دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


برای حفظ مخاطب


برای حفظ مخاطب
نمی دانم می شود فیلمسازان را تحریم کرد؟ تحریم چشم های زیبا، آرایش ـ مثلا گریم ـ غلیظ، لباسهای رنگارنگ و جدید، ادا و اطوارهای خیلی خیلی نو برای تورکردن آدم ها... تحریم کلوزآپ ها و جازها و آوازخواندن هایی که برای سینمای امروز نیست!
فیلم «زن ها فرشته اند» هم از هیچ کدام از این قواعد فیلمفارسی، مبرا نبود. چنانکه خود کارگردان هم، شهرام شاه حسینی، عنوان کرده است می خواسته فیلمی تجاری بسازد که در تمام صحنه ها در اوج بماند و مخاطب را حفظ کند!! برای همین است که مرتب به بی راهه و حاشیه در و دیوارهای خوش آب و رنگ شهر شلوغ و پلوغ و ماشین های آخرین سیستم زده تا مخاطبش را حفظ کند. فیلمی که شرکت پویا فیلم(کمپانی سازنده فیلمی چون کما)با استفاده از بازیگرانی که گیشه را تضمین می کنند؛ چون نیکی کریمی در نقش «نازنین»، محمد رضا شریفی نیا در نقش «رضا» دوست مرد داستان (در نقش مردی بی قید که به فرهاد خط می دهد، البته به نظر می رسد شریفی نیا سند بازی در چنین نقشهایی را شش دانگ به نام خود زده)، امین حیایی در نقش «فرهاد» (مثل همیشه برایش مهم نیست چه فیلمی بازی می کند)، مهتاب کرامتی در نقش «لیلا»(نمادی از زن ایرانی که در هر حال مهر همسرش چنان به دلش نشسته که حتی تا آخرین لحظات، با وجود خیانت های مکرر و مبرهن، بازهم می خواهد گناه مردش را ببخشد و به او فرصتی دوباره برای آغاز زندگی عاشقانه(!) بدهد. کرامتی برای بازی در این نقش چنان گاوگیجه گرفته که کمی تا قسمتی لیلا را زن ابلهی نشان می دهد که نه بلد است گریه کند، نه بلد است حس همذات پنداری را در مخاطب برانگیزاند و البته با بازی عناصر حاشیه ای چون لادن طباطبایی در نقش «مریم» (وکیلی که به جای وکالت نقش زنان در داستان های مفرح «کتاب حیله النساء» را بازی می کند)، لیلا اوتادی در نقش سیمین و مریم سلطانی در نقش مرجان، فیلم زن ها فرشته اند را بسازند. البته با استفاده از مقدار دلخواهی ساز و آواز، کافی شاپ و کمدی برای حفظ مخاطب. فیلم با صدای نامانوس نیوشا ضیغمی و سیامک انصاری شروع می شود که درباره موبایل، ساختمان های بلند و دلگیر، ارتباط های بی پایه اس ام اسی و یک مشت خزعبلات مدرن صحبت می کنند که اصلا هیچ ربطی به هیچ کجای داستان ندارد. داستان علی الشواهد(!) می خواهد حول محور چهار زن به نام های سیمین، مریم، لیلا و مرجان بگردد. لیلا همسر فرهاد و شیفته و واله اوست. سیمین دختری است که در آژانس هوایی کار می کند و شخصیت چندان محکمی ندارد. مریم وکیل است و مرجان هم دوست او و پا در هوا در قصه... سیمین و مریم و مرجان می خواهند بروند کیش و لیلا هم علی رغم میل باطنی و با اصرار فرهاد با آن ها همراه می شود. زمانی که می خواهند سوار هواپیما شوند مشکل کاری برای سیمین پیش می آید و در نتیجه نمی تواند با آنها همسفر شود و باز می گردد( این گره داستان است) سفر سه دوست باقی مانده هم به علت بدی هوا لغو می شود(ببخشید این گره داستان است!) و لیلا خوشحال از غافلگیری همسرش به خانه بر می گردد. زمانی که لیلا وارد خانه می شود با صحنه ای مواجه می شود که هر زن با شعوری با دیدنش سکته می کند(کاری که حتی شبیه ش هم در لیلا بروز نمی کند). مرد میز مفصلی برای شام چیده است و شواهدی، چون لیوان ماتیکی، حاکی از حضور زنی در خانه است. بالاخره بعد از کمی گشتن در بالکن خانه یک عدد رفیق شفیق «هوو» شده به نام سیمین پیدا می شود.
البته لازم به ذکر است که در طول داستان گریه ها و رفتارهای تصنعی لیلا نشان از زنی دارد که از شیفتگی همسر به مشنگی رسیده است. به هر حال سیمین بدون چانه زدن بعد از کمی بحث خانه را با ماشین کادویی فرهاد و با رضایت کامل ترک می کند. لیلا هم برای چاره جویی نزد مریم می رود. در همین اثنا فرهاد با نازنین آشنا شده و اختیار از کف می دهد( این هم گره داستان است؟) او برای ازدواج با نازنین حاضر می شود تمام مایملکی را که لیلای پولدار به نام مرد بی پولی چون او کرده برگرداند. اما مخاطب از نیمه های فیلم، و فرهاد در پایان فیلم، می فهمند که ورود نازنین به داستان نقشه لیلا و مریم بوده برای ادب کردن فر هاد و پس گرفتن دارایی پدری لیلا( آهان این دیگه گره اصلی داستان بود!).
شاید داستان هوس بازی مردان و پایبندی زنان ایرانی آنقدر تکراری باشد که به راحتی از جانب کارگردانی که دومین فیلم بلندش را بعد از فیلم گیشه پسند «کلاغ پر» تجربه می کند به مسخره گرفته شود اما داستان پیامی داشت که اگر به خوبی به آن پرداخته می شد شاید شاهد فیلمی بهتر می بودیم. اینکه زن داستان، عشقش کف دستش است و چیزی برای شگفت زده کردن همسرش باقی نگذاشته است و آنقدر رو بازی می کند و ابراز عشقی ساده و مداوم دارد که مردش را دل زده کرده است.
البته سادگی لیلا دال بر سوءاستفاده فرهاد نیست. به عبارتی این توقع بزرگی از جانب فرهاد است که می خواهد همسرش زیبایی، طنازی، ثروت و عشق را یکجا داشته باشد. در نگاه اول شاید منفور به نظر برسد، که به لطف کمدی سطحی فیلم این اتفاق هم در ذهن مخاطب نمی افتد، اما با نفوذ به لایه های درونی شخصیتش پی به این حقیقت می بری که او مردی است که می خواهد همه چیز را با هم داشته باشد.
اگر اسم فیلم «زن ها فرشته اند» نبود به کل شک می کردم فیلم ساز قصد داشته شخصیتی را به نمایش درآورد که حضورش در جامعه حال حاضر ما کم نیست. مردانی که تنها به علت نداشتن تعهد نمی توانند بر روح زیاده خواهشان، غلبه کنند. یک صحنه از فیلم به خوبی این قضیه را نشان می دهد که برای فرهاد همه زن ها فرشته اند! جایی که سیمین و لیلا در خانه با هم روبرو می شوند، فرهاد سر در گم گاه به طرفداری از لیلا می شتابد و گاه سیمین. چون هر دوی آنها برایش به نوعی جذابیت دارند، یکی پول و دیگری زیبایی. برای همین است که فرهاد با توهم پیدا کردن نازنین، زنی که همه خصوصیات دلخواه او را یکجا دارد، فریب می خورد... فرهاد نماد مردانی است که می توانند همزمان چند زن را، بدون اینکه برایشان کم بگذارند و تا زمانی که دستشان رو شود، در جوار خود نگه دارند و هرکدام از زن ها فکر کنند که فرهاد فقط مرد آنها است... حالا این فیلم با نمایش یک سینمای وارد دهه چهارم شده انقلابش چه زاویه ای دارد، بماند. و البته که «فروش»، حرف و گره اصلی فیلم است.
لیلا باقری
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید