جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


نگاهی گذرا به آرتور شوپنهاور


نگاهی گذرا به آرتور شوپنهاور
آرتور شوپنهاور(۱۸۶۰_۱۷۸۸) یکی از نویسندگان بزرگ پروس در میان فیلسوفان آلمانی است، که بیرون از روند کلی فلسفه آکاد میک کار می کرد.
او بیشتر در نیمه اول قرن نوزدهم می نوشت. در حالیکه جلد اول کتاب او یعنی جهان همچو خواست و باز نمود، در سال ۱۸۱۸ و جلد دوم آن در سال ۱۸۴۴ چاپ شد. اما اند یشه های او به طور گسترده فقط در نیمه قرن، یعنی از ۱۸۵۰ به بعد شناخته شد.
شاید نفوذ فلسفه شوپنهاور درکار برخی ازهنرمندان این دوره ، به طور چشمگیرتر واگنر،ودر بعضی از زمینه ای روانکاوی دیده شده باشد. فیلسوفی که بیشتراز اوتاثیر پذیرفته بود، نی چه بود. او ابتدا اندیشه های شوپنهاور را پذیرفت ولی بعدا با برخی از آن ها مخالفت نمود.
شوپنهاور خود را پیرو کانت می پنداشت. این تاثیر در دفاع شوپنهاور از ایده آلیسم و بسیاری از مفاهیم اساسی او دیده می شود. به هر حال گذشته ازاین او از ریشه از کانت جدا می شود. عقیده مهم او درباره اراده(خواست) است.
او ادعا می کند که تمام جهان اراده است.یعنی یک نیروی مبارز وبیشترناآگاه با نمودهای گوناگون. شوپنهاور اراده را به عنوان تبیین متافیزیکی جهان که به خودی خود است بیان می کند. اماهمچنین معتقد است که آن با دلایل تجربی اثبات شده است.
در اصل انسانها به عنوان بخشی از موجودات جهان می خواهند که باشند. رفتار آنها به وسیله یک اراه انتخاب نشده(غیر اختیاری) برای زندگی شکل می گیرد. این اراده خود را در همه موجودات زنده آشکار می کند. توضیح او در باره تاثیر متقابل اراده و عقل به عنوان نمونه اصلی نظریه های بعدی در خصوص ضمیر ناآگاه دیده شده است. شوپنهاور بدبین است.
او معتقد است طبیعت ما به عنوان موجودات با اراده ناگزیر ما را به رنج بردن می کشاند و زندگی با رنج بدتر از نیستی است. این نظریه ها که به سبک ادبی بیان شده وبیشتر ژرف وبرانگیزنده است از جمله با نفوذ ترین نظریه های اوست. عقاید او درباره رستگاری از گرفتاری بشرکه او در انکار اراده می یابد و یادر این که اراده بر ضد خود بر می انگیزد به یک اندازه مهم است.
اگرچه فلسفه او خداناباورانه است، او به چند مذهب دنیا، برای نمونه، پارسایی ومذهب خود انکاری توجه می کند. در مرحله اول اندیشه های اوبه طور ناقص به وسیله آیین هندو متاثر شده بود. سپس او آیین بودا را همفکر وهمدل می یابد. تجربه زیباشناختی در کار شوپنهاور اهمیت زیادی به دست می آورد. او می گوید هنر نوعی ادراک حسی بدون اراده است که در آن انسان دلبستگی هایش به موجودات جهان را متوقف می کند در حالیکه رهایی از رنج اراده را به دست می آورد و طبیعت اشیا را واقع بینانه تر درک می کند.
نابغه هنری فردی است که به او بیش از حد توانایی واقع نگری بخشیده شده است. منظور از این توانایی، درک اراده آزاداست که تجربه های مشابهی را برای دیگران فراهم می کند.شوپنهاور در اینجا مفهوم ایده افلاطونی را می پذیرد و آن را به عنوان جنبه های همیشه حاضر واقعیت تصور می کند. نابغه این مفاهیم(ایده ها) را تشخیص می دهد و تجربه هنری در کل ممکن است سبب شود تا ما آنها را درک کنیم. موسیقی نحوه برخورد خاصی بخشیده است.
آن به طور بی واسطه ماهیت اراده را که کل جهان در زیر آن قرار می گیرد را آشکار می کند. شوپنهاور در فلسفه اخلاق نظریه نقادانه کانت را کسب می کند. او نگرش های اخلاقی خود را بر مفهوم دلسوزی یا همدلی، بنیان می نهد.
و آن را همچون یک ویژگی به نسبت نادر در نظر می گیرد. زیرا موجودات بشری به عنوان موجودات با اراده و با روند طبیعی به وسیله طبیعت خود پسند و از خود راضی می شوند. با این همه برای شوپنهاور دلسوزی تنها اصل محرک اخلاق است که جهان بینی روشنی آن را از آنچه افراد جدا بررسی شده اند، دست کم می گیرد.
http://ghatarat.blogfa.com