دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

طبیب خود هستم یا نه؟


طبیب خود هستم یا نه؟
به هنگام بیماری و بلا، بسیاری از دوستان و آشنایان، البته در مسیر همدلی و همدردی، اما با بادی در غبغب اندرزتان می‌دهند که «جانم! خودت باید طبیب خودت باشی. باید ببینی که چه چیزی برایت خوب است و چه چیزی بد؟‌» در بسیاری از موارد بلافاصله دستوراتی را هم که از پیش موثر می‌دانند ردیف می‌کنند: «کارت را کم کن!» «عصبانی نشو!» «هرجور غذایی را نخور!» و.... کسی هم به درستی تا به‌حال توضیح نداده منظور از این طبیب خود بودن چیست؟ ...
می‌خواهیم ببینیم این توصیه تا کجا صحیح است و اگر صحیح است، به چه معنا صحیح است که همان‌طور که برخی حکمای جدید می‌گویند چه بسیار ضرب‌المثل‌ها و ایضا مثال‌ها و متلک‌ها و نیشخند‌ها که کارایی‌شان در استدلال چیزی نیست، جز تغییر و یا تحقیر موضوع مورد بحث آن هم به نفع راوی! و چه دلبستگی ملی بی‌نظیری داریم ما ایرانی‌ها به استفاده از ضرب‌المثل و کنایه و طنز و گاهی حتی بیتی جداشده از غزلی!
جایی که در استدلال کم می‌آوریم می‌توانیم ضرب‌المثلی بزنیم که شباهت‌هایی با موضوع دارد و با مدد از مرض عادت که لباس عقل بر هر نامعقولی می‌پوشاند، لوله حق را به جانب خود برگردانیم یا نقل‌قولی بیاوریم که گویا بزرگی که همه بر بزرگی‌اش باور دارند، دارد درباره وضعیت مشخص فعلی ما قضاوت می‌کند! پس پر بیراه نیست اگر حتی یک‌بار هم که شده برخی ضرب‌المثل‌های نغز و پر معنا را از منشور عقل بگذرانیم و اگر حقیقتی هم در آنها یافتیم، آن را معنا کنیم.
● علوم در عهد باستان
در روزگار باستان تعداد بیماری‌ها از انگشتان دو دست بیشتر نبود و اینها همان بیماری‌هایی بودند که می‌شد آنها را دید یا تظاهر بسیار مشخصی داشتند، مثل بیماری‌های پوستی و جذام و نیز بیماری‌هایی که شهری را به نابودی می‌کشاند، مثل طاعون! تطور تاریخی و پیشرفت علوم در این زمینه معنایی نداشت جز افزایش تعداد بیماری‌ها! تا جایی که در حال حاضر نوشتن تنها نام تمام بیماری‌ها یک کتاب قطور می‌آفریند، اما تنها در همین چند ۱۰ سال اخیر است که اهمیت و پیش‌آگهی بیماری‌ها به دقت ترسیم گردیده و یک واقعیت انکارناپذیر آشکار شده که در بسیاری از موارد ارتباط مستقیمی بین احساس درونی یا برداشت بیمار از یک بیماری خاص و میزان خطرناک بودن یک بیماری وجود ندارد و حتی در مواردی این نسبت کاملا معکوس است، یعنی ممکن است یک فرد به طور ناگهانی دچار سرگیجه بسیار شدید و ترسناکی گردد، تعادل خود را از دست داده و تهوع و استفراغ شدیدی پیدا کند و گمان برد که خطر مرگ او را تهدید می‌کند، اما در مراجعه به پزشک دریابد که این تنها یک التهاب بی‌خطر عصب وستیبولر در گوش بوده و هیچ اهمیتی ندارد و تازه طبیب به او توصیه کند که نه تنها به استراحت هیچ نیازی ندارد، بلکه باید به شدت از آن اجتناب کند. فعال باشد و حرکت کند تا زودتر خوب شود. از سوی دیگر ممکن است کسی به دلیل یک خون‌ریزی مختصر از لثه و با حال عمومی بسیار خوب به طبیب مراجعه کند و معلوم شود که مبتلا به نوعی سرطان خون شده و چند ماهی بیش زنده نخواهد ماند!
● شرح حال، مهم‌ترین سرنخ
اگرچه اضطراب حاصل از علایم یک بیماری معمولا ارتباط مستقیمی با میزان خطرناک بودن آن بیماری ندارد، اما این‌گونه نیست که علایم بیماری هیچ اهمیتی در روند بیماری نداشته باشند. اتفاقا مهم‌ترین سرنخ‌ها در تشخیص یک بیماری، شرح‌حالی است که بیمار می‌دهد یا بهتر بگویم شرح‌حالی است که طبیب از بیمار اخذ می‌کند.
با تمام پیشرفت‌هایی که تاکنون در روش‌های تشخیصی به وجود آمده، همچنان کلینیک و شرح‌حال در تشخیص بیماری‌ها حرف اول را می‌زند. اگر چه می‌توان از مغز ام‌ارآی گرفت و در تمام جزییات مغز نگریست، اما در بسیاری از بیماری‌ها تصاویر گرفته شده از مغز هیچ تغییری نشان نمی‌دهند و همچنان برای افتراق یک نارسایی عروقی گذرا از یک سرگیجه خوش‌خیم وضعیتی یا یک حمله تشنجی تنها شرح‌حال بیمار است که کمک می‌کند و مهم‌ترین شاهد شرح حال نیز کسی نیست جز خود بیمار! در چنین شرایطی طبیب به شرح‌حالی نیازمند است که به نحوی بی ‌طرفانه و بدون هرگونه پیش داوری گرفته شده باشد. چنین شرح‌حالی را کسی می‌تواند در اختیار بگذارد که از پیش تصمیم نگرفته طبیب خود باشد! چرا که طبیب بودن به خودی‌خود مستلزم تشخیص دادن است و تشخیص خود بیمار دقیقا همان چیزی است که نه تنها به پزشک هیچ کمکی نمی‌کند، بلکه معمولا یکی از بزرگ‌ترین مشکلات است.
از سوی دیگر بسیاری از اقدامات درمانی نیز که بسیاری از ما از روی عادت یا مد برای خود و دیگران به وفور توصیه می‌کنیم، هیچ محلی از اعراب ندارند. هنوز هیچ مطالعه علمی این تقسیم‌بندی غذاها را به سرد و گرم تایید نمی‌کند. مهم‌ترین عامل تداوم این گونه عقاید هم اعتقادی است که بسیاری از پزشکان، آن هم بر اساس برخی مشاهدات شخصی دارند. اینکه آیا طبیبان مدرن مجازند براساس عقاید شخصی، قبل از هرگونه تلاش برای اثبات علمی یک مطلب و صرفا به دلیل نوعی اعتقاد ملی یا خانوادگی به بیماران خود توصیه‌ای بکنند، مطلبی است که به بحث فعلی ما ارتباطی ندارد، اما اعتقادات رایج و غلط درمانی محدود به این بحث قدیمی سردی و گرمی نمی‌ماند. بسیاری اعتقادت هم هست که ظاهری مدرن‌تر و علمی‌تر دارند، اما هیچ پشتوانه علمی محکمی پشت آنها نیست، مثل ارتباط مستقیم استرس با بسیاری از بیماری‌ها و توصیه‌ای که در بسیاری از موارد با اطمینان به بستگان و آشنایان نزدیک خود می‌کنیم که «جانم، استرست را کم کن!»، حال آنکه حتی در بدیهی‌ترین موارد مثل ارتباط استرس با سکته مغزی هم هیچ ارتباط معنادار علمی وجود ندارد. طبق آخرین منابع انجمن‌های بین‌المللی سکته مغزی، استرس جزو ریسک فاکتورهای سکته مغزی نیست!
● اجرای دستورات پزشک
اما آیا واقعا به هیچ رو نمی‌توان طبیب خود بود؟ البته که می‌توان بود. می‌توان همکار بسیار خوبی بود برای طبیب معالج در جریان تشخیص و مداوای بیماری‌ای که پیچیدگی‌های آن به هیچ‌وجه کمتر از پیچیدگی‌های تعمیر یک کامپیوتر یا حداقل یک رادیو یا یک ساعت نیست. به عنوان مهم‌ترین شاهدی که بیشترین اطلاعات خام را از این پروسه پیچیده و دشوار دارد (پروسه که مالکیت آن وقوف بر آن را توجیه نمی‌کند)، می‌توان آنها را به صورتی که پزشک می‌پسندد، در اختیار او قرار داد. می‌توان مثل یک همکار خوب از پیش‌داوری و القای تشخیص اجتناب کرد و می‌توان دستورات پزشک را بی‌کم و کاست و بی‌بیش و افزون به اجرا در آورد. تنها و تنها در این حالت است که می‌توان و باید طبیب خود بود!
دکتر بابک زمانی - عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران
منبع : هفته نامه سپید


همچنین مشاهده کنید