جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


خاطره‌های ماندگار بم


خاطره‌های ماندگار بم
سه سال پیش، زمانی که از ارگ قدیم بم، بیرون می آمدی، روبه رویت یک خانه باغ می دیدی و کنارش چند خانه کهنه و گلی دیگر. اگر امسال سری به ارگ زده باشی، موقعی که می خواستی پا از آن بیرون بگذاری، در مقابلت، دیواره های باغی تخریب شده می دیدی و در انتهای باغ مخروبه، کارگرهایی که مشغول ساخت خانه یی تازه اند.
سه سال پیش اگر از مغازه یی در بم می خواستی خرید کنی، هر خیابانی را که انتخاب می کردی، پر بود از مغازه های مختلف. از خود ارگ، ده دقیقه پیاده روی داشتی تا خودت را به یکی از خیابان های مرکزی شهر برسانی و آنجا از مصالح ساختمانی تا مواد غذایی و از لوازم عکاسی تا تعمیرگاه اتومبیل دیده می شد. امسال اما اگر از خیابان مقابل ارگ به سمت شهر بروی، تعدادی مغازه در کانکس، توجه ات را جلب می کنند.
کانکس ها، رنگ و رو رفته و کهنه اند، مغازه ها، اندکی رونق دارند و مغازه دار ها سرشان با مشتری های گاه و بیگاه گرم است. کانکس ها البته در تمام شهر به خصوص در مرکز آن دیده می شوند. سه سال پیش زمانی که می خواستی، آدرس کوچه یی منتهی به یکی از خیابان های اصلی بم را پیدا کنی، کافی بود آدرس ات را به یکی از مغازه دارهای دور و اطراف نشان بدهی تا از همان جا که هستی با اشاره دست، راه کوچه و پلاک و طبقه ساختمانی را که می خواهی نشانت دهند.
اگر امسال سری به شهر بم زده باشی، وقتی می خواستی آدرسی را بیابی، اولین مغازه دار کمی فکر کرده بعد راهنمایی ات می کند که سوار تاکسی شوی و نام خیابان اصلی را به راننده بگویی.
اما وقتی هم که راننده درست سر کوچه پیاده ات کرد، نمی دانستی از کجا باید شروع کنی، آخر، کوچه های بم فقط راه های خاکی درندشتی هستند که یک سویشان به باغ های بی دیوار ختم می شود و سوی دیگرشان به خانه هایی که به صورت پراکنده و بی نظم، این سو و آن سو قرار گرفته اند. کنار هر خانه و دور و اطراف هر باغ، می تواند کوچه یی باشد که به دنبال آنی.
سه سال پیش که می خواستی در کوچه یی از پس کوچه های بم، دنبال آدرسی بگردی، کافی بود پلاک خانه ها را از نظر بگذرانی، در بزنی، خودت را معرفی کنی و داخل شوی. اگر امسال سری به بم زده باشی و خواسته باشی دوستی را در خانه یا محل کارش پیدا کنی، احتمالاً به تو پلاک محل اقامتش را نداده است. اگر هم داده باشد، پیدا کردن پلاک از میان خرابه ها و لابه لای نخل های افتاده، کار ساده یی نبوده است.
احتمالاً رنگ آبی یا خاکستری سقف کانکس، نشانی بهتری برای پیدا کردن مکان مورد نظر خواهد بود. اما مشکل اینجاست که کوچه های بم پر است از این کانکس ها؛ پس باید خدا خدا کنی، کسی دور و اطرافت باشد که نشانی از دوست یا قوم و خویشت داشته باشد. سه سال پیش اگر می خواستی به منزل دوست و آشنایی در بم سری زده باشی، از در، وارد حیاط خانه و بعد از آن، وارد خانه یی کاهگلی می شدی.
امسال اگر هوسی به سرت زده بود که سری هم به بم بزنی و می خواستی در خانه یی اقامتی داشته باشی، از روی ویرانه های دیوار باغ که می گذشتی، در خانه آلومینیومی را که می زدی، می توانستی وارد تک اتاق خانه شوی؛ تک اتاقی که اگر صاحب آن، وضع خوبی نداشت، اهدایی های سازمان بهزیستی آن را پر کرده بود و اگر وضع صاحبش بد نبود، حاصل دسترنج سه سال اخیرش. اگر صاحبخانه، اوضاعش کمی میزان تر بود، حتماً دو کانکس کنار هم داشت تا در خانه یی یک خوابه زندگی کند.
آن سوی حیاط خانه، درست روبه روی کانکس، یا مخروبه های خانه - باغ قدیمی خودنمایی می کرد یا پی کنده شده خانه تازه که هنوز به بالا رفتن اسکلت خانه هم نینجامیده است. سه سال پیش که به شهر بم می رفتی، اگر هوای بهشت زهرا به سرت می زد و سر مزار آشنا و ناآشنایی می رفتی، قبرستانی بزرگ می دیدی با قبرهایی پراکنده، مانده از سال های دور و نزدیک. اگر امسال، باز هم هوس کرده باشی که در راه بازگشت از بم، سری هم به بهشت زهرا بزنی، قطعه های بزرگ و مرتبی را می بینی که روی تمام سنگ قبرهایش یک تاریخ مرگ حک شده؛ ۴ دی ماه ۱۳۸۲.
بم، دی ماه امسال، سومین سال زلزله را پشت سر گذاشت. بمی ها، خاطره زلزله را همه جوره نگه داشته اند. کسی علاقه یی به ترک ماترک زلزله ندارد؛ شهر خاک گرفته، کوچه های خاکی، باغ های مخروبه، خانه های ویران، کانکس های اهدایی بعد از زلزله، روان های ناآرام، همه از دی ماه ۱۳۸۲ مانده اند.
حامد فرمند
منبع : روزنامه اعتماد