دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

جشن تولد پشتونستان


جشن تولد پشتونستان
دیدار "آصف علی زرداری" و " حامد کرزای" روسای جمهوری پاکستان و افغانستان به طور هم زمان از واشینگتن چهت انجام مذاکرات سه جانبه با "باراک اوباما" رئیس جمهوری آمریکا بسیار بیش از آنچه علنی گفته می شود، حامل نتایج پشت پرده خواهد بود. اینکه گفته می شود محور مذاکرات طرفین حول مبارزه با تروریسم و بنیادگرائی در منطقه دور می زند تنها رویه ی بیرونی ماجرا تلقی می شود در حالی که در بطن قضیه بحث ها در خصوص چگونگی دستیابی به مکانیزمی متفاوت از راهکارهای شکست خورده کنونی دور می زند. نشست سران این سه کشور زمانی که با هشدار غافلگیرکننده ی ژنرال "دیوید پترائوس" فرمانده ارشد آمریکائی در خصوص سقوط دو هفته یی دولت پاکستان و همچنین دیدارهای سریالی "رابرت گیتس"، "مایک مالن" و "ریچارد هالبروک" وزاری دفاع، رئیس ستاد مشترک ارتش و فرستاده ویژه ی این کشور از اسلام آباد برای اطمینان از امنیت تسلیحات هسته یی آنان در یک مجموعه ارگانیکی مورد تحلیل قرار گیرد، گویای تغییرات اساسی در ژئوپلتیک منطقه یی می باشد. از طرف دیگر زرداری و کرزای قبل از سفر به واشینگتن در تحرکات سیاسی خود یکی با اعطای مجوز برقراری شریعت اسلامی در دره سوات و مصالحه با طالبان و دیگری با دعوت آشکار و پنهان از "ملا عمر" رهبر طالبان برای معامله، زنگ بازی بزرگی را در منطقه نواخته اند که به نظر می رسد قطعات پازل آن به تدریج در کنار هم قرار می گیرد. واشینگتن از ماه های آخر دوران زمامداری "چورج بوش" رئیس جمهوری سابق این کشور نسبت به عدم پیروزی در افغانستان تا حدود زیادی متقاعد شده بود و به همین دلیل اوباما تمرکز تبلیغات انتخاباتی خود را بر تدوین یک استراتژی جدید برای برون رفت از بحران افغانستان معطوف کرده بود. اینکه رئیس جمهوری جدید در واشینگتن از افزایش نیروهای نظامی در منطقه هندوکش دفاع می کرد بیش از آنچه به یک پیروزی نظامی مربوط باشد می تواند مکانیزمی جهت دستیابی به امکان ابتکارعمل در خصوص این بحران تلقی شود. تحولات ماه های اخیر در حوزه سیاسی منطقه ی بحران و ستاد برنامه ریزی کلان در واشینگتن نشان می دهد که اهداف اصلی و شاید ناگزیر از تحرکات جدید ترسیم "نقشه راه" جهت تجدیدنظر در سیاست های راهبردی و مهمتر از آن تغییر در جغرافیای این منطقه خواهد بود. در زیر پوسته تحولات ناخوشایند افغانستان و پاکستان به عنوان دوقلوهای به هم چسبیده، واقعیاتی در شرف تکوین بوده است که بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران خواسته و ناخواسته به عینیت آن بی توجهی کرده اند. زایش بسیار محتمل یک ولایت کاملا خودمختار یا کشور جدید در جغرافیای منطقه متشکل از مناطق پشتون نشین پاکستان و افغانستان که وجه مشترک آنان نیز دقیقا نفوذ گسترده و روزافزون طالبان در بستر یک بنیادگرای قومی – مذهبی می باشد، شاید دیگر برای رهبران این دو کشور و ایالات متحده به یک امر اجتناب ناپذیر تبدیل شده باشد. پشتونستان با جمعیتی حدود ۳۰ میلیون نفر و مرکزیت دوگانه ی قندهار – پیشاور، فارغ از ادعاهای نخ نما شده ی مبارزه با تروریسم، در مسیر یک زایش دردناک در بستر شکنندگی و گسل های موجود سیاسی – اجتماعی و مقتضیات ژئوپلتیکی در منطقه کنونی در حال تولد است.
استراتژیست های آمریکائی و رهبران سیاسی پاکستان و افغانستان تا حدود زیادی متقاعد شده اند که برای نجات حداقل های موجود و کاهش دامنه ی پیشروی طالبان که ریشه در بافت قومی پشتون دارد، ناگزیر می بایست به وجود و تولد پشتونستان مستقل تن داد. البته تجزیه در افغانستان و پاکستان به دلیل تبعات منفی اعتباری و اخلاقی از یک طرف و تغییرات ژئوپلتیکی در محیط بین المللی از طرف دیگر برای بازیگران منطقه یی و واشینگتن انتخاب اول و اصلح نخواهد بود. آنان در ابتدا در چارچوب استراتژی موفقیت "هدف برتر" سعی می کنند با وسعت دادن به سرکوب طالبان در طی حملات تهاجمی و گسترده، اوضاع را تحت کنترل در آورند که بنا به شواهد موجود و وضعیت عینی منطقه چندان قابل دستیابی نخواهد بود. در واقع از درون خاکستر این شکست است که طرح پشتونستان و پذیرش چینش جدید ژئوپلتیکی شکل می گیرد و به همین دلیل هم اکنون جهان شاهد یورش گسترده ارتش پاکستان به دره سوات و آوارگی بیش از نیم میلیون غیرنظامی بوده است. این تحول در مرحله اول با اعطای یک خودمختاری فرهنگی از جنس تجربه ارتجاعی معامله ی دره سوات در پاکستان، برای کل مناطق پشتون نشین یا حداقل مناطق نا آرام و خارج از کنترل دولت های مرکزی رقم می خورد. در مرحله دوم این منطقه ی خودمختار به بهانه مصالحه با طالبان میانه رو تحت پوشش یک حکومت دوفاکتوی سیاسی به رسمیت شناخته شده و می تواند به عنوان امارات قبایلی با تبعیت از مدل امارات متحده عربی در این منطقه بر اساس یک مکانیزم ایزولاسیون تحت کنترل در آید. این موجب می شود تا ضمن جدا سازی منطقه کانونی بحران از اسلام آباد و کابل، نیروهای دولت مرکزی و ائتلاف خارجی خود را از متن تنش ها دور کرده و با محاصره این متن اخلالگر فرصت زمانی لازم را برای سامان بخشی به اوضاع فراهم کنند. در مرحله سوم حکومت های پاکستان و افغانستان و تا حدود زیادی واشینگتن، شولاپوشان پشتون را به سمت یک معامله و مصالحه سیاسی جهت رعایت امنیت در مثلث ایجاد شده ترغیب خواهند کرد و به کمک طالبان معامله گر، جنبش تروریستی القاعده حداقل در این منطقه بحرانی از جهان درگیر بنیادگرائی مذهبی طرد و به حاشیه رانده می شوند. اظهارات "ذبیح الله مچاهد" یکی از سخنگویان طالبان مبنی بر اینکه آنان از القاعده دستور نمی گیرند بلکه پذیرای مهمانانی که برای شرکت در جهاد مقدس می باشند، بوده اند، شاید یک پالس و پیام روشن از چنین زاویه یی به مذاکرات سه جانبه واشینگتن بوده است. چنانچه این مرحله با موفقیت توام شود به مسیر طبیعی خود ادامه می دهد و اگر طالبان امارات نشین هم چنان به سودای جنگ طلبی خود ادامه دادند، تحت یک رژیم سخت تحریمی در شرایط ایزولاسیون کامل جغرافیائی با پوشش قرنطینه گونه مهار می شوند. در مرحله چهارم که شاید هم اکنون چندان مدنظر نباشد ولی به هر حال در طی تکوین دوران و تحول تاریخی خود ناگزیر محقق می شود استقلال کامل کشور پشتونستان از درون این استراتژی و مذاکرات پشت پرده پیش برده می شود. در این مرحله که تا به امروز حداقل تصویر بسیار گنگی از آن وجود دارد تعریف امنیت و ثبات منطقه یی و هم چنین چینش های ژئوپلتیک در این حوزه ی جغرافیائی می تواند سیر متفاوت و حتی واژگونه یی به خود بگیرد. این تصویر چهار مرحله یی حداقل در شرایط کنونی به لحاظ نظری و واقعیات میدانی با توجه به وضعیت عینی محیط سیاسی – اجتماعی پاکستان و افغانستان قابل پیش بینی است.
دو کشور پاکستان و افغانستان به جهت اینکه پروسه ملت سازی و دولت مدرن را طی نکرده اند و هم اکنون با توجه به بحران پیش آمده به سیاهچاله های ناشناخته یی می مانند که هر جسم و جرم دیگری را به درون خود می کشند، دارای شرایط ویژه یی می باشند که راهکارهای ریسکی را ناگزیر کرده اند. تجربه تاریخی چند دهه ی اخیر نشان داده است که پاکستان از همان ابتدای استقلال خود از هند که بر اساس مرزبندی های مذهبی انجام گرفت پای در یک تصویر خاکستری گذاشته است که پایان خوشی برای آن قابل تصور نخواهد بود. مردمان ایالت سند هیچ قرابتی با مردمان مناطق قبایلی ندارند همان گونه که مردمان ایالت پنجاب هیچ نزدیکی به سرحد نشینان ندارند و این مقایسه بین پنجابی با سندی و قبایلی با سرحدی هم صدق می کند. این چند گانگی سلبی که هیچ قرابت ایجابی را در درون خود هضم نمی کند اساس گسست بنیادین در جغرافیای سیاسی این کشور است. برایند این شکاف ها و گسل های جغرافیائی در نظام چند پاره ی پاکستان موجب شده است که گروه های سیاسی این کشور به جهت ریشه های قومی – مذهبی متفاوت خود در هیچ شرایطی نتوانند در کنار هم ضرورت های ملی توسعه و ترقی کشور را حس کنند. ارتش این کشور که از همان فردای استقلال پاکستان قدرتمندترین نیروی آلترناتیو بوده است به لحاظ راهبرد اصلی آن که مبارزه با دشمن هندو در مرزهای شرقی بوده است در یک پیوند تنگاتنگ و غیرقابل اجتناب با بنیادگرایان مذهبی قرار گرفته است. اینکه در شرایط کنونی واشینگتن از دولت و ارتش پاکستان خواسته است تا اولویت وجودی خود را از مبارزه با هند به سمت مبارزه با تروریسم و بنیادگرائی تغییر دهد تنها یک درخواست رویائی باید تلقی شود، چرا که ذات وجودی این ارتش دقیقا از همان ابتدا بر ستون های بنیادگرائی مذهبی استوار شده است. درگیری گاه و بیگاه ارتش با بنیادگرایان طالبان همان گونه که در هفته گذشته در دره سوات و منطقه بونیر اتفاق افتاده است بسیار پیش پا افتاده تر و معمولی تر از آن است که بتوان به آن به عنوان تضاد و آرایش یک میدان واقعی مبارزه امید بست. در آن سوی قضیه در افغانستان هم شرایط تقریبا مشابه یی حاکم است که با تمام تفاوت های آن از یک آبشخور سیراب می شود.
هیچ قومیتی در این کشور به جهت اینکه از اکثریت مطلق جمعیتی برخوردار نیست قادر با آلترناتیوسازی برای پویشگری دولت – ملت سازی مدرن نخواهد بود. این کشور تحت تاثیر یک وضعیت منحصر به فرد که می توان به آن "دنبالگی قومی" نام نهاد همواره متاثر از تمایلات سرشاخه های قومی خارج از محیط جغرافیای افغانستان و تاثیر آن بر قومیت ساکن در درون کشور بوده است. پشتون ها هر چند بزرگترین گروه قومی در این کشور می باشند ولی خود جزء کوچکتری از پشتون های ساکن در پاکستان هستند که به همین دلیل شورش کنونی طالبان این کشور که ریشه در بافت پشتون دارد بهترین بستر تدارکات، تهییج، سازماندهی و میدان مبارزه را در مناطق پشتون نشین کسب می کند. چنانچه به تاجیک ها، ازبک ها، بلوچ ها، ترکمن ها، هزاره ها و دیگر خرده قومیت ها نیز توجه شود همین خصوصیت تاثیرپذیری از سرشاخه های اصلی در بیرون از کشور کاملا قابل مشاهده خواهد بود. این دنبالگی قومی پتانسیل دولت - ملت سازی مدرن را از کشور افغانستان سلب کرده است و اینکه به گذشته برای رد و نقض این واقعیت رجوع شود فقط می توان گفت تاریخ گذشته این کشور یک چسبندگی استعماری در شرایط سنتی بوده است که برای همیشه دوران آن تمام شده است. تحقق رویای پشتونستان هر چند که چیز خوشایندی نخواهد بود ولی شاید در آینده بسیار نزدیک به یک واقعیت اجتناب ناپذیر تبدیل شود که حتی فراتر از توهم توطئه از طرف هژمون بین المللی نیز باشد. این یک انتخاب در شرایط ناکامی دیگر طرح های شکست خورده ی کنونی است که هر چند تبعات بسیار ناخوشایندی در منطقه خواهد داشت ولی در وضعیت بن بست گونه ی فعلی شاید الزامی در طبقه بندی پذیرش "شر ضرور" به حساب آید.
اردشیر زارعی قنواتی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید