شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


ویرانه‌ها و چیزهای خراب امید


ویرانه‌ها و چیزهای خراب امید
در دهه شصت، کم‌وبیش در اواخر جنگ و چند سالی پس از آن، تهران هنوز چهره‌ای قابل‌تحمل داشت، آن‌هم با وجود این‌که (احتمالا، به خاطر این‌که) «‌دوران سازندگی‌» هنوز آغاز نشده بود. در آن دوره، «‌ویرانه‌» و نیمه‌ویرانگی یکی از خصیصه‌های چهرۀ تهران بود. این ویرانه‌ها، که البته در قیاس با شهرهای واقعا جنگ‌زده ایران نباید چندان درموردشان مبالغه کرد، عمدتا حاصل یک سال آخر جنگ بود که «‌موشک‌باران‌» شروع شده بود، تجربه‌ای که اگر در زمان حاضر تکرار می‌شد، بی‌شک برای طبقه متوسط فعلی و نسل نوجوان آن کابوسی تمام‌عیار می‌بود، درحالی که در سال‌های ۶۶ و ۶۷ این «‌کابوس‌» (که متأسفانه برای عده‌ای به واقعیت بدل گشت و آنها به‌معنای واقعی کلمه با ویرانه‌ها یکی ‌شدند) جزئی از تجربه روزمرۀ افراد بود. ولی مسئله به‌هیچ‌وجه این نیست.
قرار نیست از وحشت و نگرانی و ویرانی ستایش کنیم. اما وضعیت فوق محصول جنبی‌ای داشت که فقدان آن در شرایط فعلی چهرۀ مضحک و حتی خجالت‌آوری به شهر داده است: فقدان ویرانه‌ها، همان مناظری که با «‌پیکان قراضه»‌ها و اتوبوس‌های سبز تیره دوطبقه درب‌و‌داغون و خیابان‌های نسبتا خلوت و متروک خوانا بودند. برخلاف ایدئولوژی‌ِ از نو باب‌شدۀ استوار بر ستایش ریاکارانه از «‌خانه مادربزرگ با حوض کاشی و غیره‌» (که روی دیگر سکه شور برج‌سازی است، و فقط «‌برج»‌سازها و «‌بورژواها‌» شیفته صنایع دستی و میز و تلفن خاتم‌کاری‌شده‌اند)، آنچه حقیقتا از دست رفته است لایه نازکی از ویرانگی بر سطح همه چیز است، سطحی که اکنون به شکلی شرم‌آور بزک شده است. این ویرانه‌زدایی صرفا مختص به تهران نیست، بلکه در مقیاسی جهانی و در مورد تقریبا همه اشیاء و پدیده‌ها اِعمال می‌شود. احتمالا نقطه شروع این فرآیند، در اروپا، بازسازی آلمان در دهه شصت و هفتاد، و در ایران، دورۀ سازندگی در اوایل دهه هفتاد است؛ البته با تفاوت‌های بارزی. در تهران، اکنون هیچ نشانی از هیچ چیز اندکی قدیمی و پیر و «‌ویران‌» نیست، این روند حتی درمورد طبیعت هم با همین سرعت و اشتیاق پیگیری می‌شود. درواقع غالبا این سنت‌گرایان‌اند که نمی‌توانند و نمی‌خواهند سنت‌ها را حفظ کنند. آنها به دو طریق سنت‌ها را نابود می‌کنند:
۱) با تکرار ملال‌آور ستایش‌های کلیشه‌ای و کاذب از «‌سنت‌ها‌» و «‌همان ریشه‌ها‌»، و
۲) با ولع و حرص نوکیسه‌مآبانه به چیزهای «‌به‌روز» و «‌فناوری» و «‌جامعه اطلاعاتی‌» و «‌دهکدۀ جهانی‌». برای آنها آنچه بناست جهانی شود حقیقتا یک «‌دهکده‌» است نه چیزی دیگر. حاصل کار نهایتا کشیدنِ روکش بر سطحِ خراب و اوراقِ همه چیز است. احتمالا به همین دلیل است که معماران و بسازبفروش‌ها و مالکان طبقه متوسط این همه به نماهای عجیب و غریب برای ساختمان‌هایشان علاقه‌مندند، و درست به همین دلیل هم است که هیچ دو خانه یا سازه‌ای در تهران شبیه هم نیست (اتفاقی که در غرب «‌بی‌روح و بی‌احساس»، هرگز نمی‌افتد). محصول حرص و نوکیسگی فوق چیزی شبیه همان کراوات‌های پهن و گل‌گلی و رنگ‌وارنگی است که تازه‌واردان به شهر، به‌منظور «‌خوش‌تیب‌بودن»، می‌زنند. ولی دقیقا چه اتفاقی می‌افتد؟ برای درک این شرایط، می‌توان به تمایزی اشاره کرد که میان ویرانگی و خراب‌بودن وجود دارد. ویرانه‌ها اغلب‌ کلیت‌های ازهم‌پاشیده یا شکست‌خورده‌اند، ولی همچنان مقاومت می‌کنند و شکست‌شان را علنا به نمایش می‌گذارند. شکی نیست که ویرانه‌ها چیزهای بی‌مصرفی‌اند، البته مگر این‌که به‌عنوان مدخلی در یک موزه یا فقره‌ای از مجموعه میراث فرهنگی، «‌ضبط و نگه‌داری‌» شوند. ولی مسئله این است که آدمی به «‌دیدار» ویرانه‌ها نمی‌رود، بلکه به ویرانه‌ها «‌برمی‌خورد‌». ویرانه‌ها را حتی مرمت هم نمی‌توان کرد. این کار نه تنها عبث است بلکه خود شکلی از گریز و هراس از تاریخ است، دیگر چه رسد به بزک‌کردن و چراغانی‌کردن و آرایش ویرانه‌ها، و البته به‌قصد فروش‌شان در بازار. (فیلم‌های تاریخی علی حاتمی فقید نمونه‌ای از همین گرایش اخیر‌اند. برخلاف تصور رایج، مشکل کار حاتمی این نیست که او «‌تاریخ را قلب کرده است‌»، ایرادی که بسیاری به روایت‌های او از تاریخ معاصر می‌گیرند. برعکس، مشکل او این است که فضای تاریخ را اصلا باز نکرده است.)
ولی تا آنجا که به خراب‌بودن مربوط است، ما با کلیتی طرف‌ایم که وانمود می‌کند هیچ مشکلی ندارد و اگر هم مشکلی هست امری تصادفی است که باید «‌درست شود‌». چیزهای خراب‌شدنی درآغاز و همواره ظاهری تروتمیز دارند، به ویرانه‌ها بی‌شباهت‌اند.
تصویر تهران فعلی تصویر یک ویرانه نیست، و درست همین است که تهران فعلی را، به‌رغم تلاش‌های زیباسازانه دو دهه اخیر، به مکانی زشت‌تر درقیاس با تهران دهه شصت و دوران جنگ بدل کرده است. درعوض، باید از اصطلاح «‌خراب» استفاده کرد. اطراف ما پر از چیزهایی است که معمولا خراب اند: تلفن‌های عمومی و در تاکسی‌ها و چراغ‌های شماره‌اندازِ سر چهارراه‌ها و دستگا‌های عابربانک و.... ولی ظاهر همه‌شان شیک و تمیز است. چیزهای خراب وانمود می‌کنند که ایرادشان موقتی و تصادفی است (پیام معروف عابربانک‌ها: «‌دستگاه موقتا از ارائه خدمات معذور می‌باشد»‌). اما ویرانه‌ها از این ادعای عبث دست برداشته‌اند. آنها خرابی خود را به‌منزله امری تاریخی، یا درواقع طبیعت - تاریخی، عیان می‌سازند.
امروزه همه دست‌اندرکار «‌ساختن‌»‌اند. آنجایی هم که در تهران با نمونه‌هایی از ویرانی روبه‌رو می‌شویم، بلافاصله معلوم می‌شود چیزی درحال ساخته‌شدن است: همان تصویر معروف و خسته‌کنندۀ خانه‌ها و ساختمان‌های نیمه‌کار و روبه‌اتمام، که در هر محله و خیابانی، دو سه نمونه از آنها هست. منطق این ساختن البته درست همان منطق آسفالت‌کردن خیابان‌های تهران است: ریختن لایه‌ای از آسفالت جدید بر لایه قبلی، بی‌هیچ تغییری در چاله‌‌ها و دست‌اندازها، عملی که هر چند ماه یکبار تکرار می‌شود. این کار به‌نحوی گویا گرایش به حفظ گذشته در شکلی بزک‌شده را نشان می‌دهد، بی‌آنکه چیزی در این گذشته نجات داده شود. آنچه اتفاق می‌افتد کشیدن لایه‌ای «‌تمیز‌» بر تودۀ ماسیده و خراب قبلی است، و سطح خیابان‌ها نیز به‌همین‌ترتیب بالا و بالاتر می‌آیند، و گذشته تاریخی هم درست به همین ترتیب متورم می‌شود و باد می‌کند. سازندگی و ویرانگی همواره از قبل مضامینی سیاسی‌اند.
مهرگان
منبع : روزنامه کارگزاران