پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

دیک چینی دوباره برای حمله به ایران، خیز برداشته است!


دیک چینی دوباره برای حمله به ایران، خیز برداشته است!
Philip Giraldi فیلیپ جیرالدی، یک مقام سابق عالیرتبه‌ی سی آی اِی است که در حال حاضر به صورت مرتب، ستون ثابتی با عنوان Smoke and Mirrors در سایت ضد جنگ معروف antiwar دارد.
او در سال ۲۰۰۵ از طرحی تهیه شده توسط دیک چینی سخن به میان آورده بود که مطابق آن قرار بود که آمریکا به بهانه ی مقابله با عملیاتی تروریستی شبیه عملیات ۱۱ سپتامبر، با بمب های معمولی و بمب های اتمی به ایران حمله کند. طرحی که هنوز نیز می تواند مورد استفاده قرار گیرد. مثل انواع و اقسام طرح های دیگر. از جمله طرح هایی از نوع «حادثه‌ی تنگه‌ی هرمز» که بعضی از مفسران سیاسی، آن را با «حوادث خلیج تانکن» در ویتنام مقایسه کرده اند که حوادثی بود ساخته و پرداخته‌ی آمریکا برای تصعید (و یا به قولی دیگر شروع) جنگ ویتنام در سال ۱۹۶۴ که سرانجام با شکست تاریخی آمریکا پایان گرفت. (۱)
آن‌چه می خوانید خلاصه و جمع و جور شده ی مقاله‌ی جدید فیلیپ جیرالدی به تاریخ ۲۱ ژانویه‌ی امسال است که در آن او از خیز برداشتن جدید دیک چینی برای حمله به ایران، قبل از پایان دوران ریاست جمهوری بوش، نوشته است.
ژان بریکمون نیز قبلاً در مقاله یی امکان به راه انداختن جنگ توسط بوش پیش از ترک کاخ سفید را مطرح کرده بود. (۲)
اما، دست‌کم دو نکته ی جدید را نیز ـ که در نوشته ی جیرالدی نیامده است ـ به عنوان نکاتی که می تواند تقویت کننده ی تز او باشد باید بر مقاله‌ی او اضافه کرد:
۱) این سخنان بوش در ۲۹ ژانویه در آخرین سخنرانی سنتی سالانه اش در برابر کنگره، که اگر ضرورت داشته باشد، آمریکا با ایران وارد درگیری خواهدشد... ما با کسانی که نیروهای ما را تهدید می کنند درگیر می شویم... ما از متحدین خودمان و منافع آن ها در خلیج فارس دفاع خواهیم کرد...
۲ ) بازگشت غیر منتظره ی پل ولفوویتس، طراح اصلی جنگ عراق، و مهم ترین عضو دم و دستگاه دونالد رامسفلد مخلوع به صحنه ی سیاست جهانی آمریکا.
پل ولفوویتس بدنام را بعد از آن که از وزارت دفاع آمریکا اخراج شد، جرج بوش به سمت رییس بانک جهانی منصوب کرد. اما فساد اخلاقی و مالی و دزدی های او باعث اعتراض کارکنان بانک جهانی شد؛ و آن ها سرانجام او را از آن‌جا هم به بیرون انداختند.
ولی اینک به گفته‌ی سرویس جهانی بی بی سی، در حالی که دوستان نزدیک بوش، یا در حال کناره گیری، و یا در حال اخراج از کاخ سفید هستند، وزارت خارجه‌ی آمریکا، انتصاب پل ولفوویتس را به ریاست «هیات مشاوران امنیت بین‌المللی» که سیاست‌های مربوط به کنترل تسلیحات و خلع سلاح را به وزارت دفاع توصیه می کند، مورد تائید قرار داده است. و در حال حاضر، او به یکی از سیاست‌گذاران اصلی آمریکا در ارتباط با مسایل اتمی ایران تبدیل شده است. (۳)
طنزآمیز است این که به کرّات می بینیم که دیدار های صلح، زمینه ساز جنگند. دیدار اخیر جرج بوش از خاورمیانه را هم باید نمونه یی از این نوع دیدارها دانست.
هدفِ رسمی این سفر را فراهم آوردن زمینه ی صلح میان اسراییل و فلسطین اعلام کرده بودند. اما در عمل، قضیه، قضیه ی تقویت خط رودررویی با ایران بود.
بوش در منطقه، مشخصاً به تلاش در جهت تضعیف متحدان بالقوه ی ایران، یعنی سوریه، حماس، و حزب الله لبنان پرداخت؛ و بعد از بازگشت به واشنگتن، به حملات خود به ایران به بهانه‌ی دخالت این کشور در امور خلیج فارس ادامه داد.
اطلاعات و افشاگری های متعدد در باره ی «حادثه ی تنگه ی هرمز»، در ششم ژانویه ی امسال، نشان داد که ماجرا ـ به آن صورتی که بیان شده است ـ قصه یی است ساخته و پرداخته ی پنتاگون.
اما این امر، مانع از سخنان خشم آلود دستگاه بوش، و نیز کاندیدا های جمهوری‌خواه انتخابات پیش روی ریاست جمهوری آمریکا، نسبت به ایران، در این مورد نشد. حتی یکی از این کاندیدا‌ها اظهار داشت که اگر نیروهای ایرانی، کمی بیشتر به ناوهای آمریکایی نزدیک شده بودند، مستقیماً به بهشت فرستاده می شدند.
بعضی از منابع اطلاعاتی من در واشنگتن، چنین فکر می کنند که بوش در سفر اخیر خود به منطقه، به اولمرت و همچنین به محمود عباس برای استفاده از هر وسیله یی به منظور انهدام حماس در غزه چراغ سبز نشان داده است.
اسراییل نیاز چندانی به این چراغ سبزنداشت؛ و تنها نگرانیش تصویری بود که قتل تعداد زیادی انسان بی گناه فلسطینی به وسیله ی او در عملیات علیه غزه، در جهان برایش به وجود می آورد.
محمود عباس هم البته خوشحال بود از این که شاید در این میان بتواند خودش را از شر حماس خلاص کند. به خصوص از آن رو که می دانست که با امکانات خودش و بدون کمک اسراییل، هرگز چنین امری برای او میسر نیست.
نتیجه، مجموعه یی شد از عملیات گسترده و ضربات هوایی اسراییل به نوار غزه، که اسراییل فلسطینیانی را که تعداد بسیاریشان شهروندان غیرنظامی بودند طی آن به قتل رسانید.
پس از کنفرانس آناپولیس در ماه نوامبر هم، جنگ اسراییل با فلسطینیان رو به تصاعد گذاشته بود و در طی آن فلسطینیان به وسیله ی اسراییل کشته شده بودند.
اما هیچ دلیلی وجود ندارد که تعداد انبوه اجساد فلسیطنیان، توانسته باشد در اراده ی حماس خللی به وجود بیاورد. و به نظر می رسد که هم آمریکا و هم اسراییل، هر دو، این را فهمیده اند که برخورد با حماس، راه حل نظامی ندارد.
این رشد جدید فضای جنگی را باید یکی از نتایج تجدید حیات و خیز برداشتن دوباره ی معاون بوش، دیک چینی و نئوکان های حول و حوش او دانست.
امروز، چینی و دوستانش دارند حمله به ایران قبل از پایان دوران ریاست جمهوری بوش را برنامه ریزی می کنند.
در سال گذشته، قدرت چینی در پی یک سلسله مقالات روزنامه‌ی واشنگتن پست رو به کاهش نهاد. واشنگتن پست در این سلسله مقالات نشان داده بود که چینی چه طور در بسیاری از انتخاب‌های سیاسی دستگاه بوش، نسبت به خود بوش دست بالا داشته است.
گفته می شود که بوش از این که دیده بود در برابر معاون خودش، بدل به یک وزنه ی سیاسی خفیف شده است، عصبانی شده بود، و از همین رو بیشتر به سمت کاندولیزا رایس و رابرت گیتس، که در مقایسه با چینی سیاست کمتر تندروانه یی دارند، روی آورده بود.
آن‌چه باعث دوباره رو آمدن چینی در دستگاه بوش و تصمیم گیری های آن شده است، بهره برداری چینی است از عدم اعتماد بوش به دستگاه های اطلاعاتی آمریکا که بوش آن ها را از دیرباز مانع سیاست های مداخله گرانه ی خود در جهان می بیند.
این دستگاه ها برای رییس جمهوری کار می کنند و ساختارشان آنچنان متشکل از عناصر متوازن کننده است که به هر حال عملاً نمی توانند آن‌گونه که بوش ادعا می کند باشند. بوش و دستگاه او می خواهند با طرح ادعاهای نادرست، برای خودشان از سرویس‌های امنیتی، یک بلاگردان بسازند تا بتوانند تقصیرات خود را به گردن آن‌ها بیاندازند.
انتشار گزارش «اِن آی ئی» در مورد ایران در آغاز دسامبر امسال، توانست به عنوان یک ابزار کلیدی مورد بهره برداری چینی به منظور سوق دادن بوش به سوی گرایش های جنگ طلبانه‌ی بیشتر قرار گیرد.
این گزارش با تأکید بر توقف برنامه‌ی تسلیحات اتمی ایران، در واقع سیاست جنگ طلبانه‌ی بوش را به چالش طلبیده است. سیاستی که می خواست از ایران، تصویر یک دیو خطرناک ارائه دهد.
بوش که در بهترین حالاتِ خودش هم فردی لجوج و یکدنده است، نمی توانست بگذارد که این گزارش، طرز فکر شخصی او را تغییر دهد.
او در همین سفر اخیر خود به خاورمیانه، لجاجت و یکدندگی‌‌اش را در مورد اختلاف نظر با سازمان های اطلاعاتی آمریکا بروز داد: او به اولمرت و نیز به مقامات سعودی گفت که گزارش «اِن آی ئی» در نگاه او به ایران تغییری نداده است و نفوذی در این مورد بر او نداشته است.
او همچنین اظهار داشت که:
ـ من از سرویس های اطلاعاتی خودمان دفاع کردم. اما در این زمینه، به وضوح اعلام داشته ام که این سرویس ها مستقلند و به نتایجی می رسند مجزّا از آن‌چه من می خواهم یا نمی خواهم.
بوش به اولمرت گفته است که نظر سرویس های اطلاعاتی اسراییل که می گویند ایران دوباره برنامه‌ی اتمی تسلیحاتی خود را از سر گرفته است، با ارزیابی های او هم‌‌ساز‌تر و هم‌خوان‌تر است.
ادعای بوش مبنی بر این که باید جامعه ی اطلاعاتی آمریکا را در حالی که خودش جزیی از دولت است جدا از دولت به حساب آورد، البته ادعایی پوچ است؛ ولی این را باید یکی از عوارض بیماری تفکر چینی و یاران او دانست.
بوش و چینی دوباره در مسیر اندیشه‌یی حرکت می کنند که خواهان تحمیل «دموکراسی آمریکایی» بر خاورمیانه، حتی با زور ارتش و سلاح است.
وقتی که در اوایل ژانویه، مایک مک کانِل، رییس شورای اطلاعات و یکی از تحلیلگران برجسته‌ی سیا، چینی را به اجمال از عواقب سوء یک عملیات نظامی علیه ایران آگاه کرد، او مغرورانه پاسخ داد که آمریکا می تواند با هر نوع عواقبی مقابله کند.
مطابق گواهی های متعدد، چینی، مرتباً و منظماً در جلسات شورای امنیت ملی آمریکا، صحت گزارش «اِن آی ئی» را نفی می کند و می گوید که جامعه ی اطلاعاتی آمریکا می خواهد آن‌چه را در مورد عراق پیش آمده بود جبران کند و از این روست که عالماً و عامداً به تضعیف سیاست آمریکا در باره ی ایران می پردازد.
مک کانل، و ژنرال مایکل هِیدِن از سیا، هر دو ، احساس می کنند که در برابر سرسختی کاخ سفید، نتایج کارشان خنثی شده است. این دو به این نتیجه رسیده اند که چینی مصمم است که توسط متحدان خود در «تینک تانک» های تحت نفوذ نئوکان ها در واشنگتن، دستگاه های اطلاعاتی را بدنام و لکه دار کند.
چینی کارزار انتقاد از گزارش «اِن آی ئی» را شخصاً ترویج می کند. با استفاده از ارگان های متداول و همیشگی مدیاتیک نئوکان ها، مثل وال استریت ژورنال، ویکلی استاندارد، نشنال رویو، و فاکس نیوز.
مطابق گزارش های منابع اطلاعاتی در واشنگتن، چینی دارد دوباره جرج بوش را برای حمله به ایران، قبل از اتمام دوران ریاست جمهوری او، بر می انگیزاند.
چینی، این‌چنین القاء می کند که اگر اسراییل به ایران حمله کند، آمریکا نیز باید وارد این حمله شود، و انتخاب دیگری به جز پیوستن به عملیات نظامی تل آویو علیه ایران ندارد.
تجدید حیات سیاسی چینی، و بی ثباتی یی که نتیجه‌ی تمایل بوش به متحد کردن دولت های عربی علیه ایران است، زنگ خطر را برای بسیاری از اعضای عالیرتبه ی اطلاعاتی آمریکا به صدا در آورده است؛ و اینان را در خوشبینی شان نسبت به رفع خطر حمله به ایران در پی انتشار گزارش «اِن آی ئی» دچار تردید کرده است.
امروز بسیارند کسانی که معتقدند که بوش با چینی در این مورد هم‌عقیده است که قبل از آن که رییس جمهوری جدید آمریکا کار خود را شروع کند، باید جنگی میان آمریکا و ایران رخ دهد!
محمد علی اصفهانی

www.ghoghnoos.org
توضیحات:
عنوان اصلی مقاله:
The Return of Dick Cheney
www.huffingtonpost.com/philip-giraldi/the-return-of-dick-cheney_b_۸۲۵۶۶.html
۱- از خلیج تانکِن در ۱۹۶۴ تا خلیج فارس در ۲۰۰۸
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar۰۶/iran-tonkin.html
۲ ـ چرا بوش می تواند قبل از ترک کاخ سفید، به ایران حمله کند؟
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar۰۴/bricmont-iran.html
۳ ـ گزارش سرویس جهانی بی بی سی در این باره:
http://news.bbc.co.uk/go/pr/fr/-/۱/hi/world/americas/۷۲۰۸۲۸۶.stm
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه