چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


بازگشت ژان کریستف


بازگشت ژان کریستف
آیا شما ژان کریستف را خوانده‌اید؟ منظورم همان رمان ده جلدی رومن رولان (۱۹۴۴-۱۸۶۶) است استاد تاریخ و دکترای ادبیات دانشگاه سوربون که دیگر در قید حیات نیست اما نامش همواره در میان نام نویسندگان فرانسوی دوره مابین دو جنگ‌جهانی می‌درخشد.
اگر پاسختان منفی است پیشنهاد می‌کنم که حتماً این کتاب را بخوانید به زحمت آن می‌ارزد چرا که این کتاب از جمله آثاری محسوب می‌شود که اگر خواننده به‌طور عمیق آنرا بخواند تا همیشه تحت تأثیر محتوا و نثر زیبای آن باقی خواهد ماند. برای این کار در ابتدا باید از ورطه یأس و دلسردی بگذریم چراکه با دیدن این مجلد حجیم ۱۵۰۰صفحه‌ای که در قالب یک کتاب زیبا گنجانده شده ممکن است از تصمیم خود منصرف شویم. این رمان برای اولین بار در سال ۱۹۰۴ در ده جلد چاپ شد که تاریخ آخرین نشرکامل آن به سال ۱۹۱۲ برمی‌گردد. کتاب مذکور سرنوشت ژان کریستف کرافت را از زمان تولد روایت می‌کند. این مرد جوان که قبل از جنگ جهانی اول در رنانی متولد شد، برای آموزش موسیقی راهی اروپا می‌شود تا به زندگی یکنواختش مفهومی بدهد.او در عرصه موسیقی به‌طور خارق‌العاده‌ای پیشرفت می‌کند اما اروپا به‌زودی می‌رفت تا به نابودی خود دامن بزند. رومن رولان که ملهم از سبک گوته،شیفته نویسندگان ایتالیایی دوره رنسانس و دوست شارل پگی بود هدف خود از روایت این داستان زندگی طولانی را ارائه طرز تفکر ایده‌آل اروپایی می‌داند: بین ملل نباید هیچ نفرتی وجود داشته باشد بلکه به مدد همکاری نبوغ و استعدادهای خاص آنها تفاهمی عمیق بینشان برقرار شود.
ژان کریستف که بعد از جنگ سال ۱۸۷۰به پاریس برمی‌گردد با جوانی فرانسوی به نام اولیویه آشنا می‌شود. این دو در زمان شروع اختلاف جدیدی بین آلمان و فرانسه با هم دوستانی صمیمی می‌شوند.
● بیداری شعور و وجدان بشری
از خلال ماجراهایی که برای این دو نفر اتفاق می‌افتد رومان رولان به تجسم کشش و جذبه دو ملت رقیب، اوضاع فرهنگی ـ اجتماعی و سیاسی آنها، همچنین به بحث مشهور بین پیروان مکتب کلاسیسیسم‌ و رمانتیسم می‌پردازد. از دیگر موضوعات این کتاب مضمون عشق است‌ چراکه ژان کریستف در جریان سفرهای‌‌‌‌‌پیاپی به سوئیس‌‌ در دام عشق ‌گرفتار می‌شود که او را تا سرحد خودکشی سوق می‌دهد...
نویسنده این کتاب می‌نویسد: «من در روح بشری به‌دنبال عنصری مقاوم می‌گردم که آتش هیچ کوره‌ای نتواند آن را ذوب کند، روحی که از مرگ قویتر باشد و قادر باشد با موفقیت از ورطه نیستی بگذرد.» درونمایه غنی و رسای این کتاب، پل کلودل (از نمایشنامه‌نویسان مطرح قرن ۲۰) را بر آن می‌دارد تا بنویسد: «ژان کریستف فقط یک اثر هنری نیست بلکه بیداری شعور و وجدان بشری است.»
رومن رولاند به‌خاطر نوشتن این رمان جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۱۵ را از آن خود می‌کند. موفقیت این رمان از مرزهای کشور فرانسه نیز فراتر می‌رود و نام نویسنده خود را بر سر زبان‌ها می‌اندازد. وی که از این بابت احساس افتخار می‌کرد بدون هیچ تردیدی در مقدمه چاپ ۱۹۳۱ این کتاب می‌نویسد: «اگر دنیایی که او (ژان کریستف) در آن بزرگ شده بر اثر حوادث مهیب و هولناکی که در آن زمان رخ داده، ویران و زیرو رو شده است کاملاً بجاست که من به این موضوع اعتقاد داشته باشم که زنجیره زندگی ژان کریستف هنوز ادامه دارد.
ممکن است گردباد بتواند چند شاخه از درخت را بشکند اما قادر نیست تنه آنرا بلرزاند(...) از دور‌دست‌ترین سرزمین‌ها، از گوناگون‌ترین نژادها، از چین، از ژاپن، از هندوستان، از قاره آمریکا، از تمام ملل اروپا، من انسان‌هایی را دیده‌ام که به من می‌گفتند: «ژان کریستف متعلق به ماست. ژان کریستف بخشی از وجود من است،ژان کریستف من هستم. ژان کریستف برادر من است.»
امروزه این رمان به‌دست فراموشی سپرده شده است و تقریباً نایاب شده است در حالی که مؤلف آن در سال ۱۹۴۴ از دنیا رفته است.
پژوهشگران فرانسوی هیچ تلاشی نمی‌کنند تا نام وی را زنده نگه دارند اما به لطف فرانسیس اسمیراند، رئیس هیات‌مدیره انتشارات آلبن میشل که این کتاب در کتابخانه مؤسسه انتشاراتی وی موجود است، چاپ جدید این کتاب وارد بازار شده است. اسمیراند در این‌باره می‌گوید: «سال‌ها بود که دلم می‌خواست تا دوباره این کتاب را روی قفسه‌های کتابخانه‌ها ببینم، کتابی که شخصاً آنرا خیلی دوست دارم.»
بنابراین ژان کریستف در راه بازگشت است و نوعی رمان را به همراه دارد که مدت‌ها نسبت به آن کوتاهی شده بود، رمان کاملی که سرنوشت یک شخصیت را از زمان تولد تا هنگام مرگ به تصویر می‌کشد و از خلال پیچ‌وخم‌های زندگی آن شخصیت، به ترسیم تابلویی ازیک تمدن در حال بحران می‌پردازد. در یک کلام، علاوه بر اهمیت سیاسی ـ اجتماعی،این اثر ارزشمند در زمینه ادبی نیز می‌تواند توجه ادبا را به خود معطوف کند. چراکه بخش عظیمی از زیبایی این کتاب مرهون کلام مؤلف و جملات پر معنا و حکیمانه اوست.
منتخبی از این جملات را با هم می‌خوانیم :
زیستن آن چیزیست که ما رؤیای آن را در سر می‌پرورانیم و عشق بسان روحی است که در کالبد حیات دمیده می‌شود و به آن جان می‌بخشد.
خود زندگی غم‌انگیز نیست بلکه ساعات و لحظه‌هایش حزن‌آور است.
زندگی یکنواخت و بدون تنوع و تازگی، روح بشر را فرسوده می‌کند. (افسردگی و پیری انسان را در پی دارد).
اگر با انجام یک فداکاری در عوض شادشدن اندوهگین می‌شوید از این کار صرف‌نظر کنید، شما شایسته آن نیستید.
آنگاه که عقل و اراده خاموش می‌شود، غریزه به سخن می‌آید. در غیاب روح، جسم راه خودش را می‌رود.
تنها تفاوت یک قهرمان با دیگران این است که او کاری را انجام می‌دهد که در حد توانایی‌اش می‌باشد.
کاملاً بجاست که می‌گویند زن نیمه دیگر مرد است، زیرا یک مرد متأهل فقط نیمی از زندگی‌اش متعلق به خودش می‌باشد و نیمه دیگر آنرا با همسرش شریک است.
خوشبختی در شناخت محدودیت‌ها ودوست داشتن آ‌نهاست (قانع‌بودن مایه خوشبختی است).
به مدد هوش و ذکاوت چیزهایی که به ما الهام می‌شود به حقیقت می‌پیوندد.
انسان به‌طور فطری به وجود خدا ایمان دارد. اگر تو به این امر اعتقاد نداری پس زنده نیستی.
هر کسی در عمق وجود خود قبرستان کوچکی دارد که محل آرمیدن تمام آن کسانی است که او دوستشان داشته است.
زیستن کار آسانی نیست، روزگار فراز و نشیب‌های نامحدودی دارد.
آن چیزی که به‌طور جبران‌ناپذیر روح بشر را خسته و درمانده می‌کند و آنرا از پای در می‌آورد نسبی بودن غم و شادی و وجود درد و رنج است که درعین ناپایداری و حقارت، خودخواه و بی‌رحم می‌باشد..
سوگند صالحی
منبع : روزنامه تهران امروز