شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

توریه و شرایط بهره گیری آن از منظر اسلام


توریه و شرایط بهره گیری آن از منظر اسلام
سالهاست که از عدم وفای بعهد مسئولین و نمایندگان شاکی هستیم. از عدم عمل به وعده ها از شعارهایی که در عمل بواقعیت نمی پیوندند.بارها آراء خود را به صندوق ریخته ایم اما مدت کوتاهی پس از آن ندامت بر ما چیره گشته و بقولی پشت دستمان را برای بارهای بعد داغ می کنیم. ما می گوئیم آنها دروغ می گویند، آنها میگویند توریه (بر وزن توصیه) کرده ایم. هرچند شرایط وجوب توریه به مواردی چون اضطرار در جان و مال باز می گردد ، اما بسیاری با مستند قرار دادن احادیث یا اجماع فقها و یا رساله ها، خویش را رهانیده و برای کسب منفعتی یا مسند و مکنتی به آن دست میازند. نوشتار ذل شرحی است مفصل در باب توریه تا هم خوانندگان با این وجه از سیره آشنا شوند و دیگر جاهل قاصر نباشیم و هم مقامات مسئولین به تدقیق دریابند که توریه در همه وقت و همه مکان جایز نبوده و گاها موجب مفسده می گردد. باشد که همه گاه در راه راست گام برداریم و از کذب در هر شرایطی بپرهیزیم.
از شخصی تقاضای کمک می کنند او در جواب می گوید دستم خالی است و واقعا در آن لحظه در دستهایش چیزی نبوده گرچه ممکن است در جیب یا حساب بانکیاش پول داشته باشد و یا می پرسند آیا فلان شخص را دیده ای؟ و وی هنگام پاسخ یک قدم به جلو گذاشته و می گوید از وقتی اینجا ایستادهام او را ندیده ام، و یا وقتی در تهران، ناشناسی از انسان می پرسد: شما زمانی قم نبودید؟ و وی در جواب می گوید: نه، من هیچوقت قم نبودم، من انسان هستم، قم شهر است و جماد و مستحیل است که انسان بشود. و یا وقتی همسایه ای وسیله ای را میخواهد و شخص نمی خواهد به او بدهد میگوید: جاروبرقی ما کار نمیکند (یعنی الان خاموش است) یا چرخ گوش ما دست کسی است و قبلاً آن وسیله را به دست فرزند یا همسر خود داده باشید. و یاً بگوید آقا در خانه نیستند و منظورش امام زمان «علیه السلام» باشد و مخاطب با قرینه ای که موجود است گمان کند منظور صاحب خانه است و مانند اینها که مردم در محاورات و زندگی روزمره با توسل به آن و با عنوان دروغ مصلحتی که در مباحث فقهی از آن به توریه اطلاق می شود خود را از زیر بار مسئولیت و فعل امری می رهانند ، بهره گیری از سنتی که به عالم سیاست نیز رسوخ کرده و برخی از مدیران دولتی از آن در تبلیغات انتخاباتی و مواجهه با ارباب رجوع بهره می گیرند گرچه موضوع این مقال مبحثی سیاسی نیست و بحثی فقهی کلامی از نوع مباحث طلبگی می باشد ولی تلاش برای روشن ساختن این نکته به مسئولان اجرائی کشور است که آقایان به این نکته اشراف داشته باشند که توسل به توریه نیز شرایطی دارد که نمی توان همیشه از آن بهره گرفت البته این گونه سخن گفتن که عین صدق است در مقام اجرا و گفتار نیاز به مهارت خاصی دارد و الاّ منجر به دروغ و ضایع شدن شخص میگردد.انسان در مواقع اضطرار مانند دفاع از عقیده یا اصلاح ذات البین دروغ می گوید و مواردی است که شبه راست گفتن جایز است( توریه) ودر جایی که تقیه لازم است تقیه می کند. وهرکدام از این مراتب و اقسام توریه آثاری دارد که در ادامه به آن پرداخته می شود.
لفظی که دارای دو معنا باشد: یکی ظاهر و دیگر خلاف ظاهر و گوینده، معنای خلاف ظاهر را اراده کند، توریه اش نامند، هر چند مخاطب، به معنای مقصود پی نبرد و تنها معنای ظاهر لفظ را دریابد.
برادران یوسف که برای خرید گندم، نزد عزیز مصر شدند، برادرشان یوسف را نشناختند. یوسف، دستور داد که جوالهای آنان را از گندم پر کنند و کیله گندم کشی رادر جوال برادر تنی او بگذارند. کاروان برادران که به راه افتاد، منادی عزیز مصر فریادزد: «ایتها العیر، انکم لسارقون ،ای کاروان! شماها دزد هستید» ، در صورتی که کاروانیان، دزدی نکرده بودند. پرسیدند: چه چیز گم کرده اید؟مصریان گفتند: کیله را گم کردهایم، ولی نگفتند که شماها کیله را دزدیده اید. خطاب دزدی به برادران از آن نظر بود که پیش از این یوسف را از پدرش دزدیده بودند.
حزقیل پسر عمو و ولیعهد فرعون مصر بود. در خاندان فرعونی مصر، تنها کسیکه ایمان به خدا داشت و به توحید دعوت میکرد همو بود. سخن چینان به فرعون گزارش دادند که حزقیل تو را خدا نمیداند و به خدای یگانه دعوت میکند و دشمنان تو را یاری میکند.
فرعون گفت: اگر او، که خلیفه و ولی عهد من است، چنین باشد، کفران نعمت مرا کرده است و استحقاق عذاب خواهد داشت و اگر شماها دروغ بگویید، مستحق شدیدترین عذابها خواهید بود و سپس حزقیل را با آنها رو به رو کرد.
آنها به حزقیل گفتند: تو خداوندی و پروردگاری فرعون را منکر هستی ونعمت هایش را کفران میکنی. حزقیل فرعون را مخاطب ساخته و گفت: شهریارا،تاکنون از من دروغی شنیده ای؟
فرعون گفت:نه. حزقیل گفت: از اینان بپرس، پروردگارشان کیست. گفتند:فرعون.
گفت: بپرس آفرید گارشان کیست؟ گفتند: فرعون.
گفت: بگو روزی رسانشان و آن که زندگی اینها را اداره میکند و زیان را از آنها دور میکند کیست؟ گفتند: فرعون.
حزقیل گفت: شهریارا، من تو را و هر کس که در این جا حاضر است گواه میگیرم که پروردگار آنها پروردگار من است، آفریدگار آنها، آفریدگار من است، روزی رسان آنها روزی رسان من است، مصلح زندگی و گذران آنها، مصلح زندگی وگذران من است و من به جز پروردگار آنها و روزی رسان آنها و آفریدگار آنها به پروردگاری و روزی رسانی و آفریدگاری ایمان ندارم، من تو و همه حاضران را گواه میگیرم که هر پروردگاری و آفریدگاری و رازقی که به جز پروردگار و آفریدگار ورازق آنها باشد، من از آن بیزارم و به خداوندی اش کافر هستم. فرعون خشنود شد وسخن چینان را سخت ترین شکنجه کرد.
توریهای که حزقیل به کار برد، این بود که نگفت پروردگار من، کسی است که آنها گفتند پروردگار ماست، بلکه گفت: پروردگار من، پروردگار آنهاست.

در شوخی بایستی یک چیز غیر عادی باشد تا موجب تعجب و خنده گردد. امورعادی هیچ گونه خندهای نمیآورد. شوخیهای پیغمبر اسلام با آن که بسیاردلپذیر بود، ولی خلاف حقیقتی در آنها نبود و در عین حال، چیزی غیر عادی در آن موجود بود.
وقتی زن زید بن اسلم در حضورش شرفیاب بود، نام شوهرش را برد.حضرتش فرمودند: همان که در چشمهایش سفیدی موجود است؟ زن منکر شد و گفت: چشمهای او سپیدی ندارد. وقتی که داستان را برای شوهرش حکایت کرد، زید گفت: مگرسپیدی چشمهای مرا نمیبینی که از سیاهی اش بیشتر است؟
وقتی به پیر زنی که از عشیره اشجع بود فرمود: پیر زن داخل بهشت نمیشود،پیرزن گریستن آغاز کرد. بلال زنگی رسید و پیر زن را دید که میگرید، از سبب گریه او بپرسید، وقتی که از آن آگاه شد، خدمت رسول خدا عرض کرد. پیامبر اعظم(ص)فرمودند:سیاه پوست هم، چنین است. بلال حبشی این را که شنید در کنار پیر زن بنشست وبه گریه پرداخت. عباس پیر، عموی پیغمبر آن دو را در آن حال بدید، شرفیاب شد وجریان را استفسار کرد. پیغمبر فرمود: پیر مرد هم چنین است. آن گاه هر سه رامخاطب قرار داده و فرمود: خدا پیران و سیاه پوستان را به زیباترین چهره در میآورد، جوان میشوند، سپید میشوند و داخل بهشت میگردند.
از راستیهایی که ممکن است، دروغ در نظر آید، مبالغه در تعبیر است. سر آن که مبالغه را نمیتوان دروغ خواند، این است که در مبالغه، مدلول مطابقی، منظور نیست،بلکه منظور اصلی، مدلول التزامی میباشد و آن عبارت از بسیار بودن و تاکید معنا میباشد.
مبالغه گاه در کمیت میشود، چنان که پدر به فرزند میگوید: صد بار به تو گفتم که این کار را نکن، مقصود بسیار گفتن میباشد نه عدد معین صد و یا دوستی به دوستی میگوید: هزاران بار به کویت آمدم، ولی تو را ندیدم، مقصود، بسیار آمدن است،نه عدد هزار و یا وقتی یکی میگوید: از این جا تا آن جا، صدها فرسنگ راه است مقصود ، دور و دراز بودن راه است و یا مقصود از «ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است» ناتوانی عاشق از صبر میباشد.
شاید عددهایی که در روایات فضیلتهای اعمال یا چیزهای دیگر وارد شد، ازهمین قبیل باشد که مقصود، عددی به خصوص نیست، بلکه فراوانی پاداش میباشد و گاه مبالغه در کیفیت میباشد. ولی مبالغه با توریه متفاوت می باشد ، بعضی به خیال خودشان میخواهند توریه کنند و حال آنکه توریه در جایی است که دروغ لازم است یعنی از نگفتنش مفسده برمیخیزد ، مثل این که کسی آمده و یک کاردی هم به دست دارد و میخواهد ( به نا حق ) کسی را بکشد و میپرسد فلان کس اینجاست یا نه ؟ باید گفت اینجا نیست . در اینجا میگویند برای اینکه عادت به دروغ گفتن نکنی در دلت غیر از آن چیز را خطور بده ، بگو « نیست» و در دلت خطور بده که در « اینجا » نیست .باید توجه داشت که گاهی اوقات توریه لازم و واجب است یعنی شما راست را هم نگویید چون به مصلحت نیست در اسلام هم که دروغ مصلحتی جایز است.
توریه بر وزن « توصیه » که گاهی از آن تعبیر به معاریض نیز می شود این است که انسان سخنی بگوید که با طنش مطلب حقی باشد ، ولی طرف مقابل از ظاهر آن چیز دیگری مستفاد کند و این مخصوص مواردی است که انسان در تنگنا قرار بگیرد که می خواهد دروغ نگوید ودرعین حال ، حفظ ظاهرنیزداشته باشد.
این سخن موافق مضمون حدیثی است که از امام علی بن موسی الرضا (ع) در تفسیر آیه ۲۰ سوره شعراء در کتاب عیون اخبار الرضا طبق نقل نورالثقلین (ج ۴ ص ۴۸ ) آمده است و در این آیه حضرت موسی (ع) در پاسخ فرعون که وی را به کشتن مرد قبطی و عدم تناسب آن عمل با شأن نبوت متهم می ساخت می گوید که « من این کار را انجام دادم در حالی که از بی خبران بودم » و طبق تفاسیری همچون نور الثقلین و نمونه ، حضرت موسی (ع) در اینجا توریه به کار برده ، سخنی گفته که ظاهرش این بوده که من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم بعداً خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید ولی در باطن مقصود دیگری داشته و آن اینکه من نمی دانستم که این کار مایه این همه دردسر می شود و گرنه اصل کار حق بوده و مطابق قانون عدالت و یا اینکه من آن روز که این حادثه واقع شد راه را گم کرده بودم و به آنجا رسیدم که این حادثه رخ داد.
توریه، اصطلاحی در متون دینی بدین معنا که متکلم معنایی از کلام خود را که مرادش نیست به مخاطب منتقل کند. توریه در لغت به معنای پنهان کردن پوشانیدن و افشا نکردن راز است (۱) و دراصطلاح متون دینی و فقها توریه آن است که متکلم از سخن خود معنایی را جز آنچه مخاطب می فهمد (یعنی معنایی خلاف ظاهر) اراده کند (۲).
به تعبیر منابع ادبی و علوم قرآنی توریه که از محسنات معنوی سخن به شمار می رود آن است که گوینده لفظی را که دو معنای نزدیک و دور (قریب و بعید) دارد به کار برد و به اتکای قرینه ای پنهان معنای دور را اراده کند حال آنکه مخاطب به معنای نزدیک التفات بیابد.
در این منابع توریه با واژه هایی چون ایهام ، تخییل، مغالطه و توجیه هم معرفی و اقسامی برای آن بیان شده است (۳) و نجفی اصفهانی توریة مورد بحث را «توریة عرفی » نامیده و آن را متمایز از «توریة بدیعی » دانسته است(۴) .
در متون حدیثی و فقهی بویژه فقه اهل سنت کاربرد واژة معراض یا معاریض به جای توریه برگرفته از حدیث منسوب به پیامبر اکرم : «ان فی المعاریض لمندوحة عن الکذب » (۵) هم رایج است و گاه تعابیری دیگر مانند «تأویل » (۶) و «تعریض » (۷) به کار رفته است و درباره معنای اصلی واژه «تعریض » و تفاوت آن با « توریه » در کتاب عسکری بحث شده است(۸) .
در صورتی که ظهور سخن در مراد متکلم عرفا معلوم باشد ولی مخاطب به علت قصور در فهم متوجه مقصود نشود توریه مصداق نمی یابد (۹). برخی مؤلفان قصد در افکندن مخاطب را در معنای غیرمراد جزء مفهوم توریه ذکر کرده اند (۱۰). به نظر شهیدثانی (۱۱) توریه علاوه بر لفظ مفرد می تواند اسناد را نیز در بر گیرد. شماری از فقها بر آن اند که توریه علاوه بر اقوال در افعال هم صورت می گیرد (۱۲) .
در جلد هشتم ص ۵۸۰ کتاب وسائل الشیعه در باب ۱۱۴ از ابواب العشر از امام صادق (ع) نقل شده که در مورد توریه و اینکه کسی دم در می آید و اجازه ورود به خانه می طلبد صاحب خانه ( که مانعی از پذیرش او دارد )به کنیز می گوید : بگو او اینجا نیست ( و منظور از آن مثلاً همان پشت در خانه است ) امام صادق (ع) فرمودند : « این دروغ نیست».
فی المثل کسی از دیگری سؤال می کند که کی از سفر آمدی ؟ او می گوید : پیش از غروب در حالی که پیش از ظهر آمده است ، شنونده از ظاهر این کلام کمی قبل از غروب را می فهمد ، در حالی که گوینده قبل از ظهر را اراده کرده ، چرا که آنهم قبل از غروب است یا کسی که از دیگری سؤال می کند غذا خورده ای ؟ می گوید آری ، شنونده از این سخن چنین می فهمد که امروز غذا خورده در صورتی که منظورش این است که دیروز غذا خورده است.
این نکته در کتب فقهی مطرح است که آیا توریه دروغ محسوب می شود یا نه ؟ جمعی از فقهای بزرگ از جمله شیخ انصاری ( رضوان ا... تعالی ) معتقد است که توریه جزء دروغ نیست ، نه عرفاً کذب بر آن صادق است و نه از روایات اسلامی الحاق آن به کذب استفاده می شود ، بلکه در روایات عنوان کذب رسماً از آن نفی شده است.
ولی حق اینست که در اینجا باید تفصیلی داد و به عنوان یک ضابطه کلی گفت : هر گاه لفظ از نظر مفهوم لغوی و عرفی قابلیت دو معنا دارد ولی ذهنیات مخاطب آن را بر معنی خاصی تطبیق می کند در حالی که گوینده اراده معنی دیگری را دارد این چنین توریه ای دروغ نیست مثل اینکه لفظ مشترک را به کار برند ذهن شنونده متوجه یک معنی شود در حالی که گوینده نظرش معنی دیگری باشد.
بطور مثال در حالات سعید ابن جبیر آمده است که حجاج بن یوسف از او پرسید نظر تو درباره من چگونه است گفت به عقیده من تو « عادل » هستی ، اطرافیان شاد شدند حجاج گفت : « او با این سخن حکم کفر مرا صادر کرد زیرا یک معنای عادل عدول کردن از حق به باطل است . اما اگر لفظ از نظر مفهوم لغوی و عرفی تنها یک معنی دارد و گوینده آن را رها می کند و به سوی معنای مجاز می رود بی آنکه قرینه مجاز را ذکر کند این چنین توریه ای بدون شک حرام است و ممکن است با این تفصیل میان نظرات مختلف فقها جمع کرد .
ولی باید توجه داشت حتی در مواردی که توریه مصداق کذب و دروغ نیست گاهی مفاسد آن را در بر دارد و سبب اعزاء به جهل و افکندن مردم در خطا می شود و از این نظر گاه ممکن است به مرحله حرام برسد اما هر گاه نه چنین مفسده ای دارد و نه مصداق کذب و دروغ است دلیلی بر حرمت آن نداریم و باید گفت که روایت امام صادق (ع) از این قبیل است.
بنابر این تنها دروغ نبودن برای توریه کردن کافی نیست ، بلکه باید مفاسد دیگری نیز در آن نباشد و البته در مواردی که ضرورتی ایجاب کند که انسان دروغی بگوید مسلماً مادام که توریه ممکن است باید توریه کرد ، تا سخن مصداق دروغ نباشد.
اما باید به این سوال پاسخ داده شود که آیا وقتی که حضرت ابراهیم در برابر اصرار اطرافیان بت پرستش ، برای رفتن به بیرون شهر و شرکت در جشن به توریه متوسل شده و طبق آیات ۸۸ و ۸۹ سوره صافات می گوید: که « بیمار است» آیا مجاز به توریه بوده یا نه ؟ و آیا برای پیامبران توریه جایز است یا نه ؟ باید گفت طبق نظر فقها که در ادامه به تفصیل خواهد آمد در صورتی که موجب تزلزل اعتماد عمومی مردم شود جایز نیست ، چرا که سرمایه انبیاء در طریق تبلیغ همان سرمایه اعتماد عمومی است و اما در مواردی مانند آنچه در داستان حضرت ابراهیم در سوره صافات آمده که اظهار بیماری می کند و یا همچون منجمان در ستارگان آسمان نظر بیفکند و هدف مهمی در این کار باشد ، بی آنکه پایه های اعتماد حق جویان را متزلزل سازد ، به هیچ وجه اشکالی ندارد.
هر چند واژه توریه در قرآن کریم نیامده اما در تفاسیر و منابع حدیثی آیات متعددی از مصادیق توریه شمرده شده است از جمله آیات ۸۸ و ۸۹ سورة صافات (فنظر نظرة فی النجوم فقال انی سقیم: سپس نگاهی به ستارگان افکند و گفت من بیمارم ) که گفتة حضرت ابراهیم علیه السلام است به بت پرستان پیش از شکستن بتها.
بیشتر مفسران شیعه (۱۳) و اهل سنت (۱۴) آن را بر توریه حمل کرده و مراد وی را بیمار شدن در آینده یا بیماری منجر به مرگ یا مردن دانسته اند. به تصریح مجلسی (۱۵) در بسیاری از احادیث برای جواز توریه به این آیات استناد شده است . به نظر علامه سید محمد حسین طباطبائی دلیلی برای بیمار نبودن حضرت ابراهیم علیه السلام وجود ندارد و اصولا سخن گفتن به روش توریه چون موجب سلب اعتماد از گفتار پیامبران می شود برای آنان روا نیست (۱۶) .
آیة دیگر آیة ۶۳ انبیاء (بل فعله کبیرهم هذا) است . به نظر مفسران مراد حضرت ابراهیم از این گفته آن بوده که اگر این بتها سخن می گویند شکستن بتها کار بت بزرگ بوده است . به بیان دیگر حضرت ابراهیم سخن خود را بر شرطی محال تعلیق کرده تا بطلان مدعای بت پرستان را برای آنان به اثبات برساند. همچنین مفسران بدین استناد که گفته های حضرت ابراهیم علیه السلام در آیات پیشین از باب توریه بوده این تفسیر مجاهد را از آیة ۸۲ سورة شعراء که مراد از واژة «خطیئة » سخنان کذب آن حضرت در آیات مذکور است مردود شمرده اند همچنانکه مراد از کذب را در حدیثی که آن را به حضرت ابراهیم نسبت داده (۱۷) توریه دانسته اند (۱۸) . بعلاوه اصولا نسبت دادن کذب حقیقی به انبیا با عصمت آنان ناسازگار است (۱۹) .
مفسران آیة هفتاد سورة یوسف را نیز که در آن به برادران یوسف علیه السلام نسبت سرقت داده شده از مصادیق توریه دانسته و گفته اند که مراد از آن به سرقت بردن حضرت یوسف از پدرش یا استفهام است . این تفسیر در احادیث هم آمده است (۲۰). مفسران آیات دیگری را نیز از مصادیق توریه یا اشاره کننده به توریه شمرده اند از جمله آیة ۷۳ سورة کهف (۲۱) ، آیه ۸۸ سوره یوسف (۲۲)، آیه ۱۰۶ سوره نحل (۲۳) وآیه ۱۲۵ سوره نحل (۲۴) که این مفسران آنها را مصداق بارز توریه دانسته اند.
در احادیث توریه از جهات گوناگون مورد توجه قرار گرفته است . به موجب احادیث گاه مصالح مهمی وجود داشته که به اقتضای آنها پیامبران و امامان علیهم السلام در باره پاره ای از امور به گونه مجازی و با توریه سخن می گفتند (۲۵). علاوه بر پیامبران کاربرد توریه از سوی برخی صالحان نیز گزارش شده از جمله در بارة حزقیل مؤمن آل فرعون که با توریه کردن در برابر پرسش فرعون خود را نجات داد (۲۶).
مواردی چند از کاربرد یا تجویز توریه در سیرة پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است از جمله گفته اند که آن حضرت هنگامی که آهنگ سفر یا جهاد داشت با توریه قصد خود را پنهان می کرد تا دشمنان از آن آگاه نشوند (۲۷) یا آن حضرت سوگند سوید بن حنظله را مبنی بر آنکه وائل بن حجر برادر اوست با حمل کردن سخن او بر توریه تأیید فرمود (۲۸). از صحابیان و تابعین نیز موارد متعددی از توریه گزارش شده است (۲۹).
در سیرة امامان شیعه علیهم السلام و پیروان آنها نیز توریه کردن به عنوان یکی از راههای تقیه در موارد اضطرار مقبول بوده است (۳۰). احمدبن علی طبرسی (۳۱) با ذکر نمونه هایی از توریة امامان حدیثی نقل کرده که بر طبق آن امام صادق علیه السلام توریة یکی از یاران خود را در برابر فردی از مخالفان که در حضور ایشان بود تأیید فرمود (۳۲).
در سخنان امامان تقیه و توریه مایة رحمت الهی بر شیعیان و موجب حفظ و سلامت مؤمنان از شر کافران و بدکاران خوانده شده است (۳۳) . با توجه به کثرت وقوع توریه در سخنان امامان آنان خود بر ضرورت درایت و تأمل در احادیث به منظور بازشناسی موارد تقیه و توریه از دیگر موارد تأکید کرده اند (۳۴).
در منابع فقهی توریه به عنوان یکی از راههای نجات از دروغگویی و سوگند دروغ در ابواب گوناگون مطرح شده است . این نکته مبتنی بر این نظر است که توریه با کذب تفاوت ماهوی دارد و موضوعا از آن خارج است . نظر مشهور در فقه اسلامی نیز همین است که توریه اصولا مصداق دروغ نیست زیرا سخنی را می توان کذب دانست که مقصود متکلم از آن با واقعیت منطبق نباشد و توریه چنین نیست (۳۵) . هرچند بسیاری از فقها به این نکته تصریح نکرده اند از این امر که فقهای شیعه وجوب توریه را تدبیری برای خروج از کذب در موارد اضطرار دانسته اند (۳۶) و فقهای اهل سنت هم با استناد به حدیث نبوی «ان فی المعاریض...» توریه را گشایشی (مندوحه ) برای پرهیز از کذب به شمار آورده اند (۳۷) می توان دریافت که اکثر قاطع فقها همین نظر را دارند.
با اینهمه برخی فقها با این استدلال که معیار صدق و کذب سخن انطباق معنای ظاهر آن با واقعیت است نه انطباق معنای مراد با واقعیت یا استدلالهای دیگر توریه را نوعی کذب شمرده اند (۳۸). شماری دیگر در فرضی که کاربرد لفظ در معنای مراد از باب مجاز و نیازمند قرائن یا قیودی باشد که در سخن وجود ندارد آن را مصداق دروغگویی می دانند (۳۹). نجفی (۴۰) در پاره ای موارد توریه را عرفا مصداق کذب می شمارد. برخی بر آن اند که مفسده کذب یعنی در جهل افکندن شنونده در توریه هم وجود دارد ( ۴۱).
برخی منابع اهل سنت کذب را تلویحا بر دو قسم دانسته و دروغگویی را در برابر توریه کذب محض حقیقی یا خالص خوانده اند (۴۲). اطلاق کذب بر توریه در این منابع برگرفته از متن حدیثی است که واژة کذب در آن بر مفهوم توریه حمل شده است ازاین رو برخی مؤلفان اطلاق مزبور را مجازی و ناشی از شباهت میان توریه (معاریض ) و کذب شمرده و به رغم وجود این شباهت حکم فقهی آن دو را یکسان ندانسته اند (۴۳).
هرچند حکم فقهی توریه ابتدایی (یعنی توریه ای که بدوا و بدون ضرورت صورت گیرد) کمتر در منابع فقهی مطرح شده برخی فقها بویژه آنان که توریه را موضوعا خارج از کذب می دانند به جواز آن (با حصول شرایطی ) تصریح و به احادیث هم استناد کرده اند (۴۴). برخی فقهای اهل سنت چنین توریه ای را با استناد به احادیث یا بدین استدلال که مصداق تدلیس به شمار می رود جایز ندانسته اند (۴۵). همچنین فقیهانی که توریه یا برخی موارد آن را نوعی کذب به شمار آورده اند آن را (مانند کذب ) تنها به هنگام ضرورت جایز می دانند (۴۶).
در منابع فقهی تصریح به جواز توریه (یا وجوب آن ) عمدتا در ابوابی آمده است که به مباحثی چون دروغ ناشی از اضطرار (از جمله سوگند دروغ ) و اکراه بر انجام دادن معاملات پرداخته اند. درصورتی که شخص مضطر برای دفع آزار و ستم دیگران از جان یا مال خود یا وابستگانش ناگزیر به سوگند دروغ خوردن باشد فقها به استناد آیات و احادیث و ادله عام دیگر توریه را برای او جایز دانسته اند (۴۷) مثلا گفته اند اگر شخصی ودیعه ای در دست دارد و دیگری بخواهد آن مال را از او به ستم بستاند ودیعه گیرنده می تواند با انکار ودیعه و سوگند توریه ای خود را از شر وی برهاند (۴۸) یا اگر مدیون به سبب ناتوانی شدید مالی (اعسار) از عهدة بازپرداخت وام (دین ) بر نیاید و از طرفی اقرار به وام موجب رسیدن زیان به او و خانواده اش گردد می تواند با سوگند توریه ای اصل وام را انکار کند (۴۹).
موضوع مهم فقهی در فرض اضطرار به کذب آن است که آیا اگر شخصی بتواند با توریه کردن از کذب رهایی یابد این کار بر او واجب است یا نه ؟ شیخ انصاری (۵۰) قول به وجوب را نظر مشهور فقهای شیعه دانسته است (۵۱). یکی از دلایل این نظر آن است که در فرض امکان توریه اضطرار به کذب ــ که شرط جواز آن است ــ وجود ندارد و ازینرو کذب جایز نیست (۵۲). با اینهمه به نظر برخی فقها احادیثی که دروغ را در این موارد تجویز کرده آن را منوط به ناتوان بودن از توریه نکرده اند (۵۳) و چه بسا التزام به این امر موجب عسر و حرج شود.
البته این فقها توریه کردن را بهتر و با احتیاط سازگارتر دانسته اند (۵۴). فقهای اهل سنت در بارة وجوب توریه در موارد اضطرار بر کذب اختلاف نظر دارند(۵۵) . معدودی از فقهای اهل سنت اصولا کذب را در هیچ موردی جایز ندانسته و موارد کذب مجاز (از جمله کذب در جنگ ) را بر توریه حمل کرده اند (۵۶).
به نظر شیخ انصاری فقهای شیعه در فرض اکراه بر عقود و ایقاعات مانند اکراه بر اجرای صیغه طلاق ــ بر خلاف موارد اضطرار بر کذب ــ قائل به وجوب توریه نشده اند (۵۷). نظر مشهور اهل سنت نیز عدم وجوب توریه در صورت اکراه است (۵۸). شیخ انصاری وجود تفاوت مذکور را چنین توجیه می کند که در اکراه در معامله خود معاملة واقعی مورد اکراه است که در ادله مربوط به آن ناتوانی از توریه شرط نشده ولی در اضطرار بر کذب با فرض امکان توریه اضطرار تحقق نمی یابد (۵۹).
شرط مهم جواز (یا وجوب ) توریه که فقها بویژه در باره توریه در سوگند خوردن ذکر کرده اند آن است که توریه موجب ضایع کردن حق دیگران و ستم بر آنان نشود حتی فقهایی که جواز توریه را منوط به تحقق ضرورت یا مصلحت نکرده اند به لزوم این شرط قائل اند (۶۰) . بر این اساس توریة هریک از دو طرف دعوا که حق با او نباشد جایز نیست و بعلاوه چنین توریه ای برای توریه کننده سودی در بر نخواهد داشت زیرا به استناد احادیث هرگاه سوگند خورنده ظالم باشد سوگند بر پایه نیت طرف دیگر دعوا صورت می گیرد ولی اگر وی ذیحق باشد سوگند او بر مبنای قصد خودش واقع می شود (۶۱) . در صورتی که توریه موجب تضییع حق دیگری نشود و حق توریه کننده هم مورد ستم نباشد برخی فقها توریه را جایز دانسته اند (۶۲) .
شرط دیگری که برخی برای وجوب و حتی جواز توریه قائل اند تحقق اضطرار (به معنای عام آن ) است یعنی عاملی که نیاز به سخن گفتن یا سوگند خوردن یا بر زبان آوردن صیغة عقد را ایجاب کند (۶۳) برخی صرفا وجود نیاز و مصلحت را لازم دانسته اند (۶۴) و برخی دیگر وجود اغراض کم اهمیت مانند تأدیب و مزاح را کافی شمرده اند (۶۵). البته توریه معمولا در منابع فقهی در حالاتی مطرح می شود که ضرورتی دروغ گفتن را اجتناب ناپذیر کرده باشد و در موارد وجوب توریه تحقق این شرط مفروض است .
برخی فقها این نکته را یادآور شده اند که نباید بر توریه کردن مفسده ای مترتب شود و توریه مشمول عنوان حرامی باشد وگرنه توریه حرام خواهد بود (۶۶) از جمله مصادیق این امر حرمت توریه در مواردی است که بیان کردن و اظهار واقعیت واجب به شمار می رود مانند لزوم بیان کردن واقع در بیع مرابحه (۶۷).
و بالاخره اینکه فقها شرط وجوب توریه را در موارد اضطرار یا اکراه بر کذب توانایی مضطر یا مکره نسبت به توریه کردن دانسته اند و در غیر این صورت توریه را واجب نمی دانند (۶۸). شیخ انصاری بر این باور است که حمل سخنانی از امامان ــ که در مقام تقیه صادر شده ــ بر توریه از حمل آن بر کذب دارای مصلحت سزاوارتر است (۶۹).
۱) فراهیدی ابن منظور فیروزآبادی ذیل «وری »
۲) فیومی طریحی ذیل «وری » جرجانی ص ۹۷ سیوطی ج ۲ ص ۸۳
۳) تفتازانی ص ۴۲۵ - زرکشی ج ۳ ص ۴۹۳ - سیوطی همانجا دسوقی ج ۲ ص ۵۲۹ـ۵۳۰ - هاشمی ص ۳۷۷ـ ۳۷۸
۴) نجفی اصفهانی ص ۸۸ ـ۹۰
۵) بیهقی ج ۱۰ ص ۱۹۹ - ابن حجر عسقلانی ج ۱۰ ص ۵۹۴
۶) ابن قدامه ج ۱۱ ص ۲۴۲ ۲۴۵ - علامه حلی ۱۴۱۳ـ۱۴۱۹ ج ۳ ص ۲۸۲
۷) ابن قیم جوزیه ج ۳ ص ۲۳۵- نراقی ج ۲ ص ۳۲۳ـ ۳۲۵
۸) عسکری ص ۱۲۷ـ ۱۲۸
۹) توحیدی ج ۱ ص ۳۹۸ـ۳۹۹ و ج ۳ ص ۳۰۱ - روحانی ج ۲ ص ۱۲۶
۱۰) انصاری ص ۵۰ - غدیری ذیل واژه
۱۱) شهیدثانی ج ۱۱ ص ۲۹۳
۱۲) ابن قیم جوزیه ج ۳ ص ۲۳۹ - ابن حجر عسقلانی ج ۳ ص ۴۷۰ - توحیدی ج ۳ ص ۳۰۱ـ ۳۰۲
۱۳) فضل بن حسن طبرسی و طباطبائی ذیل آیات توحیدی ج ۱ ص ۳۹۹ـ۴۰۰ ۴۰۲
۱۴) جصاص ج ۴ ص ۳۹۳ - زمخشری ، قرطبی ، ثعالبی و آلوسی ذیل آیات
۱۵) مجلسی ج ۱۲ ص ۵۰
۱۶) قس فضل بن حسن طبرسی ذیل انبیاء: ۶۳
۱۷) شرح النووی ج ۱۵ ص ۱۲۳
۱۸) فضل بن حسن طبرسی همانجا بیضاوی شوکانی فتح القدیر ذیل شعراء: ۸۲
۱۹) شمس الائمه سرخسی ج ۳۰ ص ۲۱۱ و فضل بن حسن طبرسی همانجا
۲۰) بیضاوی آلوسی ذیل آیه مجلسی ج ۱۲ ص ۲۴۱ ج ۷۲ ص ۴۲۵ - توحیدی ج ۱ ص ۳۹۹ـ ۴۰۰ ۴۰۲ـ۴۰۳ - نحاس قرطبی ذیل آیه
۲۱) طبری ، فضل بن حسن طبرسی و بیضاوی ذیل آیه
۲۲) قرطبی ذیل آیه
۲۳) جصاص ج ۵ ص ۱۶ و قرطبی ذیل آیه
۲۴) طبری ذیل آیه ، زرکشی ج ۳ ص ۴۹۳ـ۴۹۴ و سیوطی ج ۲ ص ۸۳ ـ۸۴
۲۵) مجلسی ج ۲ ص ۲۰۹ ، ج ۲۶ ص ۲۲۶ و ج ۵۲ ص ۱۲۰
۲۶) التفسیر المنسوب الی الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری ص ۳۵۶ـ۳۵۷ و نوری ج ۱۲ ص ۲۶۳ـ۲۶۴
۲۷) ابن اثیر ج ۴ ص ۱۶۰ ، ابن حجر عسقلانی ج ۸ ص ۱۱۷ و نراقی ج ۲ ص ۳۲۳
۲۸) ابوداوود ج ۳ ص ۲۲۴ ، بخاری جعفی ج ۷ ص ۱۲۱ـ ۱۲۲ و مجلسی ج ۲۰ ص ۲۳۹
۲۹ شمس الائمه سرخسی ج ۳۰ ص ۲۱۳ ، ابن قیم جوزیه ج ۳ ص ۱۹۱ـ۱۹۵ و خطیب شربینی ج ۴ ص ۳۲۱
۳۰) مجلسی ج ۳۱ ص ۵۰۳ ـ ۵۰۵ ، ج ۹۷ ص ۱۳۱ و نوری ج ۱۲ ص ۲۶۶
۳۱) طبرسی ج ۲ ص ۳۷۰ـ۳۷۱
۳۲) التفسیر المنسوب الی الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری ص ۳۵۵ـ ۳۵۶
۳۳) احمدبن علی طبرسی ج ۲ ص ۴۴۰ و مجلسی ج ۱۷ ص ۳۲۸ ، ج ۶۵ ص ۳۳، ج ۶۸ ص ۱۵ـ ۱۶ و ج ۷۲ ص ۴۰۴ـ۴۰۵
۳۴) مجلسی ج ۲ ص ۱۸۴
۳۵) انصاری ص ۵۰ ، اصفهانی ج ۲ ص ۳۱ـ۳۲ و توحیدی ج ۱ ص ۳۹۵ـ ۳۹۸
۳۶) انصاری همان
۳۷) شوکانی نیل الاوطار ج ۹ ص ۱۱۰ـ۱۱۱
۳۸) میرزای قمی ج ۱ ص ۴۱۹، رشتی ص ۲۶۲ ، ابن تیمیه ج ۲۸ ص ۲۲۳ ، میرزاحسینقلی ج ۲ ص ۱۴ و هاشمی شاهرودی ج ۱ ص ۴۷۶
۳۹) مکارم شیرازی ص ۴۰۷ـ ۴۰۸
۴۰) نجفی ج ۱۱ ص ۳۸۹
۴۱) ابن قیم جوزیه ج ۳ ص ۲۳۶ و انصاری همان
۴۲) ابن حجر عسقلانی ج ۶ ص ۱۶۰ ۳۹۱ ، شوکانی نیل الاوطار ج ۸ ص ۸۵ و ابن عابدین ج ۶ ص ۴۲۸
۴۳) ابن جوزی ج ۵ ص ۳۶۰ـ۳۶۱، ابن کثیر ج ۴ ص ۳۱۷ ، میرزاحسینقلی ج ۲ ص ۱۵ـ ۱۶ وامام خمینی ج ۲ ص ۴۳
۴۴) ابن مفلح حنبلی ج ۹ ص ۲۸۲، شهیدثانی ج ۹ ص ۲۰۷ ، خطیب شربینی ج ۴ ص ۳۲۱ ، میرزاحسینقلی ج ۲ ص ۱۴ـ۱۶ و امام خمینی ج ۲ ص ۴۷ـ ۴۹
۴۵) ابن قیم جوزیه همان ، ابن حجر عسقلانی ج ۱۰ ص ۵۹۵ و ابن مفلح حنبلی همان
۴۶) غزالی ج ۳ ص ۱۴۹ ، شهیدثانی همانجا و مکارم شیرازی ص ۴۰۸
۴۷) شمس الائمه سرخسی ج ۳۰ ص ۲۱۱ـ۲۱۲ ، خطیب شربینی همان و میرزاحسینقلی ج ۲ ص ۱۶ـ ۱۸
۴۸) طوسی ص ۵۵۹ ، ابن براج ۷۸ ، ابن حمزه ص ۱۲۲ ، بیهقی نیشابوری کیدری ص ۱۳۱ ، ابن زهره ص ۱۲۸ و خطیب شربینی ج ۳ ص ۸۸
۴۹) ابن ادریس حلی ج ۲ ص ۳۵ ، محقق حلی ج ۳ ص ۳۲ ، طباطبائی یزدی ج ۳ ص ۲۰۴ ، مفید ۵۵۷ ، سلا ر دیلمی ص ۱۸۸ ، طوسی ص ۶۰۳ ،شهیدثانی ج ۱۱ ص ۲۹۲ و خطیب شربینی ج ۳ ص ۳۶۹
۵۰) شیخ انصاری ص ۵۱
۵۱) مجلسی ج ۲۹ ص ۴۰۸ و ج ۶۹ ص ۲۵۲ ، محق حلی ج ۳ ص ۱۸۰ و علامه حلی ۱۴۱۰ ج ۲ ص ۴۶ ، همو ۱۴۱۳ـ۱۴۱۹ ج ۲ ص ۱۸۸ و ج ۳ ص ۲۷۰ ۲۸۳
۵۲) آشتیانی ص ۲۲۳ـ۲۲۴ و میرزاحسینقلی ج ۲ ص ۱۸ـ۱۹
۵۳) نجفی ج ۱۲ ص ۴۶۱ ، انصاری همان و خوانساری ج ۵ ص ۶۶
۵۴) توحیدی ج ۱ ص ۴۰۶ـ ۴۰۸
۵۵) ابن قیم جوزیه ج ۳ ص ۲۳۵ ، ابن مفلح مقدسی ج ۳ و حاشیة مرداوی ص ۶۳۱ـ۶۳۲
۵۶) نووی شرح النووی ج ۱۲ ص ۵۴ و ج ۱۶ ص ۱۵۸ و ابن حجر عسقلانی ج ۶ ص ۱۵۹ـ۱۶۰
۵۷) میرزاحسینقلی ج ۲ ص ۱۹ـ۲۰ ، علامه حلی ۱۴۱۳ـ۱۴۱۹ ج ۳ ص ۱۲۲ ، شهیدثانی ج ۹ ص ۲۲ ۲۰۶ و نجفی ج ۱۱ ص ۲۶۵ ۳۸۸
۵۸) نووی منهاج الطالبین ج ۱ ص ۱۰۷ و خطیب شربینی ج ۳ ص ۲۹۰
۵۹) میرزاحسینقلی ج ۲ ص ۲۰ـ۲۱ و توحیدی ج ۱ ص ۴۰۹ـ۴۱۰
۶۰) نووی شرح النووی ج ۴ ص ۱۲۴، ابن حجر عسقلانی ج ۱۰ ص ۵۹۵ ، شهیدثانی ج ۹ ص ۲۰۷و میرزاحسینقلی ج ۲ ص ۲۱ـ۲۳
۶۱) ابن قدامه ج ۱۱ ص ۲۴۳ـ۲۴۴ ، بحرانی ج ۲۱ ص ۴۱۰ و ج ۲۵ ص ۳۸۸ـ۳۸۹ و نجفی ج ۱۱ ص ۳۸۷
۶۲) ابن قدامه ج ۱۱ ص ۲۴ ، فخرالمحققین ج ۴ ص ۴۶ ، ابن مفلح حنبلی ج ۷ ص ۳۷۵ و میرزاحسینقلی ج ۲ ص ۲۳ـ۲۵
۶۳) غزالی ج ۳ ص ۱۴۹ و شهیدثانی همان
۶۴) نووی شرح النووی همان، ابن قیم جوزیه ج ۳ ص ۲۳۶ ،شهیدثانی همان و نراقی ج ۲ ص ۳۲۳
۶۵) غزالی نراقی همان
۶۶) انصاری ص ۵۰ و میرزاحسینقلی ج ۲ ص ۲۳
۶۷) شمس الائمه سرخسی ج ۱۳ ص ۷۸ ، ابن قیم جوزیه ج ۳ ص ۲۳۵
۶۸) طوسی ص ۵۵۹ و خطیب شربینی ج ۳ ص ۸۸
۶۹) شیخ انصاری قس توحیدی ج ۱ ص ۴۱۱ـ۴۱۳
منبع : روزنامه انتخاب


همچنین مشاهده کنید