیگران۶.
▪ نکته:
اگرچه در تفسیر آیه فوق ثابت شد که سوءظن و بدگمانی نسبت به دیگران امری مذموم و حرام می باشد ولی باید در نظر داشت که این حکم نمی تواند مطلق باشد دلیل بر این موضوع روایتی است از حضرت علی(ع) که می فرماید:
«بر تو باد بدگمانی، هرگاه بدگمانی تو به جا و درست بود، چه بهتر که شما احتیاط کرده اید و در غیر این صورت لااقل جان به سلامت برده اید»۷
ب) دسته دوم آیاتی هستند که مستقیماً از واژه غیبت در آنها استفاده نگردیده بلکه به شیوه ای غیرمستقیم گویای مسئله غیبت و نکوهش و حرمت این عملند:
آیه اول: ویل لکل همزه لمزه۸
«وای به حال هر عیب جوی طعنه زن»
تعداد زیادی از مفسران نقل کرده اند که این سوره (همزه) درباره افراد معینی مانند: «امیه بن خلف ابی بن خلف»، «جمیل بن عامر» و نیز «ابی بن عمر و ثقفی» معروف به «اخنث بن شریق» که مردی هرزه دهن بود و بسیار غیبت می کرد و تهمت به آنان می زد، نازل شده است.
آورده اند که اخنث بن شریق عیب رسول الله(ص) را در حضور ولید بن مغیره می گفت و غیبت آن حضرت می کرد. حق سبحانه درباره ایشان آیت فرستاد که: وای بر هر عیب جوی غیبت کننده یا طعنه زننده و به دست و چشم اشارت کننده۹.
صاحب «روح المعانی» در ذیل آیه فوق این چنین نقل کرده است:
«این سوره در شأن «ولیدبن مغیره» نازل شده، زیرا او نسبت به رسول خدا(ص) بدگویی می کرد و سعی داشت آن جناب را تنقیص نماید، و بنا بر قولی دیگر، در شأن «عاص بن وائل» یعنی همان کسی که در اسلام با لقب «ابتر» معروف شد، نازل گردیده است.»۱۰
پس عیب جو یا عیب گویی و طعنه زدن بر او، وی را شکسته و حقیر جلوه داده است. ابن عباس گوید: این بعید است از خداوند سبحان برای هر غیبت کننده ای که با سخن چینی سعی می کند میان دوستان را برهم بزند و نیز از وی روایت شده که گفته همزه، طعن زننده و لمزه غیبت کننده است۱۱.
همزه: صیغه مبالغه به معنای کسی که زیاده به دیگران طعن گوید و عیب جوئی کند، به امری که عیب و نقص نباشد و منظور هتک او باشد۱۲.
صاحب «مجمع البحرین» به نقل از «لیث» گفته:
«بین همزه و لمزه فرق است، همزه به کسی گویند که پیش روی طرف خورده می گیرد، و لمزه کسی را گویند که دنبال سر مردم عیب می گیرد۱۳.
صیغه «فعله» برای مبالغه در صفتی است که باعث می شود فعل مناسب با آن صفت، از صاحب آن صفت زیاد سربزند، و آن صفت برای او به صورت عادت درآمده باشد. مثلاً به مردی که زیاد زن می گیرد، می گویند «نکحه» پس معنای آیه این است که: «وای بر هر کسی که بسیار مردم را عیبگوئی و غیبت می کند۱۴.
مرحوم آیت الله طالقانی در تفسیر «پرتوی از قرآن» نوشته است: «همزه و لمزه» خوی و روش و عادت افراد خودبین و خودپرست را می رساند که در هر وضعی باشند و به هر وسیله آشکار و پنهانی که دارند - گرچه با اشاره و طعن باشد- کوشش دارند که دیگران را مرهون نمایند و خصائل انسانی و شخصیت آنها را خرد کنند، تا راه نفوذ و بهره کشی از مردم را به سود خود، بگشایند۱۵.
منظور این آیه سخن چینان است که میان مردمان، سعی به فساد و تفریق میان دوستان و خویشان کنند و دروغ بر بیگناهان نهند۱۶.
در تفسیر «قمی» آمده:
«لمزه» به کسی اطلاع می شود که با سر و گردن خود ژست می گیرد، و چون فقیر یا سائلی را ببیند ناراحت می شود. ۱۷
امام فخر رازی در تفسیر خود در این باره می گوید:
«جمیع وجوهی که مفسران در معنی این دو لفظ (همزه و لمزه) نقل کرده اند به یکدیگر نزدیکتر و همگی به یک اهل برمی گردند که طعن زدن بر مردم و اظهار عیب دیگران باشد. حال چنین عمل زشتی بر دو گونه انجام می شود: یا به صورت جدی، مثل هنگام حسد ورزیدن و کینه و دشمنی کردن یا به صورت شوخی، مانند مسخرگی و خنداندن سایرین، و باز هر یک از این دو نوع یا در امور متعلق به دین آنهاست، یا مربوط به شکل و ساختمان وصورت اشخاص، یا نشستن و راه رفتن و سایر حرکات و سکنات، اظهار عیب در همه وجود مذکور، یا در حضور است، و یا در غیاب. و در هر دو فرض یا به لفظ و زبان است، و یا به اشاره، به سر و دست و سایر اعضاء و تمام این انواع، مشمول آیه بوده، ممنوع و مذموم و حرام می باشند خواه به اعتبار معنی لغوی دو لفظ همزه و لمزه باشد و خواه به لحاظ مقصود اصلی و منظور اساسی آیه، که کلیه وجوه نامبرده در حکم حرمت شریک هستند۱۸.
علی بن ابراهیم قمی می گوید : در خبر معراج از پیامبر(ص) روایت است که فرمود: پس بر دسته ای گذشتم که برای آنها لبهایی بود، مانند لبهای شتها و می چیدندگوشت از پهلوهای آنان و می انداختند در دهان آنان. از جبرئل پرسیدم کیستند این جماعت؟
گفت: اینها غیبت کنندگان و طعنه زنندگانند۱۹.
از مجموع تفاسیر فوق به این نتیجه می رسیم که خداوند تبارک و تعالی در این آیه می خواهد بفرماید: که وای بر هر کسی که با عیب جویی و هرزه زبانی به غیبت کردن از دیگران و طعنه زدن و مسخره کردن مردمان بپردازد.
از مجموع نکات بیان شده در دو آیه (یک سوره همزه) و (دوازده سوره حجرات) می توان چنین نتیجه گرفت که: در غیبت انگیزه عیب جویی شرط است زیرا در سوره همزه از غیبت به عنوان عیب جویی و هرزه گویی نهی شده است.
و در آیه دوم غیبت را به خوردن گوشت مردار برادر دینی تشبیه کرده است، و این تشبیه از آن جهت است که غیبت در واقع ترور شخصیت دیگران است، گویی غیبت کننده به وسیله غیبت شخصیت آنها را له و از صفحه بیرون می کند.
آیه دوم: یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم، عسی ان یکونوا خیراً منهم و لا نساء من نساء عسی ان یکن خیرا منهن و لا تلمزوا انفسکم ولا تنابزوا بالالقاب، بئس الاسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فاولئک هم الظالمون» ۲۰
«ای اهل ایمان نباید مسخره کنند قومی، قوم دیگر را شاید که قوم مسخره شده بهتر از ایشان باشند و نباید زنها مسخره کنند زنها را، شاید که مسخره شدگان بهتر از ایشان باشند. و عیب جویی نکنند از مومن که آنها به منزله ی خود شما هستند و یکدیگر را به لقبهای زشت و ناروا مخوانید، زشت و بد است مومن را به لقبی بخوانید که کافر خوانده می شود، هر کس این گناه را مرتکب شود و توبه نکند پس آن گروهند ستمکاران»
قسمتی از آیه ی فوق که مورد بحث ماست (ولا تلمزوا انفسکم) می باشد که توضیح آن در پی می آید: کلمه ی «لمز» که مصدر «تلمزوا» است- به طوری که گفته اند. به معنای این است که شخصی را به عیبش آگاه سازی. و اگر کلمه ی مزبور را مقید به غیر در انفسکم «خود را» نموده، برای اشاره به این است که مسلمانان در یک مجتمع زندگی می کنند، و در حقیقت همه از همند، و فاش کردن عیب یکنفر در حقیقت فاش کردن عیب خود است پس باید از لمز دیگران به طور جدی احتراز جست همان طور که از لمز خودت احتراز داری، و هرگز عیب خودت را نمی گویی و همان طور که حاضر نیستی دیگران عیب تو را بگویند. پس کلمه ی «انفسکم» با همه ی کوتاهی اش حکمت نهی را بیان می کند. ۲۱
۲)حرمت غیبت از نظر احادیث (سنت)
هر توفیق و لطفی که از جانب پروردگار به بنده افاضه شود خود زمینه ای برای درک و بینش بیشتر برای او فراهم می کند. همچنین هر کناره گیری و اعراضی از گناه و رذیلت اخلاقی، نیز زمینه ای برای توفیقی تازه و لطفی دیگر خواهد شد. باید توجه داشت که براساس عنایت ازلی، رحمت الهی، حضرت حق، تمام افراد را شامل شده و هیچ کس از آن محروم نگشته است، اما دستیابی به این رحمت موکول به شفاف کردن آئینه ی دل است و این ممکن نیست مگر آنکه خبائث و رذائل اخلاقی از جمله «غیبت کردن و تهمت زدن» را کنار بزنیم.
حال در جوامع روائی ما اعم از شیعه و سنی احادیث بسیار فراوانی به چشم می خورد که دلالت بر حرمت غیبت دارند که در اینجا به نمونه هایی از آنها اشاره می شود:
الف) غیبت از زنا بدتر است.
جابرابن عبدالله و ابی سعید خدری از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده اند که فرمود:
«ایاکم و الغیبه فان الغیبه اشد من الزنا، آن الرجل قد یزنی و فیتوب، فیتوب الله علیه و ان صاحب الغیبه لایغفر له حتی یغفر صاحبه» ۲۲
«از غیبت بپرهیزید که غیبت از زنا بدتر است، چه بسا مردی مرتکب زنا می شود و سپس توبه می کند و خدا هم توبه ی او را بپذیرد ولی شخص غیبت کننده تا وقتی که غیبت شونده او را نبخشد و حلال نکند، هرگز برایش مغفرتی نیست وخدایش نمی بخشد.»
ممکن است دلیل اینکه خدا جرم غیبت را اشد از زنا معرفی نموده این باشد که غیبت حق الناس است ولی زنا حق الله، ممکن است خداوند از حق خود بگذرد (بعد از آنکه ببیند بنده اش توبه کرده) و او را ببخشد ولی در مورد «غیبت»، چون پای مردم در میان است خداوند از وی نمی گذرد مگر اینکه غیبت شونده از حق خود بگذرد و غیبت کننده را ببخشد:
ب) غیبت تعرض و بی احترامی به شخصیت انسان است.
رسول خدا(ص) فرمود:
«تمام خون، مال و آبرو و شخصیت مسلمان مورد احترام است.»
یعنی هیچ کس حق ندارد متعرض مال، خون و یا ناموس و شخصیت فردی مسلمان شده، آنها را مورد تعرض قرار دهد و غیبت، تعرض و بی احترامی به عرض و شخصیت انسان است و رسول خدا(ص) در این حدیث، آبرو و عرض مسلمانان را در ردیف مال و خون او قرار داده است. ۲۳
ج) هتک آبروی مسلمان، بدتر از رباخواری است.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«درهمی که انسان از ربا بدست می آورد گناهش نزد خدا از سی و شش زنا بزرگتر است و بالاترین ربا معامله کردن با آبروی مسلمان است.» ۲۴
د) از حضرت رسول اکرم(ص) مروی است که:
«هر که غیبت کند مرد مسلمان یا زن مسلمانی را، خدا چهل شبانه روز نماز و روزه ی او را قبول نمی کند، مگر اینکه آن کسی که غیبت او شده از او عفو کند.» ۲۵
ح) غیبت کننده، در روز قیامت گوشت خود را می خورد.
نوف بکالی از حضرت علی(ع) نقل می کند که ایشان فرمودند:
«از غیبت کردن دیگران دوری کن! زیرا غیبت خورش سگهای جهنم است، ای نوف! دروغ می گوید»
کسی که خیال می کند حلال زاده است، و حال آن که او گوشت مردم را با غیبت کردن می خورد.»۲۶ که این دسته از روایات بیان کننده این نکته اند که غیبت کننده هم گوشت خود و مردار می خورد و هم بصورت سگ در می آید و خوراکش مردار باشد، در ضمن بصورت مردار که خوراک سگهای جهنم باشد. این جهان گوناگون با هم منافاتی ندارند، چون در قیامت، صور، تابع جهات مختلف است و یک موجود ممکن است صور گوناگون داشته باشد.
هـ) غیبت موجب عذاب است.
حضرت امام باقر(ع) فرمود:
نامه ای از امیرالمومنین این چنین یافته ام! پیامبر اکرم در بالای منبر در ضمن سخنان خود فرمود: به خدایی که جز او خدایی نیست بعد از توبه و استغفار، کسی به عذاب گرفتار نمی آید جز براساس «سوءظن» و ناامیدی نسبت به خدا و پرداختن به غیبت این و آن... ۲۷
و) از امام صادق(ع) مروی است که:
«هرکس روایت کند از مؤمنی چیزی را که بخواهد او را عیب ناک کند و آبروی او را کم کند تا از چشم مردم بیافتد، خداوند، عزشأنه او را از تحت امر خود بیرون می کند و داخل در تحت امر شیطان می کند. و شیطان او را قبول نمی کند.»۲۸
در مصباح الشریعه از حضرت صادق(ع) روایت شده است «غیبت یاد کردن کسی است به عیبی که در پیش خدا عیب نیست و نکوهش چیزی است که آگاهی از آن ستوده است. اما اگر از آن شخص غایبی به عیبی یاد شود که در پیش خدا نکوهیده است و صاحب آن عیب به آن نکوهش می شود. این نکوهش، غیبت نیست اگر چه صاحب آن عیب اگر بشنود رنجیده خاطر شود، به شرط آنکه نکوهش کننده، خود آن عیب را نداشته باشد، و مقصودش تنها جداکردن حق از باطل براساس گفتار خدا و رسول(ص) باشد، ولی اگر در اظهار آن عیب، هدف دینی نداشته باشد. مثلا برای از بین بردن آبرو و یا...) براساس مقصود فاسد خود، مؤاخذه می شود. اگر چه درست باشد و آن عیب در طرف مقابل وجود داشته باشد.»۲۹
۳)حرمت غیبت از نظر عقل
خداوند انسان را به واسطه ی داشتن «عقل» از جمیع مخلوقات دیگر متمایز ساخت و به او لقب اشرف مخلوقات داد. چون مخلوقات دیگر فاقد عقل و شعور و ادراکند. و به خاطر همین بعد موجودی و همین گوهر گرانبها بود که انسان مسجود فرشتگان شد.
امام محمدباقر(ع) فرمود: «پس از آنکه خداوند عقل را آفرید از او بازپرسی کرد و بعد فرمود: پیش بیا، پیش آمد گفت: بازگرد، بازگشت، فرمود: به عزت و جلالم سوگند، مخلوقی که از تو نزدم محبوبتر باشد نیافریدم و تو را تنها به کسانی که دوستشان دارم به طور کامل دادم. همانا امر و نهی، کیفر و پاداشم متوجه تو است.»۳۰
حال همین عقل (با آن خصوصیات ویژه اش) حکم می کند که «غیبت» از خبیث ترین رذایل است چون باعث کینه و عداوت می شود، مهر و محبت را از سینه ها بیرون می کند، موجب تفرقه و دشمنی می شود، رخنه در بنیان مرسوس امت ایجاد می کند و بسیاری آثار سوءدیگر (که در فصل مربوط به آن اشاره خواهد شد) در نتیجه عقل سلیم، همواره انسان را از این صفت ناپسند برحذر می دارد، چون سرمایه ی اعتماد را از بین می برد و پایه های تعاون را به نابودی می افکند.
دلایل عقلی حرام بودن غیبت عبارتند از:
۱)عقل می گوید: کاری را که باعث نفاق و جدایی می شود، نباید مرتکب شوی.
۲)عقل می گوید: همانطور که راضی نیستی کسی ترا غیبت کند، تو هم غیبت دیگران را مکن.
۳)عقل می گوید: چیزی را که منفعت ندارد و مضر است انجام مده. غیبت کردن چند ضرر دارد.
الف) رفتن محبت از دلهای مؤمنان نسبت به یکدیگر
ب) خوار و کوچک کردن مردم در نظرها
ج) تولید نفاق و دودستگی و در هم کوفتن وحدت مردم و فروپاشی تجمع و الفت آنها زمانی که به دستورهای اسلام که درباره ی غیبت و تهمت آمده کاملا عمل شود. آبرو و حیثیت افراد جامعه از هر جهت بیمه می شود.
اسلام، با این عمل می خواهد در جامعه اسلامی، امنیت کامل حکمفرما باشد. و مردم نه تنها با دست و اعضاء به یکدیگر هجوم نبرند، بلکه از نظر زبان و از آن بالاتر، از پرورده های اندیشه و فکر دیگران نیز در امان باشند.
۴)با وجود این همه روایات انسان عاقل باید تحمل کند که آن فردی را که غیبت او می کند اگر دوست و صدیق اوست چه بی مروتی و بی انصافی است که زبان به غیبت او گشاید. و بدی او را در نزد مردمان گوید. و اگر دشمن اوست چه بی عقلی و سفاهتی است که کسی متحمل وزر و وبال دشمن خود گردد، پس عقل سلیم حکم می کند که خود را از این گناه کبیره دور نگه داریم.
۴)حرمت غیبت از نظر اجماع
یکی دیگر از مدارک فقه اجماع است. و در اهمیت آن کافی است که هرگاه فقها بر یک فتوی اجماع داشتند، هرچند هیچ دلیلی از قرآن و سنت بر آن فتوی، یافت نشود، آن را «حجت شرعی» می شناسند و بدان بایستی عمل نمود.
حال با توجه به تعریف بالا، فقها، در تعریف غیبت تعبیرهای گوناگونی بکار برده اند که در اولین نگاه ممکن است دلیل بر اختلاف آنها در تعریف غیبت تلقی شود. اما با کمی دقت متوجه می شویم که اختلاف تعابیر به هدف متمایز و جداکردن، عین غیبت و مفاهیم مشابه دیگر چون تهمت، افک و... است. که احیانا با آنها تداخل مصداقی پیدا می کنند.
فقها در مسئله ی حرمت غیبت در تمام مصادیق، جملگی معتقدند که در فصل انگیزه های غیبت به آنها اشاره ی کامل گردیده است.
حضرت امام خمینی(ره) فرموده اند:
«غیبت آن است که انسان در غیاب مؤمنی به قصد تنقیص یا مذمت او، عیبی را برای دیگران بیان کند، چه با زبان، چه آن شخص دارای عیب باشد یا نباشد، از شنیدن آن ناراحت بشود یا نشود.»۳۱
آیت الله شهید دستغیب گفته است:
جمیع علماء و فقها و فرقه های اسلام بر حرمت غیبت نظر داده اند.»۳۲
رحیم عطاری
منبع : روزنامه کیهان