سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


افتادن از آن ور بام!


افتادن از آن ور بام!
وقتی قرار باشد فیلم «حس پنهان» ساخته مصطفی رزاق کریمی نقد شود، شاید اولین برجسته گی ظاهری آن، موضوع برگزید گی این فیلم توسط جشنواره فیلم های آسیایی NHK ژاپن و انعکاس آن بر پرده تبلیغاتی اش باشد. جشنواره ای که از افتخارات گردانندهگانش، حمایت مالی از فیلم ضد اسلامی «اسامه» ساخته فیلم ساز افغان «صدیق برمک» و با مشاورت «محسن مخملباف» است.
امیر (محمدرضا فروتن) که مدیر عامل یک شرکت بازرگانی است، در یک شب بارانی و بر اساس یک اتفاق خشن، با خواهر و برادری هنرمند و عکاس، آشنا می شود. ندا (نیوشا ضیغمی) و بهرام (حامد بهداد) یعنی همان خواهر و برادر، با همراهی دوستان شان، در صدد برگزاری یک نمایشگاه عکس تحت عنوان «حس پنهان» هستند. از همان ابتدا پیداست که بهرام از یک بیماری روانی رنج می برد. بیماری ای که با ورود یک دختر جوان به زند گی زناشویی پدر و مادر این خواهر و برادر شروع شده و با مرگ نامزد «بهرام» در یک تصادف رانند گی و جان دادن وی در مقابل چشمان همسر آینده اش، حادتر می شود. از طرفی نیز سیمین (مهتاب کرامتی) همسر «امیر» که خود یک روان شناس است، در تضاد کامل با آن چه که برای بیمارانش تجویز می کند، گرفتار مشکل روانی بدبینی است.در بینا بین این گرفتاری ها،«امیر» و «ندا» شیفته هم شده و «سیمین» و «بهرام» هر کدام به شکلی متوجه موضوع می شوند(!) و در انتها، بدون آن که تلاش دیگران در بازگرداندن «امیر» به زند گی «سیمین» و «ندا» (که شباهت زیادی به سرگذشت هووی مادرش پیدا کرده) کارگر افتد، «بهرام» در سانحه ای مرتبط با موضوع جان داده و «امیر» نیز با شکستگی گردن و احتمالا ضایعه نخاعی (چیزی که در داستان فیلم سعی می شود حدس این احتمال به عهده مخاطب باشد!) زمین گیر می شود.با این حال «حس پنهان» از امتیازات خوبی برخوردار است. موسیقی خوب «محمدرضا علیقلی»، بازی تکراری و البته روان «حامد بهداد»، نورپردازی مناسب با رنگ های احساس برانگیز، طراحی دکور قابل تأمل و حرکات نرم دوربین (که بی ارتباط با مشاورت ابراهیم حاتمی کیا در تولید این فیلم نیست) و ... ولی در عین حال امتیازهای منفی «حس پنهان»، در ظاهر و باطن، خیلی بیشتر از نکات مثبت آن است.
داستان فیلم مثل همیشه، دغدغه فوق العاده حساس و ابدی فیلم سازان امروز ایران! یعنی «زن دوم» و «مثلث عشقی» را به میان می کشد (آن هم با توجه به تضکین فروش اینگونه فیلم ها). کلیات فیلم نامه هم در سرتاسر فیلم سعی دارد با پیروی از سبک سه گانه «سفید، آبی، قرمز» فیلم ساز لهستانی «کرزیستوف کیش لووسکی» تبعیت کرده و پیشرفتی نرم و روان با حوادثی ناگهانی و پیش بینی نشده، آن هم (در مرحله تولید) با استفاده از موسیقی همراه و نماهای بسته و رنگ های گویا استفاده کند. تبعیتی که راه رفتن کلاغ را به ذهن متبادر کرده و تدوین ا ن قلت دار آن، بر مضحک بودن این تقلید ناشیانه می افزاید. از جهتی دیگر، دیالوگ های ضعیف این فیلم، مزید بر ضعف کارگردانی شده و بازی بازیگر موفقی چون «محمدرضا فروتن» را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است. هر چند که قابل تأکید است، بازی «حامد بهداد» بسیاری از ضعف های کارگردانی و نقصان های دیگر هنرپیشه گان را تحت الشعاع قرار داده است، ولی همان طور که گفته شد، گرفتاری «فروتن» در قید و بند دیالوگ های کلیشه و به تبع آن نقص بازی گردانی، نمره های تک زیادی در کارنامه این بازیگر وارد ساخته است.
از طرفی طراحی دکور قابل تأملی فیلم که در عین مثبت بودن، از نگاه جشن واره پسند کار کردن کارگردان آن هم با طعم ملی گرایی و شاید وطن دوستی وی، نکته قابل تامل دیگر حس پنهان است. معمولا رسم بر آن است که جماعت روشن فکر عرصه سینما، نگاهی سیاه و تلخ به جامعه ایران و فرهنگ و آداب آن داشته و این نگاه را نیز در قالب فیلم های دست چندم خود با چاشنی فقر و نداری و بی چار گی ایرانیان به فستیوال های جهانی و منطقه ای منتقل کنند. هر چند که در ظاهر امر این گونه به نظر می رسد که «حس پنهان» از این امر مستثنا شده، ولی با کمی دقت متوجه می شویم که این فیلم هم از آن طرف بام افتاده است.
بازیگران که عموما خوش بر و رو هستند و نماهای بسته نیز بر این عوام فریبی افزوده است. لانگ شات های خارجی هم یا بزرگ راه های بالای شهر هستند و نوساز و تونل های طویل و خوش آب و رنگ و یا تپه - ماهورها و صحرای نسبتا بکر ایران با دورنمایی از آثار تماشایی سده اخیر. خودروها، همه بالای ۵۰ میلیون تومان و مغازه های خوش رنگ و لعاب، مملو از صنایع دستی و آثار ملی ایران با حداقل قیمت ۷۰۰ : ۶۰۰ هزار تومان. به همه این ها باید اشرافیت قجری (چه در ظاهر که همان هنرمند دختر با مشخصه نواده قجر بودنش است و چه خانه محل برگزاری نمایشگاه عکس که از بناهای آن دوره می باشد) را نیز اضافه کرد. گویی سازمان میراث فرهنگی یکی از حامیان مالی گم نام این فیلم است که البته ناگفته نماند، شرکت محصولات لبنی و بستنی فلان، این مهم را به گردن گرفته که خود از نقاط ضعف دیگر این فیلم است تا جایی که حتی برای تبلیغ و جبران سرمایه گذاری این شرکت، دیالوگ ها و مونولوگ ها نیز تحت تأثیر قرار می گیرند.
آشتی سنت و مدرنیته نیز با قرار گرفتن سوزن گرامافون بر روی صفحه موسیقی ای که یکی از قطعات موسیقی جاز دهه ۶۰ آمریکا و یا آواز استاد بنان را با استفاده از دستگاه های الکترونیکی امروزی اجرا می کند به نمایش در می آید و همه این ها نیز در لوکیشن خانه ها و دفاتر کاری که تجدد و رفاه زدگی بسیار اغراق آمیز آن توی ذوق می زند اتفاق افتاده و در کل اثری آفریده می شود که متضاد با واقعیت های امروز ما بوده و این بار رفاه و آسایش را آن طور که در جامعه وجود ندارد بر سر حقیقت می کوبد.در مجموع به نظر می رسد، شخصی چون رزاق کریمی که در کارنامه کاری خود، چندین سال هم کاری با فیلم ساز مطرحی چون حاتمی کیا را نیز دارد، با داستان تکراری همان مثلث عشقی و موضوعاتی از این دست، سعی داشته این قصه شعاری را در کادوپیچ نوینی عرضه کند که در نهایت همان از آن ور بام افتادن است و زیر سؤال بردن برخی بازی های (شاید) تکرار نشدنی! و البته که به هیچ وجه فیلم نمایشی از آنچه در جامعه امروز ما وجود دارد، نیست.
لیلاسادات باقری
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید