پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ریشه های جنگ سرد جدید


ریشه های جنگ سرد جدید
این مقاله به بررسی ریشه های جنگ سرد جدید می پردازد و معتقد است که اروپا و آمریکا در پی تحریک کردن روسیه برای ایجاد یک جنگ سرد جدید هستند. نویسنده معتقد است این جنگ بیش از آن که به ضرر آمریکا باشد به ضرر اروپا و کشورهای اروپایی است. او ریشه های این جنگ را در سیاست های اروپا می داند چون اروپا با وابستگی بیش از حد به آمریکا هم استقلال خود را خدشه دار کرده و هم این که به دشمنی با روسیه دامن زده است. او در این مقاله از اروپا می خواهد که بدبینی های نادرستش در مورد روسیه را کنار بگذارد و تحولات روسیه فعلی را پذیرا باشد و با برقراری یک رابطه قوی تر با روسیه از بروز جنگ سرد جدید در اروپا جلوگیری کند و هم این که وابستگی اش به آمریکا کم شود.
فروپاشی اتحاد شوروی پایان جنگ سرد در اروپا و همچنین پایان تقسیم بندی ها بود. در حالی که کشورهای اروپای شرقی پیشرفت کرده و برای اولین بار در طول تاریخ خود بر اساس پایه های دمکراتیک و صلح آمیز متحد شدند، روسیه از ادغام جمهوری های سابق اتحاد شوروی در اروپا جلوگیری کرد. اما بعد از مدتی این امیدواری بوجود آمد که وحدت اروپا نه تنها شامل جمهوری های سابق شوروی بلکه شامل خود روسیه نیز بشود. این امر به منزله این نبود که روسیه می تواند و باید عضو کامل اتحادیه اروپا باشد (نویسنده این مقاله معتقد است که روسیه نباید عضو کامل اتحادیه اروپا باشد.)، اما دلیلی هم وجود نداشت که روسیه و اتحادیه اروپا قادر نباشند با هم همکاری کنند و همچنین دلیلی وجود نداشت که روسیه و جمهوری های سابق اتحاد شوروی قادر نباشند در جهت یک آشتی تاریخی گام بردارند، همانطور که فرانسه و آلمان خیلی زودتر با هم ارتباط برقرار کردند. اما متاسفانه در حال حاضر آشکار شد که این انتظار یک انتظار ساده لوحانه بود. در حالی که برخی از جمهوری های سابق شوروی به عضویت ناتو در آمده اند، روابط روسیه با اروپا و این سازمان غربی از بد به بدتر تبدیل شده است. در طول یک سال گذشته عدم درک متقابل و دشمنی دو طرف به بالاترین سطح خود از زمان برژنف تاکنون رسیده است.
● ریشه های سیستمیک جنگ سرد
برخی از تحلیلگران معتقدند دلیلی برای نگرانی وجود ندارد و جنگ سرد به آن وسعت و شکل گذشته هرگز تکرار نخواهد شد. این تحلیلگران یادآوری می کنند که در جنگ سرد جدید ایدئولوژی های آشتی ناپذیر و ‌رقابت ابرقدرت های جهانی یا مسابقه تسلیحاتی شدید وجود ندارد. فراتر از همه این که روسیه دیگر دارای امپراتوری گذشته اش نیست و دمکراسی سازی و ورود به اقتصاد بازار را آغاز کرده است که این ها همان ارزش های جامعه غربی هستند. این افراد معتقدند که فاکتورهای تجاری و اقتصادی بیشتر از فاکتورهای امنیتی و ایدئولوژیک در این جنگ سرد جدید نقش دارند.
متاسفانه بر اساس دلایلی که وجود دارد باید گفت این دیدگاه خوش بینانه و خام به نظر می رسد. یک تفسیر واقع گرایانه تر وجود دارد که معتقد است جنگ سرد جدید ریشه های عمیق تری دارد. جنگ سرد جدید ریشه های به هم پیوسته داخلی دارد که جا دارد آن را سیستمیک بنامیم. به علاوه؛ این محرک های سیستمیک هر دو طرف را به سمت یک واگرایی مداوم سوق می دهد. دیدگاه اصلی این است که این امر به میزان زیادی به غرب بستگی دارد که فرصت را در جهت همکاری و همگرایی غنیمت بشمرد، نه روسیه.
● امنیت، ایدئولوژی و افزایش قدرت های پساکمونیستی
منابع کشمکش جدید می تواند در عناوینی چون امنیت، ایدئولوژی و ژئوپلتیک سازماندهی شود. بعد امنیتی از ضعف دولت و اقتصاد روسیه پس از فروپاشی ناشی می شود که حتی این فدراسیون را در آستانه تجزیه قرار داد (‌نه فقط به لحاظ ژئوپلتیکی بلکه همچنین به لحاظ اقتصادی). بنابراین وقتی روسیه با یک ناتوی احیا شده و محاصره آشکار بعد از فروپاشی بلوک شوروی مواجه شد به طور طبیعی یک روش تدافعی در پیش گرفت که در غرب تحت عنوان دشمنی فزاینده از آن برداشت شد.
متاسفانه ما در حال بازگشت به گذشته هستیم. برای مثال عضویت کامل روسیه در ناتو دیگر غیرممکن است و در مقابل، این وضعیت اخیر پیامد خطرناکی نیز به دنبال دارد: فشارهای بیشتر ناتو (در مورد عضویت اوکراین و گرجستان) باعث خواهد شد که روسیه بیش از پیش در پی احیای سیاست های گذشته خود باشد. این امر باعث می شود که تندروهای ضد مسکو در غرب بیشتر تشویق شوند تا سیاست های ضد روسی خود را دنبال کنند که این نیز منجر به ایجاد یک دور باطل خواهد شد(اشاره به زمان جنگ سرد‌).
بعد ایدئولوژیکی به میزان وسیعی پیامد دیدگاه امنیتی است. بعد از حوادث دهه ۱۹۹۰، رهبری جدید روسیه تحت ریاست جمهوری پوتین در عمل آگاه شد که فدراسیون روسیه نیاز دارد تا برنامه اصلاحات پسا توتالیتری را ملی سازد. او ناظران خارجی را از روسیه بیرون کرد و در عین حال دولت را از نفوذ الیگارشی های متصل به خارج پاکسازی نمود. ایدئولوژی حاکمیت دمکراسی کرملین نیاز آشکار به اطمینان از این مساله بود که نخبه های سیاسی و اقتصادی در جهت پیوند با دولت عمل کنند نه در جهت واگرایی. به علاوه، ‌آن یک دمکراسی هدایت شده است اما خواستار کنترل تا جایی است که بتواند تمایلات واگرایانه پنهان و واقعی را خنثی سازد. آن همچنین به استقلال بدون محدودیت اهمیت می دهد و بر نیاز روسیه به توسعه دمکراسی اش در مسیری که با جوهره سیاسی خود روسیه همخوانی داشته باشد تاکید دارد. اما متاسفانه این مسایل به طور کامل در غرب درک نشدند و غربی ها برداشت نادرستی از آنها دارند. تعداد اندکی از تحلیلگران پذیرفته اند که پوتین بیش از آن که تمایل داشته باشد هر چیزی را که حرکت می کند کنترل کند، بر دمکراسی کارآمد تاکید دارد. این تصور که پوتین از فلج شدن دائمی حکومت (‌از نوع اوکراین یا از نوع روسیه دهه ۱۹۹۰)‌ بیشتر از دمکراسی می ترسد در نزد مفسران غرب غیرقابل قبول و پیش پا افتاده است.
فاکتور ژئوپلتیکی جنگ سرد با رخدادهای اخیر در اقتصاد جهانی که با شکست کمونیسم در روسیه و چین بوجود آمد، تشدید شد. احیای این تمدن های باستانی که با انتقال آنها به کاپیتالیسم امکانپذیر می شود، ‌تنها موازنه مجدد توزیع قدرت جهانی نیست بلکه اساس تغییر در روابط میان روسیه و غرب است. روسیه معاصر به همراه چین پدیده هایی بی نظیر هستند. با فروپاشی شوروی، شرط اساسی برای حفظ قلمرو روسیه، پذیرش دمکراسی و توسعه داخلی در درون کشور می باشد. لذا در روسیه جدید حفظ امنیت و گسترش منافع بازرگانی و اقتصادی در اولویت قرار گرفتند همان طور که همه قدرت های غربی این اهداف را در اولویت قرار داده اند.
روسیه در حال رشد است و احتمالاً قوی تر و قوی تر خواهد شد که این مساله از جانب غرب یک تهدید محسوب می شود. بنابراین فرایند های صلح آمیز و سالم عادی سازی روابط پس از فروپاشی شوروی که با دمکراسی سازی و اقتصاد بازار مدیریت شد، باعث ادامه یافتن برداشت های اشتباه از روسیه شد و غرب همچنان به روسیه به عنوان یک تهدید ذاتی می نگرد.
● غرب چه باید انجام دهد؟
▪ گام اول:
‌اگر چه علل جنگ سرد جدید سیستمیک هستند اما به این معنی نیست که این کشمکش نمی تواند فروکش کند. در واقع، ساختارها و سیستم ها غیرقابل تغییر نیستند و اگر راه حل سیاسی به جای راه حل نظامی اتخاذ شود جنگ سرد جدید به جای آن که یک تراژدی باشد، مضحک خواهد بود.
در گام اول نیاز است که غرب دگماتیسم خود را در مورد روسیه کنار گذاشته و بپذیرد که روسیه در حال حرکت در جهت اقتدار گرایی پایدار و فراگیر نیست بلکه در حال ساخت یک دمکراسی حقیقی می باشد. پذیرش این مساله نباید خیلی سخت باشد که مسکو نگران خطر فروپاشی است. غرب هم باید قادر باشد بفهمد که روسیه در حال بازسازی نظام بسته و خشک خود و دوری از آسیب های نظام توتالیتر بوده و از نتایج مدنی و اقتصادی آزادی بهره برده است. رونق دوباره اقتصاد روسیه در طول این دهه نه تنها حاکی از موفقیت استراتژی رژیم پوتین است بلکه همچنین تاکید می کند که با وجود تغییر و تحولات صورت گرفته، بازگشت به دوران اتحاد جماهیر شوروی غیر ممکن است. اغلب این بهبود اوضاع اقتصادی را به بالا بودن قیمت انرژی نسبت می دهند که این توجیه درستی نیست. بهبود اوضاع اقتصادی نتیجه سیاست های اقتصادی قابل قبول و کیفیت قانونگذاری است. بازار استاندارد بر مدیریت زیربنای اقتصادی بنا شد که این موفقیت باقی خواهد ماند.
غرب همچنین باید بپذیرد که دمکراسی باثبات و حقیقی نمی تواند بر پایه یک اقتصاد ناکار آمد و فقر وسیع تحقق یابد. روسیه ابتدا نیاز دارد که بر مشکلات اقتصادی ناشی از کمونیسم فائق آید و طبقه متوسط خود را گسترش دهد. این دقیقاً همان چیزی است که در حال انجام است.
▪ گام دوم:
غرب نیاز دارد تا بپذیرد که صلح حقیقی و بادوام در قاره اروپا با پیوندهای آتلانتیک و ناتو که در واقع به صورت بالقوه ضد روسی هستند تحقق نخواهد یافت. این مساله اشاره دارد به این که غرب باید توضیح منطقی برای اتحاد آتلانتیکی قدیمی ارائه کند. با فروپاشی بلوک شوروی، دقیقاً علت وجودی این اتحاد چیست؟ آیا واقعاً غرب به این اتحاد علیه قدرتی مثل ایران نیاز دارد؟ و آیا با دخالت ناتو در افغانستان منافع امنیتی حیاتی اروپا توسعه می یابد؟
ناتو تلاش کرد تا محافظی علیه نظام توتالیتر باشد اما موجودیت آن در حال حاضر یک موجودیت نابجا و ناکار آمد است. به جای ارتقای ثبات و وحدت، باعث بی ثبات کردن ساختار اتحادیه اروپا شده و مانع از بهبود وضعیت قاره اروپا است. اتحاد آتلانتیک توسط فتنه جویان ضد روسی تصرف شده است که تمایل دارند اروپا را تقسیم کنند. مساله اینجا است که این اتحاد پیروز ثابت کرده است نمی تواند به سادگی تمایل داخلی را در جهت بازسازی اش جمع کند. در نتیجه یک ساختار نابجا بدون یک علت غایی وجود دارد که ناگزیر غیر قابل استفاده خواهد شد. از این دیدگاه روسیه می تواند نقش سازنده ای ایفا کند. خطرهای بی تحرکی بزودی از خطرهای تحرک و عمل فراتر خواهد رفت. این انتظار که اروپا ساختار دفاعی اش را به صورت اساسی دوباره طراحی کرده و از وابستگی آسیب شناختی به آمریکا (‌آسیب شناختی به این جهت که تکیه کردن به یک قدرت خارجی برای حفظ امنیت خود عمل صحیحی نیست)‌ خارج شود و روابط جدیدی با روسیه برقرار کند، در عمل ممکن است یک اقدام یوتوپیایی و آرمانی باشد. مطمئناً این اتحاد اساس امنیت اروپا است و هر نوع دستکاری در آن زیان بار خواهد بود. با این وجود رهبران اروپا باید از خودشان بپرسند که آیا واقعاً منافع کشورهایشان در این است که مدام روابطشان را با روسیه و بخش جدید اروپا (‌جمهوری های سابق اتحاد شوروی) خراب کنند و وفاداری شان را به جنگجویان جنگ سرد جدید ثابت کنند؟ واشنگتن هم باید بپرسد که آیا منافع اش با تهدید کردن شرکای اروپایی اش از این طریق بدست خواهد آمد؟ آیا امنیت خود آمریکا با تقویت تقسیم های جدید در اروپا و با حفظ حالت انجماد قاره در عصر پس از جنگ سرد تامین خواهد شد؟ به نظر می رسد که جواب مشخص است.
یادآوری می کنیم که به نظر می رسد ابعاد این تغییر شکل فراگیر در قاره اروپا آرمانی باشد اما فراموش نمی کنیم که زمانی باور نمی کردیم بلوک شوروی به شکل صلح آمیزی فرو بپاشد و اروپا مجدداً به وحدت برسد، اما در عمل دیدیم که این اتفاق افتاد. بر اساس این تجربه، ‌دلایلی وجود دارد که معتقد باشیم ناهنجاری جدید اروپا هم به شکل صلح آمیزی دستخوش تغییر قرار خواهد گرفت. این امر نیاز به فروپاشی ندارد بلکه صرفاً از طریق ترک کردن مواضع ضد روسی در اروپا و جایگزین کردن تمکین قدیمی به واشنگتن با یک خود مختاری واقعی اروپا، که با حاکمیت دمکراسی در روسیه هم توام باشد، انجام خواهد شد.
● روسیه چه نقشی می تواند بازی کند؟
در مقابل این پیش زمینه اروپا، ‌روسیه یک مسئولیت تاریخی در مقابل این رخدادها در اروپا دارد؛ هم برای تحقق این تغییر آمادگی دارد و هم این که خواهان این تغییر است. اگر اتحاد شوروی توتالیتر در مقابل جنگ سرد مسئول بود روسیه جدید هم این فرصت را دارد که هم فرایند های بعد از جنگ سرد را در جهت بهبود اوضاع تسریع کند و هم این که از بروز جنگ سرد جدید خودداری کند. روسیه باید هم به صورت واقعی و هم به صورت نمادین بر موضع خود بماند و جسارت خود را در مقابل آمریکا حفظ کند، همان طور که در کنفرانس مونیخ در فوریه ۲۰۰۷ ولادیمیر پوتین در سخنانش این مساله را نشان داد. روسیه باید قاطعانه از حاکمیت و منافع ژئوپلتیکی مشروع اش دفاع کند و در عین حال باید به نحو موثری به انتشار اطلاعات غلط در مورد توسعه داخلی کشورش واکنش نشان دهد. فراتر از همه این ها این که مسکو باید به تمرکزش بر روی مسایل اقتصادی ادامه دهد زیرا موفقیت در این زمینه امر مهمی خواهد بود. با این وجود روسیه باید انعطاف پذیری و صبر خود را در جهت فهم مسایل و مشکل های اروپا نشان دهد. محققاً دشمنی اروپا در قبال روسیه بیش از آن که در اثر ترس چاره ناپذیر از روسیه تشدید شود بوسیله نگرانی اش در قبال محیط اروپایی و جهانی در حال تغییر تشدید خواهد شد. اما اگر روسیه به صورت ناخواسته اروپا را تهدید کند، اوضاع را بدتر خواهد کرد. سیاست در حال شکل گیری روسیه جدید، در تضاد شدید با حقانیت سیاسی اغلب ملالت آور اروپا قرار دارد.
با این وجود، در حالی که تغییر پیام روسیه ممکن است به خوبی تنش ها را کاهش دهد، اگر غرب نتواند مسایل ساختاری خود را حل کند جنگ سرد جدید ادامه خواهد یافت.
نویسنده: والد - سوبل
مترجم: سید رضی - عمادی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از http://www.cdi.org
صفحه اینترنتی مرتبط: http://www.cdi.org/russia/johnson/۲۰۰۸-۶۰-۲۲a.cfm
منبع : باشگاه اندیشه