یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

قصه پرغصه فوتبال


قصه پرغصه فوتبال
طی هفته های اخیر، رسانه های ورزشی و ورزشی نویسان رسانه ها، همه همت و قدرت خود را صرف اثبات ناتوانی مربی و بازیکنان تیم ملی فوتبال کرده اند تا موضوعی بدیهی را ثابت کنند! این داستان اگر تازه بود، علی رغم غیر منطقی بودنش، کمی قابل توجه یا سرگرم کننده بود اما این کهنه داستان بارها و بارها و بارها تکرار شده است. سالهاست که تیم ملی فوتبال ایران در کسب افتخار ناتوان است(موارد استثنا را کنار بگذارید) و هر بار همین اتفاق با تفاوت اندکی می افتد. سالهاست ایران در آرزوی فتح جام ملت های آسیا است، سالهاست تیم های باشگاهی افتخاری کسب نکرده اند، تیم ملی ایران از رسیدن به مرحله نهایی جام جهانی فوتبال یا محروم مانده یا در همان مرحله مقدماتی با نمایشی ضعیف حذف شده است و تیم امید ایران هم هیچگاه در۳۰ سال اخیر به المپیک راه نیافته است. در تمام این سالها وقتی این اتفاقات افتاده، همه با هم- از کارشناس گرفته تا مسافر تاکسی- زبان به انتقاد شدید از مربیان و بازیکنان گشوده اند، با آنکه همه این افراد پیش از فاجعه، چنان امیدوارانه درباره تیم ملی فوتبال سخن می گفتند که باور چنین تغییر موضعی از آنها مشکل است اما چون درد، درد همگانی است، هیچکس از این تغییر ۱۸۰ درجه ای یکباره تعجب نمی کند.
در خیابانی که همه دنده عقب حرکت می کنند، هیچکس این اشتباه بدیهی را متوجه نمی شود. البته و صدالبته که در کنار انتقادها، یا به عبارت صحیح تر دراز کردن ها، هیات ها و جلسات تعیین مقصر و علل ناکامی و برنامه ریزی برای جبران تشکیل می شد اما جز خاطره صرف چای و بیسکویت در این جلسات- آن هم برای اعضای محترم- چیزی در ذهنها نمانده و نتیجه ای دست هیچکس را نگرفته است.
شکست اخیر تیم ملی فوتبال در مسابقات جام ملت های آسیا، آخرین زنجیر از زنجیره ناکامی های ملی فوتبال است اما همچون قبل به این شکست به شکل مجرد و منفصل از گذشته نگاه می شود یا مورد تحلیل قرار می گیرد و مقصر معرفی می شود.
شاید لا زم باشد در همین ابتدای سخن اشاره شود که منظور این نوشته دفاع از عملکرد تیم ملی فوتبال یا مربی آن نیست. نویسنده هم ادعای کارشناسی در زمینه فوتبال ندارد. هدف این نوشته فقط عنوان این واقعیت است که ناکامی های فوتبال در مربی و بازیکن خلا صه نمی شود و بسیاری از کسانی که خود در بدر به دنبال مقصر می گردند، شرکای بزرگ ناکامی های فوتبال هستند.
۱) مدیران
مدیریت ورزش ایران در سطح بالا اکثرا در اختیار مدیران دولتی غیرمتخصص در زمینه ورزش بوده است و البته در کشور ما چنین موضوعی عجیب نیست. وقتی یکی از مدیران هواپیمایی از میان فارغ التحصیلا ن نساجی انتخاب شده بود، وقتی وزیر ارشاد دارای مدرک مربوط به احتراق موتورهای درون سوز بود، وقتی در کابینه های مختلف وزرایی با مدرک دیپلم و فوق دیپلم وجود داشتند، چنین چیزی عادی است. ضمن اینکه اکثر آدم ها عکس هایی با لباس ورزشی دارند که بتوانند ثابت کنند زمانی پایشان به توپ خورده است! متاسفانه بسیاری از این مدیران، در واقع مدیر هم نیستند و تلا شی هم برای آشنایی با مدیریت و ورزش نمی کنند. این موضوع البته استثناهایی هم دارد و نباید همه را به یک چوب راند. در این میان اما مدیرانی هم هستند که از بدنه ورزش بیرون آمده اند ولی ای کاش که همه مدیران از نوع دولتی بودند! مدیران ورزشی و ورزشکار هم اکثر آنقدر گرفتار باند بازی ها و رفاقت های بسته به منافع خود هستند که ماحصل مدیریتشان، دیگر مدیران را روسفید می کند.
حاصل این مدیریت چه خواهد شد جز همین که شده است؟ در چنین وضعیت توقع غیرت و باند بازی نکردن و افتخارآفرینی از بازیکنان تیم ملی، توقع بیجایی است! مگر نه اینکه «مردم به شیوه حاکمان خود هستند.»
جالب اینجاست که باند بازی بازیکنان تیم ملی رسانه ای می شود ولی باند بازی بقیه اهمیتی ندارد. این نشان می دهد که در میان رسانه ها هم مشکل فراوان است.
۲) رسانه ها
رسانه های ورزشی ایران چه وضعیتی دارند؟ در میان رسانه های ورزشی، رسانه ای که بدون حب و بغض و دارای تحلیل منطقی و غیر احساسی باشد کم است. گرایش نشریات ورزشی به اخبار زرد بسیار زیاد است. خبرنگاران این نشریه که باید پیاده نظام قدرتمند رسانه باشند، بیشتر از حد پیاده هستند و وظیفه خبرنگاری را تنها رفاقت با اهالی فوتبال برای گرفتن مصاحبه های ساده و خبرهای عجیب از آنها می دانند! روایت هایی از دخالت بعضی نشریات ورزشی در نقل و انتقالا ت بازیکنان و فشار برمربیان یا کادر سرپرستی تیم ها برای بازی گرفتن از بازیکنان نیمکت نشین و همچنین زمینه سازی برای دعوت از بازیکنی خاص در تیم های ملی به گوش می رسد.
از سوی دیگر میزان فرهنگ سازی رسانه های ورزشی چقدر است؟ رسانه ملی که بزرگ ترین و تاثیرگذارترین رسانه در این زمینه است در این سالها چه کرده است؟ واقعیت این است که اگر برایند فعالیت همه رسانه ها را با هم جمع کنیم کاری جز اطلا ع رسانی و تحلیل های سطحی چیزی دست کسی را نمی گیرد.
تا یک دهه قبل رسم رسانه ها فقط قربان صدقه رفتن اهالی ورزش بود و بعد آنها یاد گرفتند که می توان به جای قربان صدقه رفتن، کمی هم جسارت داشت. البته این جسارت از نوع رسانه ای نبود. به مهم ترین، پرمخاطب ترین و پرتنش ترین برنامه ورزشی رسانه ملی نگاه کنید. آیا می توان این برنامه را فرهنگ ساز دانست؟ آیا تا به حال هیچ اشاره ای به ضعف مدیریت ورزشی در ایران، در این برنامه شده است؟ الگوی این برنامه ، برنامه های مشابه خارجی است اما در میان رسانه های خارجی برنامه های جدی و تحلیلی قوی هم وجود دارد که جای آن در ایران خالی است و کسی هم به فکر آن نیست.
رسانه هایی که این روزها دنبال مقصر می گردند کمی هم عملکرد خود و چگونگی تاثیرگذاری خود را مرور کنند و ببینند که تاثیر این رسانه ها که باید جریان ساز و فرهنگ ساز باشند چقدر بوده و توان آنها صرف چه مسائل کم اهمیت و تحلیل های کم بنیه شده است.
۳) کارشناسان
اکثر کسانی که به عنوان کارشناس و تحلیل گر در رسانه ها و مطبوعات قلم می زنند، کارشناسانی احساساتی هستند که تحلیل هایی به شدت فقیر (از نظر علمی) ارائه می دهند. این حرف سرمربی فعلی تیم ملی دقیقا درست است که اگر یک اتفاق ساده می افتاد مثلا پنالتی زده شده به کره جنوبی گل می شد، کسانی که امروز از مربیان و سیستم بازی و بازیکنان ملی پوش انتقاد می کنند، شروع به تعریف و تمجید از تیم ملی می کردند و هزار و یک نوع تحلیل مثبت از بازی های ملی ارائه می دادند. اتفاقا به همین دلیل است که دست منتقدان در مقابل قلعه نویی خالی است و جرات انتقاد و پاسخگویی به ایرادهای او را ندارند.
اکثر کارشناسان فوتبال ضمن اینکه ازنظر دانش فنی ضعف دارند، بیشتر اوقات گرفتار احساسات هستند و کمی تا قسمتی رفاقت یا رقابت را در نظرات خود لحاظ می کنند. وقتی کارشناسی در رسانه ملی در تعریف سیستم بازی تیم کره جنوبی در مقابل ایران، خطای فاحشی می کند، چطور انتظار دارد که سرمربی تیم ملی انتقاداتش را جدی بگیرد؟ وقتی سردبیر یک روزنامه ورزشی که تا قبل از شروع بازیها از قدرت تیم ملی دم می زد و تیم فعلی را بزرگ ترین تیم تاریخ ایران می دانست، حالا همه بازیکنان تیم ملی را فاقد انگیزه و ضعیف می داند، چرا باید سرمربی تیم ملی به انتقاداتش و نوشته های روزنامه اش توجه کند؟
شاید این برای بار اول است که یک مربی در زمان شکست این طور در مقابل انتقادات می ایستد و بر چشم اسفندریار کارشناسان و رسانه ها اشاره می کند. این از هوشمندی و اعتماد به نفس قلعه نویی سرچشمه می گیرد اما پیش از آن از ضعف کارشناسان و رسانه ها قوت و قدرت می یابد.
متاسفانه عملکرد این گونه کارشناسان و رسانه ها ذائقه فوتبال دوستان را به همین تحلیل ها و حرفها و خبرها عادت داده و آنها هم که به طور طبیعی احساسی تر از کارشناسان و رسانه ها نظر می دهند، هرگز متوجه این اشکال بزرگ نمی شوند.
با توجه به همه آنچه گفته شد حال می توان به تقصیر مربیان و بازیکنان تیم ملی فوتبال رسید اما باز هم باید تاکید کنیم که آنها در درجه چهارم هستند و پیش از محاکمه آنها باید خدمت دیگران رسید.
طی دو هفته اخیر، امیر قلعه نویی، با عنوان اینکه، «همه تقصیرها را به عهده می گیرم» نشان داده که او هم به کم کاری تیم ملی در این بازیها اعتقاد دارد و همین طور هم هست. گیریم میزان ضعف تیم ملی از نظر مربی تیم با نظر دیگران، اختلا ف بسیار داشته باشد اما همینقدر که او معترف است، جای شکرش باقی است و دیگر انتظار «استعفا» داشتن از اوانتظار زیادی است. مگر بعد از کدام ناکامی، مدیران و رسانه ها و کارشناسان استعفا داده اند؟ کدام مدیر و رسانه و کارشناس کوچک ترین اشاره به این موضوع کرده که او هم تقصیری داشته است؟
حالا با توجه به همه این حرف ها بد نیست یک پیش بینی هم داشته باشیم. چه امیر قلعه نویی همچنان سرمربی تیم ملی فوتبال بماند و چه برود و چه تیم ملی دچار تغییرات اساسی شود و چه ترکیب آن حفظ شود ، در همچنان بر همین پاشنه خواهد چرخید. این داستان سالها و سالها و سالها، بارها و بارها و بارها ادامه خواهد داشت. دوباره تیم ملی فوتبال ایران با امید قهرمانی و با هزاران هندوانه در زیر بغل راهی تورنمنتی دیگر خواهد شد و با سری افکنده برخواهد گشت . دوباره طرفداران دیروز، دشمنان قسم خورده می شوند و دوباره محاکمه و شعار علیه مربی و بازیکنان شروع خواهد شد.
گویا در فوتبال ما «خانه از پای بست ویران است» و در چنین شرایطی تغییر مربی و دعوت نکردن از یک یا چند بازیکن دردی را دوا نمی کند. البته این وسط، گهگاه هم خداداد عزیزی، احمدرضا عابدزاده، علی دایی، مهدی مهدوی کیا و ... پیدا می شوند که همت کنند و با غلبه بر استرالیا، حماسه ملی بیافرینند تا دیگران آن را مصادره به مطلوب کنند وفوتبال ایران همچنان در همان جایی که هست بماند و بماند.
این مقاله را می توان سالهای بعد هم بدون هیچ تغییر در روزنامه ها چاپ کرد. این را هم نوشتیم تا بگوئیم هیچکس در این بازار شلوغ به حرف هایی این چنینی هم توجه نمی کند.
نویسنده : حسین رهنورد
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید